دوکتورنصیرندا
مسـخ تجــدد
اگر بینی به این دوران، دگرگون است بهرکارش
به ظاهــــرصورت زیبا ، به باطن صد رقم خارش
نباشد رسم واخــــــلاقی،که تا بینم فضای دل
نبا شد راستی درراه ، که تا پایان بریم منــــــزل
شــرف را نیست بازاری، شده ارزان به این دوران
کلاهــــــی عزتی نبود،که سردارش دهــد سامان
کجـا باشد همان عدلی که برحکم حقیقت هاست
همان زور وزر و قدرت،پناهگاه شفاعت هاســت
کنند وارونه راستی را،بهرنوعش دهند شکــلی
به پنــــدارخودی سازند، بهرنوعــــــش کنند قـتلی
اگر احساس پاکِ خلق،بدست آرند به نیرنـگی
شکــارفِسق می سازند،چو برشیشـه زنند ســـــنگی
به اربا ب خــــرد فاضل،کنند توهــین بد کاران
به جهل وجــــاهــلان نازند، کجـا عــزی است به عیاران
حـــرامی را بود یکسان،مقامی با حلال امــــروز
کننـد جـــــرمی،گناه نبود،شده کاری کمال امــــروز
تجـــدد را بکردند مسخ،تیاتردلقکان برپاست
شده بر باد حـــال ما،کجــا برما نکو فرداســـــت
گرفتند دین وآیین را،به جایش مکـــرهـــا برپاست
دگــــردلهـــــای پاک ما،چو آن ریگ وهمان صحراست
دوکتورنصیرندا، 24 مارچ سال 2008 میلادی، شهرایسن آلمان