دستگیر نایل
عید عاشقان
عید، یکی از جشن های مذهبی مسلمانان جهان است.که در سال دوبار ( عید رمضان وعید قربان) بر گزار میشوند. پایان ماه رمضان، عید است. یعنی روزهای شاد مانی وخوشی که روزهای دشوار وعبادات ماه رمضان را مسلمانان به پایان رسانیده و دل واندرون خویش را از گناهان شسته وبا صفا کرده اند.هر ملت ومذهبی در دنیا، عید ها و روز های شاد مانی ویژه ای بخود دارند.که نزد آن ملت و مذهب، مقدس و شایستهء تجلیل و بزرگداشت است.بگونه ء مثال نزد اریایی ها به ویژه خراسانی ها ،« نوروز»، یک عید بزرگ وسنت جلیل تاریخی بشمار می رود.وعیسایی ها، میلاد عیسا مسیح (ع) را جشن بزرگ و مقدس برای خود میدانند مسلما نان،کشور ما عید را با دادن قربانی فرزندان خود در اثر جا سازی مین یا راکت وانفجار بم استقبال میکنند اما عید ادیان و مذاهب وملت های دیگر با نوای موسیقی،شعر،انواع خوردنیها ونوشیدنیها وعشرت ولذت بردن از زنده گی شروع وختم میشود اما ،ما خون « کسان » می ریزیم ودیگران، خون « رزان»عید از منظر شاعران،وعاشقان آنگونه که اهل مذهب و شریعت به ان نگاه میکنند،نیست،عید عاشقان،عید عشق،عید وصال دوست امید ها، وبه آتش وصال یا فراق،سوختن ها است. رباعی زیر مصداق قول ما است که در حالت فراق می گوید:
_ عید آمد وهرکس، پی کار خویش است می نازد اگر غنی، اگر در ویش است
من بیتو، به حال خود، نظر ها کردم دیدم که هنوز هم رمضان، در پیش است»
بیت دیگر در همین معنی:
_ « عید و نو روز من آنست که پیشم باشی
گر نباشی تو،چه عید است وچه نوروز،مرا»
بیتی از سعدی در مقام وصال:
_« امشب به راستی شب ما،روز روشن است
عید وصال دوست، علی الرغم دشمن است»
عید حافظ، پایان یک روزه داری جانکاه،وزهد ریا کارانه،وگستردن خوان نعمت ها نیست، بل عشرت با یار و شراب عشق نوشیدن با رندان است:
_« روزه یکسو شد و عید امد دلها برخاست می زخمخانه به جوش امد ومیباید خواست
توبهء زهد فروشان گران جان بگذشت وقت رندی وطرب کردن رندان پیداست »
_ « ثواب روزه وحج، قبول آنکس برد
که خاک میکدهء عشق را، زیارت کرد» ( حا فظ )
عید مولا نا هم وصال یار است اگر در اسلام سالی دوبار عید است، اما عید مولانا وعشق مولانا هردم است ،وهر لحظه عشق ،او را به خود فرا میخواند.:
_« شما را عید، در سالی دو بار است دوصد عید است،هردم کار ما را
اگر عالم همه عید است و عشرت برو عا لم، شما را، یار، ما را » ( مولوی)
شب پایانی رمضان ،مسلمانان به آسمان وافق نگاه میکنند که ماه نو را ببینند تا فردا را عید کنند.اما سعدی ،به ابروی همچون هلال دوست خود نگاه میکند.وعید را در سیمای او میبیند:
_« مردم هلال عید بدیدند وپیش ما
عید است وانک ابروی همچون هلال دوست» ( سعدی)
عید مولانا نیز دیدن روی دوست است وپلیدی ها وگناهان تن او، باشستن در آب جوی عشق دوست، پاک وبی عیب میشود:
_« عید نمای عید را، ای تو هلال عید من
گوش بمال ماه را، ای مهء نا پدید من
ای مهء عید، روی تو،ای شب قدر، موی تو
چون برسم به جوی تو، پاک شود پلید من ( مولانا )
عید عاشقان،وصال دوست است،نه افطار طعام های گوناگون وپوشیدن لباسهای نو ونقطه پایان بخشیدن به عبادات ماه رمضان :
_« عید بر عاشقان مبارکباد عاشقان، عید تان مبارک باد
عید آمد،به کف نشان وصال عاشقان، این نشان مبارکباد!» ( مولانا)
عیدی کردن، یعنی در خانه دوستان وخویشاوندان رفتن ،از مریضان عیادت نمودن ودر حق مرده گان دعا خواندن:
_ « چو در عید صیام،عیدی نه کردی
طوافت، عید قر بان میکنم یار ( صوفی عشقری)
در روز های عید رمضان، خانواده ها برای کودکان ونوجوانان خود لباس های نو و کفش خریداری میکنند تا در روز های عید تازه و پاک باشند.پدر ومادر وخویشاوندان به اطفال ونوجوانان پول نقد یا جنس، عیدانه میدهند: دامادان، به نامزادان خود لباس عیدانه وشیرینی خرید میکنند اما عیدانه مولانا یار رمیده ء او است که در روز های عید، با او وصل شده است:
_ عید آمد وعید آمد، یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد، تا باد چنین با دا » ( مولانا)
_ « عبرت چشم بسملیم،پردهء فقر ما، مدر
آستر است ابرهء خلعت روز عید ما » ( بیدل)
عید وبرات :
« برات » هم یکی از شبهای شاد مانی برای مسلما نان است.به همین دلیل،برات را با عید پیوند داده اند.ومیگویند(روزش عید است و شب اش ،برات ) شب برات، مصادف با پانز دهم ماه شعبان است.:
_ برات آمد، برات آمد، بنه شمع براتی را
خضر آمد، خضر امد، بیار آب حیاتی را ( مولانا )
یعنی شب برات است وشمع شاد مانی وعیش را روشن کنید.« برات»، نامه یا مکتوبی را هم گویند که برای پرداخت یا حصول مبلغی به دیگری میدهند.تا انرا حصول نماید.فرمان تادیهء پول یا جنس دیگری راهم گویند.:
_ چون عید وچون عرفه، عارفان این عرفات
به هرکه قدر تو دانست، می دهند، برات » ( مولانا)
_ چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند » ( حافظ )
برات بوسه، یعنی فرمان بوسه گرفتن در این دوبیتی زیبا:
_« بیا که در بغل، تنگت بگیرم
بلای کا کل چنگت بگیرم
_« برات سیصدو شصت بوسه دارم
بیا که زان لب قند ت بگیرم» ( ؟ )
در پایان، چند بیت از یک غزل بیدل در باب عید، را پیشکش عاشقان وصاحبدلان میکنم:
پهلو به چرخ می زند امروز جاه عید کج کرده است باز مهء نو، کلاه عید
دارد زماه نو همه تن یک خط جبین یارب به استان که افتاده، راه عید ؟
گویا به وصف قبلهء معنی نواز ماست این مصرع بلند فلک، دستگاه عید
هرچند از هلا ل رقم کرد ، روز گار در چشم اعتبار خطی از گواه عید
_____( سبتمبر 2008 لندن )