د. احد وفا معصومی

نوروز

نوید شور  وبرپائی دهد ، بار دیگر نوروز     

جهان کهنه را سازد جوان ، باکر وفرنوروز

لباس کهنۀ پارینه ، از دشت و دمن گیرد

می بخشد طیلسان سبز بر کوه وکمر نوروز

زمین را میدهد الهام به ترکِ خواب خرگوشی

کند از فتح وپیروزی ، ضعیفان راخبر نوروز

به بلبل خوش خبر دارد که هجران رخت می بندد

به گل از وصل دارد مژده درهر بوم وبر نوروز

به جسم وجان ماًیوسان ، دمد روح مسیحائی

بشارت میدهد هرجا ، زعزم ِ باروبر نوروز

شکست لشکر یخ را، به جویباران دهد پیغام

به دست باد می کوبد به گوش، منگ وکر نوروز

به کوه ودشت می بخشد هزاران خلعت زیبا

به لاله جام سرخ می ، به نرگس حسن وفر نوروز

تحول را بود آغاز ، و زایش را بود پیغام

جهان را مبداً و منشاً بود ، آغازگر نوروز

زمیراث کهن آریائیان ، و رسم افریدون

زنیکوئی ببخشد درس ها، درهر خیر وشر نوروز

گویند در این  مبارک روز جبریل ، نزدِ پیغمبر

 تنزل کردونوح را کشتی در( جودی)  مقرنوروز

مگر ای خوش قدم ! ایا ! عزیز مردمان من

ترا از خاک من یاد است ؟ ترا زان عز وفر نوروز ؟

به یادت هست عهد پار وگل گشت خراسانم ؟

بود یادت زصلح وراحت وعشق وهنر نوروز؟

یقین یادت بود پاکیزه انسانان درین جنت

یقین یادت بود فرهنگِ پر فتح وظفر نوروز

کنون ابنای این میهن زعمر خویش بیزارند

زظلم دشمنان دین وخاک ، وبوم وبرنوروز !

زاشراق دم زدن کفر است اینجا شب پرستان را

ببین فحشاً وفقر، افیون وخلق ِدر به در نوروز

کنون ای پیک پیروزی ، کنون ای روح جمشیدی

ز همنوعی خبر بیجاست پیش ِکور وکر نوروز

( وفا) را میر نوروزی عزیز وهمرۀ راه است

ندارد جز نکوکاری ، تمنا و نظر نوروز

 

 


بالا
 
بازگشت