استادواصف مغربی
تقدیم برخداوندگارادب امروز واصف باختری
سرنوشت وطن درانگشتان پُر خون
نمی دانی ای واصف باختری
ازسرنوشت درد ناک وطن من
که به دست کسی افتاده که اسرائیل اوراهمخون می داند
او خودرا در زیر پوستین القاعده کیک ساخته
در گوش خون وکشتاریاسین عظمت طلبی میخواند
بانوک شمشیرقباله مالکیت می نویسد
درآغوش فرعون تارهای ریش یاقوتی حساب می کند
مثنوی مولوی را دردیگ تیزاب شورمی دهد
بخار تیزاب را درهوا حجاب برسر زنان آزاده می سازد
درجستجوی نوشته ی تاریخ محتاط با آتش سراسیمه می گردد
که بوی کثافت هویت گمشده ی خود را آتش زند
نمی دانند که وارثین اصلی این سرزمین درخم محراب غفلت زانو نزده
سر بردیوار سنگی مقاومت می کوبد
ریشه های درخت دوصد ساله رافرش آفتاب سوزان می کند
وازذغالش جگردشمن کباب
سر دسترخوان مالکین اصلی این سرزمین می گذارد
یادی از ابو مسلم خراسانی می کند
دعای گفتار نیک ،پندارنیک، کردارنیک میخواند
آهسته آهسته آتشکده ی نوبهار بلخ را روشن می کند