در سمینار"مولانا" درکابل و مزارشریف
نویسنده ( د ولت محمد " جوشن ")
نقش و سیمای "مولانای بزرگ" د ر موسیقی فولکلوریک بد خشان ( بزم د ف ) و
تربیه معنوی و اخلاقی ا نسان آ گاه
ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهرکنم * ای مطربان ای مطربان د ف شما پر زر کنم
در تمدن چندین هزاران ساله مشرق زمین بخصوص فرهنگ غنی و متجلای دیر پا و کهن سال ما هماره
" ثوابت " سپهر خرد انسانی اعجوبه های دانش و تاریخ ظهور کرده اند .
این ثوابت افلاک خرد ، در کائنات بی کران معرفت هستی ، رسالت انسانی ، خود شناسی ، خدا شناسی و تمام عرصه های حیات جمعه بشری با نبوغ استعداد و عاشقی مجنون گونه به عدالت و مدینه فاضله آن کار و خلاقیت نمودند تا بواسطه تربیه عالی و اخلاقی معنوی آدمیزاد (( سبک گوی از ملا ئک در رباید )) آنها نظام معرفتی آفریدند و سیارات بی شمار دانش را در بطن کهکشانی پراز نور معرفت تعلیمی انسانی خویش با جهان بینی معین علمی رهنمائی و پیش آهنگی کرده و به دور یک محور عاشقانه چرخانیده اند که تا جهان با قیمت دوام نظام معرفتی این ثوابت بزرگوار سپهر خرد برای تربیه معنوی انسان برجریده عالم ماند گار ابدی و همچون معلم و رهنمای بشریت بوده و خواهد بود . از میان این همه ثوابت و نوابغ کهکشان معرفت فرهنگ و تاریخ پرافتخار میهن با ستانی ما یکی هم حضرت مولانا جلاالدین محمد بلخی موسوم به مولای روم میباشد که به گفته شیخ اجل و ولیٍ صاحب دل و شهید مبارزه با مغول (( فریدالدین عطار نیشاپوری )) آتش در سوخته گان عالم زد و در پر توتعلیم نور شمس تابان کائنات معرفت (( شمس تبریز)) استراتیژی خط سوم را در مبارزه علیه بیداد، ستمگری و تعصبات ، طرح برای تاء مین عدالت احتماعی انسانیت اوالا و آزادی از قیود واوهام از طریق تصوف عرفان انقلابی و پویا به بشریت به ارمغان آورد. و در یکی از تاریک ترین دوره های ظلمت سیاسی یعنی سطهٌ مغول و- فریاد انالحق :-
" نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم * چو غلام آفتابم همه زآفتاب گویم " را
چنان درعرصه حیات اجتماعی مشرق زمین با صلابت بلند گردانید که حدیث جبر و اختیاره عدالت و بی عدالتی ها همچون تمثیلی از پرده تیاتر بارگاه مثنوی معنوی در چشم جهان بین انسانیت و حق طلبان جلوه دیگری کرد و اشکا را راه حل خود را پیمود.
زمان سیاسی اجتماعی ، و اقتصادی مولانا زمان پر تلا طمی است که از جوف رقتبار آن یک بار دیگر فرهنگ حقیقت ، و معرفت واقعی خلقت هستی با تمام زوایایش از حنجره رسای این فرزند برومند آریانائ کهن رسالت خود را برای بشریت انجام داد و باز هم پیش آهنگ تلا طم نبرد حق علیه باطل در سیاره ما گردید. نگارنده این نویشتار عاجزانه با شرایط مشکلی که دارم نمیتوانم از نگاه تحقیقات فرا گیر تر علمی و فرهنگی در باره تمام ابعاد و زوایای شخصیت افکار معرفت فلسفی ، علمی مولانای بزرگ که گفتم یکی از ثوابت نظام شمسی معرفت خویش با کهکشانی است ابراز نظر نمایم. لذا از خواننده گان عزیز و بزرگان دانش و وارثان فرهنگ دیر پا وکهن سال وطنم معذرت میخواهم " به نظر بنده ایجادیات معرفتی دانش و مبارزه مولینا علیه جهل آنقدر عظیم است و بی کران ا ست که بگفته خودش: (( گر بریزی بحر را در کوزه ای * چند گنجد قسمت یک روزه ای )) و منکه افتاده ای در قعر تنور شرایط زمانم چگونه بتوانم ثناو صفت او را با تمام ابعاد زندگی اش درعرصه حیات اجتماعی – علمی – تاریخی – فرهنگی و غیره ادا نمایم که لایق اوباشد.
و آنکه به من نزد یک است از احوال اقتصادی – اجتماعی و محیطی ام آ گاه ا ست، محرومیت ها وجفا های غیرعادلانه زمان و صاحبان قدرت را بر من میداند.
اما عشق به " مولا نای " بزرگ بشریت وفرهنگ متجلای وطنم مرا وادار میکند تا مختصراٌ به تعلیم و تربیهٌ معنوی آ ن خورشید پرافتخارمشرق مغرب که سیاراتی به مانند علا مه " اقبال لاهوری" ها را براطراف نوروجودش میچرخاند، تماس بگیرم واز تاثیرتربیه معنوی – اخلاقی معرفت آ ن بزرگ واردرموسیقی " پامیربدخشان " ( بزم دف ) و غیره نقاط آ موی علیا رائج است نکاتی چند بنویسم.
تا درادای احترام عاشقانهٌ بی پایان ما نسبت به پیرراد مردان راه حقیقت انسانی- فرشته رحمت آ ریانا- جسورتصوف خلاق بشری- خداوند گار بلخ شرکت کرده باشم.
وازطریق این حکایت های عاجزانه سرتعظیم را برآستان محفل آن بزرگ مرد که شعلهٌ نورش سیطرهٌ هولن" مغل " را با نزول و انحطاط فرهنگی آن دوران در هم پیچید فرود آوریم .
همه میدانند که بدخشان در نقطهٌ جیو ا ستراتیژیکی وسیع افتاده . پامیربدخشان آ ن که متشکل ازولسوالی های واخان – شغنان – اشکاشم - دروازها – منجان – زیباک و شیوه خنج میباشد، با داشتن زبان های پامیری آریائی تاعصرحاضرهم چون دیگرنقاط بد خشان حکایت گری تمدن آریانای کهن بوده همچون سا یرسرزمین کشورمحبوب وتاریخی ما ( افغانستان ) با نشیب فراز تحولات تاریخی فرهنگی همراه قافله بشریت راه پیموده است.
وبیشترین ارزش های کلتوری – فرهنگی – تاریخی را در زیر پوشش فرهنگ غنی اسلامی ما حفظ کرده است. زیرا ساحهٌ جیوپولیتیکی آ ن دروازهٌ رفت آ مد کاروان تمدن ها درطی قرون به مملکت پهناور چین میباشد. که راه ابریشم خوانده میشد و مغرب را به مشرق پیوند میداد.
راه ابریشم در تابستان ها از طریق پامیر بدخشان ولایات شمال شرقی و مرکزی سالانه کاروان های زیاد تجاری ملت های گونا گون را باعث عبور گردیده حتی گاهی به صفت جادهٌ لشکرکشی پاد شاهان و جهان گشایان نیز قرار میگرفت. که دراثرآ ن آ شنائی – مخلوطیت های فرهنگی – تاریخی مذهبی – سیاسی کلتوری وغیره پدیدارگشته باعث جوشش و تنوع – غنا مندی و تجلا ی مد نیت ها گردیده که تا کنون هم بشریت از آ ن سود برده است.
فرهنگ آ ریائی تاثیرات تربیوی – اخلاقی – علمی – اجتماعی... آ ن در تمدن مشرق زمین و جهان داخل بوده و به برکت کار دانشمندان آ ریائی نژاد که رسالت خود را آ گاهانه همچون " مولا نای بزرگ " درهمه عصرها تا کنون انجام داده اند ماند گاری های ارزشناکش را برای نسل های آ ینده بشریت به ارمغان گذاشته است. شما اگربه دوکنارهٌ دریای " اکسوس " سفرکنید هنوز هم آ ثارجاویدان فرهنگ نیاکان را که به ود یعت در میان مردم ما باقی مانده لمس خواهید کرد. ازآ ثارا د یان مذهب عناصرپرستی – میترا پرستی گرفته تا " مزد یسنه " فلسفه سکولاستیکی – مینتا لوژی یونان باختر- هنرهای زیبای دوران آ ریائی و غیره را درا ین منطقه تماشا خواهید نمود.
با تاٌسف ودرد یاد آور میشویم که تعدادی ازین داشته های فرهنگی – تاریخی به توسط قاچاق بران آثارتاریخی منطقه درمعرض خطر قرار گرفته است و غارت میشوند. زیرا پامیری زبانهای بدخشان دراداره دولت سهم کاری را درپست های اداره منطقه خویش حتی پارلمان کشورندارند تا از داشته های تاریخی و فرهنگی خود دفاع نمایند.
کد ر های تحصیل کردهٌ آنها درمدیریت قوهٌ اجرایه – مقننه – قضائیه به شکل مشهود مقررنبوده لذا میتوان آنها را محروم ترین رعیتی افغانستان شناخت. که با وجود د فاع از استقلال – حاکمیت ملی – تحکیم پیوند های ملی – صلح د مکراسی ودولت نیرومند قوی مرکزی که ادارهٌ سالم و اشتراک همه اقوام وملیت های ساکن در کشوربنای آن باشد باز هم از توجه رهبران کشوربه دورافتاده اند حالانکه هویت پامیری زبانهای بدخشان مشخصاٌ در قانون
اساسی نوین افغانستان به برکت لویه جرگهٌ تصویب قانون اساسی سال"1382" هجری تثبیت ودرج گردیده است. که ازبحث این نویشتاربیرون بوده لذا به مطلب اصلی نوشته خود میپردازم.
ازانبوه غنای فرهنگی تاریخی نیکوی گذ شتهٌ نیاکان ما که به هنرهای زیبا تعلق میگیرد راگ های سروده های " ویدائی " در موسیقی مذهبی درمیان آریائی ها خد مت کرد که " بزم د ف با نی " هم جزٌ آ ن است.
که بعد ازپذیرش دین مقدس اسلام درمنطقه نیزبه شکل آهنگ های عرفانی درآمده به توسط هنرمندان عرفانی مشرب و تشویق اشتراک دانشمندان در تکامل آن غنای بیشتر وارد گردیده باقی مانده است.
که تاکنون هم با رباب، تنبور، د ف ، نی اجرا میشوند.
این میراث گران بهای آریائی با جذابیت که درخود داشته درخد مت جذ ب مرد م به دین اسلام قرار گرفت.
و آ هسته آ هسته درشیوهٌ اجرای خود با اسلوب نوین تغیرات هنری را پذیرفت. به این معنی که قصیده های طویل شعری آ ن را شاعران متصوف مسلمان یا عارفان بزرگ جامعه اسلامی در توحید مدح آ ل عبا – نبوت ولایت – خود شناسی – تزکیه نفس – اعمال صالحه – مبده میعاد وغیره اصولات نیک انسانی سروده اند.که با گفتارهای قبل ازپذ یرش اسلام در این راگ ها فرق دارد.
این " مداح خوانی " در د و ساحل ( اکسوس ) با عذ وبت – صلابت – کیفیت عالی که بوی زندهٌ مشک آریانا ازآن به مشام میرسد اگر ازسوئی وسیله جذ ب یه دین اسلام بوده از سوی د یگردرمیان مسلمانان پیوسته باعث تقویه تعالی روحی اخلاقی ، معرفتی بوده میباشند.
" بزم د ف و نی " که در اکثرنقاط افغانستان عزیزچون بدخشان – پنجشیر-غور – هرات و غیره هنوزهم رواج یکی از شاخه های کهن هنرهای زیبا در موسیقی ضربی بوده که از همان تنوع و غنای فرهنگی آریائی ا لهام و خمیرمایه گرفته ، با تاٌثیر و شورانگیزی که دارد در میان علا قمندان ومردم محلات جای عالی خود را حفظ کرده است. که " حضرت مولانا " و مکتب قلندران به آن توجه خاص داشته اند.
این گوهرقیمتی وابسته به فرهنگ آریائی با تاٌثیرات فولکلوریک صوتی و شورانگیزی اش واقعاٌ هم میتوانست نقش خود را به صفت وسیلهٌ تبلیغ افکارعالی "مولانای بزرگ" ادا نماید.
زیرا درشریعت اسلام هم برخلاف نواختن " د ف " حکم نشده است، بلکه بنا به قول علمای د ینی روایت است که پیغمبربزرگواراسلام در مد ینه پیروانش را دریکی ازمحافل طویانه تشویق به نواختن " د ف " نموده است.
به همین دلیل اکثرمسلمانان به خصوص مردم پامیرات نواختن " د ف " را در محافل شادی سنت پیغمبراسلام میدانند. تمسک به این روایت بر پایه داری و حفظ این هنرموسیقی درطی قرون ما ضیه درجامعه اسلامی کمک کرده است. هر گاهی که تحجرو تعصب جاهلانهٌ عدهٌ از قشریون موسیقی را منع قرارمیداد و برهنرمندان مرد می عرصه را تنگ میکرد ، دانشمندان مسلمان فرهیخته با معرفت حقیقی اسلامی به مقابله برخواسته نمیگذاشتند.
که بخش از هنرهای اصیل وپسند یدهٌ نیاکان شان با آن زیبائی و غنای معنوی ازمیان برداشته شود. و درتکامل فرهنگی عالم بشری بد ون د ست آورد تاریخی تمد نی باشند آن هم د ست آوردی که برای تمد ن جامعه بشری خد مت کرده و سیمایش درتمد ن بشری فرهنگ های جهان هویدا میباشد.
پس نباید ا ین سیماوارونه جلوه داده شود و در زیرابرسیاه گم نامی مفقودالاثرگردد. دانشمندان فرزندان خلف ، عاشقان با رسالت این سرزمین هنرو هنرمند را همچون مبلغ و معلم با رسالت اعمار مد ینهٌ فاضله برای میهن خویش دانسته اند. استراتیژی "خط سوم" "مولانا و شمس تبریز" دریکی از خوفناک ترین برههٌ تاریخ ( سلطهٌ مغول ) نمونهٌ آن رسالت است.
" خط سوم " برای رهائی انسان ازقیود اوهام – جهل بی عدالتی وخوی وحشی گری ها فعالیت میکرد.
درمبارزه منطقی خویش علیه ستمگران و د نیا پرستان زور و زر به فرهنگ نیاکان آگاهانه متوجه بوده وبرای پیروزی حق برباطل ازآن سود برده ا ست. تا درس مکتب معرفت انسان دوستانه برهرچه نامرد می و بی عدا لتیست درذهن و شعورجامعه رخنه نماید. و آ د می را به سوی رستگاری رهنمون گردد.
مکتب قلندران یا درویشان متنوع دعوتیست عرفانی با تکتیک – جنگ توصلح صلح توجنگ است- من به قربانت این چه نیرنگ است) درحقیقت دوران نهضتیست که مطابق به تحلیل شرایط واوضاع درد فاع از فرهنگ ماحقوق ما علیهٌ وحشت و بربریت وحشیانهٌ " مغول " و هم د ستان آن ها با فروغ جاویدان تصوف و عرفان اسلامی رزمیده است .
استراتژی خط سوم قلهٌ بلند شامخ معرفت اسلامی محسوب میشود، در ظاهرنهضت قلندران یا درویشان مشحون ازرقص سماع عرفانیست ولی باطن آن طوفان فرا گیریست که روح عدالت علیهٌ ظلم بی عدالتی تصویرحق خواهی میدهد و ازطریق نوای مستانهٌ " د ف و نی " برهرچه بیداد گری، سلطه جوئی ، ناجوان مردی ، ریا سالوسی وغیره اعمال غیرانسانیست یورش مردانه میبرد و بردل مینشیند.
جوانان قلندریا نمد پوشان روشن دل برد ور گلخن عاشقان به فرمان پیرجوانمردان وعدالت خواهان به پای کوبی برخواسته اند. و ندای اناالحق ( منصورهای ) زمانه را برای بیداری و تربیهٌ سالم نسل های علمبردار فرهنگ متجلای نیاکان ترنم کرده " د ف های " د ف نوازان را پراز زر معرفت نموده کاخ شکوهمند آن رسم های پسندیدهٌ تاریخی را باز هم استوارتر نگهداشته و رسالت خود را ایفا نمایند.
البته آنعده قلندران فرمایشی که خود افیون خواب آورستمگران و بیگانگان گشتنند و برای تحکیم قد رت و منافع منفعت جویان داروی بیهوشی ولاقیدی نسبت به زند گی و جامعه را به جوانان و مردم مسلمان تجویزمیکرد ند ازدعوت درویشان و قلند ران مربوط به " خط سوم " جدا بوده و با آن ها ربطی ندارند.
" تغاره شاهان " فرمایشی طفیلی د ر همه عصر ها چون غول پا گلین بعد ازمد تی عوام فریبی ها با شکست ورسوائی به زمین افتاده خجالت را نصیب برده اند.
درطوی ها و جشن های نوروز بهاران و یا محا فل دیگر در میان مردم محلات بدخشان به خصوص" پامیرزمین" " بزم د ف و نی " با اشعار زیبای " مولانا " آغاز یافته مردم را چنان به وجد میاورد که گاهی ازچشمان شنونده ها اشک شوق معرفت خواهی میریزد ، و گاهی به د ست افشانی و پای کوبی برمیخیزند و یکجا با هنرمندان آواز خوان " بزم د ف و نی " که در صحن مجلس رقص قلند رانه را اجرا مینمایند هم آوائی نموده به چرخ و پای کوبی بلند میشوند. آواز خوانان با ضرب منظم " د ف" اشعار یا غزلیات "مولا نا" را گلچین نموده با تسلسل میخوانند.و آن را به آخرین اوج لذ ت شورو مستی معنوی میرسانند.
آهنگ موزون د ف و نی اکثراٌ در قالب ضربی " روپک "
نواخته میشود و گاهی هم به شکل " تین تال " اجرا میگردد . آهنگ خواند ن با د ف
و نی عموماٌ د ر پامیرات به شکل "کوراس" بوده . که لهجهٌ هرمنطقه مشخص
میباشد ولی طرز اجرا آهنگ یکسان است. آواز خوانان با د ف آهنگ های خود را به
نام های محلی چارضرب
و شش ضرب نام گذاری نموده اند.
همچنان ناگفته نباید گذاشت که غزلیات بزرگان و عارفان دیگرفارسی هم مانند غزلیات "مولانا" با د ف خوانده میشوند. مثلاٌ اشعار " حافط ، سعدی ، شاه قاسم انوار ، غیاثی " و غیره ولی غزلیات مولانا همچون پد یده محوری آغاز و انجام آهنگ را به خود متعلق ساخته که خود مورد تعمق برای آنهای که به فرهنگ آشنائی دارند میباشد.
چنان که گفتیم غزلیات مولانا در چار ضرب د ف اجرا میگرد ند. مثلا
ما که دل در راه جانان باختیم ***********غلغله اند ر جهان انداختیم
خرقه را تسبیح را سجاده را *********** د ر خرابات مغان انداختیم
الی تا آخر غزل
ویا :
عزم آن دارم که مهمانت کنم *********** جان و دل ای دوست قربانت کنم
بر سرگنجم چو ماری خفتهٌ *********** همچو ماری خفته بی جانت کنم
الی تا آخر غزل (مولانا)
این اشعارد ر قالب آهنگ ذ کرشده با روح رقص وسماع خواننده موافقت عام و تام دارند. شورانگیزو گیرا اند.
به دانشمندان و صاحبد لان عشق و حقیقت انسان معلوم است که هرگاه فرد عام و بی سوادی چند ین غزل معرفتی مولانا را د ر سینه ضبط داشته باشد حتما بر روح و روان او و از طریق وی به خانواده ، اولاد ش انتقال یافته تا ثیرخود را خواهد داشت.
چنان چه افراد زیاد را از مردم عام محل دیده ام که به اولاد های کوچک شان غزلیات حفظ کرده خود را که متعلق به مولا نا بزرگ بوده تعلیم داده طفل خود را به سوی معرفت و سجایای نیک اخلا قی تشویق می نمایند.و این تعلیم توسط والد ین نقش به سزای خود را نسبت به آ ینده این گونه اطفال ایفا خواهد کرد.
د ر مناطق سنگلیج ولسوالی زیباک که " بزم د ف " در مجالس عروسی و محافل دیگرسرورو شادی اساسی ترین موسیقی آن ها شمرده میشود.
" نگارنده " بار ها ا ز تا ثیر سوزو گداز، شیرینی و مستی معنوی غزلیات "مولانای بزرگ" رقص و سماع جوانان و آواز خوانان یکجا با اهل مجلس شب را به روزآورده ام. و چنان در د نیای با طن خویش فرو رفته ام که گوئی "مولانای بزرگ " را با مراد بزرگوارش شمس الحق تبریز" درعالم ذ وق حالت تماشا کرده ام .
جمعی که با من در آن شادی شرکت داشته ا ند بد ون احساس خستگی و یا غفلت خواب......تا صبحد م بیدار مانده عطش هرچه بیشترد وام " بزم د ف و نی" را داشته اند.
زیرا "مولانای یزرگ" و"مراد او شمس حقیقت" با ساغرشعرمعرفت د ری همه روح بیداری انسان بوده از خواب غفلت و ظلمت شب های سیاه و حکومت آنها برجامعهٌ انسانی بیزار اند . آنها عاشقند و عشق آنها هم نوریست بالاترازگرمای خورشید پس چه کسی میتواند د رین گرما به خواب رود ؟.
در جریان "بزم د ف و نی" و خواند ن اشعار با آهنگ آن افراد چیزفهم به گفتگوی معرفتی پرداخته راجع به معانی هربیت با هم به مباحثه ، تفسیرو تشریح پرداخته ، شریعت ، طریقت ، حقیقت و معرفت را د ر بارهٌ خود شناسی خدا شناسی و غیره معلومات د ینی ، فلسفی ، اجتماعی وانسان د وستی ازلابلای بیت ها استخراج مینمایند که د یگر اشتراک چیان مجلس نیز از آن بهرهٌ معرفتی و تعالی روحی را نصیب میشوند.
حکایات سروده شده با نغمهٌ روحپرور شعر"مولانا " زیاد هستند ، ازجملهٌ این حکایات یکی هم حکایتیست بنام " بابا پیرک " که در قالب مخمس سروده شده و با " د ف ونی " بسیارتر در وادی " سنگلیج" زینت آرای محفل هنرمندان آوازخوان و مرد م میباشد.
این داستان عاشقانه و عرفانی با فرم شعری ذکر شده به شکل "کوراس" اجرا و تمثیل میگرد د . د رین حکایت پهنای قلزم بیکران تفکر "مولانا" به خصوص د ر عرصهٌ تربیهٌ انسان چنان نمایان میگرد د که عشق والا گوئی با یک جهش د یوار زندان و زندانبا نانی را که اند یشه و جان خرد را در آن به زنجیر کشیده اند در هم میشکند و تفکرحقیقت را همسان "عنقا" آزاد نموده تا شهپرش مشرق، مغرب ، شمال و جنوب را ازاوج سپهرخرد طی کند.
و یا گوئی معلم مکتب مشکل آسان با علم حال جد ل و قال را در پای حقیقت علم حال با استفاده از فرهنگ کهن نیاکان انداخته . تا " کنفسیوس" و" بودای " انسان د وست نیزانگشت تحیرتائید را به د ندان گزیده مد یون مقام عرفان اسلا می گرد ند .
آن هم عرفان والای که انسان را برسریر حرمتش در پرتو عدالت مینشاند ، سوز و درد و عشقش مید هد تا با این عشق والا پیر مردی را جوان و برعکس جوان زندانی در تار های عنکبوت نادانی را پیرمردی عاصی و پا برلب گورتاریخ قافلهٌ زند گی بشریت معرفی می نماید.
چنان که خود در حکایت " بابا پیرک" گفته : -
پیرم تو مگو دلم جوان است هنوز*** میل دل من به کودکان است هنوز
گنجینهٌ سینه ام همان است هنوز ***عاشق به هوای گلرخان است هنوز
پیوند محبتت به جان است هنوز
حکایت " با با پیرک " گرچه بدون تصرف شعری نمیباشد ، ولی اکثرگفتارآن با زبان شعری "مولانا "بوده صحنه های از ا را د ت مرید را به مراد تمثیل و باز گو میکند.
وهربند حکایت آن شنونده را با روح عدالت اجتماعی ، پاکی نفس و معنویت، اشرفیت ، رسالت انسانی ، آزادی ا ند یشه، مبارزهٌ عادلانه و تربیهٌ اخلا قی آشنا ساخته ، و در پیشروی د ید تفکرها تفکرحقیقت و خود شناسی را به نمایش میگذارد .
من با عقید هٌ عاشقا نه به این که بحرعرفا ن و د ا نش حضرت" مولانا" بحرد ا نش هزاران سالهٌ بشریت است و خواهد بود فکرمیکنم که د رهردریاچهٌ فرهنگی که ازا ین بحر جد ا میشود شکوه " جام جم " وآ ینهٌ قد نمای" ا سکند ر" تاریخ دا نش و خرد ملت ما ( آ ریائی نژاد ا ن ) و همه پیش آهنگا ن تمد ن بشری هویدا میبا شد.و د ر هرشبانه روز تاریخ خد مات خود را برای ا نسا نیت ا نجام داده – مید هد و خواهد داد.
تا ثیرات "مولانا" در جامعه سازی با استفاده از تکتیک های ماٌ ثرفرهنگ نیاکان د ر چهرهٌ معرفت عرفانی اسلا می به گونهٌ نظم نثر ازرقص و سماع با موسیقی گرفته تا جاویدان مکتب "مثنوی معنوی" وغیره محصول اهداف استرا تیژیک وغائی " خط سوم" است.
ا ین شیوه معرفتی جامعه را تکان میدهد تا آ د می بید ار زیست نماید. پند ارنیک ، گفتارنیک ، کردار نیک و خود را بشناسد وا د ای رسالت نما ید. با وجود حملهٌ وحشت بار و ویران گر " چنگیز" " تیمور" حملا ت ا ستعماری گوناگون به برکت ا ین یزرگواران فرهنگ متجلا ی ماازجمله با نوای مستانهٌ " بزم د ف و نی "و غیره شاهکاری های جاویدان علمی فرمان افتخار خود را در د ست داشته ا ست ، و به تجلا ا دا مه میدهد.
در پرتو انوار آن شکوفائی ا ستعداد های خیرا ند یشی ، جوانمردی ، ایمان داری ، عدالت پروری ، محبت و ا نسان د وستی د رطبیعت و سجایای مرد م ما و جامعهٌ ا نسانی تکامل خواهد کرد.
زیرا " مولانای بزرگ" در تمام عرصه ها و جوانب فرهنگ غنامند ما ا یستاده و به ما د رس میدهد و می آ موزد . تا چگونه از سنت های پسند یدهٌ خود ا ستفاده نموده و از آن د فاع نمائیم .
هر کسی کو د ور ما ند ازاصل خویش ******* بازجوید روزگار وصل خویش وصل و پیوندی که روح والا ی جزئی را با کلی گره میزند وجدان را به راحت رستگاری میرسا ند. عشق علم حق انسان را تربیهٌ سالم کند و د ر خد مت تمد ن قرار دهد. و ازتمام امکانات پسند یده فرهنگ نیا کان ا ستفاده به عمل آ ورد تا پندا رنیک ، گفتارنیک ، کردار نیک قانون همبستگی ملتها گرد د.
چنانچه با آ وا ز رسا ی " مثنوی " میگوید !
حج زیا رت خانهٌ کعبه بود****حج رب ا لبیت مردا نه بود
کعبه بتگاه "خلیل" آ ذ رست**** د ل نظرگاهی جلیل اکبرست
د ل بد ست آورکه حج اکبرست****از هزاران کعبه یکدل بهترست
خوا ند ن شعرمعرفتی یک شاعر همراه با نوای مست موسیقی بر آ د می چنا ن تا ثیرات تربیوی معنوی و مادی اخلا قی ، ا نسانی وارد میکند که تا مد تی تا ثیرآ ن از ذهن شنونده ها بیرون نمیرود . ازاین رواست که د ردعوت " مولانا " و عده ازبزرگان فرهنگ عرفا نی انسا نی متجلا ی ما نوای موسیقی با اشکا ل مختلف جای خود را
داشته و دارد که گفتیم از گذ شته فرهنگ تاریخی کهن ما نیزمیرا ث برده است . همچنان برعکس ا گرشعرو موسیقی را تا ثیرات تربیوی منفی باشد و با عث تقویهٌ اعمال غیر اخلا قی متنا قض با کلتور و فرهنگ تا ریخی و ا سلا می ما و و سیله برای ترویج تهذ یب مبتذ ل بیگا نگا ن گرد د و با ا لا خره با روح معنوی زند گی ملت ما ساز گار نبا شد ، د ر حقیقت نغمهٌ شیطانیست و هنرخودی گفته نمیشود.
بلکی آ تشیست د ر بوستا ن گلهای مد نیت و جنگل سر سبز چند ین هزا ر سالهٌ فرهنگ ما که توسط هنرنما یان نا خلف شعله ور میگرد د . و گنجینهٌ حقیقت ما را مسخ و نا بود می نما ید .
نگارنده طرفدارجدی همگرائی تمد ن های جها نی هستم . تا جهت های مثبت آن با یکد یگر ممزوج گرد یده و بشریت از آن بهرهٌ زیبائی ها ی همزیستی را نصیب گرد د . ا ما مخالف آن د ست های سیاه و منحوس هستم که هر چی خوبی و غنای فرهنگی متعلق به ما را یا نا بود میکند و یا به خود اختصاص مید هد . پس نباید گذاشت که د ست آورد های تاریخی ما از د ست برود . زیرا تجلا ی معنوی ما د رفرهنگ بزرگان معرفت چون حضرت "مولا نا ی بزرگ یا خدا وند گار بلخ " نهفته است. که با " بزم د ف " نعرهٌ توحید حقیقتش درخرقه و کسوتها تا به ا بد رهنمای هزاران نسل افراد بشربوده عظمت و افتخارمشرق زمین را، د ر لوح زرین تاریخ نگه خواهد داشت
و ما که فرزندان او میباشیم وارث این افتخار تاریخی هستیم و خواهیم بود. پس به او افتخارمیکینیم ونامش را چون نور خورشید حقیقت د ر د لهای پاکیزه فروزا ن نگهمیداریم. و بر روان پاک و با عظمت " مولانای بزرگ" -
د رود میفرستیم . مکتبش جا ویدان با د تا د ر تحکیم پیوند های ملی – صلح و د موکراسی وعدالت اجتماعی استقلا ل حاکمیت و وحد ت ملی ما را یاری رساند.
وسلا م