مولانا عبدالکبیر فرخاری
ونکوور کانادا
آذر افروخته
(هرکه آب از دم شمشیر خورد نوشش باد)
شاهد رافت و اقبال در آغوشــــــــــش باد
بینش مرد خردمند شـــــــــکافد دل سنگ
سرمه درچشم خرد پیشــــهءخاموشش باد
دیگ کرزی نشود پخته ز خاشاک زمان
فکرت بـــــوش اگر مدتی سر پوشش باد
قاضی شهر بر اندیشــــــهء آزاد عدوست
حلقهء بندگی در پای بنا گــــــــو شش باد
روزمحشرکه به انصـاف شود حکم قضا
کامبخش آذر افروخته بر دوشـــــــش باد
گر چه (فرخاری)ندارد هنـر سازوسرود
تا ابد گوش به هر نغمــهء گوگو شش باد