نوشته:از ظاهر دقیق    

فرهنگ و علم فرهنگ شناسی(کلتورولوژی)

 

(قسمت چهارم)

علم فرهنگ شناسی

مباحثاتی را که در قسمت هائی(اول ،دوم وسوم) انجام دادیم،  فقط او لین قدم برای درک درست و تشخص فرهنگ است .چگونه مناسبات همه جا نبه ای انسان با جهان بر قرار می گردد ؟و چگونه تجارب انسان از یک نسل به نسل دگر انتقال می گردندند ؟ پاسخ به این سوا لات، تشخص نمودن و تشریح نمودن فرهنگ از مضمون علم فرهنگ شناسی میبا شد.

مناسبات انسان با جهان توسط  مفهوم تشخیص می گردد . مفهوم ارتباط  با هر پدیده و هر مضمون انسان دارد. اگر هر شئ فا قد مفهومی  باشد ،او برای انسان موجودیت خود را از دست میدهد . پس مغهوم برائی علم فرهنگ شنا سی چیست؟

 

مغهوم عبارت از محتویات هستی انسان است، همچنان به شمول (هستی درونی)که در خود نقش گرفته:بحیث میانجی بودن در مناسبات انسان با جهان و با خود می باشد  .فقط مفهوم  مشخص میسازد که ما چه چیز هارا جستجو می نمائیم و چه چیز هارا  در جهان خویش کشف مینمائیم .

مفهوم را باید ازمعنی فرق کرد ،یعنی بیان ماهیتی شکل ویا تفهیم ، حتی اگر مفهوم در شکل نمونه و یا درک اظهار شود.او در ذات خود بطور کل و ضروری اشیائی نامیده میشود .  مثلا یکی از مفهوم هائی مهم – تشنه ای عشق بطوری کل شکل اشیائی  کدام انسان رابیان نمیدارد (در غیر آن هر کدام ما میدانیستیم که او کی را دوست دارد ).

مغهوم واقعی نه تنها  به خرد نسبت داده شده ، بلکه به عمق غیر قابل کنترول روح و مستقیمآ (درکنار درک ما)احساسات ما و اراده ای ما را در بر میگیرد.

در سالهائی آخر علم فرهنگ شناسی یکی از مود ترین دسپلین هائی علمی محسوب گردیده است. او در مضامین ضروری و تربیتی عمومی در موسسا تی تحصیلات عالی مسلکی شامل گردیده،مغا زه هائی کتاب فروشی و کتابخانه ها مملو از کتابهائی درسی فر هنگ و علم فرهنگ شناسی می باشند .

درلحظهء حاضر هیچ یکی از کنفرانس هائی علمی بدون در نظر نداشت سلوک وروش علم فر هنگ شناسی  نسبت به پرابلم ها  و عقائید نمیتواند از کنار برود و آنرا مد نظر نگیرد.

تعریف علم فرهنگ شناسی :

فرهنگ شناسی علمی است در پیوست با دانشهای بشری و اجتماعی در مورد انسان،جامعه بوجود آمده و فرهنگ را بمثابه ای یک پارچه (کل) ،فونکس خاص و مودل هستی انسانی می آموزد.

در لغتنامه ای اوکسفورد اشاره میگردد که عالم بنام ب.اوستوالد در سال 1913برای اولین باراصطلاح کلتورولوژی (kulturologie)رابکار برد.وبعدها انترو پولوگ امریکائی بنام آ. یایت  اصطلاح انگلیسی culturology را در سال 1949  مستقل از استفاده ء اولی آن استفاده نمود. بعد ازآن اصطلاح کلتورولوژی فقط چند بار دگر در سالهای 1949 ،1951،1957 در ادبیات استفاده گردیده است .

در لغت نامه ء مذ کور کلتورولوژی بمثابه ئ علم ویا آموزش در باره ء فرهنگ تفسیر گردیده است.

در لغتنامه ء بیدسترا Bedstraچنین ثبت گردیده است: "culturology- علمی است در باره ء فرهنگ . میتودولوژی مخصوص است، که با نام انتروپولوگ (انسان شناس)آ.یایت پیوند دارد .او فرهنگ را در کیفیت پروسه ای خود کفائی و مشخصات فرهنگی (انستیتوتها،اید ئولوژیها و تکنا لوژیها ) و در کیفت مستقل از فاکتهای غیر فرهنگی (اقلیم ،جسم انسان ،اهداف و آرزو ها ئی ما"بررسی می نماید .

یکی ازاولین تلاشهائی استفاده ای علم در باره فرهنگ به آ.یآیت تعلق می گیرد.در آثار خویش" علم در باره ای فرهنگ "سال 1949،"تحول فرهنگی "سال 1959،"درک فرهنگ"سال 1973وغیره.او فرهنگ را بمثابه ای یک سستم کامل وخود عیار شده ای عناصر مادی و معنوی (قانون عمومی رشد فرهنگ که توسط او به شکل ذیل فورمول بندی میگردد:فرهنگ نظر به مقیاس آن به پیش حرکت می نماید، که چگونه کمیت مهار شده ای انرژی در روح و روان مردم افزایش می یابد

 ویا نظر به مقیاس آن که چگونه  ثمر بخشی ویا اقتصاد در وسائیل رهبری انرژی افزایش می یابد  ، ویا او ویا دگرش یکجا با هم").

اما بعد،تعریف علم فرهنگ شناسی بمثابه ای علم به شکل زیر طنین اندازی گردیده است :

علم فرهنگ شناسی علمی است در پیوند با علوم اجتماعی و بشر دوستی در باره ای انسان و جامعه تشکل گردیده و فرهنگ را بمثابه ای اعجوبه(پدیده) کامل می آموزد .

علم فرهنگ شناسی-عبارت از بخش علم است که در پیوند با علوم اجتماعی و بشری در باره ء انسان و اجتماع، که فرهنگ را بطو رکل می آموزد ،تشکل گردیده است .

فرهنگ شناسی از علومی بشر دوستی است که که فرهنگ را بمثابه ای پدیده ء تاریخی در حال تکامل  ،همه جانبه و پیچیده ء اجتماعی ،بمثابه ای شیوه ء زندگی انسان که بیان گر ویژه گیها ئی ذاتی و آستفاده از آن است تحقیق می نما ید.

آز آنجائیکه فرهنگ تمام انواع فعالیت انسان را ،فکر و احساس،عقل و اراده ء اورا احتوا می نماید  ،یعنی فرهنگ صفت مشخصه ء جدا نا پذیر مو جودیت انسان شمرده میشود ،غیر ممکن است که هیچ یکی از مانند اقتصاد ،سیاست ،خا نواده و یا تعلیم  ،هنر و یا مورال،رفاه و سپورت خارج از فرهنگ باشند .

فرهنگ شناسی - ماهیت و ساختار فرهنگ،پروسه ای پیدایش آن ،رشد و ظیفوی (فونکسیونی) ،خود ویژه گیهائی ملی و اتنیکی فرهنگ مردمان مختلف ،ارزشهای عمومی فرهنگ انسان و دست آورد هائی بشریت،استحکام و بر قراری جهان معنوی شخصیت و امکانات اجرا و تححقق آن،فعالیت اجتماعی انستیتوت هائی فرهنگ   ،پروسه ای تححقق وراثت فرهنگ و رشد معنوی اجتماع انسان و جامعه را می آموزد.

فرهنگ شناسی - برای سستما تیزه کردن دانشهای تاریخی و بشر دوستی  ،درک کردن پدیده هائی زندگی اجتماعی در یک قرینه ء  فکری واحد،کشف نمودن وحد ت و تمامیت تمدن بشری که از فرهنگ هائی کمیاب و گرانبهائی مردمان مختلف تشکل شده باشد مساعدت می نماید. کسب علم فرهنگ شناسی برای بدست آوردن پختگی معنوی،برای تشکل استعداد ها که از نگاه موقف علمی میتواند در باره ای پرابلم هائی اجتماعی و انسانی تفکر نمایند،توا نمندی بر خورد با پولورا لیزم نظریات و ارزشها ، خود را با خصو صیات رو شنفکری تربیت کردن،داشتن آرزو هائی نیک ،بشر دوستی ،سعادت،شفقت و رحم دلی ،خیر خواهی  ،شرافت و جوانمردی ،دارای اهمیت حیا تی وذاتی میباشد.

ایجاد فضائی عمیق احترام به فرهنگ مردمان ،تلاش جهت درک متقابل و همکاری برای تائید و قبولی بشر دوستی در روابطات بین مردمان ،احساس مسئولیت بخاطر سر نوشت تاریخی فرهنگ جهانی ،مساعد ت می ورزد.

- جهان معاصر با دینا میزم خاص و پیچیده ،تمائیلات متخاصم و موضع گیریهائی الترناتیفی   تشخص و تفکیک می گردد.

- فرهنگ ذخیره (پوتنسیال)بزرگ را در تلاش بخاطر توافقات ،تصد یق حق اولیت و تقدم ارزشها ی عمومی انسانی کسب می نماید .

رسالت عالی فرهنگ فقط محدود به پرابلم هائی عمومی نبوده واو مستقیما به انسان و زندگی روز مره ای او رجعت داده میشود. دورنما و تفکر موجودیت انسانرا روشن مینماید .راه را برای آزادی  و خلاقیت باز می نماید  ،قوت درونی بخاطر رفع خطر های زندگی  ،درام  وفاجعه را میدهد و به باز گشائی انفرادیت و شخصیت کمک می نماید .

 

در قرن 19 و 20 درک فرهنگ توسط جامعه شناسان،مقاله نویسان،سیاستمداران و حتی اقشار وسیع از نفوس مروج گردیدند .

در آخر قرن 19 برای فرهنگ شناسان غربی بحیث عنعنه ء ویژه ء خاص که کلتورولوژی را در کامپلکس (جزء مکمل )دسپلین مردم شناسی (انترو پولوژی)تحقیقات نماید. این شیوه ای برخورد و یا مناسبات با فرهنگ ای. تایلر اساس گذاشته شد و تعریف ذیل را از فرهنگ نمود :

فرهنگ عبارت از کامپلکس مکمل است که در خود دانش،عقائید  ،هنر ،اخلاق و حقوق  ،عنعنات و سائیر استعداد ها، مشخصات ویژه ای و رسم و رواج که توسط انسان بحیث عضو جامعه کسب گردیده است در خود شامل می سازد.

هر فرهنگ خودش محصول خلاقیت انسان است .انسان از طریق فرهنگ جهان  و خود را کشف و تغیر میدهد.

انسان خلاق است صرف به توانمندی همین علت ایجاد کننده و خلاق فرهنگ است.

ضرور است ،تاکید شود که علم فرهنگ شناسی در تقاطع علوم مانند تاریخ ،فاسفه ،سوسیالوژی (جامعه شناسی)،اتنو گرافی ،روان شناسی اجتماعی،پیداگوژی ،اخلاق و مورال ،زیبا شناسی و هنر شناسی بوجود آمده اند.

هر یکی از علوم که که با او علم فرهنگ شناسی رابطه بر قرار می نماید ،امکان میدهد که دانش خود را در باره ای پدیده هائی ضروری و ترکیبی و اجتماعی عنصر رشد دست آورد های فرهنگی ،کشفیات (اختراعات ) ،رشد خلاق و نابغوی که برای بقای فرهنگی اهمیت دارد عمیق می سازد.

فلسفه راه را برای شناخت و توضیحات ماهیت فرهنگ باز می نماید و علم جامعه شناسی قا نونمندیهای پروسه ء فعالیت فرهنگ را در جامعه روشن می نماید.

- بر قراری  علم فرهنگ شناسی با هر یکی از علوم جداگانه امکان آنرا میدهد که شناخت و دانش مارا در مورد پدیدههای ضروری و زمینه ء رشد دست آوردهای فرهنگی،کشفیات،رشد اخلاق و نبوغ که بخاطر بقاءفرهنگ اهمیت دارد عمیق می سازد .

روانشناسی امکان میدهد که بطور عمیق ویژه گیهائی فعالیت فرهنگی و اخلاق انسان  ،ادراک ارزشهائی فرهنگی،بر قراری و استحکام جهان معنوی شخصیت درک شوند .

اتنو گرافی به درک ملی و اتنیکی هستی فرهنگ مردمان جهان،نقش فرهنگ در مناسبات بین المللی مساعدت می ورزد.

علم هنرشناسی و زیباشناسی فرهنگ هنری را در تکرار ناشدنی آن ،کمیابی و تآثر نیروئی حسی (احساساتی )در انسان باز می نماید.

علوم مختلط (مجاور )نه تنها وسیله تغذیوی بوده، بلکه اساس(فوندامنت)ضروری علم فرهنگ شناسی (کلتورولوژی)می باشد.

امکان دارد که سوال بروز نماید :اگر بطور کافی تاریخ،روانشناسی ،اتنوگرافی و هنر را بفهمیم .پس علم فرهنگ شناسی (کلتورولوژی)برای چه ضرورت است؟

اما کاملآ واضح و آشکار است که هر کدام ازین جهات نمیتواند حجم فرهنگ را بطور کل حل و فصل نماید  ،و فقط جنبه هائی جداگانه ای آنرا بررسی می نماید.

بر علاوه علم فرهنگ شناسی نه تنها به شکل عادی و بطور میخانیکی دانشهای کسب شده توسط علوم دگررا اقتباس ویا مآخذیزه می نماید،بلکه به شکل ارگانیکی آنهارا در سستم مکمل علم در باره ء فرهنگ شامل می سازد ،بشکل مود ل کل و یا منظره ء از عصر مشخص ایجاد میشود،در بر می گیرد.

تحقیقات خط سیر (خط اصلی)عمومی فرهنگ به شکل ارگانیکی با پی برد ن عمیق خود ویژه گیها  و خود مختاری نسبی فرهنگ ملی تلفیق وتوام می شود.

علم فرهنگ شناسی بمثابه ای یک بخش مستقل است که از شش قسمت دارای مناسبات متقابل ،1-تاریخ جهانی و فرهنگ وطنی ، 2- تاریخ فرهنگ شناسی بمثابه ای علم،3- فلسفه ای فرهنگ،4- سوسیالوژی فرهنگی ،5-انترپولوژی فرهنگی  ، 6-فرهنگ شناسی تجریبی(عملی) تشکل گردیده اند.

1-تاریخ فرهنگ- پروسه ای عینی ارثیت رشد فرهنگی عصر هائی گوناگون،ممالک و مردمانرا تحقیقات و بررسی می نماید. او مواد غنی که شهادت در باره ای دست آوردهائی فرهنگی و ارزشها،در باره ای سهم مردمان در فرهنگ جهانی بشریت،در باره ای پروسه هائی جنجالی ،تناقض فرهنگی و تاریخی،در باره ای سرنوشت "تمدن کبیر"اروپا  ،آسیا ،هند،روسیه،چین ودگر مناطق جهان در دسترس قرار میدهد.

تاریخ فرهنگدانشهائی را در باره ای وراثت فرهنگی ،در باره ای پژوهشها و کشفیات ،در باره ای مجسمه هائی مادی و معنوی فرهنگ ،در باره ای ارزشها و نورمهائی زندگی ،ایدیال ها و سمبولهائی مردمان مختلف تشکل ایجاد می نماید ،سرچشمه و منشاء ،منابع پدیدههائی فرهنگی و پروسه هائی ترویج آنها را تحقیقات می نماید.

تاریخ فرهنگ –عبارت از انتقال خاطره از یک نسل به نسل دگر بشریت است.

 تاریخ برای علم فرهنگ شناسی اساس فرضیه هائی تیوریکی را تشکل میدهد.

2- تاریخ علم فرهنگ شناسی پروسه ای رشد تصورات تیوریکی در باره ای فرهنگ و قانونمندیهائی آنرا می آموزد.

علم در باره ای فرهنگ تاریخ سابقه ای دارد .علما و نویسندگان در جریان سالهائی متمادی تلاش ورزیدند که نه تنها فرهنگ این ویا آن مردم را تحقیق نمایند ،بلکه تمائیلات رشد اورا درک نمایند، کلید اصلی ویا قانونمندیهائی که ازین پدیده ای غنی و همه جانبه اطاعت می نمایند کشف نمایند.

حالا دگه در یونان قدیم و هم چنان در شرق در تعداد زیادی رساله هامیتوان بررسی ها و قضاوت غیر عادی و دقیق وعمیق را در باره ای فرهنگ در یافت نمود .علم فرهنگ شناسی در قرن 17 فورمول بندی گردیده است. فیلیسوف آلمانی یوهان هوتفرید جیردیر یکی از اولین کسی محسوب می گردد،که اساسات علمی تیوری فرهنگ را گذاشته اند .متعاقبا علم فرهنگ شناسی بحیث مضمون توجه جدی علمائی مانند ،ب.مالینوفسکی ،پ.ا.سوروکین ،ن.یا.دانیلیفسکی،ف.نیتسشی،م.بیبر،ا.توئینبی،

او.ش.لینگلیر،اکس.اورتیگا،آ.یایت،ای.تایلر،ز.فریید،ای.گاسیت،ن.ک.ریروخ،ای.فرووم،هه.بیدائیف،ف.انگلس،ک.کارل مارکس.بینی دوکت ،خیزینگه و تعداد زیادی مححققین مشهور جهانی تلاش ورزیدند که فرهنگ را بمثابه ای پدیده ای مکمل و اجتماعی توضیح نمایند.

آموزش این روشها ،تحقیقاتها،آموزشها و نظریات تیوریکی اهمیت کمتر از خود تاریخ فرهنگ ندارد .تاریخ فرهنگ شناسی ،پروسه ای حرکت تفکر انسانی در تلاش آن بخاطرتفکرات علمی فرهنگی  هنوز هم انتظار مححققین خویش را دارند.این ویا آن تیوری همیشه دقیق و قابل اعتماد نبوده و در آن تلاش صورت گرفته که واقعیت دلخواه را انعکاس دهند ،پروسه ای رشد فرهنگ را به شکل موهوم و خیالی تصور نماید و یا احساسات تاریک بحران معنوی و زوال مناسبات انسانی او را پرنماید. مراحل "طوفان و هجوم"تحول عمیق در آگاهی و دانش و فعالیت زندگی مردمان به آرامش نسبی موقتی تبدیل گردید.احساسات مخوف وهولناک گاهی به پیش گوئی هائی خیالی برقرار می گردید ،قبل از همه به اتوپیا "تخیل" تبدیل می گردید .تاریخ علم فرهنگ شناسی یک پهنائی غیر معمولی برای تفکر خلاق میدهد.درینجا ضرور است که تآ کید گردد که سهم بارزی را در رشد علم فرهنگ شناسی تاریخدانها  ،فیلوسوفان ،اتنوگرافها ،سوسیالوگها،نویسندگان،پیداگوگها وعده ای دگران ادا نموده اند.

3- فلسفه ای فرهنگ- مفهوم  ،ماهیت و ساختار فرهنگ را بررسی نموده ووظائیف آنرا در جامعه مشخص می نماید،مناسبات فرهنگ و طبیعت ،فرهنگ وتمدن ،رول وسائیل ارتباطات جمعی و اشاعه و ترویج فرهنگ را روشن می نماید ،فورم هائی سمبولیکی و کثیرالزبانی فرهنگ ،وحدت تاریخی بشریت و پروسه ای تآثر متقابل فرهنگ ،پرابلم هائی عمومی معاصر و نقش فرهنگ را درحل آن ها  می آموز ا ند.فرهنگ تمام وسائیل و میخانیزم هائی فعالیت ،ارزشها و پوتنسیال خلاق انسان را احتوا می نماید.در مفهوم وسیع و مطلق فرهنگ-عبارت از شیوه ای عملی نمودن نیروهائی ماهوی انسان است .

فرهنگ بمثابه ای شیوه وتکنا لوژی فعالیت ،ماسترماهر،نورم ها و فورم هائی سازمان زندگی فرهنگی نما یان می گردد .تکنا لوژی و زبان فرهنگ را کشف می نماید،نزدیک به درک آن میگردد  ،و شیوه ای فعالیت را کسب می نماید،فرهنگ بمثابه ای فاکتور تنظیم کننده ای فعالیت انسان،هماهنگ ساختن تلاشها و استعدادهای او،دانش و توان،رهبری پروسه هائی اجتماعی و تمثال زندگی شخصی عمل می نماید.

فلسفه ای فرهنگ- دیالکتیک ودینامیزم پروسه هائی فرهنگی ،نقش وروابطات فرهنگی در تغیرات خود ویژ گی فرهنگ ،مراحل بالائی وبحرانها،رول ذبده ای (گلچین ) معنوی بمثابه ای تحرک(امپولس) رشد اجتماعی وفرهنگی ،فعالیت مشترک فرهنگ وتمدن،تبدیل پرادگم هائی فرهنگی و ارزشها .در استدلال فلسفی ضرورت به مرحله بندی رشد فرهنگی بشریت می گردد پژوهش می نماید.

4- سوسیالوژی فرهنگ – پروسه ای فونکسیونی (و ظیفوی)فرهنگ در جامعه،تمائیلات رشد فرهنگی و اجتماعی که در شعور تظاهر می نماید،رفتار و شیوه ای زندگی گروپهائی مختلف اجتماعی را تحقیق می نماید .

در ساختار جامعه گروپهائی مختلف با سطح هائی مختلف جدا می میگردند. 

گروپهائی مکرو – عبارت از طبقات،اقشار ،ملت و ملیت (اتنیک)اند.و هر کدام از آنها باساس خصوصیات فرهنگی خویش ،برتریهائی ارزشی ،ذوق وسلیقه،شکل و نمونه ای زندگی فرق می گردند.در ردیف آنها ماکرو گروپهائی زیادی وجود دارند که سوب فرهنگهائی مختلف راتشکل میدهند.میتوان سوبکلتورهائی عمومی را نظر به خصوصیات و علامات زیر جدا ساخت:

- سوبکلتور هائی سنی اطفال،جوانان  ،سالمندان.

 کانفیسیونالی- با عقا ئید مذهبی ،تخصص و مسلک ارتباط می گیرد  ،که خواهشات به شکل معین فعالیت کاری ووجه مشترک منافع تعلق دارند اشاره می گردد.

پیدایش فورمهائی گروپی فرهنگ دراحزاب سیاسی و جنبش ها نیز ممکن است .گروپها ئیکه از نورمهائی اخلاق رفتار وروش انحراف می نمایند همچنان ستروکتور وساختار خود را تشکل میدهند.همچنان گروپهائی سوبکلتور  مافیا و گروپهائی مجریم وجود دارند.

کثرت ساختارنقشه ای مزائیک زندگی فرهنگ اجتماعی را ایجاد می نماید .

سوسیا لوژی فرهنگ- این چند جانبه بودن را سر از نو احیا می نماید ،دینامیک رشد آنها ،عوامل استحکام و یا ذوال،انحلال در تمائیلات عمومی و متبلور(شفاف) کردن جهت یابی ارزشهائی جدید را آشکار می سازد  .

مهمترین جهت در سوسیالوژی فرهنگ آموزش پیامد ها وعواقب چنین پروسه ها مانند دموکراتیزه ساختن جامعه،تآثردر علنیت تفکرات،آزادی بیان،اصلاحات اقتصادی و سیاسی،تغیرات خواهشات فرهنگی وعلائیق انسان درشرائیط شهر سازی ،مهاجرت ،بحران ایکالوژیکی و معنوی شمرده میشوند.

در سوسیالوژی فرهنگ ممکن است که سه سطح دانش را تفکیک نمود:

سطح اول عمومی ترین تمائیلات دررشدفرهنگ معاصررا تشریح می نماید،مروجترین ارزشها،ستیل(شکل ) زندگی  ،مودلها ی روش و رفتار اورا باز تولید می نماید.

سطح دوم توجه خویش رادر سطح فرهنگ گروپ هائی مختلف،انواع فعالیت فرهنگی  ،ارتباطات عنعنات و نوآوریها ،سستم ترویج و اشاعه ای ارزشهائی فرهنگی و فراگیری آنان توسط انسان متمرکز می سازد .

سطح سوم باساس معلومات سوسیالوژی پایه گذاری شده که در اثر تحقیقات تجریبی(عملی)با استفاده از میتود هائی نظر خواهی،انترویو،ناظر بودن،انالیز سند سازی و آمار شناسی کسب می گردد.

متعاقبآ قابل تذکر است که که موثق بودن و مطمئن بودن نتیجه گیریها و توصیه ها که توسط سوسیالوگها در اثر پژوهش ها ارائه می گردند،تکمیل متقابل سوسیالوژی فرهنگ را که مستقیما با حل پرابلم هائی پراکتیکی و عملی ارتباط دارد پیش کش می نماید ،موظف است که نه تنها معلومات ارائه نمایند،بلکه راهها و طروق حل تضاد هارا نشان بدهد،بخاطر حل آنها حلقات وسیع سازماندهندگان ،کارمندان موسسات فرهنگی را جلب نماید.

پیچیده ترین پرابلم فرهنگ سوسیالوژی طرح ریزی و ستندرد نمودن اندیکاتور (شنا ساگر) ویا نشان دهنده ای تشخیص سطح فرهنگ ،تغیر خواهشات معنوی در اولین دیدگاه  ،درین جا همه چیز منحصر بخود،خود ویژه بوده و به همین خاطر درون  باهر نوع قدم(الگو) مخالفت و حساسیت نشان میدهد. برای آنکه در باره ای این تمائیلات بفهمیم باید ازین  مجموعه ای ذیل که  فرصت عملی نمودن اندازه گیری کمی وکیفی  را میسر می نماید در نظر گرفت.درضمن انتخاب خود سرانه ای نشاندهنده امکان تحریف در مورد واقعیت را میسر می سازد ، نقشه ای دروغی  ویا خرابترویا بهتری حالت واقعی را بوجود می آورد.

 

همه اینها در باره ای مسئولیت عظیم سوسیالوگها بخاطر اطلاعات تصوری ویا ارائه شده شهادت میدهند.  جمع آوری فاکتهای محتلف نا گزیر تفکرات تیوریکی و نتیجه گیریهائی که بدون آنها فاکتها مفهوم خود را از دست میدهند بوجود می آیند. .  

اما بین تیوری وپراکتیک روابط برعکس نیز وجود دارند.زمانیکه ساختارتیوری به حساب اطلاعات (مشخصات)بدست آمده  تا به آخر ساختمان می گردند ،امکان میدهد تمائیلات جدید در رشد فرهنگ بوجود آیند.

با در نظر داشت این خصوصیات سوسیالوژی فرهنگ ،کسب میتود و تخنیک تحقیقات سوسیالوژی،تسلط میتود آزاد واستفاده از کمپیوتر،بکار بردن ماشین هائی محاسبه ای الکترونیکی را از متخصصین مطالبه می نماید.

سوسیالوژی فرهنگ از نگاهی ارگانیکی به تیوریهائی زیادی مخصوص سوسیالوژی وابسته بوده ،از نگاه موضوع تحقیقات با خود خویش وتن داری دارد و از نگاهی ماهوی و ذاتی تصورات تکمیلی در باره ای پروسه ها وعلوم ودانشهامیباشد. روابطات بین دسپلینی با سوسیالوژی هنر،سوسیالوژی مورال ،سوسیالوژی جنایت به شمول روش و رفتار  ،سوسیالوژی رفاه  ،سوسیالوژی شهر و علوم دگر بر قرار می شوند .اما هر کدام از آنها توان ایجاد تصورات و تفکرات در مورد فرهنگ اجتماعی را دارند.در اصل حقیقت سوسیالوژی هنر معلوماتی غنی را ارائه میدارند،نه تنها در باره ای زندگی هنری اجتماع ،بلکه سوسیالوژی تفریحی نشان میدهد که چگونه وقت فراغت (آزاد) گروپهائی مختلف نفوس استفاده می گردند.

5- انترو پولوژی فرهنگی- مناسبات انسان و فرهنگ،پروسه هائی بر قراری جهان معنوی شخصیت،تشکل و عملی نمودن قدرت(ظرفیت) ،استعداد ،لیاقت،تحقق پوتنسیال های خلاق در فعالیت و نتائیج آن را بررسی می نماید.

تحول تدریجی اجتماعی و فرهنگی شخصیت در جریان تمام زندگی رخ میدهد،اما درین رابطه رول خاص را دوران طفولیت وجوانی بازی می نمایند،یعنی زمانیکه ارزش و علائیق اساسات وضعیت گذاشته می شوند.

انترو پولوژی فرهنگی لحظات اساسی اجتماعیزه شدن انسانرا،خصوصیات ویژه ای هر یکی از جهات زندگی را روشن می سازد  ،تآثر ما حول اجتماعی- فرهنگی ،سستم هائی تعلیم وتربیه ،خانواده  ،هم سالان  را می آموزد.

برای اثبات روانشناسی به پدیده هائی فرهنگی مانند روح،مرگ،عشق،ایمان  ،جهان معنوی مردو زن توجه جدی معطوف می گردد.

در علوم خارجی این بخش تحقیقات به انتروپولوژی روانشناسی و روانشناسی تاریخی نزدیک است . مخصوصا او به طور سریع و موثر در سالهائی 60 آغاز به رشد کرد،اما اساسات آن در دهه ای ما قبل قرن بیست گذاشته بود.جهات عمده ای آن آموزش پروسه هائی اجتماعیزه کردن شخصیت در شرائیط مختلف فرهنگ ،تآثر جهان ما حول طبیعت و فرهنگ با لای جهان معنوی انسان،خصوصیات خصلت هائی ملی ،تاثر متقابل ایکا لوژی و اتنوس محسوب می گردند.

انترو پولوژی فرهنگی انفرادیت شخصیت ،کمیابی او و منحصر به فردیت و تکرار ناشدنی او ،ارتباط (تناسب) فعالیت آگاهانه و غیر آگاهانه ای امپولس ها،منابع انرژی زندگی و قوه ای محرک تاثر با لائی مردمان دگر،صحتمندی روحی و قوه ای شامه(بو) ،جعل و دورویائی  ،تجاوز کاری ،کینه توزی(خشم) را مورد مطالعه قرار میدهد.

6- فرهنگ شناسی تجریبی – سازماندهی و تکنا لوژی زندگی فرهنگی جامعه ،فعالیت موسسات فرهنگی،مراکز آسایش فرهنگی ،اتحادیه ای دوستداران و مبتکرین نظر به علائیق،میتود پیشبرد جشنهائی توده ای (همگانی) ،فستیوالها ،فورومها  را تحقیقات می نمایند.عمده ترین جهات طرح ریزی سیاست فرهنگی ، اقتصادی ،سیاسی وتامین معنوی عملی نمودن پروگرامها ی فرهنگی بر قرار میگردند.

فرهنگ شناسی تجریبی- منافع نشرات اجتماعی وسیاسی ،دلائیل اشتراک در فرهنگ،فورمهائی سازمان تفریحی را می آموزند. فعالیت سینما ها،تیاتر ها،سالونهائی ویدیو ،موزیم ها،سالونهائی کنسرت ها و نمایشگاهها  ،کلوبها و قصر هائی فرهنگ،کتابخانه ،کارهائی تنویری اتحادیه ها و فوند هائی خلاق  ،و ارگانهائی محافظت مجسمه هائی تاریخی و فرهنگی ،و همچنان سازمانها و اتحادیه هائی دگر همه ای شان به حیث موضوع انالیز علمی محسوب می گردند.

 

علم فرهنگ شناسی تجریبی – خصلت عملی دارد و متخصصین مهارت سازماندهی و عملی را فرا می گیرند که او بخاطر بر آورده ساختن نیازمندیهائی کتگوریهائی مختلف نفوس مساعدت می ورزند.قسمت هائی بر شمرده شده حد فاصل و عمومی علم فرهنگ شناسی را بمثابه ای علم مشخص می سازد و هر کدام از آنها تحقیقات عمیق را مطالبه می نماید.منافع علمی می تواند در بخش هائی مختلف متمرکز گردند ،که انعکاس دهنده ای برتری خود ویژه گیهائی  انفرادی می باشد.

علم فرهنگ شناسی – عبارت از مجموعه ای شواهدات در باره ای فرهنگ نبوده،بلکه یک امپولس برای تخمین کردن و پیش بینی کردن شعور و رفتار بشری بخاطر درک فرهنگ میهنی و جهانی می باشد

موضوع بحث علم فرهنگ شناسی

در فهرست پرابلم هائی نا حل شده ء که  علم فرهنگ شناسی (کلتورولوژی) آنرا مورد بحث قرار میدهد به شرح زیر تفکیک میگردد:

فرهنگ تاریخی- یعنی مسئلهء بحث این است که چگونه و به کدام مرحله ء رشد فرهنگ به مفهوم ساده تر آن ،بمثابه ای چیزیکه انسانرا از حیوان تفکیک نماید، بوجود آمده است .

فرهنگ دینامیکی –شیوه وطرق تغیرات در فرهنگ ،میخانیزم بر قراری چیز هائی نو ظهور ومرگ عنعنات و نورم ها ،توضیح خصلت هائی متقابل بین عجوبه هائی(پدیده هائی) مختلف فرهنگ و انعکاس پروسه ها در ساحات مختلف فر هنگی ،اجتماعی وغیره را  موردغور و بررسی قرار میدهد.

-   تآثرات متقابل فرهنگ وطبیعت

عده ای زیادی از مححققین اشاره می نماید که در مراحل ابتدائی تشکل فرهنگ از فاکت هائی که تآثربه سزائی  در بر قراری ارزشها و جهان بینی دارد شرائیط طبیعی محسوب میگردد . در شرائط فعلی مسئله در باره ء تاثر فرهنگ بالائی طبیعت در باره ای عواقب تاثر انسان بالائی اشیائی ما حول بیش از پیش مبرم و حیاتی میگردد .

- تآثیرات متقابل فرهنگ –نفوذ فرهنگ در اتفاقات جداگانه تجانس یاد میگردد .در فرضیه وسیعتر آموزش توسعه خصوصیات یک فرهنگ به خصوصیات فرهنگ هائی دگر (ارث ، اخذ کردن ،نفوذ وتجاوز) میباشد .

موضوع ،مضمون ،جهت کلی

موضوع تحقیقات در کلتورولوژی عبارت از فرهنگ است وفرهنگ بمثابه ءتجارب تاریخی و اجتماعی مردمان ،تجاروب اجتماعی فرهنگی که در شکل و فورم عنعنات،نورم ها  ،رسم ورواج و قانونها نهفته اند،می باشد .

موضوع ومضمون فرهنگ شناسی –عبارت از قانونمندیهائی بر قراری ورشد فرهنگ ذهنی،ماهیت و محتوای پروسه هائی محافظت ،اشاعه،کسب و تغیرات عنعنات ،ارزشها و نورم ها می باشند.

ساحه ای مضمونی که حق آموزش و تنظیم را در چوکات نحوه ای عمل علم فرهنگ شناسی دارد ،شرائیط و میخانیزم هائی خوش بین ساختن فرهنگ ،پروسه هادر سطح عمومی ملی (در چوکات فرهنگ ملی ،سیاست ) ،منطقوی(در فعالیت ارگانهائی رهبری محلی و موسسات فرهنگی و تفریحی ) ،در سطح همبود اجتماعی –فرهنگی(در فورم رهبری مستقیم پروسه های برقراری و رشد گروپهای فعالیت خودی،انجمنها،کلوپها،اتحادیه ها و جنبشها) شامل می سازند.

وظائیف تخصصی متخصصین که در بخش فرهنگ شناسی تجریبی کار می نمایند،ایجاد شرائیط برای رشد خود فرهنگ ،زندگی،پشتبانی جهات برجسته ای انواع فرهنگ ،فعالیت هائیکه اهمیت اجتماعی و انفرادی و در خوش بین ساختن زندگی معنوی ،مورالی و سیاسی کمک می نمایند ،رشد تاریخی - ایکالوژیکی شخصیت، ایجاد فضای فرهنگ معنوی و پر مایه (غنی)بمثابه ای محیط ما حول واقعی برقراری و رشد انسان محسوب می گردد.

موضوع شناخت فرهنگ شناسی- فرهنگ بمثابه ای تجریبه ای تاریخی،اجتماعی انسانها ،تجربه ای اجتماعی-فرهنگی که در مودل ها ،عنعنات و نورم ها،رسم ورواج و قانونها نهفته اند.

 مضمون فرهنگ شناسی- آموزش محتوا،ساختار دینامیک و تکنالوژیکی فعالیت همین تجربه ای اجتماعی و فرهنگی از دیدگاهی تاریخ پیدایش آن است.       

مضمون فرهنگ شناسی :

- تحقیقات پروسه هائی ایجاد و شناخت جهان ارزشهائی مطلق .

- تحقیقات جامعه از نقطهء نظر استعداد های او جهت ایجاد شرائیط خلاقیت معنوی رشد شخصیت.

- تحقیقات محتوا و فورم عجائیبات فرهنگ،و مناسبات متقابل مکان و زمان آنها

- تحقیقات فرهنگ بمثابه ء یکی از تکنالوژی جامعه ئ خود  گرداندان .

- تحقیقات وابستگی هائی فرهنگی پدیده های مختلف تاریخی،تیوری سستم اجتماعی .

 

مضمون علم فرهنگ شناسی- تحقیقات پدیده ای فرهنگ بمثابه ای تجارب تاریخی،اجتماعی انسانها  ،که توسط نورم هائی ویژه و قانونها و مشخصات فعالیت آنها قابل عملی و تطبیق بوده از یک نسل به نسل دگر بشکل ارزشهائی جهت یابی و ایده ها انتقال می گردد ،در تکست هائی فرهنگی،فلسفی ،مذهبی ،هنری،حقوقی تعبیر و تفسیر میگردد.

مفهومی کلتورولوژی در لحظه ء حاضر در آن است ،سطح فرهنگ را برای انسان بمثابه ء ایجاد گرآن می آمو زاند.

جهت کلی علم فرهنگ شناسی(کلتورولوی)

تقسیم بندی کلتورولوژیک:

فوندامنتا لی- فرهنگ را بمنظور شناخت تیوریکی و تاریخی این پدیده ،وظائیف  تهیه ای کتگوری اپارات و میتودهائی تحقیقات رادر بر میگیرد مورد مطالعه قرار میدهد.

تجریبی – اتکا به دانش های فوندامنتالی (اساسی)در باره ای فرهنگ می نماید وپروسه هائی جدا گانه ای اقتصادی ،سیاسی،مذهبی  ،هنری را به مقصد پیشبینی،طرح سازی و تنظیمی علم فرهنگ شنا سی بکار میبرد .

پولیفونکسیو نالی(عیاری-عادتی)-ماهیت آن در آن است که فرهنگ عادت کردن(عیار کردن)انسان  با محیط ما حول ما را تائین می نماید .

کمونیکاتیفیاز خواهشات و توقعات عمیق انسان در معاشرت با خود جواب گو می باشد .

معلو ماتیپروسه ای وراثت فرهنگی ، تحکیم نتائیج فعالیت فرهنگی و اجتماعی ومحافظت و سستماتیزه نمودن معلومات را تامین می نماید .

نور ماتیفیمرتبی(تنظیمی) فرهنگ بمثابه ای سستم رشد یافته ء نورم ها و مطالبات عمل می نماید که این نورمها و مطالبات جامعه را در تمام عرصه های زندگی انفرادیت سوق میدهد .

اکسیو لوژیکی(اقداماتی)- حالت کیفی فرهنگ را بیان میدارد .

فونکس اجتماعیزه نمودن و تربیتی-  جلب و تشویق افراد به زندگی اجتماعی  ، کسب تجارب اجتماعی،نورم ها  ،دانش وارزش ها توسط آنان.

 انتگرافیکی –عبارت از آن است که انسان ها را در گروپ هائی اجتماعی،مردمان و دولت متحد می سازد.

دیزین تگرافیکی- انواع معاشرت مردمان، موانع را که گروپها از جامعه تفکیک می نماید مورد بحث قرار میدهد.

میتودهای فرهنگ شناسی

diachronous (تاریخی)- تشریح پدیده ها ،فاکتها،حوادث جهانی،و میهنی فرهنگ را در پیگیری تاریخی مطالبه می نماید .

synchronous (حرکت)-  تحقیقاتی مقائیسوی و ارتباطی با آموزش  موضوعات    در یک فاصله ای انتخاب شده ای زمان بدون آنکه به دورنمائی تاریخی آن مراجعه گردد از جوانب مختلف

مقائیسوی- رشته ای تحقیقات علم فرهنگ شناسی است که آموزش تاریخی دو ویا چند فرهنگ در پروسه ای فعالیت متقابل،تاثر متقابل،بر قراری قانونمندیها و خود ویژگی و شباهت آنها رادر بر می گیرند.بطور عمده روابط خارجی فرهنگ را کشف می نماید که در رشته ای ملی بیگانه رجعت کرده باشد.درفرهنگ ملی بخش هائی عمومی و خاص را آشکار و روشن می سازند.

باستانشناسی- مجموعه ای موضوعات مادی است که درنتیجه ای حفریات بدست آمده اند.او برای باستان شناسان امکان آنرا میدهد که در باره ای وضعیت عمومی فرهنگ نتیجه گیریهائی را انجام بدهد.

تیپو لوژی- این میتود آموزش ساختار سستم فرهنگ را از طریق شیوه ای صعود مطلق به مشخص و پیدایش نزدیکی تیپولوژی و پروسه هائی فرهنگی و تاریخی را به این اساس تصور می نماید.

بیو گرافیکی – در ادبیات شناسی تصادم ادبیات به مثابه ای انعکاس بیو گرافی و خصوصیات شخصیت نویسنده است .برای اولین بار این میتود را ف.ر.کریتیک،ش.او.سنت- بیئیف استفاده کرد.

مطلق ساختن این میتود ممکن است به تضعیف نقش فضائی معنوی و تاریخی،شکل عصر وتآثر عنعنات  منجر گردد.

در ادبیات شناسی علمی این یکی از پرنسیپ هائی پژوهش است .خصوصیات چنین میتود در کار با تکستها است.

سیمیوتیکی- میتود است که در باره ای آموزش قانونها اساسگزاری شده،اجازه میدهد که تکستهای سمبولیکی ساختار(سستم)تکست ویا مضمون هر نوع از فرهنگ دگر بررسی گردد.

روانشناسی-  روش است که پژوهش گر را در آموزش میخانیزم هائی ذهنی فعالیت فرهنگ ،کیفیت هائی انفرادی،پروسه هائی روانی غیر آگاهانه سوق میدهد.این میتود برای تحقیقات خصوصیات فرهنگ هائی ملی بسا عمده شمرده میشود.

 بحث هائی در مورد علم فرهنگ شناسی  

 کلتورولوژی بمثابه ای علم هنوز هم مراحل بر قراری خویش را پشت سر می گذراند به همین خاطر در اطراف حقیقت موجودیت آن جروبحث ها و تصادمات بوقوع می پیوندند . بعضی علما این علم را کاملا علمی نمیدانند (اگر متوجه شویم دررابطه با علم  فلسفه نیز چنین تردید هائی تا به اکنون حل نگردیده است) .مخالفین علمیت علم فرهنگ شناسی توجه خویشرا در قدم اول به عدم نبودن اساسات علمی عینی آن تکیه می نماید .چون همه ای تعبیر های فرهنگ نقطه نظر هائی انفرادی موالفین را در خود دارند .

ممکن است درین حالت در باره ای موجودیت چنین جنبش فرهنگ شناسان صحبت به عمل آید. بدین معنی که جریان فکری(دماغی)در برگرنده ای تعداد زیادی متخصصین علم فرهنگ شناسی و متخصصین علوم مختلط که در تلاش تحقیقات در باره ای پدیده هائی فرهنگ اند و برای آنعده ای که تیوریهائی مختلف و متضاد فرهنگ ارزشهائی مساوی دارند، میباشد.

از جهت دگر علم فرهنگ شناسی در جستجوئی قانونمندیهائی عینی رشد فرهنگ می باشد .در سالهائی آخر آپارات روشن وقابل فهم آماده گردیده ،تعریف ها وتعبیر ها ی پروسه هائی فرهنگی وجود دارند ،که قابل قبول برای مکاتب مختلف وجهات هائی مختلف می باشد .

پرابلم ها

پرابلم –عبارت از تضاد شخصی بین اطمینان و تردید ،بین آشکار ونا مشخص می باشد.

1-چگونه گذار از حالت حقیقی"ماقبل فرهنگی"به فرهنگی و تمدن صورت می گیرد؟

2- همه ای پدیده هائی فرهنگی به اشکال و گونه ای با هم روابط داشته و دارائی هسته ای(پایه)عمومی مشترک می باشد.

3- فرهنگ پایدار و کاهل(غیر فعال)است. عادتهائی گرفته شده را بعید است که تغیر داد. درین اتفاق چرا و چگونه تغیرات در فرهنگ رونما میگردد؟

4- چرا یک فرهنگ رشد و پیشرفت می نماید وغنی میگردد و دگران ذوال می نمایند؟علت ترقی وذوال در چه نهفته است ؟عوامیلیکه باعث حالت سالم وناسالم آنهامیگردند؟وضعیت سالم بودن ومریض بودن آنها از چه چیزها سر چشمه می گیرند؟ ،و چگونه آنها از هم فرق می گردندند؟

5- فرهنگ به گروپهائی که دارای سستم پیچیده،خود مختار و خود رو اند ارتباط می گیرند و اوبا سستم های دگری مانند طبیعت ،ساحه ای بیو لوژیکی تآثرو فعالیت متقابل دارد .و کدام مسیر هائی عمده و اساسی مناسبات متقابل بین فرهنگ وظاهر طبیعت وجود دارند ؟تسخیر طبیعت ؟فرهنگ برای انسان چیست ؟جواب به خواهشات وسائیل محافظت ،خود روئی ،وسائیل آسایش ؟چگونه فرهنگ هائی مختلف با هم دگر فعالیت متقابل می نمایند؟مناسبات متقابل،تبادل ارزشها،غلبه یک فرهنگ بالائی فرهنگ دگر؟پرابلم هائی فعالیت و تاثرات متقابل افغانستان با تمام جهان،پاکستان  ،کشورهائی همجوار،شرق ، غرب ، اسلام و غیره.

6- تفاوتهائی فرهنگ با یک دگر از چه نشئت می نمایند؟آیا فرهنگ در پروسه هائی رشد انسان مخلوط می گردد و خویشرا در یک ویا فرهنگ زیاد حفظ می نماید؟آیا امکان دارد که یک فرهنگ بالاتر(عالی تر)  و فرهنگ دگر پائین تر(پست) باشد؟

7-  ساختار فرهنگ کدام است؟کدام مناسبات متقابل بین بخشهائی جداگانه آن وجود دارند؟

علم فرهنگ شناسی باید مفاهم و عوامل تحقیقاتی بین لسان،سیاست،تربیت اطفال و مورال جامعه ،مذهب و اقتصاد،خصلت ملی و مذهب را می آموزد.

8- پرابلم فرهنگ شناسی نه تنها تسریع پدیدههائی پایدار،تکرار نا شدنی و عمومی بوده، بلکه  درک نمودن وضعیت و حالتهائی تند که در زندگی مردم بوجود آمده است، می باشد. 

9- پرابلم خاص علم فرهنگ شناسی پروسه هائی تبدیل مفاهیم و سمبول ها در فرهنگ،تشکل و ذوال اید ئولوژی،پیدایش ایده هائی جدید در پروسه ای دیالوگ بین شخصیتها ،گروپهائی فکری(دماغی)و تعالیم فلسفی محسوب می گردند.

اینها لست جامع اند که فرهنگ شناسان را اذیت می نمایند. 

 

 

 ختم قسمت چهارم

ادامه دارد.........

منابع:

 

 

Литература:

1- Введение в культурологию. М. Владос. 1996 Отв ред. Е.В. Попов.

2- Гуревич П.С. Философия культуры. М. Аспект прсс. !995.

3- Кармин А.С. Основы культурологии: морфология культуры. СПб. 1997

4- Соколов Э.В. Культурология. - М.: Интерпракс, 1994

5- Иконникова С.Н. История культурологии: идеи и судьбы.- СПб., 1996.

6- Культурология: ХХ век: Словарь. - С.Пб.: Университетская книга, 1997

7- Иконникова С.Н. История культурологии: идеи и судьбы.- СПб., 1996

8- Кравченко А.И. Культурология: Словарь. - М.: Академический проект, 2000

9- Культурология XX век. Энциклопедия. Т.2. М-Я. - С-П., Университетская книга. 1998

 

مورخ.200807.05.

هالند

ایمیل

bamyan_7@hotmail.com

----------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

فرهنگ وعلمی فرهنگ شناسی(کولتورولوژی)

 

معنی" فرهنگ"،همه جانبه بودن آن .فرهنگ مادی و معنوی

 

درین مبحث علمی، فلسفی و تیوریک سعی نمودم، که مطالب را در باره معنی ومفهوم"فرهنگ"، تاریخ،وظائیف آن وعلمی فرهنگ شناسی(کلتورو لوژی) جمع بندی نمایم وبد ین گونه مصدرخدمتی برای خواننده ءگرامی و عزیز شده بتوانم .

قسمت اول

فرهنگ- سطح مشخص و تاریخی رشد جامعه ،نیروهای های خلاق و استعداد هائی انسان که درشکل وفورم  انعکاس شده ای سازمانهائی زندگی  ، فعالیت مردمان و همچنان ایجاد ارزشهائی مادی و معنوی که توسط آنها صورت می گیرند، معنی میدهد .(از لغتنامه ای انسیکلو پیدی فلسفی ).

بدین گونه ضرور است که بخا طر سپرده شود فرهنگ خارج از انسان وجود ندارد .

 

  فرهنگ -عبارت از مناسبات عمومی انسان با جهان ما حول است، که انسان  جهان و خود را  می آفریند. هر فرهنگ عبارت از مناسبات مشخص ، تکرار نا شدنی و جهانی انسان با محیط ما حول (جهان)و  خود  ا وست.و یا بعباره ای دگر اگر ما فرهنگ مختلف را بیا موزیم ما نه به شکل کتاب ،آثار هائی  منتخب وپیدایش باستان شناسی او را می آموزیم ، بلکه  ما برای خود چنان جامعه انسانی را کشف و پیدا می نمائیم ،که در آن مردم زندگی کرده و خود را نسبت به ما  به گونه ای دگر احساس کرده اند .

هر فرهنگ شیوه ای از فعالیت خلاقانه ای خودی و خلاقانه ای انسان است، به همین خاطر در یافتن هر فرهنگ نه تنها با علم جدید،بلکه با تجارب خلا قانه نیز ما را غنی می سازد .

فرهنگ بشریت غنی و متنوع است  .او در اولین مرحله هائی از رشد جامعه و در ارتباط گسست نا پذیر با تاریخ خویش دارد .هر مردم سهم خود را در سرمایه ای عمومی جهانی ووطنی فرهنگ اجرا می نماید .در جامعه پروسه ای دائیمی غنی سازی فرهنگ،ایجاد و ترویج ارزش ها و دست آورد ها جریان دارد .

تمام جهان ما حول ما عبارت از جهانی فرهنگ است ، وسائیل کار ووسائیل ترانسپورت ،کشفیات تخنیکی ،اختراعات علمی،زبان وکتابت  ،اثارات هنر و نورم هائی مورالی ، آموزشهائی فلسفی و سیستم قدرت  سیاسی ،و ارگانهائی مقننه، عقا ئید مذهبی ،میتود هائی آموزش جهت تربیت، حفظ صحت و سپورت ،عنعنات و رسم ورواج، -همه ای اینها ظهوری ابتکارات خلاق و فعالیت انسان است .

مهمترین علامه فرهنگ خصلت ذیدخل ، شامل بودن نا گزیر آن در تمام ساحات زندگی جامعه وشخصیت است .کلیمه ای فرهنگ تقریبا در تمام لسانهائی مردمان جهان شامل است.در فرهنگ عنعنات و نوآوریها ، استواری و تغییر پذیری ،تشکل پروسه ای گسست نا پذیری میراثهائی تاریخی، محافظت ارث فرهنگی و باز سازی خلاقانه توآم می شود .در فرهنگ اتحادیه ها و اجتماعات خلاق  تعداد بی شماری انستیتوت هائی اجتماعی،موزیم ها و کتاب خانه ها ، موسسات فرهنگی و ارگانهائی تفریحی که رشد فرهنگ را کمک مینماید فعالیت دارند .

وظیفه ای مهم فرهنگ عبارت از آن است که بطور دائیم به رشد معنوی انسان و باز نمودن همه جانبه  استعداد ، و ظرفیت وی  مساعدت نمایند.

با ایجاد همه جانبه ای جهان فرهنگ، انسان هم زمان نیرو هائی خلاق خود را رشد میدهد و سیمائی معنوی خود را تشکل میدهد .به مفهومی مشهور انسان مقیاس  فرهنگ است . اگر هر یکی از بخش هائی فرهنگ اعم از کشفیاتی علمی ویا کشفیا ت تخنیکی،آثارات ادبی و هنری ، نورم هائی مورال ،اخلاق و حقوق را مورد بررسی قرار بدهیم ،اهمیت  استفاده از آنها ارتباط به آن دارد که کدام تاثررا آنها  به جهان معنوی شخصیت دارند.  آنها به رشد بشر دوستی ،سعادت و رفاه کمک می نماید  ویا بد بینی و خشم را مروج می سازد .

 بدین گونه فرهنگ عبارت از رشد همه جانبه و پیچیده ای تاریخی، اجتماعی  پدیده و شیوه ای فراگیری واقعیت ، عملی ساختن خلاقانهء  بنیه ای فرهنگ در ساحه ای مادی و معنوی است.

رشد فرهنگ اهمیت خاصی را در جهان معاصر کسب می نماید .حفظ ارث  فرهنگی ،مناسبات محتاطا نه  با ثروت هائی طبیعی  ،نگهداری خود ویژگی هائی فرهنگ مردمان مختلف  ،بر قراری مناسبات به منظور درک متقابل و غنائی فرهنگ،رشد خواستهائی معنوی شخصیت – همه ای اینها بحیث پرابلم سراسری جهانی و عمومی  پا بوجود نهاده که تلاش و انرژی سیا ستمداران ، شخصیت هائی فرهنگی و هر انسان را می طلبد . 

از سطح فرهنگ ما هیتآ عملی ساختن طرح ها و ریفورم و باز سازی جامعه،جهان و توافق در مناسبات بین المللی ،و تکمیل کیفیت زندگی انسانها ارتباط می گیرد .

رسالت تاریخی فرهنگ فقط محدود به پرابلم هائی  عمومی نبوده بلکه او مستقیمآ به انسان و زندگی روزمره ای او رجعت داده میشود .تمائیل و مفهوم موجودیت بشر مشخص میشود ،راه را برای آزادی و خلاقیت باز  می نماید   ،قدرت درونی را برای بر طرف کردن خطر و تراژیدی زندگی  میدهد،خوشبینی و آرزو را بوجود می آورد، و برای باز کردن شخصیت انفرادی کمک می نماید .

در مفهومی  دایمی  فرهنگ  به شکل نمونه ای جمع آوری شده است که در بر گرنده ای هنر ، مذهب، علم و غیره می باشد ارائه می گردد.فرهنگ شناسان  درک کلیمه ای فرهنگ را بخاطر استفاده میکند که او ماهیت هستی انسانی را بخا طر عملی ساختن هنرو آزادی روشن می سازد . فرهنگ خا صتا انسانرا از دگر موجودات  فرق میدهد .البته این  تفاوت از دو جنبه است :

اول- آزادی بمثابه ای بنیه ای جدا نا پذیر معنوی انسان .

دوم- درک و تشخص اجتماعی عملی نمودن آزادی .

بودن جنبه ای اول فرهنگ به شکل عادی نمیتواند کشف و پیدا شود .اما به جنبه دوم زمانی نا ئیل میشود که به آخرین مرحله رشد خود رسیده باشد .زما نیکه ما در باره ای فرهنگ حرف می زنیم ، ما  کدام  عمل خلاقانه و جدا گانه ای  انسانرا، نی بلکه خلا قیت آفرینندگی او را بمثابه ای مناسبات عمومی با جهان مد نظر داریم .

 

در شرائیط فعلی معنی فرهنگ آنقدر همه جانبه و زیاد است ،که تعداد وارقام تعریف فرهنگ تقریبا به 500 تعریف رسیده که از میان آنها مهمترین تعریف های زیررا میتوان جدا کرد:

توصیفی(تشریحی)- درین علم  بطور عادی عنا صر جدا گانه فرهنگ بر شماری میشود .مثلا ،عنعنات،عقائید ،انواع فعالیتها....

ناتوروپولوژی از نقطه ءنظر این این علم فرهنگ مجموعه ای از فراورده ها ئی فعالیت انسانی ، جهان اشیا ،طبیعت رو یا روی،که از طرف انسان به شکل فرعی (طبیعت جدید)ایجاد شده.

اکسیو لوژیکی(ارزشی)-فرهنگ را بمثابه ای مجموعه ارزشها ئی مادی و معنوی تعبیر می کند که توسط انسانها ایجاد گردیده است.

نورما تیفی- این علم عقیده دارد که محتوائی فرهنگ نورم ها و مقررات،و زندگی مرتب شده(استقرار شده)مردم را تشکل میدهند .

سازگاری(عادتی)- فرهنگ بمثابه ای شیوه ای خاص رفع خواهشات،بمثابه ای خوانواده خاص فعالیتها که توسط آن انسانها خود را با شرائیط طبیعت عیار می سازند.

تاریخی این علم اشاره  میکند که فرهنگ عبارت از حاصل تاریخ جامعه و از طریق انتقال تجارب کسب شده از یک نسل به نسل دگر رشد داده میشود.

فونکسیونالی- (وظیفوی )فرهنگ را از نگاهی رسالت ووظیفه تشریح وتوضیح مینماید و همچنان وحدت و منسبات متقابل این وظائیف را بررسی میکند.

سمبولیکی- توجه را به استعمال سمبول ها در فرهنگ جلب می نماید.

سمی او تیکی(علاماتی)-فرهنگ را بمثابه ای سستم علائیم که در اجتماع استفاده میشود بررسی مینماید .

هیر می نیو تیکی (از لغت یو نانی هیر مینیو تیک –هنر تعبیری)- فرهنگیکه تعداد زیادی تکستها به آن ارتباط دارند و آنها توسط مردم تفسیر میشوند،به آن پی میبرند.

روانشناسی- ارتباط فرهنگ را با روش روانی انسانها و خصوصیات اجتماعی و مشروطی روان انسان می بیند .

سوسیا لوژی- این خصلت فرهنگ بمثابه عامل سازمان زندگی اجتماعی ،بمثابه ای مجموعه ای اندازه ها ،پرنسیپهائی انستیتوت اجتماعی که تآمین کننده ای فعالیتهائی کو لکتیفی (جمعی) میباشد،تفهیم می گردد.

 

فرهنگ همیشه یک تمامیت ارگانیک و مشخص را تشکل میدهد .اما بخاطر آموزش علمی پدیدهء فرهنگ را معمولا به مادی و معنوی تقسیم می کنند.

فرهنگ مادی –عبارت از مجموعه ای وسائیل تولید و نعمات مادی که در جریان پروسه ای کار انسانی که دارائی مضمون مشخص اظهاری است .فرهنگ مادی مسئولیت دارد که خواهشات فزیکی انسانرا مرفوع نماید .

فرهنگ معنوی عبارت از سطحی فکری ،مورالی –اخلاقی ،زیبا شناسی و احسا سات رشد جامعه ،و همچنان فعالیت فکری (دماغی)بشر است .آنها در یک فورم مشخص و مضمونی مجسم ساخته می شوند.اما ماهیت آنها درسطح ذیل نهفته است: در روح ،وجدان ،عقل ،احساسات وغیره.فرهنگ معنوی با لائی احساس ،تفکر ،عقل ،اراده ، مزاج ،فراست،وضع روحی و غیره تآثر دارد .

بین فرهنگ مادی و روحی مناسبات نزدیک ،اما غیر مستقسم وجود دارد که این دو شکل فرهنگ نمیتوانند به شکل مستقلانه عمل نمایند.

فرهنگ جهانی عبارت از مجموعه ای ارث فرهنگ تمام جهان است .مقدار خاص ارزش هائی اجتماعی است که خصلت بر جسته و عالی فرهنگ هائی ملی را جمع آوری ،تحلیل و رشد میدهد .

فرهنگ شکل تاریخی –عنصر هائی یک دگر را در رشد جامعه تبدیل می کند .مثلا(جهان انتیک ،قرون وسطائی ،دوران احیا و تنویری و غیره).

فرهنگ هائی  منطقوی این فرهنگر در ساحه ای مشخص جفرا فیائی قرار میگیرد و در جریان زمان طولانی تاریخی خصوصیات خاص خود را حفظ می کند (مثلا فرهنگ امریکائی لاتین ).

فرهنگ محلی عبارت از فرهنگ خاص ،مشخص ،تاریخی جامعه ای معین میباشد.مقام خاص را در بین فرهنگ هائی محلی، فرهنگ هائی قدیمی و ملی کسب مینمایند که توسط اقوام جداگانه ،مردمان و ملت ها ایجاد گردیده باشند.

 فرهنگ ملی- مجموعه ای فاکت هائی اقتصادی،سیاسی  ،معیشتی،لسانی ،عنعنوی  ،مورالی و غیره را مجسم می سازد .در داخل فرهنگ ملی سوب فرهنگها (فرهنگ خاص )جدا میشوند.وآن عبارت از فرهنگ جدا گانه اقشار و گروپ اجتماعی و دیموگرافی است که شیوه ای زندگی  ،تفکر و روش  شان از نورم هائی سراسری ملی و فرهنگی فرق دارد.بطور نمونه از این  فرهنگها ئی زیر میتوان نام برد، (فرهنگ ها ئی خاص جوانان  ،فرهنگ هائی خاص جهان مجرم  ،شاخه هائی مذهبی و غیره) .

برای آموزش فرهنگ آن ویا این مردم ضرورت است که فرهنگ مادی  ،صنا عت مردم  ،حواد ثات تاریخی  ،عنعنات و اعتقادات  ،هنر هائی شفا هی مردم  ،آ غاز کتابت و تحریر  ،ادبیات ،تعلیم  ،نقاشی ها   ،هنر هائی زیبا  ،موزیک  ،هنر تیاتر ،سینما   ،تلویزیون و مطا بع را به شکل یک کامپلکس مورد مطالعه قرار داد.

  تاریخ وتیوری فرهنگ

لغت فرهنگ در درک امروزی خود  در متن تفکر اجتماعی اروپائی در نیمه دوم قرن 18 داخل شده است . این لغت بطور خاص از کلیمه لاتینی  کلچرسر چشمه می گیرد ، که معنی کلیموی آن کشت  و زرع کردن،آموزش و تکامل است .این  اصطلاح را میتوان  در آثارات سیت سیرون نیز  در یافت نمود  ،جائیکه  صحبت جدی  در باره  تغیر مضمون  طبیعیت تحت تاثیر انسان  در تفاوت با آن چیز هائیکه علت هائی واقعی  نامیده میشود مطرح گردیده است.حالا در همین اولین  درک و تفهیم  ارتباط  گسست نا پذیر  فرهنگ ، انسان وفعالیت اورا میتوان مشاهده کرد ،یعنی میتوان گفت فرهنگ نه تنها ساحات مختلف  واقعیت است  ،بلکه واقعیت خود انسان نیز درین عرصه است .

در یونان قدیم و روم معنی کلمه ای فرهنگ تنها بحیث کشت وزرع  یاد نمی گردید ، بلکه بیشتر ازمعمول برای ما  معنی تعلیم و  تربیه ای فرهنگ، بمثابه  چیزی اضافه شده و گاهی هم  بحیث تغیر دهنده ای طبیعت انسان تلقی گردیده است .

انسان با فرهنگ برای همگی رسالت تعلیم وتربیه را دارند و این محتوائی فرهنگ تمام مردمانرا تشکل میدهد .اما ضرور است که بخا طر داشته باشیم که در جهان قدیم انسان همیشه در محاصره ای خدایان واقع شده بود .بهمین خاطر شخصیت مذهبی و یا کولت بخش جدائی نا پذیری فرهنگ شمرده میشود .در جهان قدیم پروسه ای  تربیت تبعه  ،تشکل شوهربالغ  از طفل بی گناه و معصوم  بسیار مهم و عمده بود .این پروسه ای یونانیها بنام مفهوم (پائیس- طفل ) ،که در بر گرنده ای تربیت  ،تربیت مستقیم و همچنان فهمیدگی ، تنویر و فرهنگ  به مفهومی وسیع را در ب میگرفت نامیده میشد .  

یونانیها سیستم نادر و کمیابی تربیه ای را ایجاد کردند که در آن تخصص نه  تنها  در ساحه ای معین و مشخص  ،بلکه یک شخصیت با سستم معین از ارزشها  تشکل و تربیت می گردید .درهمین  رجعت  و پیام جهان درون انسان در قدیمی فرهنگ نهفته شده است . هدف فرهنگ از آن تشکل شده بود که در انسان رشد آگاهانه استعداد   ،بررسی و احساس زیبا ئیها را پرورش دهند .و در آن انسان قدیم اتحاد ووحدت خود را با طبیعت از دست ندهد .

در عصر الینیزم بحران (پائیس- طفل) آغاز شد  ، روح انسانها به ایرا سیونال(واقعی) عقیده پیدا میکردند.

ضرورت به معجزه پیدا شد  ،روح مطلق که میتوانست انسان را به مدلل  ساختن  پروسه هائی اجتماعی که خارج از توان اوبو د، رهبری و مساعدت  نمایند .بجائی عصر قدیمی( انتیک) عصر جدید بروز می نماید .

فرهنگ قرون وسطائی – فرهنگ عیسوی  ،ارزشهائی  لیسانی را رد میکند  ،اما بسیاری از دست آورد هائی تمدن  دوران انتیک را حفظ مینمایند.اما او پولیتنیزم  و مونیتیزم  ،نیو تیرا لیزم  ، علاقه  به جهان اشیا و معنویت... ،گیدونیزم (فرهنگ- لذ ت ) ،ایده ای  ایسکیتیکی، شناخت  از طریق ترسط و منطق ، دانش های  کتابی که اتکا به تورات و تعبیر او توسط افراد رسمی کلیسا ها را در مقابل یک دگری شان قرار مید هد .

در قرون وسطائی "فرهنگ"با کیفیت شخصی تسلسل دارد .انسان شخصیت کمیاب و پایان نا پذیر را کشف کرد ،و مشخصات تکمیل شخصی انسان قرون وسطائی  آفرینش جهان (کریاسیو نیزم )را اعتراف می نماید ، و همین اعتراف به یک نظر یه ای  دائیمی آفرینش رشد میکند .خدا بر اساس اراده ای شخصی اش فعالیت میکند و انسان عاجز است که او را مزاحمت کند .به همین  خاطر مفهوم ودر ک انتیک (قدیمی )فرهنگ عاجز و ضعیف بنظر آمد ند ، نی طبیعت و نی انسان بطور مستقل شمرده می شدند .بر علاوه جهان بیرونی انسان جهان درونی انسان را دید  ،خرد فوقالعاده بوجود آمد ،فرهنگ بطور دائم از انسان تقاضائی کاشتن استعداد هائی شخصی  وخرد از طبیعت عقیده و ایمان در حال تکامل و تخریب نا شده را مطالبه کردند.

سعاد ت-  خود را، نی در شناخت خود ، بلکه در شناخت خداوند میابد .ایمان (دین)انسان را کمک کرد که بسیار آرام به جهان ماحول پیچیده و در هم وبرهم نظر اندازی و آنرا ببیند.

فرهنگ در عصر قرون وسطائی نه تنها به حیث واحد مقیاس وهماهنگ تربیه در انسان، بلکه به حیث رفع محدودیت ها ، پرورش پایان نا پذیری شخصیت ،تکامل دائیمی آن محسوب میگردید.

درعصر احیا تحت عنوان  تکامل شخصیت شروع به درک ایدیال بشر دوستانه می نماید .

عصری تنویری – مرحله ای جدیدی را در رشد  مفهوم "فرهنگ"باز نمود .فرهنگ بمثابه ای خرد تفهیم می گردید .دوره ای تنویری به درک کامل فرهنگ بشریت تلاش ورزید که او به توسعه ای اساسات منابعی ، در پهلوئی منابع تحریری که از طرف بوستان شنا سان  ،زبان شناسان  وشواهدات مسافرین سیاح در باره ای رشد فرهنگ کشورهائی جداگانه اروپائی کمک کردند. او در مرکز توجه موضوع تاریخ قرار میگیرد .تاریخ شناسی  آموزش علت پیدایش ، استقرار،فرو پاشی و مرگ پدیده ،امتیاز و تفاوت آنها را از یک دگر  پیشبینی و بررسی میکرد.

این پرابلم بطور مکمل تر در آثارات  ایما نوویلا  کانت و هیگل  روشنی انداخته شده است .کانت دو جهانی کیفی مختلف را جدا ساخت :

 اول .جهان طبیعت و جهانی آزادی .

دوم . عبارت از جهان انسان است یعنی جهان فرهنگ

فرهنگ میتواند خشم را بر طرف سازد، که او  در جهان طبیعت  قرار دارد ، واین دو جهان زیبائی را توام و متحد  میسازد .به همین لحاظ از نقطه نظر کانت تظا هر عالی فرهنگ وپیدایش آن از نگاهی زیبا شناسی محسوب میگردد.در اثر هیگل فرهنگ از جهت استفاده ای اساسی آن در زنگی هنر شناخته میشود، که او نتنها ایجاد کننده ای نو(جدید)است ،بلکه حفظ کننده ای کهنه،محافظ عنعنات نیز میباشد.انسان در ذات خود اسا س پروسه ای اجتماعی وفرهنگی می باشد .

فلیسوفهائی عصر "تنویری"نظر داشتند که،فرهنگ در خرد مندی نظم اجتماعی و موسسات تظاهرمی نماید، و او توسط دست آورد ها در عرصه هائی علم وهنر اندازه گیری میشود.

تقریبا از نیمه ای دوم قرن 19 اصطلاح" فرهنگ "بیشتر از اهمیت علمی مستفید میگردد .او با مفهوم مانند تمدن را بطه بر قرار می نماید .

در فرهنگ شناسی معاصر مروجترین نظریه هائی فرهنگی عبارت از فرهنگ تکنالوژیکی ،فعالیتی و ارزشی میباشند .از نقطه  نظربرخورد تخنیکی، فرهنگ یک سطح مشخص رشد تخنیکی و باز تولید زندگی اجتماعی را ارائه میدارد .

نظریه دوم فرهنگ را بمثابه ای شیوه و نتائیج فعالیت زندگی انسان که در تمام اجتماع انعکاس میابد موردبررسی قرار میدهد.

نظریه ای ارزشی فرهنگ در موردنقش ایدیآل مودل زندگی بحث می نماید .فرهنگ بمثابه تححقق اید یآل در ذات  مورد غورو بر رسی قرار می گیرد، و ماهیت فرهنگ تنها بوسیله ای انسان درک میگردد.

 

نظریات علما در بارهء فرهنگ

 سقراط می گفت: که انسان عبارت از روح و عقلی است که بر حس سیطره و قوه ، تدبیر دارد و نیز قوانین عادله از عقل صادر شده و مطابق است به طبیعت حقۀ انسانی و به عبارت دیگر این قوانین کاپی ها و مینوتهای ان قوانین غیر مکتوبه ایست که خداوند "ج" آنها را در دلهای انسان ها رسم و طبع کرده است .

افلاطون : انسان در عالم مثال به مفهوم های نا آشنا و مجرد آشنا شده و به حافظۀ آن مانده است و اگر چنین نمی بود اواین مقولات مجرده و این کارهای نا آزموده را فهم کرده نمی توانست.

انشتین : که به خداوند تعالی ایمان قوی دارد می گوید : اشخاصیکه در همه ادوارعبقریت دینی داشته اند در ایشان این نوع شعورموجود بوده که به هیچ مکتب ومسلکی منسوب نیست. ومی گوید چیزی که من می بینم این است که مهمترین وظیفه علم وفن این است که این شعور را بیدار کند و آنرا در کسانیکه در این باره استعداد دارد زنده نگهدارد.

ممالک معظم دنیا جز به وسیلهء معارف بزرگ نشده اند و تشکلات صحیح گیتی، جز بر پایهء فرهنگ استوار نگشته و ضامن بقای یک ملت غیر از فرهنگ نیست. آنچه ملت یونان را چندین قرن نگه داشت و نگذاشت آن ملت کوچک در معدهء امپراطوری عظیم عثمانی هضم شود، فقط فرهنگ آن، یعنی آثار ارسطو، افلاطون و سقراط بود و آنچه نگذاشت ملت ما در امپراطوری عرب مستهلک گردد، نیز همان فرهنگ قدیم بود. پس از این نعمت بزرگ باید از دل و جان حراست و نگهداری کنیم.

درین قسمت بسیار بجا خواهد بودکه اقتباسهائیراازمقاله پرمحتوائی نویسنده وشاعر بااستعداد افغانستان انجینر سخی ارز گانی در مورد فرهنگ برای خوانندهء عزیز و گرامی پیشکش نمایم :

 

 زهی مجموعهء فرهنگ و دانش       که در عالم ز مقبولی سمر شد

 

آیا خود انسان مطابق با قانونمندی تکامل پدیده ها بانی، تکوین دهنده و خالق گل دسته های فرهنگ نیست؟ آیا بازهم انسان دربسترودامن فرهنگ جامعه پرورش، پویش و تکامل نسل به نسل تا عصر ما نداشته و ندارد؟

 

انسان از سپیده دم خلقتش با فرهنگ خود زیسته وازبلندی ها و پستی ها گوناگون بستر حیات مادی، معنوی و اجتماعی خویش به ره برد و ارزش های فرهنگی امروز رسیده است. به نظر اهل خبره و اربابان دانش است که فرهنگ را نیز در جوار عوامل دیگر مبنای شکوهمندی، تکامل و پویایی جامعه تلقی می نماید و آنرا مبانی آفرینش ارزش های بس مهم می داند. پس بهتر است که قبل از نخست، به سراغ تعریف مقوله «فرهنگ» برویم و تا اینکه تدریجا به اصل موضوع وارد گردیم:

فرهنگ چیست:

اگردرک وشناخت مشخص ازتعریف مثلا یک مقوله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، طبیعی وغیره در جامعه صورت نگیرد؛ آنگاه در قسمت مقوله مورد نظر، سخن و سنجیدن به بیراه می رود که نتیجه آن به قول این شاعر فرهیخته چنین خواهد بود:

 

خشت اول  گر نهد  معمار کـــــــج      تا  ثریا  میرود  دیوار کـــــج

 

پس در این زمینه تعریف مقوله فرهنگ را از نگارش این نویسنده فرزانه آقای دای فولادی چنین می خوانیم:

 

« فرهنگ عبارت از تمام افکار، باورها، عقاید، سنت ها، قواعد و طرزالعمل های اجتماعی جامعه است که جامعه را به رهبری، اداره تنظیم امور آن قادر می سازد. فرهنگ در این مفهوم خود، شعر و موسیقی و ادبیات و هنر نیست، بلکه هویت جامعه در عرصه های فکری، رفتاری و سنتی آن است.» ( 1)

 

فردوسی در مورد ستایش فرهنگ و فرهنگ دوستی خردمندان چنین سخنی دارد:

 

شنیدم زدانای فرهنگ دوست     که زی هرکس آیین شهرش نکوست ( 2)

 

این کاوشگر و متفکر، فرهنگ را هستی اجتماعی دانسته و عصارهء نظرش را در این راستا اینگونه شرح می دهد:

 

« فرهنگ یک هستی است؛ یک هستی خاص اجتماعی که مال هیچ کس و هیچ جامعه ای دیگر نیست. در این هستی خاص (فرهنگ)، حتی خصوصیات روحی و روانی جامعه را می توان دید.

 

فرهنگ، نمای خلقت خاص یک جامعه است. به همین علت است که تمدن، جلوه فرهنگی خاص خود را دارد و حتی هر جامعه در مراحل مختلف تکامل مدنی خویش، شاهد مراحل خاص فرهنگی نیز است.

 

فرهنگ نحوه درک و شکل دید جامعه را نسبت به خود، نسبت به ماحول و نسبت به جهان تعیین می کند. به همین علت، در هر دست ساخته جوامع، فرهنگ آن را می توان دید.» ( 3)

 

دقیقا که سطح تکامل یک جامعه از ورای خصوصیات و ارزش های فرهنگی آن قابل شناخت می باشد. مثلا ساختار های جامعه اولیه، بردگی، ارباب و رعیتی و سرمایه داری قبل از همه هر کدام آن بر مبنای ویژگی ها و ساختار فرهنگی مختص به خود قابل فهم و درک می باشد. یعنی بر اساس همین فرهنگ است که میکانیزم مادی، اجتماعی و معنوی جامعه در اذهان انسان ها بازتاب پیدا نموده، شناسایی و معلومات را هستی می بخشد و همچنان رویش و پویش مبانی تاریخ توسط انسان به وجود می آید. اینجاست که فرهنگ «آئینه» تمام نمای انسان در کلیه مناسبات اجتماعی، مناسبات مادی و مناسبات معنوی جامعه بوده که هستی ها و ارزش های انسان ها را منعکس نموده و همواره رو به تکامل می باشد.

 

آیا آگاهی و شناخت از گل برگ های فرهنگ انسان بیانگر سطح تکامل یک کشور، یک ملت، یک قوم، یک قبیله، یک طایفه، یک خانواده و بالاخیره تمام جوامع بشری نمی باشد؟ آیا انسان بر پایه فرهنگ خویش قابل شناسایی، هویت یابی و تکامل نیست؟

 

الحق که بانی و خالق فرهنگ توده های بشری در درازنای تاریخ تا حال هستند و از تولد شان نسل تا نسل و تا لب گور در آن نقش داشته و ارزش ها را به زایندگی و پویندگی گرفته که از جمله ما امروز پدیده ای بنام «فرهنگ عامیانه» در جامعه داریم.

فرهنگ عامیانه چیست:

آیا نمی پذیریم که فرهنگ عامیانه یکی از گنجینه های دانش و بخش مهم از ثرؤت معنوی بشری است و همچنان آئینه را در مقابل انسان قرار می دهد تا خود را آنچنانکه است، بیابد؟  مسلما که فرهنگ عامیانه از بذر نطفه گیری، ظهور و ژرفای گسترش خود به مثابه چراغ فراراه دانش امروزی گردیده که نمی توان آن را کتمان نمود.

 

فرهنگ محصول فعالیت های مادی، اجتماعی و معنوی جامعه در امتداد تاریخ و بستر زمان بوده و «فرهنگ عامیانه» را به زایش گرفته که در تاریخ بشریت بالاخیره «هویت اجتماعی» را خلق نموده که دامنه رشد پی در پی آن تا به عصر کنونی می رسد. انسان از آغاز تولدش تا به امروز از جمله در ایجاد و گسترش فرهنگ نقش بس محوری را داشته  و اکنون نیز دارد. پس بهتر است که از نگارش آقای محمد ابراهیم شریعتی نویسنده و اندیشمند عصر زیر عنوان سخن ناشر تعریف فرهنگ عامیانه را در این اثر توجه نمایم:

 

« فرهنگ عامیانه (فولکور) گنجینه ای از دانش و تجربه نسلهاست که در کورهء زمان پالایش یافته و به نسل فعلی و نسلهای آینده به میراث مانده است.» ( 4)

 

مورخ واراسته و شهیر کشور ما آقای حسینعلی یزدانی (حاج کاظم)، فرهنگ عامیانه را اینگونه تعریف و ترسیم می نماید:

 

« فرهنگ عامیانه و یا فولکلور هر ملتی بیانگر طرز تفکر، روحیات، آداب، رسوم، و پیشینه تاریخی آن ملت است.» ( 5)

 

پس گفته می توانم که منجمله فرهنگ عامیانه از یک سو بیانگر سطح تکامل جامعه بوده و از سوی دیگر پایه و اساس بینش، بصیرت و فرهنگ عصری را شکل می دهد که نباید از آن اغماض نمود. این پدیده در درازنای تاریخ گام به گام تکامل زمینه های اجتماعی، مادی و معنوی جامعه رشد کرده و در غنامندی فرهنگ مادی  و معنوی جوامع بشری سهم قابل وصفی را خلق نموده است. در این راستا بازهم آقای یزدانی می نگارد:

 

« فرهنگ عامیانه همانطور که از اسمش پیدا است ساخته و پرداخته یک فرد و یا یک گروه خاصی نیست، بلکه در به وجود آوردن آن تمام مردم از طبقات مختلف نقش داشته است و آنهم در طی قرون و اعصار متمادی شکل گرفته و در قالب: ضرب المثل، چیستان، اشعار عامیانه، حکایات و فکاهیات درآمده و به مرور مقبولیت عامه یافته و از سینه ای به سینه دیگر منتقل شده تا به روزگار ما رسیده است و ما هم به سهم خود وظیفه داریم که این میراث گرانبها را به نسلهای آینده منتقل سازیم.» ( 6)

 

پس اکنون در هر قلم و هر قدم مناسبات اجتماعی ملاحظه می گردد که فرازگاه جلال و شکوه خرد و دانش کنونی عصر محصول نبردهای نیاکان و فرهنگ عامیانه بوده که همواره بر غنامندی، بالندگی و تکامل آن مطابق نیازمندی زمان افزوده می شود که نمی توان از این ثرؤت فرهنگی انکار نمود.

 

از میان گنجینه های فرهنگ عامیانه یکی هم ضرب المثل ها اند که به صورت قصار، مختصر و با مفهوم خیلی وسیع توسط افراد جامعه گفته و سینه به سینه منتقل شده تا اینکه به عصر ما به میراث مانده اند. روی این ملحوظ درک و فهم اساسی از فرهنگ عامیانه یک جامعه برای یک فرد که خواهان ترقی و پیشرفت جامعه می باشد، به خصوص برای مردمان کشور ما کاملا ضرور است که شناخت اساسی از فرهنگ عامیانه خویش داشته باشند. و به این نگرش در زمینه عطف توجه نماییم:

 

« برای شناخت تاریخ، عنعنات ملی، سنن و آداب اجتماعی یک جامعه آشنایی با فرهنگ عامیانه آن مردم امر لازمی خواهد بود. چه بررسی فرهنگی توده ها می تواند برخی از زوایای تاریک تاریخ آن مردم را روشن سازد. از این رو این رشته از دانش و ادبیات بشری، امروزه در جوامع علمی جایی برای خود گشوده است.» ( 7)

 اقتباس از  مقاله ء یورش آریایی در موردفرهنگ:

فقر فرهنگی زمینه ساز بر قراری ارتباط های نامناسب و گاه با افراد ناباب است. بر ارباب معارف الهی و اهل بصیرت روشن است، اگر باری با دیدۀ خرد به روان ناخودآگاه یا ضمیر باطن انسان این موجود ناشناخته بنگریم. در می یابیم که روان یا حریم نا آشنای غامض و پرخم و پیچ پهناور، عالمیان را به حیرت ساخته و "من" و " ما" های شان را در بطن گیتی به جولان درآورد است چنانچه عارفی میگوید.                                                 

  در اندرون من خسته دل ندانم چیست       که من خموشم واو در فغان و در غوغاست     

و این خموشی و شورو غوغا های دیو آسا متبلور حالات نفسانی انسانیست که اساس همین حوادث نفسی بر بعد زمان متکی می باشد. ودر لحظات بحرانی نفسانی آدمیان را در کویر با طلاق یأس می کشاند،به گفتۀ حضرت ابوالمعانی بیدل.                                                                                                                       

فتنۀداردجهان"ماومن"کزآفتش       زندگانی عاقبت مشتاق مردن می   شود                 

سخن بر سر غریزه است و غرایز: که از نخستین گام هستی ، تا واپسین روزگاران همراه بوده و در قلمرو شخصیت انسانی حمکروایی دارند

از سایت وزین آریائی:

 بلی، مولا ای بزرگواران! جهان مانند درختی است که ما بر آن بسان میوه های خام عرض اندام نموده ایم. میوه های خام خاصیتأ شاخ های درخت را سخت میگیرند. بمعنی دیگر، مردمان خام طبع و خام صفت، سخت به دنیا مایلند و در آرزوی بدست آوردن همان خواهشات خام و بیهوده، سخت به دنیا می چسپند. وقتی میوه ها به پختگی میرسند، شاخه ها را سست می گیرند. هرگاه انسانها، با به دست آوردن اقبال و سعادت معنوی، کام جان های خود را شیرین گردانند، در نظر شان، مُلک این جهان، جذابیت خود را از دست میدهد.

و میرسیم به اصل موضوع که مرام و هدف ما است: در نظر مولانا، هر که در اثر خام طبعی، تعصب و خامی، خود را به شاخ دنیا می چسپاند، جز تباهی و خون آشامی چیز دیگری از وی سر نمی زند. تا زمانی که انسان، در شکم مادر به صورت جَنین است، کار وی نوشیدن خون است.

ناگفته نباید گذاشت که بعد از مولانا، هر که به هر زبانی و نژادی که ظهور کرده، ریزه خوار دسترخوان مولانا بوده و است و تا جهان است، خواهد بود. بر عظمت این فرهنگ و زبان باید ببالید و فخر کنید.

اگر اشعار رحمن بابا را مطالعه کرده باشید، او هم تعصب را محکوم کرده، دنیای که در آن عشق و بی غشی است، انتخاب کرده بود و توجه سخت به عرفان و بخصوص، مولانا، حافظ و سعدی داشت. در این بیت چه زیبا گفته است:

نور ادب، دل را روشن کند و داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند

 علم به کردار نیک جمال گیرد که میوهء درخت دانش، نیکوکاری است

در اینکه از بین تشکیلات ما و مواضیع زندگانی اجتماعی  و مدنی ما، فرهنگ از تمامی آنها مهمتر است، هیچ شبهه ای نیست و جز شخص کوته نظر کم فکری در آن تردید نمی کند. تعصب انسان را از دیدن حقیقت محروم میکند و همچنان نشانهء سبک مغزی است.

اقتباسهائی از مقاله محترم محمد عثمان نجیب "فرهنگ وتهاجم فرهنگی یعنی چه؟":

از دفتر خيام بخوان راز جهان

درياب دران نقش و نگار دوران

و اندر محك عقل بسنج اينهمه نقش

خود ساز جدا نقش خوش از ناخوش آن

 

من فكر مي كنم فرهنگ چيزي است و زبان چيزي. زيرا، در طول تاريخ بمراتب ديديم كه مصطلحات مروج در ادارات دولتي توسط حكام سنگدل و بي رحم افغانستان هميشه در تغير بوده است و اين امر استفاده ي سؤ از صلاحيت هاي آن دولت ها بوده است مثلاً بيمارستان يا شفاخانه به روغتون تبديل شد دواخانه يا ادويه به درمل يا درملتون تبديل شد، و بسيار اصطلاحات ديگري كه در زبان رسمي دولت شامل بود به خصوص در دوره ي جهالت طالبان چرا عمداً و قصداً به زبان ديگر برگردانده شد مثلاً‌ دكتر با آنكه خود كلمه ي خارجي است ولي با فرهنگ نوشتاري و گفتاري مردم ما عجين گرديده است ولي طالب ها به آن تغير نام داده اصطلاح طبيب و در برخي موارد هم رنحور پوه داده اند و شماري بيشتر تغيرات در اصطلاحات مسلكي كه حتا در حد قانون پاس گرديد. اما هيچگاه اين دولت ها نتوانستند ختنه سوري را ازبين ببرند، يا هم تخت جمعي سه روز پس از عروسي را از ميان بردارند، يا زبان اين و يا آن گروه و يا هم تحرير رسمي زبان اداري دولت را بصورت كل از يك زبان به زبان ديگر تغير بدهند. پس واقعاً فرهنگ، بزرگي بيشتري دارد از زبان و واژه هاي مربوط به آن كه سازنده نيستند اما جنجال بر انگيز اند. تا سرحدي مي رسد كه از برخي مباحث استنباط مي گردد كه شايد بسياري ها باوجود دانشمند بودن شان در بحث بالاي فرهنگ نا خود آگاه سوي زبان مي روند و از آن همه فراتر بر عقل و تفكر بيشتر چانه مي زنند و چالش هايي را فرا راه يكديگر قرار ميدهند

تهاجم فرهنگي در پي يك تغير كلي اجتماعي، سياسي، نظامي، مذهبي ميتواند رونما گردد. نه در نشر اين و يا آن نوشته يا مقاله و فلم نامه به شيوه ي ديگران. ببينيد افغانستان در دوران قبل از اسلام با فرهنگ هاي چون بوديزم، زرتشتي و آتشپرستي و تمام ابعاد مربوط به آن كه جزء فرهنگ شان بود زنده گي داشت.و حال كه به اسلام روي آورده است همه شئونات زنده گي افغانها و مسلمان ها متكي است بر اصول و احكام اسلامي كه هيچگاه و در هيچ برهه يي از زمان تغير نخواهد كرد.

امروز در عرف عامه و در بخشي از فرهنگ شناسي وقتي از مقوله فرهنگ نامبرده ميشود عمدتآ هدف از فرهنگ معنوي است و مجموعه از دستاورد هاي فكري جامعه بشري را مطمح نظر دارند. و در سطح فرهنگهاي ملي نيز مجموعه اي از توليدات معنوي يك قوم در فرايند تاريخ مدنظر است. اين ارزشها كه مربوط به شعور اجتماعي آنهاست بطور نورمال و مقتضي ابداع ومدون گرديده است. فرهنگ جهاني از طريق ادغام دستاورد هاي علمي و هنري... جوامع مختلف تشكيل ميگردد مثلا وقتي از حماسه سرايي در شعر جهاني حرف ميزنيم شهنامه فردوسي ( قرن11 م) در كنار ايلياد و اديسه هومر{ قرن 850 ق.م} قرار ميگيرد و حماسه سرايي قومي را تا سطح فرهنگ جهاني بالا ميبرد.( اگر چه هگل شهنامه فردوسي را به دليل كمبود ادغام اساطير با حوادث حماسه نمي داند) براي مطالعه فرهنگ ناگزيريم فرهنگ را با اجزاي متشكله آن تجزيه نماپيم و هر يك را بطور مختصر مورد كالبد شكافي تاريخي و معرفت شناسي قرار بدهيم. اجزاي متشكله فرهنگ: زبان، دين، علم هنر، فلسفه، آموزش، فولكولور، اخلاق، تصوف، جادو، عياري، آداب و سنن ويژگيهاي نفساني دولتمداري؛ عناصر متشكله يك فرهنگ فكري در برگيرنده تمامي باور ها و ارزشهاي و هنجار ها و آداب است كه يا بشكل مدون تبارز ميابد{ علم و هنر و دين} و يا جلوه هاي رنگين آن خود را در سيماي غير مدون و غير آراسته ولي قانونمند نشان ميدهد ( سنن فولكولور عنعنات) .....

ادامه دارد

منابع استفاده شده در قسمت اول:

1.انجنیر سخی ارزگانی" گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان"

2.فـقــــــر فرهنگـــــــــی (یورش آریایی)

3.دستگیر نایل(فرهنگ مردم، در شعر بیدل)

Иконникова С.Н. История культурологии идеи и судьбы.- СПб., 1996.4

Культурология. Первобытная культура.5

6. Виноградова (М., 1956 1961); Частотный словарь общенаучной лексики /Под

словарь языка газет (М., 1971), Граудина Л.К., Ицкович В.А., Катлинская Л.П.

7. Грамматическая правильность русской речи (М., 1976), Можейко Н.С.,.

8. Супрун А.Е. Частотны слоyнiк беларускай мовы и др

9. Гуревич П.С. Философия культуры. М. Аспект прсс. !995

10. Введение в культурологию. М. Владос. 1996 Отв ред. Е.В. Попов

11. Кармин А.С. Основы культурологии: морфология культуры. СПб. 1997

12. مقاله محترم محمد عثمان نجیب "فرهنگ وتهاجم فرهنگی یعنی چه؟":

13.یاد داشتهائی شخصی

 

آدرس:

Bamyan_7@hotmail.com

 مورخ05.07-2008

 

 

*************************

 

(قسمت دوم)

فورم های عمده ء فر هنگ معنوی

نی ذوقِ هنــــردارم ونی محوکمـــــالم
مجنون توام دانش وفرهنگِ مــــن اینست


(حضرت ابوالمعانی بیـدل)

انسان به طریقه هائی مختلف میتواند آ غاز خلاقیت خویش را عملی سازد.و خلاقیت خویشرا تبارز داده  واو از طریق ایجاد و استفادهء فورم های مختلف فرهنگ کسب می گردد.و هر  کدام ازین فورمها سستمهائی ویژهء معنوی و سمبو لیکی خود را دارند. درین مبحث بطور خلاصه فقط اصلیت عمومی فورمهائی فرهنگ معنوی مورد تحلیل قرار می گیرد و هر کدام ازین فورمها از دیدگاه خود ذات هستی انسانرا انعکاس می دهد.

فرهنگ معنوی –عبارت از سطحی فکری ،مورالی، اخلاقی ،زیبا شناسی و احسا سات رشد جامعه ،و همچنان فعالیت فکری (دماغی)بشر است .آنها در یک فورم مشخص و مضمونی مجسم می شوند.اما ماهیت آنها در سطح ذیل نهفته است :در روح ،وجدان ،عقل ،احساسات وغیره.فرهنگ معنوی با لائی احساس ،تفکر ،عقل ،اراده ، مزاج ،فراست،وضع روحی و غیره تآثر دارد .

بین فرهنگ مادی و روحی مناسبات نزدیک ،اما غیر مستقسم وجود دارد که این دو شکل فرهنگ نمیتوانند به شکل مستقلانه عمل نمایند.

فرهنگ معنوی –در شکل فعالیت راسیونال (معقولیت)و خلاق بنیاد شده و در فورم ذهنی بیان میگردد و خواهشات دومی انسانرا مرفوع می سازد .

فورمهائی فرهنگ معنوی:

- فرهنگی مذهبی (تعالیم سستما تیزه ء مذهبی،طبقه بندی عنعنوی مذهب،شخصیت های معاصر،مذهب اتنوگرافیکی)،

- فرهنگی اخلاقی –اخلاق بمثابه ء تفکر تیوریکی،مورال بمثابه ای بیان اجتماعی آن ،اخلاق بمثابه ء نورم شخصی،

- فرهنگی حقوقی –(محاکمه ،قانون اساسی ،سستم اجرائیه ،قانونگزاری ) ،

فرهنگ سیاسی –(رژیم سیاسی عنعنوی ،اید ئولوژی،نورمها ئی  متقابل ذهنی سیاست ، - فرهنگ پیداگوژی –(ایدیال و پراکتیک تعلیم و تربیه ) ،

- فرهنگ هائی نادر و کمیاب(فلسفه،تاریخ ،علم ) ،

ضرور است که توجه خویشرا به درک این مطلب معطوف نمائیم که در" کلتور معنوی "موضوعات کلتوری مادی، مانند کتابخانه ،موزیم ،تیاتر ،سینما ها ،سالون کنسرت ها ،موسسات تعلیمی ،محاکمه و غیره درخود کلتور معنوی نیز وجود دارند.

طبق نظر فرهنگ شناسان (کولتورولوگها)انواع فرهنگ هائی وجود دارند که بطور مطلق نمیتوان آنرامنحصر به فرهنگ مادی و یا معنوی دانست، وآنها در خود "مقطع عمودی"را احتوا می نمایند که که در تمام سستم آن نفوذ دارند .

این فرهنگهاعبارت اند از: فرهنگ های اقتصادی،ایکا لوژیکی،زیبا شناسی و غیره.  بر علاوه فرهنگ مادی ومعنوی در عمل بطورمداوم و هم زمان در موضوع مشخص این فرهنگها وجود دارند،و محسوب نمودن آن  به این ویا آن جهت فرهنگ منوط و مشروط به فیصدی محتوای فرهنگ  مادی و معنوی می باشد.

فرهنگ هنری و فزیکی  موضوعات زیل رامورد بحث قرار می دهند:

فرهنگ هنری-در شکل فعالیت راسیونال(معقولیت )و خلاقیت اساس گذاری شده، که بشکل عینی و مضمونی و هم به شکل فورم ذهنی بیان می گرددو مایحتاج دومی انسانرا مر فوع می سازد .

اجزائی متشکله ء فرهنگ هنری

- هنر تجریبی و یا دیزاین (در حدود 400 نوع بوده که مهمترین آنان قرار ذیل اند:طباخی،آرایشی،هنر سلمانی ،فلوریستیکی ،تنویری و غیره ).

- هنر شفاف ویا"ظریف"(بطور عنعنوی به 7 نوع تقسیم گردیده است :ساختمانی،هنر تصویری،موزیک ،ادبیات ،رقص،تیاتر،سینما توگرافی.

- فرهنگ فزیکی-به شکل فعالیت راسیونال (معقولیت)و خلاق اساس گزاری شده که در فورم جسمانی تبارز می نماید و ضروریات اولیهء انسانرا مر فوع می سازد .

اجزائی فرهنگ فزیکی:

- فرهنگ رشد فزیکی( از فرهنگی عمومی فزیکی صحی تا به سپورت تخصصی) .

- فرهنگ ریکراتسیونی - تحکیم واستقرار صحت (دوا ،توریزم ).

 - فرهنگی جنسی(پذیرش در جامعه،  اشکال پیدایش و رفع ضرورت شهوانی).

یونانیهائی باستان فرهنگ کلاسیک معنوی بشریت را ایجاد کردند:

1- حقیقت 2- نیکی3 - زیبائی

-  بدین ترتیب سه نوع مهمترین ارزش مطلق معنویت بشریت تشخیص گردیدند ، و

 محتویات فرهنگ بحیث مضمون  تمام فعالیت انسان بر قرار شد  .جامعه ء انسانی از طبیعت به کمک یک فورم خاص تاثر متقابل با جهان ماحول، یعنی فعالیت انسانی  جدا گردید .

فعالیت –یک نوع فعالیت اجتماعی و فرهنگی به منظور تغیر واقعیت است .

دو نوع فعالیت وجود دارند:

1-پراکتیکی(یعنی مادی وقابل تغیر به منظور تغیر طبیعت و هستی انسان ،اجتماعی وقابل تغیر بخاطر تغیر واقعیت اجتماعی به شمول خود انسان).

2-معنوی- (محتوای آن بخاطرتغیر آگاهی و دانش انسانها عمل می نماید ).

در رابطه باجهات فعال بودن انسان، فعالیت اجتماعی و فرهنگی قرار ذیل میتواند باشد :

- ایجاد گری (یعنی جهت دادن و رهبری کردن بخاطر ایجاد "طبیعت دوم":محیط مسکونی انسان،وسائیل کار ،موتر و میخانیزم ها و غیره).

- تخریب کننده(یعنی ربط با جنگ هائی مختلف ،انقلابات ،جنگها و تصادمات اتنیکی،از بین بردن طیبعت وغیره ).

در فعالیت انسان دورنما هائی مشخص وجود دارند  ،و آنها بنام ارزشها یاد میشوند .

ارزش –عبارت از یک شئ با ارزش  برای انسان است ،و برای او با اهمیت و قیمت است.و در آن فعالیتهای خویش راپیش بینی می نماید .

جامعه سستم مشخص ارزشهائی فرهنگی را احداث می نماید،که از ایدیال ها و توقعات اعضائی آن سرچسمه می گیرند .در تشکل آنها این چیزها شامل میگردند:

- ارزشهائی عمده ء زندگی(تصورات در باره ء اهداف و مفهوم زندگی ،سعادت

 - ارزشهائی معاشرت بین مردمان(صداقت  ،خیر خواهی و نیک خواهی ).

- ارزشهائی دموکراتیکی (حقوق انسان ،آزادی بیان ،وجدان ،احزاب).

- ارزشهائی  عمل گرائی (پراگماتیزیم) (موفقیت شخصی،ابتکار،تلاش بخاطر نعمات مادی).

- جهان بینی ،مورال،زیبا شناسی و سائیر ارزشها .

در بین عمده ترین ارزشها برای انسان ،پرابلم مفهوم و هدف زندگی اومحسوب می گردد.یعنی برای چه زندگی باید کرد؟

جهانبینی انسان در مورد پرابلم مفهومی زندگی از طریق شناخت او از اطراف عالیهء هستی او تشکل می گردد.

انسان یگانه موجود زنده است ،که مرگ اجتناب نا پذیر خویشرا درک می نماید وبدین ترتیب پرابلم مفهوم زندگی انسان با دو جهانبینی وبادو دید گاه مورد ارزیابی قرار می گیرند.

1-آته یزیم(جریان خدا نا پرستی )- ماهیت این نظر در آن نهفته شده، که اگر انسان موجود مرگ است ،پس مفهومی زندگی در خود زندگی است .آپیکور معنی پدیده مرگ را برای انسان نفی میکند و اومی گوید  که او اصلا وجود ندارد .قسمیکه انسان زنده است،او وجود ندارد و زمانیکه او می میرد،او توان آنرا ندارد که علت مرگ خودرا درک نماید .

آپیکور ها می آموزاند که مفکورهء موجودیت انسان –عبارت از انحراف از عذاب و رنج است،آرامی و زندگی پر صفا و صلح آمیز که از لذت معنوی و فزیکی در یک مقیاس و معیار است ،بوجود میآیند و ختم این پروسه معنی قطع هستی انسان می باشد.

فلسفه مارکسیسزم –عنعنات قدیمی اپیکوریزم را پیگیری نموده و در تمام تظاهر و استنتاجات خویش زندگی آخرت را نفی می پنداردو آنرا رد می نماید .این مکتب انسانهارا توصیه و رهنمائی میکند که عمل خویش را در واقعیت موجود عیار نمایند .

نقطه نظر کاملا دگری در مورد پرابلم هدف زندگی عبارت از مذهب است.

مذهب این پرابلم را ساده تر حل می نماید و عقیده به حقیقت موجودیت آخرت انسان دارد ،در تمام فرضیه هائی خود مذهب می آموزاندکه موجودیت زمستانی انسانی صرف آماده شدن بخاطر مرگ است، وآماده شدن به زندگی جاویدانی و ابدی است .واین زندگی فقط یک مرحلهء ضروری برای پاک کردن روح ونفس است.

بالا ترین فورم فعالیت انسان خلاقیت محسوب می گردد.

خلاقیت فعالیت انسان است که منجربه ایجاد چیزهائی جدید کیفی میگردد و آنها هرگز قبلا وجود نداشته  ،وآنها عبارت از کلتور مادی و معنوی اند.

درعمل تمام فعالیت انسان عناصر خلاقیت و هنر را در خود شامل می سازند.

      فرهنگ شناسان ( مورگان ، انگلس ، نیچه ، فروید ، فریزر ، ویل دورانت، غبار ، ....... )بر مبنای تحقیقات علوم طبیعی و اجتماعی ، از زوایای گوناگون به چیستی دین پرداخته اند ... که بحث کارشناسانۀ آن تا هنوز هم در حوزه های اکادمیک جریان دارد .

انسانهای بدوی قبل از آنکه به ابداع علم و هنر وسایر اشکال فرهنگ معنوی دست بزنند، مقدم برهمه به آفرینش دین دستیافت. این فقط زبان است که بمثابۀ یک نیاز تجسم مادی شعور انسانی پیشاپیش باور های دینی انسان، بوجود آمده است و بدنبال زبان، ذهن انسان ابتدایی دربرابر محیط پیرامون موضع گیری میکند واین کنش و واکنش منجر به سرودن اولین چکامۀ دین میگردد.

تاریخ ادیان دانشی است که اعتقادات دین گرایانۀ بشر بدوی را از آغاز تا امروز مورد پژوهش و مطالعه قرار میدهد. البته دین شناسی بکمک علوم اجتماعی دیگر مانند تاریخ، باستانشناسی، زبانشناسی، جامعه شناسی، .... تحقیقات وبررسی های خود را بر مبنای اسناد و مدارک حاصله از علوم اجتماعی پیش میبرد.

مطالعه دین در درازنای تاریخ ما را کمک میکند که مراحل تحول ذهنی و اعتقادی بشریت را موازی به تحولات اجتماعی و اقتصادی دنبال نمائیم.از آنجا که دین یکی از عناصر مستحکم و گستردۀ فرهنگی است و در تغییرات اجتماعی،سیاسی جامعۀ بشری گاهی نقش قاطع و دگرگون کننده داشته است ، ایجاب میکند که نگاهی ولو مختصر به سیر تکوین و تحول دین از لحاظ تاریخی بیاندازیم.مطالعه تاریخ و تعین لحظه ها و مراحل تاریخی بدو مبنا استوار است:

 

1- برویت اسناد مکتوب، 2 - برویت اکتشافات باستانشناسی

 

اسناد مکتوب از 3500 سال قبل از میلاد سخن میگوید و اما پیش از ابداع رسم الخط،فقط بمدد باستانشناسی میتوان تاریخ انسان و فرهنگ معنوی آنرا مورد شناخت و بررسی قرار داد.فیلسوف آلمانی میگوید:

" تبر سنگی را بر کفم بنهید تا فرهنگ معنوی تبر سازان را بر دست تان بگذارم."

افسانه نه تنها اولین فورم تاریخی فرهنگ است ،بلکه اندازه گیری زندگی روحی انسان بوده ،که خود را حفظ می نماید و افسانه حاکمیت مطلق خود را از دست می دهد.

ماهیت کلی افسانه درآن است که خود و خویش گری نا خود آگاهی انسان با نیرو هائی مستقیم هستی،گویا هستی طبیعت و یا جامعه را نمایان می سازد.اگر افسانه بمثابه ء یک فورم واحد فرهنگ عمل می نماید،پس خود نژادی(خویش و قوم گری)منجر به آن میشود که انسان مفهوم را از خاصیت طبیعت ،و ارتباط ماهوی (اوکوسیآسیفی)را از علت هائی تحقیقاتی و تجریبی فرق کرده نمیتوانند  .همه چیز ذیروح میشود و طبیعت بمثابهء چیزی هو لناک،اما خویشاوند برای انسان  ذات اسا طیر و ابلیس و خدا ها عمل می نمایند .

- مذهب هم چنان تقاضای انسانرادراحساس شریک بودن ،در اساسات هستی بیان میدارد .اما فعلا دگه انسان اساس خود را نه در زندگی مستقیم طبیعت جستجو می کند .خدایان مذهب رشد یافته در ساحه ء ترانسیندنتی(میان تهی و علیحده)زندگی می نماید .در تفاوت با افسانه ،درینجا طبیعت دگر پرستش نمی گردد و نیرو هائی خارقالعاده ئ انسان و قبل از همه روح و آزادی و خلاقیت پرستش می گردند .قرار دادن خداوند به آن طرف طبیعت و در ک آن بمثابه ء خارق العاده ء مطلق،مذهب رشد یافته انسانرا ازپیوستگی افسانوی طبیعت و وابستگی درونی آن از نیرو هائی خود بخودی و اشتیاق آزاد و رها ساخت .

- اخلاق بعد از آن بوجود آمد، به محضیکه افسانه ء گذشته سپری گردید ،جائیکه درون انسان با زندگی کلکتیف در آمیخته شده بود و توسط تابوء مختلف سحر آمیز و رفتار و روش پرو گرام شده ء در سطح نا خود آگاه کنترول میگردید. فعلا از انسان خود کنترول در شرائیط خود مختاری نسبی درونی از کلکتیف تقاضا میگردید .همینطور اولین اخلاق مرتبی(تنظیمی )بوجود می آید.

- رسالت ،شرم ،شرف-ازتکامل ورشدخودمختاری درونی انسان وتشکل پختگی شخصیت چنین نظم اخلاقی مانند وجدان بوجود می آید .بدین شکل اخلاق در نظم درونی در ساحه ء آزادی ظهور میکند و تقاضاهائی اخلاقی انسان برای توسعه ء این ساحه رشد می نماید .

- اخلاق تکامل یافته عبارت از اجزا و تححقق آزادی روحی انسان است، و او خارج از شائیستگی هائی طبیعت و جامعه بنیاد گزاریگردیده است.

- هنر –عبارت از بیان خواهشات انسان در بیان تمثیلی و سمبولیکی و نگرانی لحظات مهم زندگی او می باشد .هنر برای انسان  واقعیتی دوم –یعنی جهان ونگرانیهای زندگی را که به شکل وسائیل سمبولی و تمثیلی بیان میگردند ،ایجاد می نماید .

آشنا ساختن با این جهان ،خود بیانی و خود شناسی در آن یکی از تقاضاهائی مهم روان(روح) انسانرا تشکل میدهد .

-فلسفه کو شش می نماید که فورمهای تفکر خردمندانه (درینجا معنی او که کلیمه به کلیمه بمثابه "عشق به خرد مندی"تر جمه می گردد .فلسفه بمثابه ءرفع روحی افسانه بوجود آمد،جائیکه خردمندی در فورمهائی که درک انتقادی و اثبات عاقلانه منع بود بیان گر دیده است .فلسفه بمثابه ء تفکر کوشش می نماید که بگونه ء معقول تمام هستی را توضیح نماید .

فلسفه بمثابه ای جهانبینی تیوریکی عمل می نماید و ارزشهائی انسانی و مناسبات انسانرا با جهان بیان میدارد .

علم روابط جدا ناپذیر با فلسفه دارد که به شکل میتودو لوژی عمومی شناخت علمی عمل می نماید و هم چنان اجازه میدهد که جای و مقام علم در کلتور و زندگی انسان پی برده شود .

علم نیز یکی از عناصر فرهنگ معنوی است که در کنار دین،زبان وهنر شعور اجتماعی انسان را به نمایش میگذارد.هر شکلی از اجزای فرهنگ معنوی نقش خود را تا هنوز در قلمرو شناخت و مبارزه ادا کرده و این رسالت با تصحیح و تکامل همچنان ادا خواهد یافت.

هزاران سال گذشت تا دانش بشری موفق شد انسان زمینی را به مهمانی مهتاب بفرستد و اکنون نیز در اولین پیچ و تاب نخستین تجربه های تسخیر مریخ قرار دارد،براستی که سخن آن حکیم فرزانه پس از هشتصد سال تحقق میابد وانسان به مدد دانش و تکنالوژی«چرخ نیلوفری» را بزیر فرمان آورده است.عبارۀ«جنگ ستاره گان» پرواز و توان بشریت را در دل کهکشان نشان میدهد.

امروز جامعه ایکه با علم سر وکار ندارد جامعۀ است ایستا و سترون،چون ترقی و تمدن محصول تطبیق علوم در پراتیک اجتماعی است.علم نیز بمثابۀ یکی از عناصر مهم فرهنگ،فرود و فراز هایی را در دل تاریخ طی کرده است تا به سیمای امروزین تحول یافته است.

علم بزبان سـاده کشف حقیقی ناشناخته هاست.ویا علم عبارت است از کشف قوانین طبیعت،جامعه و تفکر که بوسیله مفاهیم ومقولات بیان میگردد.

دیده میشود که در علم آنچه بس مهم است و بیان سادۀ انسانی را به علم تبدیل میکند همانا« کشف روابط و قوانین» است. اگر یک افاده و یک عبارت، بازتاب کشف قوانین نباشد،ما با علم سر و کار نداریم بل با یک گفتۀ عادی و غیر علمی مواجه میباشیم.برای درک علم باید تعریف قانون را بفهمیم.

قانون:

قانون عبارت از آن رابطۀ عینی و پنهانی که از نفس وماهیت یک شی یا پدیده ضرورتآ و بطور تکرار پذیر وبالاجبار منشاءبگیرد.

البته پدیده ها فریبنده اند وقانون دردرون اشیاء وپدیده ها پنهان است مثلآ تا بسیار زمانها بشریت فکر میکرد که زمین ساکن است و خورشید بدورزمین میچرخد در حالیکه واقعیت قانونمند طور دیگری بوده است.علوم چه اجتماعی وچه طبیعی وظیفه دارد تا قانونمندیهای طبیعی و اجتماعی را کشف نموده و راه تسلط انسان را بر محیط پیرامون مساعد گرداند.یکی از پرسشهای جدی این است که علم با پراتیک چه ارتباطی دارد.اولآ ببینیم که پراتیک بشری چیست؟

پراتیک:

پراتیک حوزۀ تولید+عرصۀ آزمونهای علمی+ قلمرو جنگ و مبارزه انسان برای آنکه به زیستن پرداخته باشد ناگزیر بکار وفرایند تولید است. وبرای آنکه هستی اش ایستا و سترون نگردد، مجبور به آزمونهای علمیست و فراموش نکنیم که نصف بیشتر عمر بشریت را « جنگ»تشکیل داده و میدهدوبنابرین جنگ نیز یکی از اجزای متشکلۀ پراتیک اجتماعی است.ازهمان آوانیکه انسانها قبیلوی به رمز و راز «اضافه تولید» و«مالکیت خصوصی»و«نیروی رایگان کار»پی برد«جنگ»بمثابۀ یگانه راه حل برای«تسخیر قدرت وثروت»بظهور رسید.بنابرین تولید،آزمونهای علمی و جنگ سه ضلع مثلث پراتیک انسانی را میسازد.تیوری که بازتاب نظام یافته ومدون علمی است. خوداز پراتیک برمیخیزد واین پراتیک است که تیوریهای علمی را شکل و محتوی میبخشد وتیوری نیز چیزی منجمد و خنثی نیست بل مستقیمآ بر پراتیک تاثیر میگذارد وجریان پراتیک را غنا میبخشد.

هرچند که دانش دارای نقش محوری در جامعه می باشد. ولی با آنهم دانش پیروزی بیشتر را در عرصه گفتگوها و مشوره ها با همقطاران، مخاطبین و جمع از مردم حاصل کرده می تواند:

هر که را دانـــش است بسیــاری     نکنــــد بی مشـــاورت کاری

این هم شما و اینهم کلام شاعر شیرین سخن دیگری عصر که در وصف دانش چنین گوید:

هرآنکس ز دانش برد توشه ای     «جهان» است بنشسته در گوشه ای

این شاعر از این زاویه به ارزش دانش پرداخته و تأکید می کند که دانش، روح انسان را از آلودگی ها تزکیه و پالایش می نماید:

روان چون ز دانش شد آراستـــــه     «جهان» بود پر ز هر خواستـــه

پس در ارتباط همین ضرب المثل که: « آدم ناخوانده کوره»، به سراغ فردوسی عارف و سخنور می رویم که او جهت مداوای جهل و بیسوادی نسخه خود را اینگونه پیشنهاد می کند:

توانــا بود هر که دانا بود    ز دانش دل پیر برنــا بود

جامی یکی دیگری از شعرای طرازاول ادب و سخن است که کلامش را به خاطر علاج درد بیسوادی و جهل یک فرد، اجتماع  و جامعه به این صورت پیشکش می نماید:

علم بال است  مرغ  جانـت را     بر سپـهر  او  برد  روانت  را

علم نور است و جهل تاریکی     علم  راهت  برد  به  باریــکی

بود  معلوم  هر آزاده  و بــنده     که نادان مرده  و داناست زنده

محمد طرزی خطاب به مسلمانان چنین می گوید:

مسلمانان! بیاموزید عرفان     گذارید این همه بطلان  حرمان

میاسایید یکدم ، زود  پویید     پی علم  و هنر تـا چین و جاپان

اقتضای جان، چو ای دل آگهی است                    هر که آگه تر بود، جانش قوی است

                                                                                                                                   « مولوی »

زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه ، آرمان ، فرهنگ ، تجارب و روحیات یک جامعه است . انسان ها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیام ها ، عواطف و اندیشه های خویش بهره جسته اند و از ادبیات که زبان برتر است به عنو ان ابزاری در انتقال بهتر ، بایسته تر و مؤثرتر اندیشه خود استفاده کرده اند . ادبیات ، در تلطیف احساسات ، پرورش ذوق و ماندگار کردن ارزش ها و اندیشه ها سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است . به همین دلیل هر اندیشه ای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود زبان و ادب عامل وحدت ملی و پل انتقال مواریث ارجمند .

فرهنگی از نسل های گذشته به امروز و از امروز به آینده است . به همین دلیل مضامین پر شور عرفانی ، حکمی، فلسفی ، اخلاقی و هنری در زبان و ادب فارسی چشمگیر و چشم نواز است .

خطّ

تاریخ پیدایی خط، به درستی معلوم نیست. این اندازه روشن است که نخستین نوشتارهای انسان، بسیار ساده و ابتدایی بوده است؛ به این معنی که با طرزی به دور از ظرافت تصویر چیزها را می¬کشــــــــــیدند و به این ترتیب مقصود خود را به دیگران می¬فهماندند. به این نوع خط « خط تصویری »‌ می¬گویند.

خط تصویری به تدریج تکامل پیدا کرد و پس از گذشتن از مرحله علامت نویسی (معنی نگاری) به مرحله ی الفبایی قدم گذاشت.

الفبا برای اولین بار در میان فنیقیها، که در سرزمین) فنیقی لبنان کنونی و حوالی آن) سکونت داشتند، رواج پیدا کرد و از آنجا به سایر جاها پراکنده شد. آریایان در دوره¬ پادشاهی مادها، علامتهای میخی بابلی را اقتباس کردند و مانند فنیقیها، از آن الفبایی مســــــــــتقل ترتیب دادند.

خط میخی: الفبایی را که آریایان در عهد باستان به کار می¬بردند، خط میخی نام نهاده اند. این نام گذاری از آن جهت بوده¬ است که برای نوشتن آن از میله¬ آهنی کوچک یا چوبی شبیه به میخ استفاده می کردند و خطهایی که با آن بر لوحه های گلی نقش می¬کردند شبیه به میخ بود.

این خط که می توان آن را خط « هجایی » نامید، دارای سی و شش حرف (هجا) بود و از چپ به راست نوشته می¬شد.

خط اوستایی: تاریخ اختراع خط اوستایی را اواخر دوره¬ ساسانی دانسته¬اند. از این خط برای نوشتن متون دینی مربوط به آیین زردشتی، به ویژه کتاب اوستا استفاده شده است. این خط از راست به چپ نوشته می¬ شد و چهل و چهار حرف داشت.

خط پهلوی: خطی را که  آریایان در عصر اشکانی و ساسانی به کار می¬برند و تا چند قرن بعد از اسلام هم به کار می¬رفته است، خط « پهلوی» می¬نامند.

خط پهلوی که قسمت عمده ادبیات پارسی میانه بدان نوشته شده دارای اصلی آرامی (یکی از خطوط سامی) است. این خط بیست و دو حرف (هجا) داشته و به مانند اوستایی از راست به چپ نوشته می¬شده است.

زبان

زبان آریائیان پیش از اسلام  که مادر و ریشه زبان  پارسی (فارسی) نامیده می¬شود. این زبان از شاخه زبانهای هندو اروپایی است .

زبان فارسی نه بحیث یکزبان، بلکه در مقام یک فرهنگ پربار وغنی ، زبان فاخر     زیبا وپر ظرفیت دارای محموله های بسیار عظیمی از گنجینه معارف ومیراث ذهنیات و عقلانیات بشری بوده که بمعنی وجود یک چشمه زاینده ابدی در خود زبان است ونیز برخوردار از زیبای موسیقائی است. یعنی به هنجار و گوش نوازی است و جز زبانهای خشن ، سخت و ناهنجار نیست وخیلی رسا و آگاهی  بخش و زبان رزم و بزم بوده و یگانه زبان محرک وجد، شور و احساسات عالی انسانی و میهنی بوده.

    

اقبال لاهوی:

کافر و مومن همه خلق خداست             حرف بد را بر لب آوردن خطاست

مولوی:

ای زبــــان هم آتشـــی هم خرمنــــی     چنـد ازین آتـش دریـن خـرمن زنی

فردوسی:

در فتنــه بســـتن زبان بســـتن اســت     که گیتـی به نیـک و بد آبستن است

فردوسی:

زبانــی کـه در ســـرش مغز نیــست      اگــر در ببــارد همــان نغز نیسـت

نظامی:

کم گــوی و گــزیده گــوی چــون در      کز انـدک تو جهــان شـود پر

این سرایشگر شخص دانا و فرد نادان را باهم مقایسه نموده و با زبان ساده اهمیت سواد و دانش و مضار بیسوادی و جهل را به صورت ذیل به تصویر کشده است که با شما خوانندگان گرانقدر و عزیز خویش به خوانش می گیریم:

دوستی با مردم دانا نکوست     دشمن دانا  به  از نادان  دوست

دشمن  دانــــا بلندت می کند      بر زمینت می زند نادان دوست

دشمن  دانـــا  نیــازارد  ترا      گر  بیـازارد  ترا  نادان  دوست

 

منابع:

1-فرهنگ در حیطهء جامعه شناسی و تاریخ(محمد شاه فرهود)

2- گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان(سخی ارز گانی قسمت چهارم(سایت کاتب هزاره)

3- نورضيا اديب(معلم، مشعل فرهنگ وعلم)سایت وزین آریائی

4-زبان و ادبیات فارسی زریالی نوابی(سایت کاتب هزاره)

5- مسألۀ جهانی شدن اندیشه وفرهنگ ."(پروفیسراواردسعیدفرهنگ وامپریالیسم

 6- دستگیر نایل(فرهنگ مردم، در شعر بیدل)

7- عبدالقدیررسولی   پیشینه ادب فارسی دری ( قرن 19-20

8ـ  افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول اثر مرحوم غبار 

9ـ  کتاب افغانستان در پرتو تاریخ : محترم احمد علی کهزاد

 Архив рассылки по культурологии >.10 Культурология: определение, направления, актуальность

11.Введение в культурологию. М. Владос. 1996 Отв ред. Е.В. Попов.

12.Гуревич П.С. Философия культуры. М. Аспект прсс. !995.

13.Кармин А.С. Основы культурологии: морфология культуры. СПб. 1997

Библиотека >.14. Понятия и термины культурологии. Материальная и духовная  ультура.

Пархоменко И.Т, Радугин А.А. Культурология в вопросах и ответах.- М.:Центр,.15

 2001

آدرس :

Bamyan_7@hotmail.com

 

هالند

مورخ 12-04-2008

****************

(قسمت سوم)

کتگوری هائی عمده ء فرهنگ مادی

فرهنگ مادی و معنوی سستم فعالیت انسانی بوده، که توسط آن فعالیت فرد ،گروپ ،اجتماع و مناسبات متقابل آنها با طبیعت و بین خود شان  برنامه ریزی ،تححقق و تحرک میگردد .این وسائیل توسط آنها ایجاد میگردند وهم بطور دائیم تکمیل میشوند و ازسه گروپ ترکیبی فرهنگی تشکل می یابند:اجتماعی ،مادی و معنوی .

فرهنگ اجتماعی – عبارت از سستم مقررات روش انسانها در شکل مختلف معاشرت و بخش هائی تخصص یافته ء فعالیت اجتماعی می باشد .و او در خود اخلاق و فعالیت تخصصی حقوقی ،مذهبی،دنیوی،مورالی ،اقتصادی و انواع دگری فعالیت نورماتیفی را شامل می سازند .

فرهنگ مادیمجموعهء وسائیل مادی و انرژیکی هستی انسان و جامعه می باشد .او فاکتها ی مختلف را بخود شامل می سازند : وسائیل کار ،تخنیک فعال وغیر فعال،فرهنگ فزیکی(جسمی)فرد و نفوس،رفاء انسان ، جامعه و غیره. 

فرهنگ مادی محیط ماحول انسانرادر بر گرفته اند و تمام انواع فعالیت(  کار) انسان فرهنگ مادی را بوجود آورده است .فرهنگ مادی سطح زندگی جامعه،کرکتر نیاز مندیهائی مادی وشرائیط رفع نیاز مندیهائی انسانها را ایجاد می نماید.

فرهنگ مادی- در شکل فعالیت راسیو نالی (معقولیت)و کاپی اساس گذاری شده ،در فورم عینی ومضمونی آن تبارزمی نماید وضرورتهائی اولیه ء انسانرامرفوع می سازد .

فرهنگ مادی به هشت 8 کتگوری تقسیم گردیده اند:

 فرهنگ نژاد حیوانات ،فرهنگ انواع نباتات ،  فرهنگ زمین ،فرهنگ تعمیرات و ساختمانها  ،فرهنگ لوازیم  و تجهیزات ، فرهنگ جهت هائی اطلاعات ووسائیل ترانسپورت  ،فرهنگ مخابرات و وسائیل مخابرات ، فرهنگ تکنالوژی

1- فرهنگ نژاد حیوانا ت

 نژاد حیوانات کتگوری مخصوص فرهنگ مادی را تشکل می دهد . در تشکل این کتگوری نه تنها عدهء از حیوانات یک نژاد ،بلکه حاملین نژاد  نیز شامل اند.

این کتگوری فرهنگ مادی حیوانات قابل استفاده برای اقتصاد خانگی،و همچنان  نژاد هائی تزئینی مانند سگ،طوطی وغیره رابخویش متحد میسازد .

پروسه تبدیل حیوانات وحشی  به اهلی از طریق گزینش و نسل گیری با تغیرات قیافه هائی بیرونی، روش و رفتار آنها همراهی میگردد.اما نه همه ء حیوانات دستی مانند( گی اسپ ها) که برای شکار استفاده می گردند، مربوط  فرهنگ مادی می شود ، زیرا پروسه ء نسل گیری واختلاط صورت نگرفته است .

حیوانات وحشی و اهلی هم نوع میتوانند بطور موقت با هم گزاره نمایند ،مثلا خوک با گراز.

   waar-kan-je-friese-paarden-vinden.jpg   Kudde van wilde paarden   Edelhert - albino

Damhert  in bos  Ree foto’s  Foto's van vos  15261_jpg_200x200.jpg

Ree  in de winterbos  Kudde van Edelhert        Foto's: foto's - foto's zwaan, zwaan door het meer, grote zwaan

2- فرهنگ انواع نبا تات

- اقسام نباتات از طریق رشته هائی حاصلات زراعتی و تربیت نباتات انتخاب شده استخراج می گردند .تعداد اقسام و انواع نباتات بطور دائیم  در هر نوعی از نباتات در حال رشدو توسعه می باشند .در تفوق با نژاد حیوانات ،نباتات میتوانند در بذر و تخم محافظت گردند که در آن تمام کیفیت نباتات پخته شده نهفته اند .محافظت تخم امکان جمع  آوری وکلکسیون تخم ها رابوجود می آورند وآنها را محا فظت ،سسیتماتیزه و طبقه بندی می نماید  ،یعنی تمام انواع فعالیت کار فرهنگی ،ماهوی را پیش می برند، چونکه انواع مختلف نباتات دارائی مناسبات مختلف بین تخم ها و نباتات رسیده (پخته شده)می باشند.زیرا نباتات مختلف در اثر جدا سازی تخم زیاد می شوند.و رسالت ایجاد گری فرهنگ میتواند با تکثر انواع نباتات در همان محل معین متحد و دوشادوش گردد.این وظیفه را مراکز نهالستان و تخم پاشان انجام میدهند .

 

         Фото: Болотная трава

   Фотогалерея | Фотографии растений | Фото цветов     Фотогалерея | Фотографии растений | Фото цветов | Шиповник   

Фотогалерея | Фотографии растений | Фото цветов     Lekastvenniye Rastenia 12  04arct.jpg  aster.jpg

3- فرهنگ خاک

- فرهنگ خاک یکی از اجزائی عمده و آسیب پذیری فرهنگ مادی است .

خاک قشر بالائی تولیدی زمین که در آن  عناصر غیر ارگانیکی ،ویروسهائی سپروفیتی ،باکتری،کرم ها  ،سمارقها و عناصر هائی دگر زنده ء طبیعت تمرکز پیدا می کنند.

قدرت تولیدی زمین وابسته به آن است که چه مقداروکدام ترکیبات با عناصر غیر ارگانیکی و بین خود این الیمنت ها ی زنده وجود دارند . برای ایجاد فرهنگ خاک او به مقصد با لا بردن حاصلخیزی استفاده می شود.

برای آماده کردن زمین تدابیرات زیر شامل می گردند:

- آماده کردن میخانیکی (تغیر قشر با لائی ،نرم (پوک کردن)و انتقال زمین ) ،

- کود دادن خاکه درخت و گیاه نباتات باقی مانده ء ارگانیکی و فضولات مالداری و کود دادن کمیاوی و الیمنتهائی مکرو،

- پیگیری درست کاشتن و پرورش  این و یا آن قسمت از نباتات مختلف ،رژیم زمینی و هوائی زمین (اصلاح زمین  ،آبپاشی و غیره).

- به کمک شخم پاشی قشر زمین از نگاهی حجم افزایش می یابد ،زندگی در آن فعال می گردد(به کمک موجودات زندهء سپروفیکی)وحاصلخیزی زیاد می گردد.

- زمینیکه در این ویا آن محل واقع شده، به کمک فعالیت انسان بهتر می گردد.

- زمینها به اساس کیفیت ،محل موقعیت و  نیروئی تولیدی آنها طبقه بندی می گردند.

 

Почва подготовлена для укладки рулонного
газона.   камни в воде   груда камней   каменная пещера

Участок леса в Западной Сибири с почвенным разрезом th_biruinca.jpg   живые камни   Ель колючая серебристая

   камни на дне    Можжевельник казацкий   Можжевельник пирамидальный    газоны и гидрогель

4- فرهنگ بناها وساختمانها

-بناها وساختمانها –یکی از بارزترین  عناصرفرهنگ مادی است(فعل مشهور آلمانی ”bauen معنی میدهد"ساختمان کردن"و"زرع کردن زمین "و معادل آن" اجرا کردن هرنوع فعالیت خلاق فرهنگی"،و او بطورعالی مفهوم توآم کردن فورم هائی اساسی کسب فرهنگی مادی محلی  را بیان میدارد.

بنا ها محل سکونت انسانها همراه با تمام مشاغل مختلف هستی آنها و ساختمانها نتائیج ساختمان ،تغیر شرائیط فعالیت هائی اقتصادی شمرده میشود .

به عمارت  اکثریت منازل مسکونی،محل برای پولها ،فعالیت هائی اداری ،تفریحی  ،معلوماتی ،فعالیت های تعلیمی و به ساختمانها سستم های محیط زیست و اقتصاد آبیاری،پول ها ،منزل ها برای تولید( فابریکه ) ،بند آبها و غیره ارتباط می گیرد .

سرحد بین عمارت و ساختمان متحرک می باشد ،قسمیکه تعمیر تیاتر عمارت و میخانیزم صحنه ء نمایش عمارت عبارت از ساختمان است .

تحویل خانه را میتوان عمارت و ساختمان نامید و آنها از نگاهی آن  با هم وجه مشترک دارند ، که آنها نتائیج فعالیت ساختمانی محسوب می گردند .

فرهنگ عمارت وساختمان عینا مانند زمین است،وآنها غیر متحرک است که آنها نباید از نگاه کیفیت فونکسیو نالی (وظیفوی)تخریب گردند .این به آن معنی است که فرهنگ عمارت و ساختمان بطور دائیم در حالت بهبودی و تحکیم رسالت مفید فونکسیونی (وظیفوی)آنان می باشند.قدرتها ،بخصوص قدرتهائی محلی  از رشد این فرهنگ حمایت می نمایند .

بخصوص نقش بخش هائی صنعتی در مورد بسا عظیم است و سازمانهائی اجتماعی مستقیما مصروف این کارها هستند (طبعا جائیکه آنها وجود دارند و آنجا آنها به شکل درست عمل می نمایند.)

بانک هم چنان رول بسیار مهم را در کار خلاقیت فرهنگ انجام میدهد .

Торгово-офисное здание в центре Дюссельдорфа  Домики духов  Светопрозрачный фасад  картинка Воронцовский дворец и море 

     Концертный зал Тонхалле, Дюссельдорф     

   Beylerbeyi Sarayi   картинка Голова льва и парадный вход Воронцовского дворца в Алупке   DolmaBahce Saray Шикарная люстра   Beylerbeyi Sarayi

5- فرهنگ لوازیم ،دستگاهها  و تجهیزات

- لوازیم ، دستگاهها و تجهیزات-عبارت از مقولات فرهنگ مادی است که که همهء انواع کار فزیکی و معنوی را تامین می نماید ،و آنها وسائیل متحرک را در خود شامل می نمایندوهرکدام آن ازهم دگر درآن متمایز می گردد ، که آنها برای  نوعی از فعالیت استفاده میگردد.

یکی از فهرست های مکمل و همه جانبه وسائیل مختلف،دستگاهها وتجهیزات نونمینکلاتور هائی تجارتی شمرده میشوند .خصوصیات تشکل درست نومنکلاتورهائی تجارتی تشکل شده در آن است  ،که آنها تاریخ تکمیل وسائیل،دستگاهها وتجهیزات را انعکاس میدهند .

پرنسیپ آموزش فرهنگی دررشد و تفکیک وظائیف و محافظت  رسالت قبلی تحلیل گران   است.

تفاوت بین وسائل ،دستگاه و تجهیزات در آن است که وسائل مستقیما به ماده ء در حال کار (روئی نقشه)تاثیر می گذارند .تجهیرات بمثابه ای چیزی اضافه شده به وسائیل به کار برده میشود،به آنها امکان میدهند ، که بالائی آنها به دقت بسیار زیادو ثمر بخشی تولیدی تاثیر بگذارند.

تجهیزات عبارت از کامپلکس لوازم ودستگاهها است که در یک محل از کار و هستی واقع گردیده باشند .

           Керамическая плитка №71 Коллекция Эго 45*45 пр-во Италон 

                  

    HCS 165 1300Керамическая плитка №69 коллекция Дель конка 30*30,10*10,15*15

6- فرهنگ جهت هائی اطلاعات ووسا ئیل ترانسپورت

- جهت اطلاعات ووسائیل ترانسپورت یک کامپلکس واحد را تشکل میدهد که در آن علامات غیر متحرک مانند عمارت و تعمیر،و علامات متحرک مانند لوازم و دستگاه جا بجا گردیده اند .

غیر متحرک عبارت اند از :

1- راههائی وسائیل ترانسپورت (که آنها هیچ وقت تغیر نمی کنند )

2-ساختمانهائی خود جهتی و اساسی (خط راه آهن ،زیر زمینی ها  ،پول ها)و ساختمانهائی بالائی (خشتها  ،سنگهائی بالاشده ء هر دو طرف خط ریل ،تراورس گزاری)  .

متحرک (حرکتی)تمام انواع طیر دار و غیر طیر دار حمل ونقل با گاری و ترانسپورتی ،لو کوموتیفی و انواع دگری خط آهن متحرک ترانسپورتی،طیاره ها و هلی کوپتر هائی هوائی ترانسپورتی ،و ترانسپورت آبی را در بر می گیرند .

لوازم متحرک و غیر متحرک ترانسپورت از نگاه وسائیل که درآن وسائیل ترانسپورت جای بجای میگردند و مردم وبار را جا بجا می سازد فرق میشوند.

 

Конная упряжка на Кубе Современный туристический омнибус. Следующая картинка "Транспорт"   Автомобили, мотоциклы, КамАЗ 

Яйцевидный пепелац эцилоппов   Автомобили, мотоциклы, КамАЗ Автомобили, мотоциклы, КамАЗ

Омнибус Двухэтажные трамваи и автобусы на улицах Гонконга. .  ЯТБ-3 на Пушкинской площади Москвы 

Двухэтажный трамвай с "империалом" в Париже. 1881       

7- فرهنگ مخابرات وو سائیل مخابرات

- مخابرات وو سائیل مخابرات -عبارت از ساحهء از فرهنگ مادی آست که پوسته ،تلگراف،رادیو و روابط تلویزیون  ،سستم های تیلفونی و رادیو تیلفون فضائی را در بر می گیرند ،بخود شامل می سازد .

کهن ترین شکل روابط ارسال پارسل یاد میگردد .در ساحه ء مخابرات تمام انواع فرهنگ  مادی به اثتثنائی فرهنگ خاک وانواع شخم استفاده می گردد .مخابرات بمثابهء فرهنگ مادی خط انداریهائی را در هنگام فعالیت نادر و کمیابی خویش تشکل می نماید .

در مخابرات شاخص هائی لوازم متحرک و غیر متحرک قابل استفاده می باشد که شاخص هائی خدمتی نصب شده ء خدماتی را داشته باشد .پس در تطابقت با همین فورمها و اشکال ایجاد فرهنگ فرق می نماید.

البته مخابرات بدون افراد فعالیت کرده نمیتواند و انسان مهم ترین چیز یعنی ایجاد کننده و استفاده کننده ء آن می باشد .

29170  026003A  AAGN001036-1  059001 

CO-049-0246     059-1  85057

  29170  Копия телефона Nokia N95   Верту консталейшен точная копия оригинала

8- فرهنگ تکنالوژی

- تکنالوژی –عبارت از هنر کاری (زحمتی)در تمام ساحه هائی فعالیت است .

فرهنگ در تکنالوژی در تمام اشکال فرهنگ مادی بیان می گردد،و طبق طبیعت مادی یعنی مانند پیگیری فونکسیونی (وظیفوی)،مانند کلکسیون،مانند یک سیت فرهنگ  ،مانند یک سازمان محافظت میگردد .

اما یکی از شاخص هائی عمده فرهنگ تکنالوژی تعلیم است و تعلیم به وکالت انسان اساس گزاری شده،به همین خاطر شاخص هائی فرهنگ مکاتب پیداگوژی و علمی  محسوب می گردد.

             

   Ядерная война оказалась страшнее на 53%  Снимки ядерных грибов грандиозны. Однако назвать их порождением разума иногда трудновато… (фото с сайтов thewe.cc, nextbigfuture.com)  В возвращении человека на Луну обозначены новые вехи 

    фото 3      

اجزائی متشکله فر هنگ  مادی:

- فرهنگ کار(وسائیل کار،منابع انرژی،بناهائی تولیدی،سستم هائی مواصلات و زیر بناهائی انرژیکی).

-فرهنگ همه روزه ءانسان - قسمت مادی هستی انسان (لباس،میبیل   ،اثاثیه،وسائیل معیشتی  ،اقتصاد مواصلاتی ،غذا وغیره)

-فرهنگ محل سکونت( نوع رهایشی ،ساختار و خصوصیات نقاطهائی رهایشی).

 

- ملکیت اساس فرهنگ و فعالیت زندگی اجتماعی را تشکل می دهد .

ملکیت تضاد هائی اصلی اجتماع را در وجود  خود دارد . بهان اندازه ء که معلم کار کند به همان اندازه دانش و تخصص ماهری آن بالا می رود وشاگردان بهتر آماده  به فعالیت هائی عملی و مسلکی انتخاب کرده اش می گردند.اما لائیق ترین و هوشیار ترین معلم نمیتواند بالاتر از آن چیزی را به شاگرد بدهد ،که شاگرد می تواند آنرا کسب نماید.سطح شاگرد از سطح تحصیل خوانواده ارتباط می گیرد .اگر خانواده بی سواد باشد در سطح درک شاگرد تاثر فوق العاده منفی دارد و همچنان بر عکس آن اگر خوانواده با سواد و روشنفکر باشد برای شاگرد در انتخاب مسلکی خوب و آینده ء بهتر کمک بارز می نماید .

سطح رشد تنویری ، روشنگری، فهمیدگی و رسیده گی جامعه از سستم مکاتب سر چشمه می گیرند .به همین خاطر در شرائیط فعلی در وطن عزیز ما افغانستان بسا عمده است که سستم تعلیم وتربیه دوباره احیاء گردد ،پرابلم جامعه وخواسته های نسل جوان و مردم نوین  و هنر آباد نمودن جامعه نوین در سستم تعلیم و تربیه نسل جوان  گنجانیده شود  و نسل جوانرا با روحیه ء  وطنپرستی وعشق وعلاقه به افتخارات آن سر زمین،  آثارات تاریخی آن و باروحیه ای عالی همزیستی مشترک تمام مردمان آن سزمین تربیت نماید ، به فرهنگ آن سر زمین افتخار ورزیده شود وروحیه منفی نشنلیستی و عظمت طلبی  و تفوق طلبی ملی از روان مردم پاک  گردند و ملیت هائی اقلیت و بومی آن سرزمین دگر سر زنش روحی نگردند  .و هم چنان فرهنگیان کار مثمر را در پیشبرد وحدت ملی در آثارات خویش بگنجاند و مسائیل نشنلستی و مسائیل که منجر به تفریقه مسائیل لسانی، قومی  می گردند  بی پرهیزند .ما فعلا همه افغان هستیم به هر نوع قواره و یا پوست که داریم باید برابر و با حقوق مساوی،برادری و در وحدت ملی زندگی کنیم .

نتیجه گیری :

از آنجائیکه فرهنگ در مجموع و اجزائی آن  بطور خاص یک مبحث بسیار و سیع و همه جانبه و دلچسپ می باشند و گنجانیدن همه مسائیل و اجزا آن  در چند مقاله ویا چند کتابی نیز محال  نیستند .من درین مبحث از بحر صرف درمورد قطره آن سر سخن باز کردم واین بحث را در مورد فرهنگ مادی در همین جا خاتمه می بخشم  .البته خود بنده در آموزش این علم شاگربوده و در حال آموزش  می باشم ،از نظریات سازنده و مثبت خوانندگان گرامی و فرهنگیان عزیز استقبال قلبی می نمایم و نظریات آنانرا در مسائیل مبحث فرهنگ خوش آمدید میگویم .

 

 

ظاهر دقیق

Bamyan_@hotmail.com

هالند

منابع:

 

Библиотека > Архив рассылки по культурологии >Культурология: определение, направления, актуальность

.Введение в культурологию. М. Владос. 1996 Отв ред. Е.В. Попов.

.Гуревич П.С. Философия культуры. М. Аспект прсс. !995.

.Кармин А.С. Основы культурологии: морфология культуры. СПб. 1997

مورخ 18.04.2008

 


بالا
 
بازگشت