بیژن باران
رمز محبوبیت رباعیات خیام
این قافله عمر عجب می گذرد.
-خیام
دکتر بیژن باران http://bejanbaran.blogfa.com
خلاصه. رمز محبوبیت رباعیات خیام در 3 بخش پیگیری پذیرند: شخصیت شاعر، نظریات او، زبیابی شناسی رباعیات. خیام خردگرا چون فردوسی، انسان گرا چون رودکی، اندیشمند چون رازی، جهان گرا چون بیرونی، تجریدگر چون نصیر توسی بود. او تخیلی قوی، دانش علمی عمیق، وجدانی هوشیار، هوشی ارثی داشت. با مطالعات ژرف خود به تناقضات مابین نظریات مطرح شده در آثار و اندیشمندان گذشته چون افلاطون، ارسطو، ابن سینا و تناقضات مابین ذهنیات گذشتگان با مشاهدات خود پی برد. لذا تا پایان عمر، تشکیک گرایی بهمه نظرات سنتی، و حتی نظرات خودش، اورا مانند همتایان جهانیش در عصر نو مطرح میکند. در حستارهای پیشین نظرات علمی و فلسفی او در جهان بینی مادی، شبوه شناسی علمی تجربی، رویکرد انسان-مرکزی واشکافی شدند. زیبایی شناسی esthetics او بررسی ارزشهای حسی، محرکه ها، داوریها، سلایق هنری را شامل می شود. نقد نظری هنر، فرهنگ، طبیعت شاخه ای در فلسفه است که در باره دریافت، ادراک، تبیین جهان غور می کند. یکی از عوامل زیبایی شناسی خیام ایجاز او بدلیل نبود فرصت و کوتاهی عمر در تمتع زیبایی است. او زیبایی را که با حواس 5گانه درونی می شود ارزشگذاری کرده؛ لذت از آنرا وظیفه انسان می داند. معیارهای او جهانشمولند: زیبایی گل، موسیقی بلبل و جویبار، رنگ آمیزی فصول، جوانی /خرد/ دانش انسان، گذران لحظه غروب آفتاب، کار انسان در بازار برای تبدیل مصالح به ابزار، کار طبیعت در باغ برای تبدیل گل به میوه و دانه. رباعیات خیام با هنر کلامی اروتیک، خود را بذهن خواننده معرفی می کنند تا لابلای خود، انسانگرایی و اصالت وجود را ملکه ذهن خواننده کنند. خیام در رباعیات خود محسوسات هنری را با تجریدات فلسفی می آمیزد تا به تصویرهای پلاستیکی شعر، بعد معنایی فلسفی دهد. رباعیات او مانند شهر فرنگ، زنجیره تصاویر زیبای دوروبر انسان است که با صدای فلسفی صاحب دستگاه، این تصاویر در متن تاریخی- فلسفی قرار می گیرند. پس خواننده می تواند هم از رنگ آمیزی طبیعت در رباعیات حظ برد؛ هم از بستر علمی فلسفی آنها به پرسش کنی و پاسخ یابی برسد. در رباعیات مانند دیگر آثار ادبی ماندگار هیچ غرض و تعصبی بضد دیگران از نظر ملیتی، جنسی، دینی، فرهنگی، سیاسی وجود ندارد. انسان در این گونه ادبیات آزاد، خردگرا، صلحجو، شکیبا، خلاصه دارای تمام فضایل انسانی جهانی برای تمام فصول تاریخ است.
در زبان انگلیسی از اروپا تا آسیا و آمریکا، رباعیات خیام را می توان محبوب ترین کتاب شعر از نظر تعداد ورژنهای چاپی دانست. در مطالعات دانشگاهی، رباعیات با کلیات شکسپیر و انجیل عصر جدید از دیدگاه محبوبیت مقایسه می شود. در فارسی اثر خیام بر مردم را می توان در تشریک مساعی آنها در اعیاد ملی، جشنهای سرور ، تمتع از طبیعت دید. شاید این نزدیکی دلیل نگارش نوروزنامه بوسیله خیام باشد. مشی خیام بدور از مراکز قدرت، ثروت، منزلت می باشد- برعکس فرصت طلبان /بادمجان دوره قاپچی هایی چون منوچهری دامغانی، عنصری، عُسجُدی، فرخی که استعداد خود را به سکه های زر در مدح زورمندان تبدیل کردند؛ شاید با این کار بشاعران درجه 2 و 3 نزول کردند. خشایار هخامنشی فرمان بحک این سطور به زبانهای پارسی، ایلامی، بابلی در کتیبه دریاچه وان ترکیه بخط میخی داده:
اهورامزدا که بزرگترین خدایان است
که این زمین را آفرید و آن آسمان را آفرید
که شادی را برای مردم آفرید
خیام برعکس خشایار شادی را در خود مردم می بیند؛ نه آفریده ورای مردم. ولی مانند خشایار، خیام انسان را بشادی دعوت می کند، چیزی که در قرن 21م در غرب رواج دارد.
رباعیات. خیام بطور غیر رسمی بین 100 تا 1000 رباعی نوشته؛ اکثر آنها ازبین رفته اند؛ یا با آثار دیگران قاطی شده اند. نسخه ای خطی از رباعیات خیام با 251 رباعی، 68 سال پس از مرگش بجا مانده؛ نخستین چاپ آن در 1893م در تهران به تصحیح ایرج میرزا با 453 رباعی است. چون رباعیات او مانند اشعه ای از مرکز به پیرامون پخش می شد؛ در سفرهای طویلش مقداری از این رباعیات در شهر جدید بجا می ماند. این رباعیها توسط حضار، ناسخان، کاتبان شهرهای مختلف (هرات، بلخ، بخارا، سمرقند، نیشاپور، ری، اصفهان) بسفارش خواستاران و بازرگانان بازتولید می شدند. از اینرو نسخه خطی با 251 رباعی می تواند تنها بخشی از رباعیات باشد که در یکی از این شهرها کتابت یافته؛ شامل رباعیات دیگر خیام در شهرهای دیگر نمی شود. نیز خود خیام در 60 سال زندگی علمی و شاعری در فازهای فکری اعتقاد، تشکیک، دهری، الحاد قرار داشته. زیرا نسخه خطی اگر در مشهد، اصفهان، یا بلخ کتابت یافته باشد بیشک از بقیه رباعیات در شهرهای دیگر که در طول 60 سال زندگی علمی اوست بیخبر بوده. هدایت و شاملو در کتاب ترانه ها، روایتی از 125 رباعی خیام می دهند؛ این اندکی تعداد شاید بدلیلی نسخ و کتابت پخشی از رباعیات در یک شهر مثلن ری باشد که شامل رباعیات مانده در دیگر شهرها نباشد. دیگر اینکه نسخه های متاخر تعداد رباعیشان بشتر از قبلی هاست. این یا حاصل ادغام جند نسخه از شهرهای مختلف است یا تداخل با رباعیات دیگران. در 1859 فیتزجرالد انگلیسی حدود 600 رباعی منسوب به خیام را ترجمه کرد. این کتاب در غرب غوغا بپا کرد؛ کمی بعد به زبانهای آلمانی، روسی، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، عربی، ترکی، کردی، هندی، چینی، ژاپنی، و دیگر ترجمه شد. {6}
در این رباعیات دیدگاه راوی کل، حساسیت به طبیعت، نظرات فلسفی مادی، شک در اصول علوم و ادیان، دید علمی شاعرانه، تصاویر/ تشابهات بصری/ حسی بطور خلاقانه ای باهم تلفیق شده اند. احتمالا او 60 سال آخر زندگی خود را با نوشتن سالی 10 رباعی گذراند. این رباعیات در محافل فرهیختگان خوانده می شد. با پس و پیشی برخی واژه ها یا مخلوط شدن چند رباعی در یک رباعی، از حافظه حاضران میهمانی در خلوت خانه ی آنها، رباعیات کتابت می شد. این اشعار از دید 2 چشم تیز در سری پرند که بنظاره محیط باکنجکاوی فطری، تخیل کیهانی و تیزی هوش مشغول بوده؛ رویدادها و اشیا را در چرخه ی حیات و تاریخ با بیانی عالی ترسیم می کند. باید توجه داشت که او چون هر موجود زنده ای از مراحل تکامل برخوردار بود. این مراحل حیات با چرخه ذهنی او متناظر اند. زیرا او، چون هر کس دیگر، در اعتقادات خانوادگی و محلی متولد شد. با تحصیلات علمی/ نجومی، تجارب مطالعاتی/ آزمایشی، مشاهدات اجتماعی/ ادعایی رفتار قدرتمندان به دوره تشکیک در نظرات محاط حول و حوشش رسید. سپس با بحث، غور، مطالعه بیشتر به یک مادیگرای دهری تمام عیار ارتقا یافت. او زندگی را باشادی و عدالت در این جهان برای همه می خواست. این تطور فکری در تناظر با 80 سال زندگی، بخوبی در رباعیاتش بازتابیده اند. پس نباید رباعیات متاخر را در رد رباعیات آغازین او شاهد آورد؛ یا بر عکس. او از هر محیطی مصالح شعری را می گزیند: میهمانی، کارگاه، بازار، سفر، باغ، ارگ، برج، قلعه، ساختمانهای بلند، باران، ابر، آسمان، سیارات، ستارگان، خورشید، ماه، افلاک.
نمونه ای از خصایل والای انسانی او در 4 مقاله (نوشته در 551 هق) نظامی عروضی (485؟- 560) آمده است. در 506 هجری قمری این تاریخنویس جوان از جلسه ای نام می برد: ” در بازار بردهفروشان بلخ، در سرای امیر بوسعد جره،.. خیام و خواجه امام مظفر اسفزاری {همکار خیام در تدوین تقویم جلالی} نزول کرده بودند و من بدان خدمت رسیدم. در میان مجلس...“ سال این ملاقات 39 سال پس از آغاز کار خیام با اسفزاری، همکار منجم او، در رصدخانۀ اصفهان در 467 هق است. این یک نمونه از دوستی دیرپای خیام اندیشمند است. نیز مهر او به انسان، محیط، زیبایی، زندگی در رباعیاتش از شخصیتی ملایم، با مناعت، مددکار، مداراگر حکایت می کند. http://tg67.blogsky.com/?PostID=146
فتیشسم. برای خیام تصویر سازی از تن نیاز به ذکر اعضای بدن دارد. عینیت دادن به تجریداتی مانند عشق، زیبایی، لذت، عدالت، جوانی در خود نیاز به نامبردن اشیا و اجزای محسوس دارد. تصویرسازی imagism در شعر برای القای مفاهیم مجرد را باید از خصایل شخصیتی شاعر جدا کرد. این تفکیک خود نیاز به جستاری دیگر دارد. روشن است که تصویر سازی از مناسبات تنانگی و عشق حول و حوش فتیشسم fetishism جنسی قرار می گیرد. این واژه از لغت لاتینی/ پرتغالی feitiço برابر دروغین/ مصنوعی آمده؛ بمعنی شیی ای جایگزین، یادآر اصل، پرستش یا وابستگی شدید به طلسم /ورد می باشد. در فرهنگ ایرانی قرون وسطا واسطه گی یک چیز 3م ، بین فرد و مقصد /معبود، وابستگی فرد به این شیی /ورد که نماد حضور شخص غایب است کاملا مشهود است. در 1001 شب و امیر ارسلان تارمو و ظهور جن/ دیو برای رسیدن به مقصد از تخیل داغ ایرانی حکایت دارد. امامزاده اگرچه مکانی سایه دار برای استراحت مسافران راههای دور است ولی نیاز فرهنگی و روحی ایرانی را به پناه و سرپناهی در برهوت داغ و خشن اجتماع نشان می دهد. دخیل بستن به 7چنار در تهران و دعا /نفرین نمودهای پدیده ی مورد نیاز واسطه جویی/ شفاعت است. فرد بدون حقوق قانونی در جامعه بشدت متحجر مرتبت دار، در هر صعودی، 7 خوان، مرتبت، مرحله جلوی پای خود میدید. مقولاتی مانند شفاعت، درپناهی، مرحمت، لطف، "زیر سایه شما" بودن، رهین منت بزرگی بودن در فرهنگ ایرانی فراوان اند. حتی در دوران تجدد پس از انقلاب مشروطیت، راس مملکت مدیران اجرایی را نه برحسب رقابت آزاد حرفه ای مدرن بلکه بخاطر اعتماد به چاکری آنها دستچین میکرد. برای همین وابستگی به لطف همایونی، این وزیران و مدیران اکثرا بی شخصیت و ندانمکار در امور تخصصی، چاپلوس و ترسو بودند. نمونه: سفیر دولت قبلی با 4 سال تحصیل مرغداری در ایالت یوتا چندین سال سفیر ایران در ایالات متحده بود. این شغل نیاز به دانستن قانون و جامعه شناسی بین المللی انسانهای معاصر داشت نه دان دادن خروسان، برداشتن تخم مرغان، تمیز کردن لانه های بزرک مزرعه های جوجه کشی پرندگان.
یکی دیگر از انواع شیی مورد طواف و پرستش، فتیشیسم اروتیک است که با آزادیهای فردی دوران تجدد تکامل یافته؛ تا نیازهای لطیف حسی بصری، سمعی، شیمیایی، لامسه را پاسخگو باشد. اصطلاحاتی مانند "دورت بگردم" یا "فدات بشم" با واژه طلسمی فتیشسم ارتباط دارند. جزءگرایی یعنی توجه شدید به اجزای غیرتناسلی تن مانند لب، انگشت، مچ پا، گیسو، .. است. این توجه در غزل حافظ / سعدی و مثنوی مولوی بوفور دیده می شود. باید دید که فتیشیسم بخشی از فرهنگ انیرانی (تازی/ تاتاری) بوده یا بخشی از شخصیت این شاعران. در صورت دوم، می تواند ارثی یا محیطی، نتیجه تجربه ای در کودکی باشد. تن پوش، پاپوش، شیی نرم یا چرمی، اجزای بدن، پر و ابریشم اقلامی هستند که بترتیب از نظر تعداد کاربران فتیشیست بکار می روند. در قرن 20م، آلفرد بینه Binet بنیانگذار آزمون هوش، 2گانگی فتیشیسم را در عشق عرفانی مانند مرتبه اجتماعی /دینی و اوراد/ ذکر و عشق پلاستیکی مانند اشیای مادی اجزا/ پوشه بدن و نرمی/ قلقلک تقسیم کرد. فروید فتیشیسم در فرد را نتیجه ضربه روحی در کودکی او می داند. گاهی این رفتار در نهایت به عارضه های مانند وسواس obsession، دیدزدن/ چشم چرانی voyeurism، تعقیب از فاصله stalker می کشد.
امروزه فتیشیسم رفتاری بهنجار/ نرمال قلمداد می شود. این امر دربرگیرنده محرکه ها، آمال جنسی، کیفیتی انگیزاننده در ذهن از طریق شیی جسمی برای یادآری خاطره ای همراه است. عاطفه احساسی پنداری است که با ترشحات هرمونهای مربوط به احساس مورد نظر (سکس، خشم، ترس) همراه است؛ محرکه emotion احساسی رفتاری ست که هرمونها و اعصاب عضلات را به حرکت وا می دارند. اکنون فتیشیسم را پیش-داده ای از گذشته در ذهن عاشق دانسته اند که با رویت طرف در زمان حال، بمثابه تکانه آغازین جذبه جنسی با ترشح هورمونها، ذهن عاشق را معطوف طرف حاضر می کند. مثلن در حافظه امیر ارسلان چه معیارهای بود که بمحض رویت عکس فرخ لقا یک دل نه سد دل عاشق او شد. این معیارهای ذهنی که از کودکی او در حافظه اش قرار گرفته بودند، چه بودند و از گجا آمده بودند؟ معیارهای اخلاقی سیاووش که عشق زن پدر را بخود نپذیرفت، چه بودند؟ آثار لیریک نظامی و عرفانی مولانا را میتوان از این زاویه مداقه کرد تا دریافت که تکانه های جنسی بین زوجهای در تب عشق کدامند.
فتیشیسم با انحراف جنسی پارافیلیا paraphilia توفیر دارد. این وازه یونانی از پیشوند ورا و کلمه عشق است. کاربرد آن برای تحریکات، فانتزیها، خواستنهای شدید جنسی است که با واسطه قراردادن اشیا و ایجاد درد، ارضای جنسی تشدید میشود. در قرن 19م مارکی دساد Marquis de Sade در بلوغ با 5 خاله جوان که 4تا راهبه مهربان و 5می عشقباز شدیدا ارضاگر بود همخانه شد؛ سپس سر عمویی آبه /آخوند کلیسا هوار شد. عمو دوست ولتر، اهل حال هم بود، انواع کتب ضاله جنسی در کتابخانه کلیسا داشت. عمویش در کلیسا خدمه ی زن و فاحشه برای مناسک جنسی گروهی Orgies و مثلثی menage' toi می آورد. سپس در حوزه ژزویتها که لواط و تنبیه بدنی بین آنها رواج داشت 4 سال تحصیل کرد. در کلیسای کاتولیکها، فرشتگان بصورت نوبالغان خنثی تصویر میشوند. در نظام وظیفه نامنویسی کرد؛ از خود شجاعت هم نشان داد. بجرم چیزخوردکردن یک روسپی و مرگش، در کل 27 سال را در زندان گذراند. در این سالها با نوشتن آثار پرنوگرافیک از روی تجربیات و تخیل خود بشهرگی رسید. ساد برای بیان خشونت جنسی شکل داستان و نمایشنامه را بکار برد؛ نام او ریشه سادیسم/ دگرآزاری در روانشناسی شد. بهرجهت در طول تاریخ، اقلیت کمی در جامعه با نبود تعادل هرمون نرینگی testosterone و مادینه گی estrogen چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی بشکل دگرباشان و transvestism گیر بودند. انها را خانواده دفع می کرد؛ نیاز به نان و سرپناه داشتند؛ سر از کاخ های قدرت، منزلت، ثروت در می آوردند. کریم شیریه ای در بار ناصری شاید یک نمونه از این نوع روابط باشد. دکتر شمیسا در کتاب پژوهشی خود، شاهدبازی در ادبیات فارسی تلاش دارد شاهدبازی را گردن فرهنگ ترک و تازی بیاندازد؛ در حالیکه در قرن 21م با پژوهشهای طبی رای براین است که این گرایشات ذاتی/ارثی اند نه محیطی/ تقلیدی. البته با غور در زندگی ساد می توان دید که تکانه های محیطی این گرایش را تشدید می کنند.
اروتیسم . خیام داهیانه افکار فلسفی خود را در شعر با بیانی اروتیک ارایه داده؛ تا عوام و خواص با شنیدن/ خواندن یکی دوبار، آنرا فراگیرند. او یا مستقیم با نامبردن اعضا و افعال بدن یا با آرایه های ادبی/ بدیعی (استعاره، تشبیه، مجاز، تمثیل، ایهام، کنایه) اندیشه های فلسفی خود را در لذت تنانگی با حیات یا معشوق تصویر می کند. پس از مرحله لیریک/ جاذبه دور، خیام رابطه عشقی/ اروتیک را که منجر به همآغوشی 2 تن و آرامش می شود، در 5 مرحله از جذبه جنسی تا همآغوشی و آرامش ناشی از آن تصویر می کند:
1- جاذبه جنسی. این را خیام در رو/رخ و قد، هم خود و هم طرف، می داند. توچه شود که این جاذبه ناشی از ازدواج با محارم و اعضای بلافصل خانوادگی دختر خاله پسر عمو نیست. بلکه براساس جذبه متقابل 2 فرد ناخوانده است.
هر چند که رنگ و بوي زيباست مرا/ چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا.
بر چهره گل نسيم نوروز خوش است /در صحن چمن روي دل افروز خوش است.
برخيز و بيا بتا براي دل ما/ حل کن به جمال خويشتن مشکل ما.
چون لاله بنوروز، قدح گير بدست/ با لاله رخي اگر ترا فرصت هست.
زیبایی رباعیات در تلفیق تجریدات فلسفی و عینیات روزمره زندگی است. در جامعه حیات بدون انسان معنی ندارد. لذا محور اصلی رباعیات انسان است. انسان دارای ثنویت نر و ماده برای بقای نسل مانند دیگر پستانداران است. نیز این رابطه تگاتنگ تنانگی را تلطیف کرده؛ با هنر آمیخته؛ یکی از ارکان فرهنگ خود کرده است. در مینیاتور تنانگی را با رنگ، خط، فاصله نشان داده اند. در شعر لیریک نیز، انسان خنثی به ثنویت جنسی تجزیه شده؛ هر قطب این جذبه جنسی خصیصه های خود را در استعاره، اسم اجزا، نماد، صفات عیان می کند. زندگی گیاهی و جانوری تابع فصول سال ند و شباهت بهم دارند. خصیصه های حیات با حواس 5گانه قابل دریافت، انتقال، ضبط ند. دیگر این که کل یک شیی از اجزا تشکیل میشود. این اجزا اکثرا بصری یوده؛ قابل رویت و دارای معنی بی بروبرگرد disambiguate ند. خیام نام اعضای بدن را بسیار بکار می برد:
پشت، گوش، چشم، سر، رو، پا، انگشت، رخ، رخساره، زبان، کام، جمال، آیت، زلف، گير، گردن، دست، تن، کف، ران، جبين، لب، چنگ، خال، عارض.
نیز واژه های مترادف با، یا بیانگر، لذت را بکار می برد:
جواني ، محرم، مونس، یار، دلبري، غذاي سينه، خماري، بوسه، مهر، ماهرخي، سرو قدي، می، معشوق، عروس، کابين، دامن، بتي، بربطي، حور سرشت، ساقي، "يک دو سه اهل و لعبتي حور سرشت،" عاشق، گل، عياشي، لاله رويي، بنفشه، لب فرشته خويي، لب چو لعل، زلفين چو مشک، جگر، خون، طرب، رنگ و بو، عيش، باده لعل، سيم تني، شراب، لاله، نسیم، نازنین، صنم، جانان، منزلگه، نگار، خمار.
او ابزار طرب را هم از یاد نمیبرد:
چنگ، "کاواز دهل شنيدن،" شادي، جفت، بهار، ساغر، طرف جويبار، پیاله، کاسه، قدح، دايره، بربط، نی، ترانه، جام.
خیام سمبلهایی برای ارایه اعضای عیان/پوشیده تن هم بکار می برد:
صبوح، شاخ، جام بلورين، پيمانه، قلم، بکاسه سبو، پیاله.
برخی از افعال بکار رفته هم در رابطه با لذت بردن می باشند:
شکافت، نشکفت، نوش، گیر، بدست، خوش باش، گلي بچين، خوردن می، آرايند برباي، "بنگر ز صبا دامن گل چاک شده."
خیام با استادی و سادگی در ترسیم طبیعت با چند کلمه می پردازد.
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد.
ابر از رخ گلزار همی شويد گرد.
2- اتمسفر ambiance میعاد. خیام برای ملاقات گوشه دنجی را در نظر دارد. این محل در باغ، با جوی آب، موسیقی، می، وقت خوب مصاحبت/ نزدیکی می باشد. او زیرکانه لختی تن را در نبود تلویحی جامه گوشزد می کند.
مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب /جان و دل و جام و جامه در رهن شراب.
هنگام صبوح اي صنم فرخ پي /برساز ترانهاي و پيشآور می.
3- کردار. پس از دیدار طرف، خیام از مغازله foreplay مانند زمزمه، ناز، بو، خوردن، نوشیدن، لمس، دیدن، بوسیدن، آغاز می کند تا سرانجام به لذت بردن میرسد.
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی/کنجی و فراغتی و یک شیشه
می.
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی/ منت نبریم یک جو از حاتم طی.
رباعی زیر از خیام نیست. چون خیام در هر رباعی یک معنای مضاعف sub-text هم میگذارد. شاید رباعی دوم را در پیری گفته باشد که فرصت رفته است.
در آرزوی بوس و کنارت مردم/ وز حسرت لعل آبدارت مردم.
قصه نکنم دراز کوتاه کنم / بازآ بازآ کز انتظارت مردم.
چون لاله بنوروز قدح گير بدست/ با لاله رخي اگر ترا فرصت هست.
4- همآغوشی. اینرا خیام به قوه تخیل خواننده/شنونده رباعی محول میکند. شاید تحت تاثیر اخلاقیات ابن سینا، از توصیف آن خود داری میکند. یا این مرحله را نتیجه روال منطقی 4 مرحله قبلی بطور تلویحی/ضمنی فهمیده می انگارد. او گاهی با رندی از توصیف بستریات در گذشته؛ بقول غربیهای امروزی از "روز بعد" سخن میگوید:
وقت سحر است خيز اي مايه ناز/ نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز.
شعر جوانی، دبیرستانی، سانتی مانتال، عاشقانه، رمانتیک، اروتیک و مفاهیمی از این دست شعر دوره ای از حیات یک شاعر است. معمولا شاعر از این مرحله عبور کرده ؛ احساس خود را فراگیرتر میکند. آثار فروغ 20 ساله با فروغ 30 ساله مقایسه شوند . شعر غزل همسایه دیوار به دیوار شعر اروتیک و در نهایت شعر پورنو می باشد: آثار سعدی/ ایرج. حَشر و همبستری بخشی از عشق ند؛ گاهی در ناخودآگاه شاعر تصعید شده، بصور دیگر ظاهر میشوند. اجزای تن برای تصویر تجریدات زیبایی و لذت که در مغز جایگاه حسی، عصبی، هرمونی دارند، بکار می روند. با پذیرش این تجریدات در جامه ملموسات حسی از سوی خواننده، شاعر بدرستی/ صدق آثارش پی می برد. خیام در محافل روشن خودی، رباعیات خود را می خواند تا ببیند که اصول زیبایی شناسی اشعارش مورد پسندند. این اصول بخشی سنتی داشت که از رودکی، فردوسی، معری، و دیگران انباشت شده بود؛ بخشی هم نوآوری خود خیام بود که می خواست ببیند که بهدف می خورند؛ خواننده آنرا درک می کند.
در معناییی گسترده تر، شاعر نیاز دارد تا تجربه های کلامی فردی خود را در جامعه آفتابی کند تا ببیند که تناظرات بین حسیات بیانی ش با تجریدات کلامی ش برای خواننده فهم پذیر اند. نمونه: اگر هر چیز منزلتداری در جامعه در صدر قرار گیرد؛ پس میتوان سرنوشت را هم در بالا (افلاک) تصویر کرد. در این جا 5 مسئله نیاز به بررسی دارند: 1- چیستی/ هستی شناسی ontology سرنوشت. 2- شناخت شناسی epistemology تصویر سرنوشت که در ذهن می گنجد/ ادراک پذیر است. 3- حکمت غایی teleology که آیا هدفمندی / فرجامی در سرنوشت جهان یا اجزای آن مانند سرنوشت قرد وجود دارد. 4- کیهان شناسی cosmology آغاز و سرنوشت جهان چیست. 5- علیت causality که رابطه علت و معلول بین یک ابرطرح (سرنوشت کلان) ورای جهان و اجرای اجزای آن (سرنوشت محلی/ فردی) را تبیین می کند. باید توجه داشت که در قرون وسطا تنها هوش، مشاهدات، مطالعات، خرد، تخیلات، وجدان، و غیره دانشمند یا شاعر خردگرای محلی بکار می رفت. امروزه این نوع تجربیات با نظریاتی که هرروزه چالش /تشکیک می شوند؛ با ابزار فن آوری علیتی / جهانی چک می شوند. خیام تنها با اتکا به هوش و خرد خود و پذیرش همکارانش می توانست درجه ایقان این تصویرات و کشفیات را تعیین کند. البته اکنون روشن است که کیهان پر از اشعه های قتال، خالی از چتر جو محافظ، نبود اکسیژن و آب، جایی برای صدر نشینی سرنوشت نیست. زیرا در طرفه العین یا به چاله سیاه جذب شده، منهدم میشود؛ یا در گرانشی در حرکتی دورانی قرار می گیرد، تابع جاذبه محلی دور از زمین می شود.
در زیر ایهام "حشر" برای محشر و حَشر با بر"انگیزند" معنا را اروتیک می کند.
ما با می و معشوقه از آنيم مدام/ باشد که به حشرمان چنان انگيزند.
5- آرامش/خواب. خیام می گوید قدر دم را دانستن (خوردن، نوشیدن، لقاح) تن را آرام می کند.
در این مرحله، گاهی مرگ چون لولویی خودنمایی می کند. او سرنوشت محتوم بشر را مستمسکی برای خوش گذرانی و کام جویی قرار می دهد. لذا فلسفه وحود خیام در همسایگی اگزیستانسیالزم قرار می گیرد. همانگونه که آثار هندسی، نجومی، جبری او تا قرن 21م مصداق دارند؛ فلسفه و رباعیات او هم بخاطر هوش، خردگرایی، تخیل او تا بامروز مصداق داشته اند. رابطه فلسفه خیام با آثار نیتچه Nietzsche ، هوسرل Husserl ، هایدگر Heidegger ، کیرکه گار Kierkegaard ، سارتر 1905-1980، مرلو پونتی Merleau-Ponty نیاز به کنکاشی جدا دارد؛ بویژه که سارتر هم، فلسفه اصالت وجود را با ادبیات (داستان/ نمایشنامه) در هم امیخت. خیام ایوان متصل به خانه و باغ را فرصتی کوتاه دانسته؛ انسان را به شادی و عشق می خواند:
می بايد و معشوق و به کام آسودن.
اروتیسم خیام با یک آرایه بدیع دیگر باوج میرسد. وقتی که او کوزه را استعاره ای برای تن می کند. کوزه با منحنی ها، رنگها، اعضا (سر، گلو، دست/دسته، شکم) در استعاره برای تن قرار می گیرد - بویژه وقتی که هر دو از خاک و بر خاک و فقط دمی در این جهان وجود دارند. یعنی هر دو در چرخه تناسخ از جمادی به نباتی و حیوانی در تبدیل اند.
اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است /در بند سر زلف نگاري بودهست.
اين دسته که بر گردن او میبيني/ دستيست که برگردن ياري بودهست.
چندين سر و پاي نازنين از سر و دست /از مهر که پيوست و به کين که شکست.
گاهی خیام با کاربرد تن-نمایی personification جماد را تبدیل به انسان کرده؛ مفصل شعری را دراماتیزه، تخیل پذیر می کند. او استعاره کاسه و پیاله را هم برای سر انسان بکار می برد. تن-نمایی رابطه حیاتی بین چرخه ورود و خروج انسانها، جانوران و گیاهان را تصویر می کند.
از کوزهگري کوزه خريدم باري/آن کوزه سخن گفت ز هر اسراري.
شاهي بودم که جام زرينم بود/ اکنون شدهام کوزه هر خماري.
بر گرد پياله آيتی هست مقيم/ کاندر همه جا مدام خوانند آن را.
هر کاسه می که بر کف مخموري است/ از عارض مستي و لب مستوري است.
آیا کوزه تندیس تن انسان نیست؟ با داشتن شکم و گلو و دسته. گل رس و ذرات آن همان کربن و سیلیکن نیست که انسان با مرگ خود و در خاک قرار گرفتن؛ سپس در دست کوزه گر تبدیل به ظرفی میشود که در دیدگان مست شبیه یار میشود. تناسخ خیام با چرخه تن-خاک-تاک تمثیلی از تجرید حیوان-جماد-نبات میشود. عیسی در شام آخر یه اصحاب خود می گوید: بخورید؛ بیاشامید. این (نان) تن منست و این (شراب) خون منست.
خیام نه تنها تن را در دم می بیند؛ بلکه آن را در روال زوال هم می بیند. لذا برای او هم هستن تن و هم شدن تن در آن واحد وجود دارند. برای او روزمرگی روزانه بیاهمیت، تن را بسوی تحقق اگزیستانسیال مرگ می کشد. پس اینجا-و-اکنون آزادی ایست که این ترس را زایل میکند. حس های دیگر مانند خشم، شهوت، ترس، شادی، غم، چاشنی این سفر تن اند. دیگر اینکه میتوان سیر تدریجی تکامل فلسفه خیام را از 1-اعتقاد به 2- تشکیک و سپس به3- الحاد نشان داد. در ابتدای شاعری یا مستقیم یا به کنایه صانع یا سایه او دیده میشود. در انتهای زندگی خیام، او کاملا تنهاست؛ این تنهایی را با می و معشوق پر میکند.
1-دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست.
معلوم نشد که در طربخانه خاک/ نقاش ازل بهر چه آراست مرا.
دارنده چو ترکيب طبايع آراست.
2- می نوش ندانی ز کجا آمدهاي /خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت.
چون نيست حقيقت و يقين اندر دست/ نتوان به امید شک همه عمر نشست.
خيام که گفت دوزخي خواهد بود/ که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت.
3- با اهل خرد باش که اصل تن تو/ گردي و نسيمی و غباري و دمی است
آنانکه محيط فضل و آداب شدند /در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريک نبردند برون/ گفتند فسانهاي و در خواب شدند.
صادق هدایت که خود از افسردگی شدید رنج میبرد، این اضطراب ژنتیک مغزی را در اکثر آثار خود بازتولید کرد. حتی فراتر رفته، این افسردگی حاد را در فلسفه خود و دیگران ترسیم project ، کرد. او در کتاب ترانه های خیام، جنبه های پوچی و بدبینی در خیام دیده؛ در فلسفه ی تاریکبین خود، آن را عرضه می کند. شاید خیام و حافظ از افسردگی، شیدایی، سودازدگی رنج می بردند. علاج را در میگساری می یافتند. خوشباشی خیام الگوی گذران ِ زندگانی ی حافظ ست؛ و گرنه، بسا که کاراشان به خودکشی، همچون هدایت، میکشید. در این مصرعها، غم، شیدایی، و سودازدگی بمثابه عوارض بیماریهای روانی افسردگی، اضطراب، بیگانگی مییآیند. این اختلالات روحی علل ژنتیک داشته که شاید از نارسایایی سروتونین serotonin مغزی سرچشمه می گرفته است. حدود 10 % از مردم دارای این گونه اختلالات مغزی هستند. افراد با حساسیت شدید خود از این گروه ژنی، بیشتر به هنر و ایده آلیسم روی می آورند. گاهی با ترسهای مزمن و حاد، افسردگی، اضطراب، خلجانهای روحی آثار موحش و بدبین می آفرنیند. ادگار الن پو و صداق هدایت از این عوارض رنج میبردند{15}
اي دل چو زمانه میکند غمناکت/ ناگه برود ز تن روان پاکت.
چون عهده نمیشود کسی فردا را /حالی خوش کن تو اين دل شيدا را.
می نوش بماهتاب اي ماه که ماه/ بسيار بتابد و نيابد ما را.
امروز ترا دسترس فردا نيست/ وانديشه فردات بجز سودا نيست.
ضايع مکن اين دم ار دلت شيدا نيست/ کاين باقی عمر را بها پيدا نيست.
زان کوزهي می که نيست در وي ضرري/ پر کن قدحي بخور بمن ده دگري.
منابع/یادداشتها
1{1}http://www.ijem.org.ir/
{2}http://www.womanology.org/wordpress/?p=72
{3}http://www.hylit.net/ba/more/1771_0_2_0_M/
{4}The Naked Maja (c. 1800-1803) by Francisco de Goya
{5}http://www.forgotten-dust.blogfa.com/post-10.aspx
{6}http://en.wikipedia.org/wiki/Omar_Khayy%C3%A1m
{7}http://www.caravan.ir/AuthorTranslatorDetail.aspx?id=65
{8}http://www.hajipour.com/khayyam.htm
{9}http://www.poetrymag.info/revue/04/pouyan-m-h05.html
{10}http://www.arashmag.com/content/view/566/47/1/9/
{12}The Double flame: Love and Eroticism. 1995. Essay on Mexican art. 1993.
{13}http://www.valselit.com/article.aspx?id=95
{14}www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=221
{15}http://www.mahmag.org/farsi.htm
تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي/دكتر بيژن باران {16} http://www.iranpoetry.com/archives/000618.php