عید محمد عزیزپور
ترس از دانشگاه یا تحمیل پوهنتون!
«من از بیگانگان هرگز ننالم
که بامن هرچه کرد آن آشنا کرد»
دانش و دانشگاه از واژه های اصیل زبان فارسی است. زبانی که هم اکنون در افغانستان یکی از زبان های رسمی افغانستان است ومردم افغانستان از آن همچون زبان میانقومی استفاده می کنند. این زبان با داشتن گنجینۀ بزر گ واژگانی، پایه های استوار تاریخی و داشتن اهمیت بزرگ فرهنگی و فرا قومی، درخت تنومندی را میماند که به باروری اش شبهه ای موجود نیست. اما عده ای کوته بین و تنگ نظر برای دورافگندن و ریشه کن کردن آن در افغانستان از هرگونه تبلیغ ناروا، تلاش و کوشش بیمایه، رو گردان نیستند. این گروه به هر نوع نو آوری، نواندیشی و نوسازی در زبان فارسی دری حساسیت نشان داده و هرگامی در راستای پیشرفت این زبانرا سرکوب میکنند.
آنان در واقعیت همه راها و چاره اندیشی را برای انکشاف و رشد این زبان می بندند و دیگران را بنامهای ارتکاب اعمال خلاف اسلامی و ملی تکفیر و توبیخ میکنند. این اقلیت که به زعم خویش نمایندگی از خلق پشتون میکنند، کودکانه میپندارند که رشد زبان فارسی در رشد و بالندگی زبان پشتو اثر منفی دارد. حال آنکه چنین پنداشتی درست نیست. در حقیقت امر اگر به زبان فارسی توجه شود، زبان پشتو نیز از رویندگی و بالندگی آن، متکامل تر و پویا تر خواهد شد. همانطوریکه هم اکنون بسیاری از واژه های پشتو که از سوی پشتو تولنه و ادیبان زبان پشتو نهاده شده است در واقعیت امر یا از روی قیاس با زبان فارسی، و یا از ترجمۀ مستقیم زبان فارسی بدست آمده است مانند پوهنزی، پوهنتون، زیژنتون و واژه های دیگر ازین دست.
عدم تعصب در برابر زبان فارسی، زبان پشتو را محبوب دلها خواهد ساخت. چیزی که این گروهک از آن غافل است.
کسانیکه به رشد زبان پشتو علاقه دارند نباید از رشد زبان فارسی بهراسند. زیرا این دو زبان شاخه های از یک درخت اند. اگر در یک درخت، یک شاخه آن سرسبز و شگوفان بماند، ناگزیر شاخه های دیگر آن نیز سرسبز و شگوفان خواهد ماند. اما بر عکس، اگر یکی از شاخه های آن درخت را موریانه بخورد، بیماری تنۀ درخت و شاخه های دیگر آن درخت را نیز فراخواهد گرفت. همینگونه اگر به سبب سیاست فرهنگی نادرست، یا به وسیلۀ ورود واژه های بیگانه بویژه واژه های انگلیسی، زبان فارسی ناهنجار شود و سپس بپَژمُرد، آن شاخۀ دیگر، یعنی زبان پشتو نیز از گزند آفتها و بلاها مصئون نخواهد ماند.
متاسفانه عده ای تنگ نظر و ناآگاه می اندیشند که خیر آنان در ویرانی و بدبختی دیگران است. تمام رویدادها و تحولهای آخر در زمینه زبان و سیاست زبانی و فرهنگی دولت کابل که مهره های اساسی آن را کسانی که منسوب به گروهک افغان ملت اند، میسازد، حاکی ازین است که افراد معینی از زمامداران کشور کمر خویش را بصورت قاطع بسته اند که مانع رشد زبان فارسی در افغانستان شوند. اینان نه تنها کوچکترین توجهی به راه ها و شیوه های رشد زبان فارسی نمیکنند بلکه بر مبنای اندیشۀ تنگنظرانه و برتری جویانۀ خویش از هر حرکتی که برای رشد و پویندگی این زبان صورت بگیرد، مانع میشوند. آنان با استفاده از زور، فرمان میدهند چه بگوییم و بنویسیم، و چه نگوییم و ننویسیم.
این تنگ نظری تا حدی است که برای جلوگیری از لوحۀ دانشگاه در دروازۀ دانشگاه، حاضر اند به خشونتهای چون کشتن و ضرب و شتم دانشجویان متوسل شوند. اما حاضر نیستند کلمۀ دانشگاه را به کنار پوهنتون قبول کنند. حال آنکه با کمال وقاحت کلمۀ خارجی یونیورسیتی انگلیسی را در سر لوحۀ پوهنتونها می پذیرند. قرار اطلاعهای غیر رسمی در دانشگاه بلخ یک یا دو تا از طرف پولیس نیز کشته شده اند که مقامات در برابر آن خاموشی اختیار کرده اند. اما در مورد اینکه دانشجویان از سوی پولیس سخت لت و کوب شده اند، هیچکس نمیتواند انکار کند. این خود یک عمل ددمنشانه در برابر یک گروه زبانی است و سیاست غیر ملی و متناقض فرهنگی زمام داران «خودکش و بیگانه پرور» ما را به نمایش میگذارد.
جالب اینجاست که رسانه های یکسر و هزار زبانۀ غرب و سازمانهای بین لمللی حقوق بشر و آنانی که آزادی بیان و زبان را سر مشق و شعار خود قرار داده اند ازین حادثه با بیتفاوتی مرموز میگذرند. آنچه که در خبرها گفته شده است نیز درزیر لفافه بوده و بی اهمیت قلم داد شده است. حقیقت این است که کشورهای غربی که از حقوق بشر همچون ابزار، نه همچون هدف، برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی در کشورهای رو به رشد استفاده میکنند، به حمایت خویش از گروهک افغان ملت ادامه میدهند. چه بسا که این سیاست ممکن است قبلن به همین روش طرحریزی شده باشد تا آگاهانه، و توسط ازخودبیخبران، نا آگهانه، تخم نفاق و دشمنی در میان مردم افغانستان، بنام زبان، قوم، منطقه و غیره انداخته شود، که از آن بهرۀ سیاسی بدست آید. ورنه ترس از دانشگاه و کاربرد واژه های فارسی برای چه است؟ آیا لازم است که از کاربرد واژه های فارسی و زبان فارسی هراس داشت؟
کسانیکه میگویند واژه دانشگاه، اصطلاح ملی و از زبان ملی نیست، باید اولتر از همه این اصطلاح را تعریف کنند. آنان باید نخست واژه های ملی را تشخیص دهند و سپس فهرست مکمل ازین واژه ها را به اطلاع عموم برسانند. آیا واژه یونیورسیتی که در لوحۀ دانشگاه بلخ نگاشته شده است، و صد ها واژه های دیگر که در لوحه های اداره های دولتی نصب شده اند، همه اصطلاح ملی است؟ به چه چیز باید ملی گفت و به چه چیز غیر ملی؟
به صورت کل رژیمهای که غیر ملی اند، کوشش میکنند همه هست و بود خود را به عنوان ملی جلوه دهند. پولیس ملی، اردوی ملی، پول ملی، بیرق ملی، نامهای ملی، بابای ملی .... و بالاخره کلمه های ملی وغیره.
حقیقت این است که آوردن «اصطلاحات ملی» در قانون اساسی یکی از جعلیات جنون آمیز و جبونانه کسانی است که با این جعلکاری خود قبل از همه سلی محکمی بر دهان نمایندگان مردم افغانستان که قانون اساسی را تصویب کردند، زدند. البته سلی محکم تر دیگر نیز به روی صداقت! و درستکاری! خود حکومت کابل حواله شده است.
به همگان هویداست که واژۀ اصطلاحات ملی در زمان تصویب قانون اساسی وجود نداشت. آن بند ماده ١٦ که در آن عبارت «اصطلاحات ملی» درج شده است، توسط گروه قومگرایی که اطراف رییس جمهور را پر کرده اند، دزدانه و بزدلانه، در زمان امضا رییس جمهور، پیش از انتشار قانون اساسی و در قفای نمایندگان مردم، در مادۀ ١٦ قانون اساسی اضافه گردیده است که مسئولیت پیامدهای آن پیش از همه بدوش همین گروه است که با بیشرمی تمام به چشم نمایندگان مردم و تمام مردم افغانستان خاک پاشیده اند.
از آنجاییکه این بند جعلی ماده مذکور بیانگر ارادۀ نمایندگان مردم در لویه جرگه نبوده است، نه تنها اعتبار حقوقی ندارد بلکه درج آن خیانت ملی تلقی میشود. در هیچ نقطۀ جهان چنین دستکاری به قانون اساسی یک کشور تا به حال صورت نگرفته است. بعد ازین که این جعل درج قانون اساسی شد، بسیاری از نمایندگان در همان وقت اعتراض نمودند. اما از آنجاییکه خودکامگی خاصیت هر گونه رژیم خود کامه و دست نشانده است، آب از آب نجنبید. هم اکنون در متن انگلیسی قانون اساسی که در برخی از تارنماها به زبان انگلیسی هست، بند اضافه شده در مادۀ ١٦، که در آن عبارت «اصطلاحات ملی» آمده است، وجود ندارد.
از طرف دیگر عبارت اصطلاح ملی یک عبارت غیر ملی، واپسگرایانه، ضد ملی، ضد حقوق بشر و ضد آزادی اندیشه است. زیرا انسان را مقید میسازد و جلو نو آوری، نوسازی و پیشرفت فکری و اندیشه را میگیرد. چیزی که حق طبیعی هر انسان است و از جملۀ موازین پذیرفته شده حقوق بشر بشمار می آید.
گیریم که اصطلاح ملی موجود باشد، حتا درینصورت این اصطلاح تنها مربوط زبان پشتو نمیشود. زبانهای دیگر کشور نیز از زبان های مردم افغانستان اند و واژه های آن زبانها نیز حق زندگی مسالمت آمیز را دارند. تمام زبانهای که در قانون اساسی ذکر شده است، زبانهای ملی افغانستان اند. ازین رو چنگ زدن به واژه های تنها یک زبان و مهر «ملی» زدن به آن، ملت ستیزی است و غیر از برتریخواهی و انحصارگرایی زبانی معنای دیگر را نمیتواند داشته باشد. نتیجۀ منطقی که ازین طرز فکر می برآید این است که بجز از زبان پشتو، تمام زبانهای دیگر افغانستان، غیر ملی و بیگانه اند. در حالیکه چنین نیست.
بیگانه پرستی زمامداران ما تا حدی است که نوشتن نامهای زبان انگلیسی را در کنار زبان پشتو با کمال میل قبول دارند اما به خاطر ننوشتن لوحه به زبان فارسی حاضر اند خون بریزند ولی زبان فارسی را ننویسند. در حالیکه نوشتن دانشگاه و واژه های دیگر فارسی در لوحه های رسمی یک حرکت نمادین (سمبولیک) و اعتمادساز به سوی وحدت ملی بوده و گامی مهم به راستای یکپارحگی و هماهنگی ملی شمرده میشود.
ع. عزیزپور، میزان ١٣٨٧ (اکتبر ٢٠٠٨)