پیام کوتاه به یک جوان برومند
در تارنمای وزین "کوفی" بیان خاطری از دانشجوی جوان به اسم حفیظ الله حصیف خواندم که پیش از تماس به آن گفتن دو سه حرفی را در همین مسیر برای جوانان لازمی می دانم٠
از حالت موجود بر می اید که برخی جوانان ما در جد و جهد اند تا با دسترسی به فراورده های مدنیت عصر حاضر، علمبردار "بدعت" البته نه به مفهوم ملائی "کفر" بلکه به معنی "نوآوری" در روشنائی دست آورد های ساینس و تکنالوژی جلو رفتهﺀ سده بیست و یکم گردند و در برابر سنت های خرافاتی به میراث مانده از تهاجم "خس و خاشاک صحرا" زبان مخالفت گشوده ندای مقاومت سر دهند٠ از این روند باید با تمام قوت استقبال کرد و در استحکام آن کوشید٠
اما دشواری جوانان افغانستان درین روند آنست که شمار فراوان آنها در کنار تلاش در راستای تجسس و پویش فکری سیاسی، اندیشه ای و فرهنگی دلخواه، روال واکنش عقلانی بر ضد کهنه گرائی و خراف پرستی درون و پیرامون رژیم حاکم را خیلی هم شتابزده از گردش ابرهای تیره و تار زبانی و قومی بر فراز جامعهﺀ افغانی تاثیر پذیر ساخته از راه اصلی یعنی راه دفاع از منافع بنیادین مردم انحراف می کنند و روانهﺀ گمراهی می شوند٠
به این جوانان باید اذعان نمود که جایگاه انسان در یک جامعه بوسیلهﺀ تعلقیت و منفعت قومی و قبیله ای، گذشتهﺀ تاریخی - فرهنگی، فخر فروشی بر بنیاد غرور تصنعی ناشی از سفتگی شف و دستار و یا ساخته ها و پرداخته های فریبنده و روبنائی ماوراطبقاتی و دیگر ظواهر تزویر معین نمی گردد بلکه نقش آن در سازنده گی، جایگاه اش را در مناسبات اجتماعی معین می سازد٠
بدون شک گذشتهﺀ تاریخی و فرهنگی کتله های متشکلهﺀ مردم ﴿خانواده، عایله، قبیله، ملیت﴾ و نقش آفرینان آن شایستهﺀ پژوهش و بازگوئی است که باید صورت پذیرد و بازتاب یابد اما نباید گذاشت که تاریخ و فرهنگ مردم کثیرالزبان و کثیرالملیت افغانستان ابزار کلاه برداری و داد و ستد بازار سیاست مبتذل امروز افغانستان گردد و بد تر از آن، نسل بالندهﺀ کشور به حمالی پشتارهﺀ "آشقال" در این پروسهﺀ آشفته و منحرف ناگزیر شود٠ نگرش صائب بر تاریخ و فرهنگ، نهاد ویژه و مرجع مسئول می طلبد که کار هر سیاست مئاب بلهوس و بی خبر از نیازمندی های واقعی مردم که می خواهد رنج روان خود را در پناه زبان، قوم، قبیله، تاریخ و فرهنگ علاج کند نیست چنانچه گفته اند، "هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد"٠
از سوی دیگر اگر ما برای دستیابی به هدف معین سیاسی، درب سخن می گشائیم باید بدانیم که برای چی و بسود کی سخنوری می کنیم، اگر مقصود سیاست، اکثریت فرودست جامعه است باید منفعت آن اکثریت را موازی با پذیرش چالش ها و فراز و فرو های که بر سر راه پیش می آیند در گفتار تجلی و در کارکرد تبارز دهیم بدون آنکه زبان، قبیله و قوم را معیار ارجحیت بخوانیم ٠
کارگر، دهقان، مامور، معلم، مستخدم، کهنه دوز، جوالی، سقا و دیگرانی که از عذاب روزگار پشت خم می کنند، اگر در مزار باشند، خوست و هزاره جات یا هر کجای کشور برباد رفتهﺀ ما، همینکه زحمت روز را از بام تا به شام می برند و آش ونانی زیر چتر کلبهﺀ دودین شان از گلو می گذرانند بی آنکه خوابی بر خود روا دارند، در هراس آسیب از یورش و انتحار طالب، چپاول قوماندان جهادی و تجاوز "مولوی" شب را به شفق می رسانند و به سراغ رنج های روز دیگر می روند٠ چنین است تصویر خیلی کوچک گوشه ای از واقعیت های درد آور کشور ما٠
باید پرسید که آیا پرخاش عاطفه ای قبیله - ملیتی بر سر شاهان، امیران، آمران و رهبرانی که چه هستند یا نیستند ولی یکسره زنده گی نامه ای جنجال بر انگیزی دارند، یکی از هزار درد مستولی بر حیات جامعه را مداوا خواهد کرد؟ ایا این جدال، مظلومان خوستی را از وحشت و استبداد سرکرده های قبایل و باندهای طالب - و رنجبران پنجشیری و بدخشی را از جنایات و بیداد گرای های تفنگ بدستان مافیائی نجات خواهد داد؟ حقا که چنین نیست و چون چنین نیست، باید ذهن را از بار پندار های واهی و تفننی رهای بخشید و در سمت تداوی درد های جامعه سوق داد٠
حال به نامهﺀ دوست جوان حفیظ الله حصیف تماس می گیرم٠
اعلان جایزه برای قتل لطیف پدرام از جانب عده ای در ولایت خوست، در فرهنگ قرون اوسطائی حاکم بر جامعهﺀ افغانستان، از بخت بد ما، پدیدهﺀ دور از انتظار به نظر نمی آید٠ وقتی طالبان انسان را در برابر دوربین گردن می زنند و بعد روی انترنت می گذارند، وقتی شورای علمای مزار شریف برای جوان بی گناه، پرویز کامبخش فتوای مرگ می دهد و "دادگاه" آن شهر که از ارگان های رسمی رژیم است در یک نمایش مضحک چهار دقیقه ای دستور اعدام اش را صادر می کند، وقتی صدها حادثهﺀ المناک دیگر در برابر چشمان مردم واقع میشوند، در حالیکه از مرجعی برای داد جوئی و دادخواهی خبری نیست ، به وضاحت بر می اید که کشور ما در تار و پود بیداد و استبداد پیچیده است٠ پس اگر ما سخنی به رسم اعتراض و نکوهش داریم باید تمام زشتی ها و ناملایمت های روان در سراسر کشور را متناسب به میزان پیامد های آنها نکوهش کنیم و در مقابل، زبان اعتراض بگشائیم بدون وقع به اینکه محل حادثه خوست باشد، کابل یا مزار٠ خشونت در هر نوع و در هر کجائی که بروز می کند یا علایم بروزش نمایان می شوند باید تقبیح و حتی المقدور مهار گردد٠
نامهﺀ هموطن جوان ما در تارنمای "کوفی" بخاطری توجه ام را جلب کرد که وی اقبال فراگیری دانش در دانشکدهﺀ زبان و ادبیات دانشگاه کابل را دارد٠ او و همقطاران دانشجویش سرمایهﺀ معنوی کشور و سر چشمهﺀ امید برای فردای بهتر جامعهﺀ ما اند٠ حاکمان امروز و حلقات گوناگونی که در دور و بر آنها با عناوین "موافق" و "مخالف" پر و بال می زنند دیگر وزن و اعتبار خودرا در پیشگاه مردم از دست داده و کسی در انتظار کارکردهای خیر و نیک آنها نیست چه رسد به آنکه الگو باشند، پس تنها منبع امید، فرارسیدن نسل بالندهﺀ در حال رشد است، به شرط آنکه که این نسل گرفتار ورطهﺀ بیماری ها و آشفتگی های حالت موجود کشور و دنباله رو و مدیحه سرای مسببین آن نگردد٠
توصیهﺀ اینجانب به دوست جوان ما و دیگر جوانانی که گام به دریافت راه آموزش و سازنده گی می گذارند اینست که، نخست به قول ارتشیان قدیم "محاکمهﺀ وضعیت" کنند بعد "قرار صادر نمایند" تا فریفتهﺀ ناکرده گی های "امیران" و "قهرمانان" نشوند٠
اعتراض به "جایزهﺀ خوست" بر پایهﺀ این نظر که "خوستی ها" هنگام عیسوی شدن عبدالرحمان یا اهانت به عکس "قهرمان" کجا بودند تا برای "سر" آنها نیز جایزه تعین می کردند منشا نه در هوشیاری بلکه در احساسات دارد٠ درینجا باید یک نکته را توضیح داد:
انسانی که نسبت به انسان دیگر، چه شاه باشد چه گدا بدگوئی غیر مستدل می کند، صواب است که به خطایش واقف گردد نه اینکه در مشاجرهﺀ زبانی محکوم به نابودی شود٠
بنابر آنچه گفته شد اعلان "جایزهﺀ خوست" نشان آشکار بربریت است و اگر چنین شیوه برای دیگران به "جرم" عیسوی شدن یا توهین به عکسی نیز روا پنداشته می شود، آنهم از سوی یک دانش آموز، برای انکشاف حرکت های مردمی در راستای رشد مدنیت در کشور ما خیلی زیان آور است٠
توجه شود که هزاران نمونهﺀ اهانت به انسان یا تصویر انسان در دنیا به چشم می خورند و مراجع مسئول ﴿دادگاه ها﴾ به رفع مناقشه می پردازند٠
هزاران مسلمان عیسوی می شوند و هزاران عیسوی به اسلام رو می آورند که در عصر ما، چه بخواهیم چه نخواهیم پدیدهﺀ غیر عادی نیست ، لذا اگر برای "سر" همه جایزه بگذاریم و همه را به چوبهﺀ دار طلب کنیم، آیا مدنیت را به فروپاشی و تمدن بشری را بسوی قهقرا نمی بریم؟
عجب نیست اگر عمال تحریک شده ای در خوست برای سر یک انسان جایزه می گذارند یا ملا های بی سواد و تاریک اندیش در مزار شریف فتوای مرگ انسان را می دهند ولی تشویش آور است اگر جوانانیکه روشنگری می آموزند تا فردای جامعه را روشن سازند خود به بهانهﺀ دفاع از همسمتی و همشهری، بسان عقبگرایان باندیشند٠
آرزو و انتظار مردم از دانشجویان جوان، تمرکز کامل فکری آنها در جهت فراگیری دانش و دست آورد های تمدن بشری بر مبنی درک سالم خواسته های اساسی جامعه است٠
تا هنگامیکه سیر حوادث و انکشافات در کشور از انحصار سردمداران و کارگردانان فاسد رهای نیابد و سلامت اختیار نکند، تا هنگامیکه دستگاه ادارهﺀ سیاسی و شاخه های گوناگون آن دستخوش تحول بنیادی نشده چهرهﺀ انسانی نگیرند و تا هنگامیکه تحولات بنیادی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به نفع اکثریت جامعه رخ ندهند، روند بیمار کنونی و در بطن آن سیه روزی مردم، کماکان ادامه خواهد داشت٠
نسل در حال رشد بویژه بخش دانش آموز و دانشجوی آن که با دریافت مسئولیت عمل از پی آموزش فاصلهﺀ زیادی ندارد باید خود را همین امروز با روحیهﺀ کاملأ نوین - روحیهﺀ عمل صادقانه، مبری از بیماری های اجتماعی جاری مجهز نموده آمادهﺀ پذیرش وظایف فردای خویش گردد٠
جوانان باید بدانند که معضلات ملی و فرهنگی، جدا از معضلات عمومی جامعه یعنی دشواری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هیچگونه راه حلی ندارند و تنها می توانند در نتیجهﺀ تامین عدالت اجتماعی که رفع دشواری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در مقیاس کل کشور در بر خواهد داشت قابل حل باشند٠
اگر ما به تامین عدالت اجتماعی در مقیاس کل کشور دست یابیم، ساختار قبیله ای - ماقبل فیودالی حاکم فرو می ریزد و دیگر وقایعی چون "جایزهﺀ خوست"، تنش های زبانی، مسئلهﺀ کوچی ها، قوماندان سالاری، جهاد سالاری، طالب سالاری، دولتمردان و سیاستمداران فاسد، حکم اعدام پرویز کامبخش، تجاوز مولوی ها به دختران خوردسال، بهره جوئی از کار اکثریت بوسیلهﺀ اقلیت نو به دوران رسیدهﺀ مافیائی - بازاری و ده ها واقعهﺀ ناگوار دیگر در جامعهﺀ افغانی جائی نخواهند داشت٠ حال بر جوانان است که انتخاب کنند:
یا دانش و خرد خودرا برای تحقق آرمان های انسانی عدالت اجتماعی به کار خواهند برد یا اینکه به پیشخدمتی گروه ها و عناصر منفعت طلب و مستبد خواهند رفت٠ در صورت انتخاب راه دوم، افغانستان سدهﺀ بیست و یکم را همانند سدهﺀ بیست در مصیبت به پایان خواهد رساند٠
قدوس زریر