مجدالدین محمد " نزهت یفتلی "

 

فراخوانی برای جامعه شناسان واهل سیاست

 

       با پوزش از اهل خبره و دانشمندان عرصهء اجتماع و سیاست که جسارت میکنم اندرین باب داد سخن داده مطالبی از نارسایی های جامعه و کشور خود خدمت خوانندگان گرامی عرض میدارم . زیرا نه اهل سیاست بوده و نه جامعه شناس میباشم . معلمی هستم ، میدانم چگونه تدریس نمایم و کدام شیوه ها را بکار بندم تا دلچسپی شاگردان را کسب نموده آموزش بهتر صورت گیرد ، تا باشد که فردای روشنی برای آینده سازان میهن در پیش بوده وطن ویرانه را آباد کنند . صرف آنچه که برداشتی از قضایا دارم میخواهم طور فشرده بنویسم البته کاستی هایی را دارد و نا رسایی های که به بزرگواری خواهند بخشید .         

       این مسلم است که امر خیر بر همه مقبول و معقول بوده ، آنکه درین راه میاندیشد و عمل میکند جایگاهش نزد خدا ( ج ) و بنده محترم و مکرم است . هر انسان خیر اندیش راهی رابرمیگزیند تا به انسان نیازمند و مستمند کمک و مساعدتی کرده باشد . این حکم وجدان آگاه است که به راه خیر و فلاح ، خدمت و محبت ، صداقت و متانت هدایت میدهد و این انسان دوبعدی ( لجن و نور ) را بسوی نور و شرافت رهنمون میشود . در جامعهء امروزی که سرمایه حاکم و فرمانروا بوده معنویت در حکم پشیزیست که ارزش ندارد ( از دید رباخواران و ستمگران ) همه ارزشها بر معیار پول است ، باید اذعان نمود آنکه راه معنویت را پیشه نموده با کاروان صداقت و محبت به بنی نوع بشر مصدر خدمت میشود براهل بصیرت واضح است که کاری بس والا و پر زحمتی را دنبال میکند که بر خودش کمتر سود مادی متصور است ، اما در دلها راه دارد و بر قلبها محبوب است .

       روزگار فعلی آنچنان سخت و دشوار است که اکثر هموطنان بیچارهء ما با فقر و تنگدستی شب و روز میگذرانند و برای دریافت لقمهء نانی سرگردان هستند . چنین حالتی روح و روان هر فرد بارحم را بدرد آورده به کمک و یاری فرا میخواند . هستند کسانی که راه های کمک و مساعدت را جستجو مینمایند ، با جمعآوری اعانه و مساعدت دیگران زمینه هایی را میسر میگردانند تا به بیچارگان و درماندگان کشور کمک و معاونتی نمایند که از چندی به اینطرف چنین برنامه ها را چه در داخل و چه در خارج کشور شاهد هستیم . این نیت خیر است و همه به آن با دیدهء قدر نگریسته به راهروان این طریقت آفرین و شاد باش میگویند . اما تنها با نیت نمیشود مطلوب حاصل گردد ، باید عمل خیر هم صورت گیرد و حق به حقدار ادا گردد که جان سخن درهمین نکته نهفته است . هستند تعداد انگشت شماری از نهاد های خیریه که عمل خیر انجام داده اعتماد مردم را کسب نموده اند ، از سایر همچون نهادها انتظار میرود تا در جلب اعتماد و باور مردم آنچه میتوانند بکوشند که خدای ناخواسته خدمت تهمت نگردد . هر از گاهی از طریق رسانه های جمعی چه تصویری ، صوتی و یا نوشتاری مطلع میشویم که افغانان بیرون از مرز و یا داخل کشور مساعدتی کردند و به فلان منطقه ارسال شد که به مسحقین توزیع گردید . این عمل را بفال نیک میگیریم و به دست اندر کاران آن از خداوند منان قوت و قدرت خواسته ، صداقت و عدالت آرزو میکنیم . امید است هر هموطنی که توان و قدرت دارد درین مرحلهء دشوار به یاری مستمندان برخیزد و در اجرای چنین امر خیری دست بکار شده آستین برزند تا موجب رضایت خالق و خوشنودی مردم گردد . اما اگر این دست کمک ها که بصورت پراگنده در هر گوشه و بیشه توزیع میگردد ، بصورت متمرکز و سازمان یافته طی پلان و پروگرام مشخص در مواردی مصرف شود که موءثریت بیشتر داشته باشد ممکن نتیجه اش بهتر خواهد بود . مثلاً باید زمینه های کاریابی را در نظر داشته با این درامد به بیکاران کار تهیه گردد تا بتوانند بصورت متمادی از مزد آن روزگار به پیش برند . خوب این یک نظر است که هر فرد کشور حق ابراز عقیده و برداشت خود را دارد ، یقیناً صاحبنظران و اهل خبره در زمینه راه های بهتر و موءثری را ارایه کرده میتوانند.    

       بر میگردیم به وضع سیاسی – اجتماعی همین کشور دربند و ویرانی که افغانستان نام دارد. کشور خودمان ، زادگاه ما ، سرزمین آبای و اجدادی ما ، مردمان این قلمرو سیاسی . هر ورق تاریخ را که برمیگردانی و دقیق مطالعه میکنی ، همه اش درد ، آه ونالهء مردمان زجر کشیده و خسته است که زور مندان و قلدران دمار از روزگار بیچارگان کشیده است . گرچه سراسر گذشته ها تلخی روزگار بوده اما مواردی هم بوده که دل خوش و خواب راحت داشتیم که دیگر برای نسل نو جزء تاریخ بوده آنرا افسانه ای بیش نخواهند دانست . بیاد آن ایام دل خوش میکنیم و خواب خوش میبینیم و بگفتهء حافظ شیرازی :

روز  وصل  دوستداران   یاد  باد       یاد  باد  آن  روزگاران  یاد  باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت       بانگ نوش شاد خواران یاد باد

       بر همگان روشن است که تاخت وتاز بیگانگان از اسکندر مقدونی تا اعراب و چنگیز ، از انگلیس و روس تا اکنون که در حدود سی و چهار کشور حضور نظامی دارند ، کمر ملت بیچارهء ما را شکسته و آه در بساط باقی نمانده است . چه بسا حالاتی را در لای اوراق تاریخ مییابیم و همین اکنون نیز شاهد هستیم که خودی ها نیز در اعمال مرارت و شرارت کمتر از بیگانگان نبوده اند و درین بهبوهه تعدادی جان باختند و عده ای معیوب گردیدند . همین امروز چپاول و غارتگری ، قتل و خونریزی ، بی ناموسی و بی عفتی ، و سایر انواع ظلم و تعدی دامنگیر مردم کشور بوده ، که دستآوردش فقر و ناداری ، تنگدستی و بی خانمانی است . نسل بالندهء کشور یعنی جوانان و نوجوانان که باید ازتعلیم و تربیت مدنی برخوردار شوند ، علم فراگیرند و دانش بیاندوزند تا فردای روشنی را درپیش داشته وطن ویرانه را آباد کنند ، بناچار مصروف پیدا کردن مخارج روزگار هستند . اینها در کشور متواری اند و تعدادی هم بیرون از مرز برای دریافت لقمه ای نانی سرگردان هستند . عده ای از روی ناچاری تن به تقدیر داده و تعدادی راهی دیار دیگران شده مهاجر هستند . تنها محدود کسانی هستند که توانستند روزگار پیش برند . اینست چهرهء درد و حزن و اندوه که بر ملت بیچارهء افقانستان این کشور فقیر و دربدر ما سایه افگنده که دورنمایش تاریک بوده افق باز و روشن به این زودی ها را متصور نیستم . پس چه باید کرد ؟ فقط ناظر صحنه بود و منتظر حوادث بعدی ؟ تا معجزه ای بپا خیزد و دامن بدبختی ها را برچیند . یا دستی از غیب روزگار را بر وفق مراد سازد ؟ اینکه رحم و شفقت خداوندی شامل حال گردد وگره مشکل کشاده شود ، یقیناً آرزوی همهء ماست . اگر اندیشمندان و چیز فهمان که مایه از سیاست و جامعه شناسی علمی را در خود دارند ، دور از حرص و آز ، خودبینی و مقام پرستی ، در فکر چاره برایند ممکن راه برون رفت ازین مخمصه را دریابند . اما با تاءسف که تعدادی هموطنان بفکر مقام و منزلت بوده ، عده ای زر و زیور را ارج میگذارند و جمعی باید حاکم و بادار باشند . گروهی هم بقای خود را در رنگ و بو ، نژاد و مذهب ، زبان و ملیت دانسته با پوشش این لاک خویش را متمایز میسازند . با این بینش و روش نمیشود غم ملت را خورد و راه به آرمان انسانی برد . بلوچ و هزاره ، اوزبیک و ترکمن ، تاجیک و پشتون ، پشه ای و ایماق ، هندو و ترسا ایکه از سالیان دراز در سرزمین افغانستان زندگی نموده علایق و پیوندهای عمیقی در سرنوشت کشور و مردم را داشته ، در غم و شادی ، در پیروزی ها وشکست ها شریک بوده اند شامل خانوادهء ملت ما هستند که باید از حقوق انسانی و ملی خود مانند سایر اعضای این خانواده مستفید شوند . اگر عدالت شامل حال یکی ازین عضو نگردد همان است که سایر اعضا مجروح و بیمار بوده ملت سالم را نخواهیم داشت که همین اکنون چنین پیکرهء بیمار و ناتوان را داریم که باید مداوا گردد . تداوی آن کار هرکس نبوده صرف آنانی که سررشته ای از علم سیاست و جامعه شناسی علمی دارند میتوانند در برون رفت ازین معضله همت گمارند . این گفته به این معنی نیست که دیگران نقشی ندارند ، بلکه همه افراد و اشخاص همین ملت رنجور میتوانند برای ساختن ملت سالم و نیرومند ، متحد و باغرور ، کار های بس مهم و ارزنده ای را بسر رسانند . اما دریافت مشکل اصلی و رمز تداوی آن بدست کار شناس است . بفکر بنده علما و دانشمندان عرصهء سیاست و جامعه شناسی  باید رمز و رموز را دریابند ، طریق تداوی را عرضه دارند تا سایرین در پرتو این یافته ها آنچه که میتوانند از جان و دل برای تداوی ملت بیمار بذل مساعی دارند . اینکه هرکس چیزی بگوید و راهی را پیشنهاد نماید ، کشور ما به یک آشفته بازار سیاسی تبدیل خواهد شد و ماحصلش آنست که هر کس در فکر تثبیت مقام و منزلت  محل ، زبان ، علایق و وابستگی های قوم و قبیلهء خاصی بوده سایرین را ارزشی قایل نباشد . آینهء تمام نمای این همه بی اتفاقی و افسار گسیختگی در کشور همین تعدد سازمانها ، احزاب ، گروه ها و محافلی است که از چندی به اینطرف سمارق وار عرض اندام کرده و هریک با برنامه و مرام خاصی با سایرین در جدال و کشمکش هستند . در وزارت عدلیهء کشور بیش از صد حزب سیاسی ثبت و راجستر گردیده و این روند ادامه دارد که خود گویای آشفته گی سیاسی بوده ملت را بر آنچه به اصطلاح روشنفکر و روشنگر است بی باور میسازد . مردم به این نتیجه میرسند که سرمنشاء این پراگندگی و بی اتفاقی همین تحصیل کرده هاست . پس چه زیانیست که بدست خود بر ریشه تیشه میزنیم .

       چیز دیگری که قابل توجه است همین اکت دموکراسیست که از خود زمینه ها و ظرفیت لازم را میخواهد . دموکراسی که حکومت مردم برای مردم تعریف شده وآزادی های فردی و اجتماعی را تا حدودی تضمین میکند که بر آزادی دیگران سد نگردد ، باید بر بنیاد شرایط عینی و ذهنی استوار باشد تا راه بسر منزل مقصود کشوده گردد . در غیر آن انارشی و تشتت بار آورده هرکس هر کاری خواست باید اجرا کند . اینجاست که زور بر شانهء کمزور سوار شده حکم میراند . لازمهء دموکراسی آگاهی و دانش است . مکتب ، مدرسه ، کتاب ، کتابخانه ، سواد ، درس ، نهاد های آموزشی و پرورشی ، تعلیم و تدریس ، رسانه های جمعی سالم ، و دیگر زمینه هاست که ظرفیت ها را بوجود میآورد . البته دموکراسی در هر جامعه مفهوم خاصی را احتوا میکند . شرایط فرهنگی - اقتصادی – اجتماعی به آن رنگ و بوی خاصی میبخشد . با آنکه تا فعلاً تعریف جامعی از دموکراسی نداریم و هر جامعه بنا به شرایط و اقتضاآت خاص خود برداشتی از دموکراسی داشته اند ، با آنهم چند فکتور زمینه ساز دموکراسی اند : آزادی عقیده و بیان ، آزادی انتخاب ، رعایت حقوق همه اتباع ، آزادی مذهب ، صلاحیت گزینش مسکن ، موجودیت رسانه های آزاد ، عدالت اجتماعی . که اصلاًچنین فکتور هایی در دموکراسی وارداتی کشور چندان محسوس نیست . ممکن در گفتار دموکراسی را عرضه کنیم اما در کردار زورمندان بهره میبرند . قانون و مجریان قانون نفاق را چاق نموده ملت را بجان هم میاندازند . قانون اساسی که ممثل دموکراسی و تضمین کنندهء عدالت اجتماعی باشد ، نارسایی هایی را دارد که نمیتواند برمشکلات فایق آید . لازمهء دموکراتیک بودن قانون اساسی میزان مشارکت مردم در رای دهی و محتوای آنست که بتواند صرفنظر از قوم ، نژاد ، زبان ، ملیت ، جنس و امثال آن ، تضمین کنندهء حقوق و آزادی های قاطبهء ملت باشد . در قانون اساسی کشور به این اصول چندان توجهی صورت نگرفته ( با مرور دقیق نواقص را مییابیم . ضرور نیست درین محدوده ، ماده وار به نواقص قانون اساسی بپردازیم . تفسیر آن در حیطهء صلاحیت قانوندان است ) . چنین قانونی دموکراتیک نبوده ، ظرفیت تامین دموکراسی را ندارد . بناءً چگونه اکت دموکراسی گردد و دهل لاف و پتاق از دستآورد های آن به هر کوی و برزن نواخته شود . با این گفته به این نتیجه میرسیم که یکبار دیگر قانون اساسی کشور بازنگری گردد ، نواقص و ابهاماتی که وجود دارد از طرف قانون دانان و قانون گذاران دلسوز و مسءول مرفوع و به پیشگاه ملت جهت رای ارجاع گردد . گرچه در شرایط کنونی کشور به آرا گذاشتن ، جلب توجه و اشتراک همگان کاریست دشوار ، اما قانون اساسی که وثیقهء ملی کشور است ، اهمال و فروگذاشت در مشروعیت آن خیلی زیانبار بوده مشکل آفرین میگردد.

       اینکه میگویند " از گپ گپ میخیزد " سخنیست بجا . شروع کردیم از نیت خیر و کار خیر . بتاریخ کشور مراجعه کردیم که سراسر حزن واندوه ، گردن کشی و قلدری از کارنامهء زورگویان و امیران بوده . برگشتیم به آشفته بازار سیاسی کشور که هرکس مطابق علایق قومی و قبیلوی ، لسانی و نژادی نسخه ای را پیشکش میکند . رسیسدیم به دموکراسی وارداتی که بیرون از ظرفیت و پذیرش عامه بوده ناهنجاری ها و بن بست هایی را به ارمغان آورده که زور بر شانهء کمزور سوار است . از قانون اساسی هم شکوه شد که نارسایی هایی را داشته نقشی در دموکراتیزه ساختن نهاد های اجتماعی و شءون زندگی مردم ندارد . اینها واقعیت های عینی جامعهء ما بوده آگر خواسته باشیم روی هریک از ین دست نارسایی ها مکث کنیم و توضیحی ارایه داریم " مثنوی هفت من " خواهد شد . به آنچه گفته آمد بسنده میکنم و ادامه را به صاحبنظران میگذارم تا در روشنی خبره و فهم خود به دعوت جامعه شناسان و سیاستمداران دلسوز و مسءول کشور بپردازند که با اتفاق در راهنمایی برون رفت ازین نفاق و نزاع ، آشفتگی و راه گمی  کاری از پیش برند . گرچه عده ای از اهل نظر از طرق گوناگون راه ها و راهکار هایی را درین زمینه ارایه داشته و میدارند اما سازمان یافته و منسجم نبوده اتفاق نظر وجود ندارد ازینرو ملت بیچاره سخت در آشفتگی فکری و روانی قرار گرفته خوب وبد را نیافته است که این خود پراگندگی و بی اثری را قوت میبخشد . بنظر من لازم است کمیسیون فعال و خبیر از اهل سیاست و جامعه شناس از هر قوم و قبیله تشکیل گردد تا قضایا را همه جانبه مورد غور و مداقه قرار داده ، موارد و منشاء انارشی و شرارت را برشمرده ، فورمولی برای رفع تضادها و نفاق دریافته راه های رفع سوء تفاهم ، بی باوری و بی اعتمادی ملت را رهنمون شوند . اگر این یافته ها بازتاب منافع اکثریت مردم کشور باشد به یقین که مورد تایید همگان قرار خواهد گرفت که درینصورت از بن بست رهایی خواهیم یافت . ومن الله توفیق

14 فبروری 2009

 

 


بالا
 
بازگشت