بهم ریختگیهای اجتماعی در جهان

 

نگارش عبدالواحد سیدی

 

تمرکز  تدریجی اقتصاد  نا متمرکز و پاشیده  از هم  که دارای روحیه ها و قوانین متعدد در نظامهای  مختلفه جهانی میباشد  علی رغم اینهمه نا بسامانی ها و عدم مدیریت ممتدکه منجر به  اختراعات مهم که همۀ آن دارای یک هدف مندی خاص و مشترک راو  ضرورت به ایجاد آن در بین جوامع افکار نوابغ را به  خود القاع کرده بود صورت بست .و آن در سال 1694 در طلیعۀ عصر  صنعتی توسط  نیوکامن به اختراع ماشین بخار و همکاری نیو پاترسون بانک دار  آوانگلند براه انداخته شد که شروع موج تازه ای از عصر ماشین و انقلاب صنعتی  را به بار آورد. دیری نگذشت که این دست آورد در تمام  کشور ها معمول  و براه انداخته شد . این پاترسون کار های پر در آمدی را براه انداخت که درست مانند  در آمدشرکت مایکرو سافت  در عصر حاضر،پر رونق و خلق کننده در آمد های هنگفت و محیر العقول مالی گردید . از همین نقطه رویش آغازین بانک هایکجا با عصر  ماشین شروع میشود و دیری  نمیگذرد که بانک پاترسون اوراق قرضه  دولت را  بفروش میگذارد ، پول را با پشتوانه دولتی  انتشار داد که میتوان نقطۀ عطفی برای انتشار پولهای کاغذی دانست .ا و بعداً عملیات  قروض سائر بانکها را  بنظم در آورد . و سر انجام  وظیفۀ  اولیه همۀ بانک های مرکزی  امروز ، یعنی نظارت  مرکزی بر عرضۀ پول را  بر عهده گرفت . در سال 1800 بانک " دو فرانس" و بدنبال آن در سال 1875 رایش بانک  در المان تأسیس گردید.

بنا بر این بانک های مرکزی در هر کشوری چه سوسیالیست و چه نظام بازار برای تنظیم  سطح  و حجم فعالیتهای بازار  از طرف دولتها بکار  گرفته شد ه بود که بطریق نیمه پنهانی  برنامه ریزی  کوتاه  مدتی را تا حدی  غیر رسمی  بر اقتصاد سرمایه داری  تحمیل کردند . این در حالیست که عملاً جهان بسوی  صنایع در حال پیشرفت و تکامل بود و انقلاب صنعتی جوامع  غربی را در نوردیده بود که گذار از  موج اول به  موج دوم محسوب میشود. با بمیان آمدن این موج جدید پول  در همه شریانهای  جوامع و کشور های موج دوم  اعم از سرمایه داری  و سوسیالیست  جریان یافت ، زیرا هردو نظام به پول احتیاج داشتند . بنا بر این یک دستگاه  متمرکز تزریق  پول  ایجاد کردند . بانک مرکزی و حکومت  متمرکز  دست در دست یکدیگر گام برداشتند . و همۀ فعلیتهای شان را متمرکز ساختند. این عملیه ترکیز اصل مسلط  دیگری  از اصول تمدن  " موج دوم" بشمار آمد.[1]

این رویش اجتماعی تحولات عظیم سیاسی را در اروپا به ارمغان آورد که انسجام و مرکزیت نظامهائی  حکومتی اروپای متشتت را که نیمی از تاریخ شان با  خانه  جنگی ها و بی نظمی های ناشی از فئیودالیسم بسیار سازمان یافته  سپری شده بودبه دولت های مستحکم موج دومی تبدیل نمود که پسانتر ها زمینه های استعمار جوئی را در بین این کشور ها محیا ساخت و این در حالی بود که کشور های شرقی دور از گیرو دار و هیاهوی ماشین دارای نظامهای حکومتی به شیوه های قوم سالاری و تبار سالاری بر طبقه کشاورز در مرحلۀ اولی از فیودالی تباری و تیول بحیات سیاسی شان ادامه میدادند. اما دیری نگذشت که ماشین های بخار که در کشتی های بزرگ جهت قوۀ داینامیک ومحرک آن تعبیه شده بود جهت تملک سر زمین های جدید و پر ثمر بستر اوقیانوسها را شگافتند و راهی سر زمینهای بکر و بایرشرق ، اسیا و افریقه با رقابت وصف نا پذیر هسپانیولی ها پرتگالیها و از همه  قوی تر انگلیس ها راهی این کشور های بکر گردیدند  که هم دارای منابع و ثروت های  سرشار که به درد فابریکات  نو ایجاد  غرب میخورد و هم قوای بشری مفت و ارزان  کار را برای شان محیا میساخت شدند.

انگلیس بار اول در لباس یک کامپانی هند شرقی  در  ( 1614در زمان جیمز اول بنمایندگی کامپانی هند شرقی به در بار جهان گیر امپراتور مغلی هند راه یافت  و در سال 1630 مدراس یا تومالنادو را از چندرا گری  زمامدار  قلعۀ  کوهی کرنا تاکا خرید و بخاطر تحقیر و دامن زدن به  اپارتایت و بکار گیری   نیروی ارزان کارگری و برده ها شهر مدراس  به شهر سیاهان نام گذاری گردید ؛ در سال 1640  در عوض مخارج تداوی  سوختگی شهزاده بیگم، هوگلی راکه در نزدیک دهنه رود گنگاموقعیت داشت گرفت و بعداً کلکته را  چارلس دوم در سال 1662 در بدل جهیزخانمش که دختر پادشاه پرتگال بودکه بمبئی را که قبلاً پرتگالیها اشغال کرده بودند به جهیز عروس گرفت و در سال 1700 شرکت متحده هند شرقی  بنمایندگی از دولت انگلیس اریکۀ قدرت خود را در سر زمین هند حدوداً سه قرن گستردند.)[1]معالاسف که انگلیسیها و پرتگالیها ، فرانسویها ، ایتالوی ها همه نه تنها اموال و منابع این کشور ها را غارت کردند بلکه منابع انسانی انها را نیز از بین بردند و یا به پایانترین سطح رسانیدند.به ترتیبی که مثل مشهور در هندوستان شده بودبالای دروازه پارکها و تفرجگاه ها نوشته شده بود  که« سگ و هندو نمیتواند به اینجا داخل شود» مصیبت بعدی را خود  تصور کنید که در این سه صد سال که انگلیسیها وارد هندوستان شدندچه گذشت. ورود انگلیسیها به کسوت  شرکت تجارتی در حالی بود که هنوز شاهان مغلی در هند  حکومت  میکردند که پسانتر ها انگلیسیها لباس بازرگانان را از خود دور و خود به قدرت حاکمه در سر زمین هندوستان شدند و نماینده انگلیس "ویسرا" هند بریتانوی حدوداً سه قرن تمام دارائی های  انسانی و طبیعی هند را به نفع بازار صنعت و برده فروشی تملیک نمودند و به  کشور های همجوار هند نظیر افغانستان نیز حمله بردند که سه مراتبه با  مقاومت سر  سخت ودلیرانه  مردم افعانستان مواجه شدند و سه مراتبه  این امپراتوری بزرگ اروپای صنعتی از یک کشور فقیر محاط به  خشکه شکست افترا آمیزی  خوردقسمیکه ناپلیون بنا پارت در  ماسکو از روسها شکست  خوردو این شکست های انگلیس به اندازه ای  افتضاح آمیز بود که کاخ بوکنگهم را نیز لرزانید که این کارنامه ها در تاریخ شاهد  دلیریهای اقوام  افغانستان است.  [2]

اقتران موج دوم با دیوان سالاری قدرتمند ترین تشکیلات اداری در جهان:        

اساس این اقتران را  شش پدیده ناظر بر اوضاع میساخت که عبارت بودند از همسان سازی ـ تخصصی کردن ـ همزمان سازی ـ تراکم و پیشینه سازی و تمرکز  در جناحهای سرمایه داری و سوسیالیست  جوامع صنعتی  بطور یکسان بکار گرفته شدند .

این  عوامل باعث شد  تا هر کدام دیگر خود را تقویه کرده و نتیجتاً منجر به  دیوانسالاری  و تشکیلات عظیم آن  گردد. این شش اصل در طول حیات موج دوم در کلیه مناطق اعم از صنعتی و دنباله روان و عیادی آن باعث تقویت نظام شدند . حتی دولتها هم اجباراً از این نظامهای اقتصادی نهایت بزرگ که شبکۀ جهانی داشتند تبعیت میکردند ، در غیر آن مورد هجوم و کودتا های پیوست سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی این نظام هاکه ظاهراً با کشور های مربوطه عجین شده بودند قرار میگرفت.و این قدرتمند ترین و انعطاف ناپذیر ترین  تشکیلات اداری  بود که تا کنون جهان  بخود دیده است و در بین ریشه و اساس این شبکه بزرگ  تنها انسان بود که در سر در گمی  وفشار دائمی  دست بگریبان بود و بخاطردستور العمل های پنهانی که پایه و مایه  موج صنعتی را تشکیل میدهد ، انسان در دلهره و سر در گمی بسر میبرد. ولی قسمیکه متخصصین  اقتصاد و جامعه شناسان اذعان دارند  این شش اصولی که تشکیل دهنده این دستورالعمل ها میباشند که بر تمدن موج دومی مهر خاص خود را زده است ، بزودی خواهیم دید ، هر یک از این اصول بنیادی  مورد حملۀ نیرو های موج سوم (فرا صنعتی) قرار گرفته است . و بهمین ترتیب نخبگان موج دوم  نیز که هنوز این دستور العمل ها را  در تجارت بانک داری ، روابط شغلی ، سیاست ، آموزش و پرورش  و در ارتباطات بکار می برند ، زیر فشار موج سوم قرار گرفته اند، زیرا رواج تمدن نوین  همۀ منابع  مستقر تمدن کهنه را  بخطر می اندازد .جهان با خیزشهای که  افغانستان نیز نمیتواند از آن مستثنی باشد با ابر نخبگان و تشکیلات پیچیده نظامهای مستحکم اقتصادی  اش نمیتواند در مقابل این موج جدید  استوار بماند ، همانگونه که  کشور های  فیودالی و تیول نتوانست مانند کشور پر عظمت هندوستان در برابر  امواج شکننده موج صنعتی استادگی کند جوامع  صنعتی نیز  که با قوانین مدون خود خو گرفته اند  هر گز نمیتواند  در برابر این  موج استادگی کنند و درست همان چیزی بر سر شان خواهد آمد که بر فئودالان و اربابان گذشته آمد. برخی ها از کنار این موج خواهند گذشت(چین)، گروه دیگر از مسند قدرت سر نگون خواهند شد ، و عده ای به نجبای ژنده  ای تبدیل خواهند شد و برخی با هوش ترین و سازگار ترین  آنان  ، رهبران  تمدن موج سوم قرار خواهند گرفت . در این بازی ضرورت  است  تا ماهیت تکنیسن های قدرت را مورد دقت قرار داد  تا چه کسی توانائی این را  خواهد داشت که سیادت جهان  پر ازدحام قرن بیست و یکم و موج سوم را به عهده داشته باشد.[3]

افغانستان در تازه ترین  موج دنیای قرن  بیست و یکم از چه اقترانی برخوردار شده میتواند؟

بد نیست کمی  از ساختمان  دولت ها که در نظام سرمایه داری و هم در نظام های سوسیاستی قدرت حاکمه را بدست داشتند صحبت شود.

قسمیکه دیدیم  صنعت توانست جامعه را با هزاران بخش بهم پیوسته  نظیر  کارخانه های بزرگ ، عبادتگاهها ، مدارس ، اتحادیه های اصناف ، زندانها، بیمارستانها، و مثال آنرا  تحت پوشش و کنترول خود داشته فرماندهی  دولت هاتأثیر گذاری کلیسا ها  و افراد را از هم گسست . دانش عمومی را به رشته های تخصصی تبدیل کرد ، مشاغل را به بخش ها و خانواده ها را به  واحد های کوچکتری  تقسیم کرد. و به این  ترتیب نظام اجتماعی  در جامعه و  فرهنگ از هم پاشید.

بخاطر این سر در گمی انواع تخصص های جدید  پدیدار شد که در کسوت  هیئت های اجرائیه ، مدیران اداری ،  کمیسر ها،  مسئولین هم آهنگی ، رؤسا، معاونین ، بوروکراتها ، یا سر پرستان  در هر رشته یی و در هر دولتی  و در هر سطحی  از جامعه پدیدار شدند  و وجود شان را در جامعه الزامی نشان دادند . آنان در واقع همان انسجام دهندگان بودند. وظیفه آنها این بود  تا نقش ها را  تعریف و تعین کنند  و مشخص سازند که چه کسی ، چه نوع پاداشی باید بگیرد . آنها برنامه ریزی کردند در جامعه  ضوابط را مستولی ساختند به تنبه و تشویق پرداختند ، تولید ، توزیع ، حمل و نقل،  و ارتباطات را بهم  ربط دادند . از اینها گذشته قوانینی را  برای ارتباط متقابل  بین سازمانها و موسسات ایجاد و وضع ساختند  این اشخاص قطعات جامعه را  روی هم سوار کردند . بدین ترتیب آنها نشان دادند که بدون وجود آنها  موج صنعتی نمیتواند پایدار بماند.

مارکس به این عقیده بود که چون ابزار تولید در اختیار طبقه کارگر است  و چون کار از وابستگی های زیاد  متقابل برخوردار است  کار گران قادر خواهند بود  رشته تولید را از هم بگسلند  و ابزار تولید را از چنگ  کار فرمایان شان  خارج سازند . ولی علی رغم این پیش فرض های مارکس  آنچه که در واقعیت اتفاق افتاد  این بود که نه  مالکین  و نه کار گران هیچ کدام  به قدرت دست نیافتند  بلکه این انسجام دهندگان بودند  که چه در کشور های سرمایه داری و چه در کشور های سوسیالیستی  در رأس امور قرار گرفتند.  این  مالکیت "ابزار تولید"  نبودکه منشأ قدرت بود  بلکه " نظارت بر " ابزار انسجام دهی" بود  که به فرد قدرت میداد . که سر انجام  حاصل این اشتیاق به نظم و انسجام عظیم ترین  دستگاه انسجام دهی  تاریخ یعنی آن دولت بزرگ  که ماشین  تنظیم کننده  نظام  تلقی میشود با رشد بی وقفه خود  ظاهر گردید که ما میتوانیم مثال این ماشین بزرگ انسجان دهی را در وجود شوروی سابق و یا در حال حاضر ایالات  متحده امریکا را ببینیم ، همان گونه که اثرات موج سوم توانست  بساط بلوک سوسیالیست ها را بر چیند و چین کمونیزم را به بزرگترین کشور  تولید کننده  و مونتاژگر در بازار جهان  معرفی کند، همان  ترتیب هم روزی اگر  خشت و پیچ و مهره های کشور امریکا در ماشین انسجام دهی  موج سوم بکار نیاید  آن کشور نیز با تمام عظمت آن در یک شام  یا صبح  مه آلود  تمدن و قدرت و سرداری خود را در خواهد باخت. و زمانی خواهد توانست که موجودیت بالقوه خود را توانمند بسازد که ماشین موجوده خود را با نیروی موج سومی  آماده سازد.

واما افغانستان بی جا و بی محل و عمداً خواسته شد  تا راه خود را به بازار موج دومی از نو باز کند در حالیکه این طومار در حال  درهم پیچیدن است . این کشور  توانائی این را هرگز نخواهد یافت  تا در قطار کشور های سرمایه داری دارای نظام بازار مستحکم گردد این کشور نه تنها داخل این بازار و بافت و ساخت آن شده نمیتواند بلکه آنچه را که از صد ها سال در موارد مدیریت و دولت داری اندوخته و حفظ کرده بود و با آن زندگی خود و  مردم خود را پیش میبرد، از دست  داده است. درست است که زندگی مردم نسبت به گذشته رونق  گرفته است مردم از اشیای مدرن و قیمتی استفاده میکنند اتوموبیل های سواری هر روز شهر و کوچه ها را پر ازدحام ساخته است ، امااگر از رهگذر نظم اجتماعی و گذار های طبیعی اقتصادی  مطالعه گردد همۀ این رویداد ها  چهره های هستند که واقعیت ندارند و به سوخت و ساز تکامل جامعه افغانستان جور نمی آیند . بطور مثال ما روزانه حدوداً از دو الی چهار هزار تن مواد نفتی را مصرف میکنیم (که همه دود میشودبدون اینکه چرخ اقتصادی ای را به حرکت بیاورد) این مصرف در مقابل مصارف سائر کشور ها نا چیز است  اما در کشور ما که تازه از جنگ برخاسته ایم و همۀ شئون زندگی طبیعی ما از کمک دیگران  پربار می شود این مصرف نهایت گران است . ثانیاً ما و تمام کشور های  کمک به  صلح افغانستان که با هم همکاری دارند نتوانستیم که امنیت و ثبات  را در کشور بیاوریم  که یکی از  آرزو های اساسی کانفرانس بن همین بود . این بی توفیقی به چه سبب پیش آمد؟  آن قدرتی که توانست به تنهایی در نیمه شب همۀ افغانستان را از وجود طالبان  تهی بسازد ، حالا نیروی مقاومت در برابر  گروپ های کوچکی از این دست  را ندارند. دلائل زیادی و جود دارد که ضرورت به یک تحقیق جدا گانه میباشد و ما صرفاً به دو نقطه منحیث مثال انگشت می گذاریم : یک :تمام خشت و پیچ ها و مهره های که در ماشین به سازی و تامین نظام و امنیت در افغانستان کار گذارده شده است  ناقص و بی ربط و با هم از رهگذر فزیکی و هدفمندی بی مشابهت هستند، این به این معنی است که ما  سامان و اسباب هواپیما را در یک موتر سواری جاه سازی کنیم که کاریست اشتباه. دو:ما در عصری این کار را یا بنگاه سازی بازار را شروع کرده ایم که ما با فقر و سرمایه نا کافی رو برو هستیم  وبا نداشتن هیچنوع امکانات هرگز قادر نخواهیم شد در میدان رقابت بازار جلوه یی داشته باشیم، صرف همینقدر خواهد شد که این پروگرام شتابین ما را تا زمانیکه در کیسه های ما پول ریزش میکند به بازارمصرف تبدیل شویم.

آیا مشکلات موجود جهان را بکجا می برد؟   

موضوعی که باید در این مورد عنوان گرددموضوع نخبگان در حالت گسترش است . در هر جامعه ای رسم بر این بوده است که بار تصمیم گیری را عدۀ محدودی از مردم که موفق به در انحصار در آوردن قدرت تصمیم گیری هستند انجام میدهند، مگر اینکه  با انفجار  تصمیمات مواجه شوندکه تا بحال چنین چیزی ندرتاً بوقوع پیوسته است . بطور مثال زمانیکه روسیه شوروی خواست قوای خود را به افغانستان با تعارض پیاده کند ، این مردم  شوروی نبودند که در این تصمیم شامل باشند ، بلکه عدۀ قلیلی از تکنوکراتهای حزب کمونست شوروی که تعداد شان به اندازه شمار انگشت هم  نمی رسید  این تصمیم را عملی کردند و انها هم خواستند تا پرزه های ماشین بلدوزر را در یک ماشین به اصطلاح آسیاب آبی جاه سازی کنند، قسمیکه همین اکنون بر فرض مثال لباس یک بانوی زیبا را میخواهند به یک دهقان  سالخورده بپوشانند. که مثال هر دوی آن با مورد و مورد استعمال و تبین آن مضحک است.

اکنون ما می بینیم در دنیا بار تصمیم گیریها تحت عنوان دیموکراسیهای شناخته شده به ناگهان  آنچنان افزایش یافته است که از قدرت گردانندگان نظام موج صنعتی خارج است، امروز  کار آگاهان موج دومی در مقابل مفاهیم ، جهش ها و خیزشهای روز افزون فرا  صنعتی به ترتیبی گیر مانده و گیچ شده اند که سه صد سال قبل در آغازین روز های موج صنعتی جوامع فیودالی به آن مواجه بودند. اکنون این ماشین موج دومی  که با خود زور و تجارت گسترده  و تقسیم  بیشتر کار را  در جامعه به ارمغان آوردباعث میشود تا با همان جهشی  در تصمیم گیری مواجه شوند که موج سوم در مقابل شان ایجاد کرده است . این خیزش به آن می ماند  که موج دومی ها  باوجود داشتن انواع و اقسام کار آگاهی، تجارتهای گسترده و در هم  پیچیدگیهای سیاسی و داشتن و سائل و جنگ افزار های اتومی و پیش رفته و پیرایش شبکه های ضد خرابکاری، از یک دستگاه  کوچک کنترول از راه دور شکست بخورند که واقعاً عجیب است.حال ما می بینیم توانائی های بی حد و حصراین گروه های حاکم  به بن بست رسیده است. ضرورت است تا نخبگان و پارا نخبگان جدید تری جای آنها را تعویض کنند و در راس امور قرار بگیرند تا بتوانند از عهدۀ بار سنگین  تصمیم گیری بر آیند .که برای این منظور جهان  به  نهاد های سیاسی و انقلابی  جدیدی نیاز دارد.بطور مثال در افغانستان کمپنی کوچک مخابراتی موبایل بنام اریباکه از حوزه  عرب  تمویل میشد دم و دستگاه خود را در تمام کشور کشود و فعال ساخت اما وقتی فهمید با رقیب زور مند تر و هدفمند تر از خودش قرار دارد جاه را به یک شرکت قوی تر دیگر بنام( ام ، تی  ان )باز کرد ، در غیر آن در بازار موج سوم  ورشکست و رسوا میشد و دار و ندار خود را در میباخت.

علی رغم ادعا های جامعه صنعتی موج دومی  که خود را شایسته سالارانی میدانست که تمامی گروهای  جامعه بر مبنای نژاد و جنس ،  و غیره  فلتر میشدند و مورد تبعیض قرار میگرفتند که ما مثالهای زنده آن فلتر شدن هاو پالایش ها  را در جامعه شایسته سالار ی افغانستان بچشم و سر مشاهده کردیم .وما می دیدیم زمانی که شخصیت شایسته سالار  مشکل و پیچیدگیهای جهش آسا پیدا میکرد و بار تصمیم گیری  ناگهان سمگین تر میشد ، گروه های رانده شده ، و یا در شرف رانده شدن ، با استفاده  از فرصتهای تازه  برای کسب حقوق  متساوی  امتیازاتی را طلب میکردند  و نخبگان و گردانندگان نظام هم ناچار میشدند  تا در ها را کمی بر روی آنها باز کنند  تا جامعه کمی دیموکراتیزه معلوم شود.ولی مارکس به این عقیده است که بار تصمیم گیری باید از طریق مشارکت  دیموکراتیک وسیع تر  بین افراد توزیع گردد.بنا بر این  تا وقتیکه بار تصمییم گیری نظام اجتماعی  رو به گسترش است ، دیموکراسی از روی اراده و اختیار انتخاب نمیشود، بلکه یک ضرورت انقلابی خواهد بود  که نظام بدون آن  قادر به ادامه حیات نخواهد بود.

نتیجه اینکه انفجار درونی تصمیم گیری که اکنون رؤسای جمهور ،نخست وزیران و حکومتهای ما را فلج  کرده است ، برای اولین بار  از زمان انقلاب صنعتی  تا کنون – گسترش مشارکت سیاسی را در آینده  بشارت میدهد.[4]

در اخیر باید چنین اذعان داشت که نیاز به نهاد های سیاسی جدید ، نیاز به خانواده جدید، نهاد های آموزشی جدید، موسسات اقتصادی جدید بطور عمیقی با جستجو برای بنیاد جدید انرجی  و تکنولوژیها و صنایع جدید به ترتیبی عجین شده که نیاز مبرم  به تحول ارتباطات و نیاز به تحول جهان و تجدید نظر  در روابط  با جهان غیر صنعتی را ضروری پنداشته و در خود منعکس میدارد . به  اختصار میتوان گفت که این باز تاب  سیاسی  شتاب تحولاتی است که همۀ حوزه ها را احتوا خواهد کرد.این به این معنی نخواهد بود که بشر با این خیزش جدید  موج تازه خویش  قادر شود تا تمام تعارضات حال و آینده را که ریشه در گذشته های دور دارد از بین ببرد و آشفتگی ها به امن و امان و ثبات  تبدیل شود  در حالیکه این امکان هرگز میسر نخواهد شد بلکه  این کشمکشها  جذب منازعه  بزرگتر خواهد شد  و این منازعه حتی میتواند  همۀ فعالیتهای بشر  اعم از مسائل جنسی  تا تجارت ، رای گیری در انتخابات حوزه ها  را در بر خواهد گرفت و قوای خود را قهراً در چارچوب آن به تحلیل خواهد رسانید.هواخواهان این خیزش جدید خواهند کوشید  تا در رائس شرکت های بزرگ و عده ای هم مخالف شرکتها  و بعضی ها هم طرفداران محیط زیست و نقش های زن و مرد  و زندگی خانوادگی و رشد فردی قرار داشته باشند.قسمیکه از اوضاع استنباط می شود شاید این معما در دست تکنیسنهای قدرت  تصمیم گیری در امواج تکنولوژی اطلاعاتی و صنایع و فن آوری های مربوط به این رشته و  روشنفکران و تکنیسینهای متخصص می شود با ابهاماتی که در این راستا  جداً موجود است شاید باز گردد .

در اخیر به این نتیجه می ریسم که مردان دنیائی ما در راستای سیاست و ارزشهای جهانی فرسوده و ناکام هستند . این مردمانیکه در حوزه سیاست  کار میکنند کاملاً به نهاد های کهنه  ، فرسوده و مخاطره آمیز  بدل شده اند ، و اگر عمیقاً این مطلب مطالعه گردد  بشر در هیچ زمینه ای اینقدر عدم ابتکار نشان نداده اند که تکنیسینهای قدرت و سیاست از خود بروز داده اند . در این زمینه کوچکترین زمینه های تغیر بنیادی سراغ نمیشود؛ برعکس مردم های عادی میخواهند در کار های خود جستار های  جدید و نو آوری های را با جسارت انجام دهند این ها در دفاتر ، در صنوف درسی ، در آشپز خانه ، در ادارات همه به این نتیجه رسیده اند که گردانندگان دنیا در عرصۀ سیاست  همه قابل  نسخ هستند  باید جامعه آنها را منسوخ و لغو قرار دهند. زیرا اینها هرگز توانائی مقابله با تحولات عمیق سیاسی و اقتصادی را که عنقریب دامن گیر کلیه ملتها خواهد شد و همه را از پا در خواهد انداخت هرگز ندارند .زیرا اگر بشر  با خیزش  هوشیارانه خود جهان را از این ورطه  نابودی که از همین حالا و یا در آینده قریب بشریت را  تحدید میکندبر آمده نتواند آینده نهایت ترسناک مهیب و تباه کن خواهد بود انچنانیکه  مخاطرات  ظالمانه ، مهیب  و ترسناک موجوده و کنونی  بصورت بهترین جلوه های دنیای زیبا معلوم خواهد شد .برای خلق این تمدن جدید باوجودیکه ارمانی و رؤیایی جلوه میکندولی  رسیدن بآن یک امر واقعی و ضروری و جدی پنداشته میشود.

 


 

[1] ـ تاریخ غبار جلد دوم


 

[1] ـ الوین  تافلر ، ترجمه شهیندخت خوارزمی ،(تهران نشر فاخته، چاپ چهاردهم ، صص82ـ 83

[2] ـ افغانستان در مسیر تاریخ ، جلد اول

[3] ـ الوین  تافلر ، 86

[4] ـ همان صص598ـ 603

 


بالا
 
بازگشت