سید موسی "عثمان"

نویسنده : سید موسی عثمان"هستی"

مدیر مسئول ماهنامه بینام در تورنتو

ملالی جان ملت درخون نشسته

نکن برسلطنت تو گل بسته

زبس کشتند ملت دسته دسته

قلم دردست تاریخ  گشته خسته

زبهرچی توداری ماست مالی

هزاران قلب زدست شان شکسته

همه زین خاندان دیره دونی

ملت راکشته اند ،باچشم بسته

نمک پاشی نکن برزخم هستی

هزاران قصه داردسربسته

واقعیت های تاریخ نا گفته نمی ماند

 

شب قلم خود را بالای کمپیوترگذشته بودم، صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم که اشک می ریزد وخانه را آب گرفته است . دنبال بیمه خانه رفتم. مسوول بیمه گفت: ما به ریختن اشک تمساح پول نمی دهیم . آمدم که قلم را به زمین بزنم مانند مغز داوود خان پاشانش کنم ، قلم گفت: مانند زمامداران افغانستان دست پاچه نشوید. آب نادیده موزه از پا نکشید کمپیوتررابازکنید سری به سایت آی اس آی دستگاه جاسوسی پاکستان  بزنید .در آن سایت نوشته خانم ملالی هم کوچه گی خودرا که ازاو خاطره های زیاد دارید، بخوانید .اگر اشک من نا حق ریخته بود، بعد مرا زیر پای خود پاشان کنید. قلم من گفت، من خبر دارم  خانم ملالی که با شما زمانی همکار قلمی در سایت جرمن جرمن یکجا بود . قیس کبیر وفرید صغیر که در ظاهرمسوولیت سایت را دارند، در عقب پرده عطایی وولی نوری به پشت این طفلک ها دست حرامزادگی ضبط احوالاتی می کشند، همان طوریکه تو از آن سایت نا راحت شدی  دورنگی شان خانم ملالی را هم به ستوه آورده . دل من به حال تو وخانم ملالی سوخته تا صبح گریه کردم. اگر شما قبلاً در آن سایت بد نام قلم کش نمی کردید، ومن را بالای کمپیوتر نمی گذاشتید که من فر یاد کمپیوتر را نمی شنیدم ، چرابیاد ساده گی های شماگریه می کردم. شما که خود را حاتم بیگ داوری می دانید. نکنید که هم گردن بزرا ببریدوهم خم را بشکنانید . با خود گفتم این قلم  راست می گویدسرخود را درگریبان خود کردم چون ملالی جان از من فاصله داشت بخاطر دل پرسی عوض اینکه سر ملالی جان را دربغل می گرفتم از نا چاری سرقلم خانم را دربغل قلم خوددادم اورا قلم من چنین دلاسا یی کرد.

احترامانه خدمت خانم به عرض میرسانم. که از گرگ نباید گله داشت به دهن گرگ باید زد . از سایت جرمن جرمن وخفاشان پشت پرده کریم عطایی وولی نوری زیاد توقع  کردن وآزموده را آزمودن خطاست، خدا کند. که قلم روان انسان دوستی شما چهره اش دوباره درسایت جرمن جرمن دیده نشودومسخ نگردد که تکرار اشتباه خودش گناه است ومن یقین دارم که شما دیگر به دام صیادان ضبط احوالات بال پیچ نمی شوید، حالا با یک شناخت کامل پا از آن سایت برون کرده اید، امید است. که دیگر فریب نخورید. از شلاق که بر سر شما خورده دگران هم پند گرفته باشند. خصوصاً آقای مشایع وفرید جان انوری دیگر خود را درلحاف بیمارنپیچند. وهمان طوریکه من گفته ام سایت جرمن جرمن این سایت مطلق به دوستان جرمنی ما باسیاست وپالیسی های خودشان با چند مزدوری کاری شان باقی بماند  .

من به اتکای جملات زرین ملالی نظام پوز تائید قلم را بر تخته حقیقت ما لیده می گویم. که شرایط اجتماعی وسیاسی بدافغانستان خود بخود نیامده ویا جبر تاریخ نیاورده اعضای حزب وتنظیم ها بودند که پدران شان اگرمزدورنبودند خودشان توسط سلطنت وخانواده سلطنتی جاسوس تربیه شدند. سرانجام در دامن بیگانگان افتادند، مزه پوند، دالر،ریال ،کلدار،ایرو،وربل چشیدندو روی آبروی خود ووطن را با دستان نازک ونفیس اسعارشستوشو کردند . حالا لازم است که نسل پنج دهه که ما شاهد تغییرات در مملکت بودیم وهنوز زنده هستیم، بدون ترس اگرزیرکاسه نیم کاسه نداریم وازاتهام وبرچسپ های خائنین نمی ترسیم ، باید وجدان خود را مدنظرگرفته وبی باکانه  داشته های را که در چانته ی خود داریم وبدرد وطن وتاریخ ومردم مامی خورد. بدون ترس بخاطر روشن شدن اذهان فرزندان صدیق وطن بیرون بدهم که در جیب فراموشی روزی شسته  نشود.

جای شک نیست که درجامعه ماوارونه نویسی تعریف وپرده پوشی وبزدلی به گفته خانم ملالی نظام «حتی المقدور مردم در بیخبری ومغالطه سوق داده شده» بلی اگرجریانات بیش از هشتاد سال را موشکافی کرده نمی توانیم .حالا که زیر فشار سلطه خاندان نادری حزب وتنظیم های خود فروخته قرار نداریم. وکسانیکه زنده هستند با مسوولیت وجدانی با در نظر داشت احتیاط ،که چیزی از خود اضافه نکنند. وجدان خود را قاضی ساخته هرچیزیکه به چشم دیدیم واز بزرگان شنیدم بیرون بدهیم واز عطایی ها ونوری ها باکی نداشته باشیم. اگر خانم ملالی شهامت نمی کرد، از عطایی وسایت جرمن جرمن می ترسید، مزدوران خاندان ظلم را افشا نمی کرد، روز به روز جرئت سرکوبی را در سایت جرمن جرمن پیدا می کردند.

آهسته ،آهسته حقیقت گویان راازعرصه کشتی شکسته مکروحرامزادگی  سایت جرمن جرمن بدورپرتاب وغرق می نمودند همان طوریکه مطبوعات را در زمان خاندان غدار نادری کاسه لیسان سلطنتی خفه ساخته بودند باز جلادان قلم ،جرئت بی شرمی را پیدا می کردند پا در گلوی انسانیت وآزادی وبیان  میگذاشتد ونمی گذاشتند که جلوصاف باداران شان را کسی از آب کثافت شان بیرون کند.

خوشبحتانه ازروزی که امکانات انترنت وتکنالوژی نصیب انسان ها شده فاصله ها را کوتاه و جهان بزرگ رایک  نقطه  ساخته حالا فشارنمی تواند که کاری کند تا خود انسان بزدل نشود .

در این جای شک نیست، به گفته خانم ملالی نتنها در سی وپنج سال همیشه دلقکان وبادارانشان کوشش کردند که وارونه گویی کنند وهزارها نوع داستان و قصه  ضد ونقیض بگویند ولی نتوانسته اند که جلوافشاگری هارا بگیرند وملت دروغ های شاخدار شان را قبول کند اگر دیروز به اثر فشار از حقیقت گویی ملت شانه خالی کرده مجبور بوده ولی امروز تشت رذالت سلطنت دوصد پنجاه ساله را با جنایات دوران حزب دموکراتیک خلق ،مجاهیدین دین فروش قاتلین ملت را با جنایت طالبان مزدور پاکستان وانگلیس بادولت دست نشانده کرزی از بام به زمین زدند که بوی رذالت شان  تمام قاره های دنیا را گرفته .شما اگر ملت را به زنجیر ببندید ودهن ملت را بدوزید، نگاه های ملت حرف می زند وخودرا درطومار تاریخ پیچ می دهد که نسل های بعدی بازش کند.شوخی وزرنگی با تاریخی ضعف احمقانه است که بازی گر رالخت وعریان می سازد .

کودتای بیست وشش سرطان وکودتای ثوربازی قماری بود که جیزگرآن دولت روس بود، پول را سر قماربازان سرمایه گذاری کرده بود، که مغز برده شان  نا توان از درک سالم بود، میدان قمار را قبلاً مطالعه درست نکرده بودند، و جیز گر، محیط قمار را بصورت درست مطالعه نکرده بود واگر کرده بود به اشتباه رفته بود ویا اینکه قمار بازان جیزگر را فریب داده بودندکه جیزگر کودن ( روس) باخت قمار بازان کوکی( داود وحزب دموکراتیک خلق ) را وقتی درک کرد که خودش را  قمار بازان در قمارباخته بودند آن وقت بود که حکومت نجیب درکام اژدهارفاشیست  زبانی قومی واسلام گرایی فرورفته بودو نا بسامانی ها بنیاد توازن ابرقدرت هارا به هم زده بود. روباه مکار (امریکا) جای خرس(روس) باران زده را در جهان گرفته بود که زمانی  خواب بلندی های هندوکش وثروت شرق را مثلیکه گاو کورکه کنجاره خواب می بیند اوخواب می دید . رویای آن به واقعیت پیوست قمار باز اول(داود)که استاد قمارباز دوم(حزب دموکراتیک خلق) بود وهمان طوریکه تره کی باور نمی کرد که شاگرد اش بالشت روزی بر دهن او می گذارد وحق شاگردی واستادی را ادا مینماید وتره کی نمی دانست که در سیاست استادی وشگردی حتی پسر وپدر خواب وخیال است، داود در همان خواب خرگوش که فرورفته بود پیش از تره کی پا های خود را بطرف آسمان بلند کرده بود که آسمان سرش پاین نیاید ولی ازباران طوفان وژاله خبر نداشت که طوفان وسیل اورا میبرد.

هر دکتاتور به هر اندازه که دکتا تور است به همان اندازه مکار، بزدل ،بی وجدان ،خودخواه ،موقع شناس وموقع طلب است. که شخصیت داود در همین محدوده بود. من بخاطر دارم که خان محمد خان مرستیال به من حیثیت کاکا وما ه گل خانم مرستیال حیثیت عمه را داشت، هردو همیش ازداود خان به قدر دانی یادمی کردند. چون داودپیش از حسن شرق که قاتل اصلی وتوطیه گرقتل وزندانی خان محمد خان که رسولی چرسی را رویکش کارخودبا فیض محمد قاچقبر وزیر داخله ساخته بودورسولی را ترسانده بود . رسولی که مرد احمق وکودن بود، از ترس آن که مبادا خان محمد خان مرستیال وزیر دفاع شود.

دگروال شیرعلم که اصلاً ازکامه مشرقی بودبحیث رییس کشف وزارت اجرای وظیفه می کرداورارویکش کارخود ساختند. از طریق استخبارات وزارت دفاع واطلاعات ضبط احوالات توطئیه کردند. تا قناعت داود خان را فراهم سازندوبتوانند صممی ترین دوستان داود خان که از آن جمله یکی خان محمد خان مرستیال که یک بازوی آن بود .سر خود داودخان وبه امر داودخان زندنی سازند وبعدبه پای دارزنند  وهرکس را که حزب دموکراتیک خلق دشمن خود فکر کرده بود ویا دعوت به حزب کرده بودند آنها حاضرنشده بودندکه عضو حزب دموکراتیک خلق شوند .خصوصاً صاحب منصبانیکه درقشله های عسکری با طرف داران حزب دموکراتیک  خلق بنام مسلمان شعله یی وستمی که در اثر جروبحث ها شناخته شده بودند، آنهارا ازقشله های عسکری می آوردند. وجروبحثی که با افراد حزب دموکراتیک خلق کرده بودند. روبرویش می کردند، وحرف های گذشته آن مظلوم را برویش می کشیدند. در ستونیکه هیت تحقیق وزارت داخله بنام صلیب شلاق ساخته بودند وآن را دریک اتاق قلعه کر نیل نصب کرده بودند دونفر را می آوردند از پا به دوطرف صلیب تی ماند آویزان می کردند وآن هارا روبرو می نمودند .کسانیکه مانند مشک آویزان بودند. سکوت می کردند جلادان نقاب دار آن قدر اورا می زدند. که از ترس جان خود چیزی بگوید واگر مقاومت می کرد اورا بنام سگ هفت  جان استاده میکردند، سرش را در آب می گرفتندو میگفتند. فریاد بکش که سیا خدای من است، دالر ایمان من است، کودتا کارمن است، مرستیال یارمنست ومسلمانی پیشه ی بازارمن است، دادود خان دشمن افکارمن است، تحقیق که کار سارنوالی به اساس قانون بود. سارنوال در جمله تحقیق  وجودنداشت . پولیس هیت تحقیق بود. میگفتند: تراآنقدر می زنم که تومثل مرغ  شتلک بزنی ومن دستان خود را آغشته درخون ببینم. به جزنوشته های یک تعداد افراد سر شناس را که غیر ازاعتراف ناخق چاره دیگری آن مظلومان بی دفاع در برابر جلادان نداشتند . ناگزیر بودند. که به دستورهیت تحقیق که دیگر در جان شان چیزی با قی نمانده بود آنچه که از آنها می خواستند بگویند وبنویسند وفردایش آن را در اخبار دولتی به نشر می سپارند .و آنرا به روی دیگرمظلومان می کشیدند ومی گفتند: بی وجدان ها باداران شما اقرار کرده. شما چرا سکوت می کنید. ولی مرستیال، میوند وال ، ماما زرغون شاه، کتب هیچ کسی را قلم داد نکرده بودند. چون دربین چیزی وجود نداشت وحتی بسیاری از زندانی ها درطول عمرخود یک دیگررا ندیده بودند. یک تعداد نقاب پوشان که سلیمان لایق مسوول شان بودبه فیض محمدوزیر داخله از طرف حزب دموکراتیک خلق توسط سلیمان لایق معرفی شده بودند اکثر شان معلمین بودند بعد بحیث حاکم وعلاقه دارمقررشدند.

یکی از این معلم ها غلام غوث گلشنیارپسر ملک دستگیر سنجدره ی از ولایت پروان بود. وقتیکه از ولسوالی خلاص شد .گفت: ما به اساس دستور حزب ومعرفی سلیمان لایق به فیض محمد قاچاقبرکه به حیث وزیر داخله مقرر شده بود. بحیث ولسوال مقرر شدیم وغلام غوث گلشنیار گفت این ولسوال ها دوره پرکتیک خود را در زندان با نقاب سپری می کردند.گفت :چون ما معلم بودیم داود خان به وزارت داخله دستور داده بود، معلمین را که حاکم می سازید او را آب دیده بسازید یعنی که ما از دل رحم کار نگیریم مارا آبدیده می ساختند، ولی ما با آب دیده گی هم نتوانستیم که در ولسوالی وعلاقداری ها مفید واقع شویم بعد از رفتن فیض محمد قاچاقبر که قدیر نورستانی به جایش مقرر شد، مارا از ولسوالی ها خواستند ودوباره به وزارت معارف معرفی کردند. کسانی را به جای ما مقرر کردند. که عبدالا حد خان کوستانی باجه استاد خلیلی داماد نایب سالارعبد الرحیم خان کوهستانی خسرقدیر نورستان که از آنها پول گرفته بود، به قدیر نورستانی معرفی کرده بود، عوض مامقررکردند. مادوباره پیش سلیمان لایق رفتیم سلیمان لایق گفت که دیگر ما با داود دیوانه کار کرده نمی توانیم صاحب منصبانی که به ما ار تباط داشتند در ظاهر دیگرباما ارتباط نداشتند باوجودیکه از بخش پرچم بودند در ظاهر با حزب بریده بودند ولی در باطن با حزب وفادار بودند. وهمچنان یک تعدادد یگرصاحب منصبان پرچمی که با داودخان همکار بودند ازموقع استفاده کردند. آزادانه دیگران را در حزب جذب کردند. ویکتعداد پولیس وافراد ملکی را در زمانیکه ما ولسوال وعلاقه دار بودیم به حزب دموکراتیک جذب کرده بودیم. در حقیقت حزب دموکراتیک خلق توانست در زمان داوداز حماقت داود استفاده کند. جلب وجذب آزادانه نمایند حالا یکتعداد مزدوران خانوا ده نادر غدار منشع که ملت را مثل گوسفند دریده بوداورا به نام مرحوم وبی دفاع وبی گناه میداند.  احزاب چپی  وراستی  را خاندان  غدار نادر ساختند . کریم عطایی عوضی که خانه خود را بگیرد بنشیند که دزدی وجنایت عطایی در زمان داود مرز نداشت خود را نمک سر زخم های ملت با نوشته های خود می سازد واگراز رنج ملت وجنایت حسن شرق یاد کنیم اشک ملت می تواند هزارها سال خشک سالی جهان را کفایت کند.خانم ملالی تنها صمد اظهر نبود اظهر ها بودکه روی چنگیز را سفید می کرند.

نه تنها میوندوال  ،کتب ،زرغونشاه ،عارف ریگشاه ،وممتاز ترانسپورت مظلوم بودند مثل از این ها هزاران مظلوم در اول حکومت  داود خان کشته شدند که حتی قبر شان معلوم نیست ، آن انسانهای را که ما وکتوازی در زندان  دیده بودیم دیگر ندیدیم ویک تعدادکه به نام اخوانی به سر نوشت در قلعه کرنیل دهمزنگ با قی ماندانده بودند به غیر از سیاف که از اقوام حفیط الله امین بود، چهل وهفت نفر دیگررا حزب دموکراتیک خلق بدون محکمه تیر باران کرد. درملک ما قبرنامعلوم خائینین مثل قبرداود (منشع)بفرمان کرزی  به خاطر قومی بودن پیدا و کشیده می شود. جسد پسر بیوه زنی که ده یتیم کنده به زانوی درزمستان با شکم گرسنه تنور سرد را پناه گاه خود ساخته قاتلش از غرب فرار می کندو وکیل پارلمان می شود یا لوی سارنوال ویا وزیر کلتور . روزی من از کانادا برای دیدن مادرم به پاکستان رفته بودم یک روزدوستی آمد با هم  به دیدن جنرا ل حکیم خان کتوازی که معاون رییس تفاهم وهم از بنیان گذارشورای تفاهم  بود وجلادقرن بیست قاضی واستاد گلب الدین حکمتغار مولوی تره خیل که به دستورخود وگلب الدین هزار ها روشنفکررا در پاکستان  قتل عام ویا در دریای اتک انداختند مولوی تر ه خیل رییس تفاهم بود. من کتوازی را اززمانی می شناختم که از فرقه های عسکری به احترام سر بلند خان پدرش خاندان نادر غداراو رااز وزارت دفاع آورده بودند در حالیکه تحصیلات پولیسی نداشت صاحب منصب  عسکری بوداورابه احترام پدرش قوماندان ولایت کابل سا خته بودند. اودر نظارت خانه  کابل می آمد از بندی های سیاسی دیدن می کرد همان روزیکه من به دیدنش در پاکستان  رفتم مرا که دید خنده کرده از جای خود بر خاست و با صمیمیت چند روزیکه در زندان بودیم مرا دربغل گرفت گفت شکر که ترا زنده می بینم . گفت خدا طرف ما وتو بود. در چار دوره زندان تو کشته نشدی در یک دوره زندان من ، من به خنده گفتم اگر من وتو کشته نشدیم مثلیکه غوره دل مولوی صاحب تره خیل هم آب نشده واورا رییس تفاهم مقرر کردید .دیگر جوان باقی نماند حالا چون عادت کرده این بار شاید من وترا هم بکشند که غوره دل مولوی تر ه خیل که از جاسوسان مشهور آی آس آی است وهیچ انسان با وجدانی از جنایت او انکار نمی کند آب گردد  .او خنده کرد . می گویند: روزیکه آقای فاروق حق بین سخن گوی شورای تفاهم به دستور جنرال کتوازی با رادیو بی بی سی مصاحیبه کرد وبه بی بی سی گفت نظر به کهولت سن ومریضیکه عاید حال مولوی صاحب است دیگر نمی خواهد به حیث رییس تفاهم کار کند شورای تفاهم از کار سابقه مولوی صاحب تشکر کرده صحت عاجل از خداوند برای شان آرزومیکنیم ، مولوی ترخیل بعد از شنیدن این خبر گفته بود: قبل از اینکه مرا بی خبر کتوازی برطرف می کرد واول اعلان فوتی خود ورفقای خود را از بی بی سی تیر می کردند. همان طور هم شد به اساس توطئه ا حزاب اسلامی وآی اس آی کتوازی کشته شد  و اسحق گیلانی جای کتوازی را گرفت . اگر اسلم بیگ، حمید گل ،نصیر بابر، آی اس آی وگلب الدین را ملت ما محکمه کرده نمی تواند مولوی تره خیل را با اسحق گیلانی که در بیخ گوش کرزی یاسین جنایت می خواند به خاطر قتل کتوازی ودیگرملت وروشنفکرانیکه مثل داکتر فیض وخانمش مینا که به دستور این جنایت کار کشته شده محکمه کرده نمی تواند ولی گل روی زبانش که پشتون است پیش روی کرزی را گرفته همه می دانند که افغانستان تخت خواب آرام جنایت کاران شده .حتی از غرب آنجا فرار می کنند. واگراین جنایت کاران به مرگ طبیعی خوددر خارج ویا داخل  فوت کنند  هیچ کس اگر پیدا نشود،مجاهدین سر بکف با اخترام خاص به بهانه وحدت ملی بخاک اش می سپرند وشهرانی وزير اوقاف جنازه آن را با بی شرمی میخواند . تا اینجا من با گفته های خانم ملالی نظام هم کوچه گی ما موافق بودم .هردوی ما بیت شاه کوکو جان را به شکل کورس خواندیم.

 قانون اساسی زمان شاه قانون جزاء قانون مدنی که بدست دانشمند بزرگ حقوقدان بی بدیل موسی شفیق ساخته شده بودوهم نظیرش از نگاه قانون تا امروز در جهان کمتر دیده می شود. روزی من از شفیق پرسیدم :  (روانش شاد باشد) آقای شفیق چند فیصد مردم مظلوم را این قانونهای که تو ساختی حمایت می کند .او خنده کرده گفت پشت این حرفها نگرد تربوز را بیاورید که با خود یکجا بخوریم من تربوزراآوردم از هر قسمت که دلم شد پاره پاره کردم باهم خوردیم . شفیق روی خود را به طرف وفی الله خان سمعی کردو گفت  قاضی موسی جواب خود را گرفت، او گفت بلی من خنده کردم وسر خود را شوردادم وفی الله خان گفت: در حکومتهای شرق خصوصاً حکومت های شاهی قانون مثل همین تربوز وکارد است ملت حیثیت تربوز را دارد وخانواده شاه وزمامداران شرقی حیثیت کارد هر قسمتی را که دلشان خواست پاره می کند. زور کارد را مثلیکه تربوزنداشت زور خانواده زمامدار مستبد راقانون هم ندارد من مکث کردم . شفیق گفت وفی الله خان این رفیق من وتو هفته فهم است. شفیق گفت: در حکومت شاهی مشروطه قانون مثل تار جولا است قوی ها عبور می کنند کوچک ها مثل مگس بند می مانند. من که سر وکارم به طنز همیشه بوده وبه یک عادت بد تبدیل شده ،گفتم آقای شفیق ، قانون ماننددختر خوش صورت است همه اورا قشنگ می بیند .ولی همه  به آن دسترسی ندارد. او خنده کرد. سر شور داد گفت :حالا مطمئن شدیم که فهمیدی، بعد ازساختن قانون اساسی وآزادی ودموکراسی  که دل ملت خوش باورکه به نیرنگ دموکراسی خوش شده بود. روزی پیر محمد خاوری را که فعلاً در روزنامه اصلاح کار می کند مرد با شخصیت وبا ابرو وفقیر بود. که نان زندان را نداشت، به جرم نوشتن کلمه " امارت" با  طاهر محسنی مدیر مسوول پیام روز به زندان آورده شده بودند . من واستاد عثمان در اتاق چیزی می خواندیم پرسیدیم خاوری صاحب شمارا چرازندانی کرده اند؟ گفت به جرم این که من چراگرگ رمه را که در قانون واجب الا حترام است واز مسوولیت مبرا ست راجع به جنایت وبی کفایتی آن در پیام روز نوشته ام   من نمی دانستم که قانون در این مملک یک بام ودوهوا است آن وقت من فهمیدم که قانون مثل تار جولا است قوی ها عبور می کند. خورد ها بند می مانندو قانون حامی خانواده سلطنتی ودار ودسته کاسه لیسان دربار وسرمایه داران در افغانستان بود واست نه حمایت گر انسانیکه یک دست مال انگور را از باغ کسی بخاطر شکم گرسنه اولاد خود دزدی گرده باشد .

کدورت ها از کجا در بین خاندان سلطنتی آغاز می یابد.

محمد یحیی خان پسر سلطان محمد خان طلایی خسر امیرمحمد یعقوب خان عقد کننده  قرار داد گندمک است برادر دوست محمد خانی  که از نزد غازی میر مسجدی خان وعلی خان ومیر عثمان خان پروانی که رهبر مجاهدین کوهستان وکوهدامن پروان بودند. به کمک سندی کوچی فرار کرده بود وشمشیر خود را به مکناتن داده بود. بعدعینک وقطی نسوارباتسبیح  خود از هندوستان توسط انگلیس ها به پسر خود وزیر محمد اکبر خان فرستاد  تاوزیر محمداکبر خان دست از جنگ بکشد وموجب لغزش عزم آهنین مجاهدین شود.وزیر اکبر خان در وقت مرگ خود که نیم جان بود. گفت: ملت افغانستان را بگویید که مرا ببخشد که من منافع ملت را به خاطر منافع خانواده خود، باانگیس، قر بان کرده ام عینک وقطی نسوار وتسبیح امیر دوست محمد خان پدرخود را از جیب کشید و به دور انداخت.میر عثمان پروانی که دید گفت :وزیر محمد اکبر خان حالا دیراست میر عثمان به خواجه سلیم ناظرخود گفت: خواجه عینک وقطی نسوار وتسبیح دوست محمد خان بزدل وخاین را که وزیر محمد اکبر خان  دور انداخته دوباره در جیب وزیر اکبر خان کنید.عینک قطی نسوار وتسبح امیرکه من دیدم مودرتنم استاده شد. چرا مردم ما سلطان محمد خان طلایی می گویند / ساطان محمد خان  حکمران پشاور بود پشاورکه در آن وقت جز خاک افغانستان بود پشاور را به رنجیت سنگ هندودر برابر دوسیروشش پاو طلا فروخت اورا سلطان محمد خان طلایی می گویند از سلطان محمد خان طلایی از جمله پسران اش یک پسرش محمد یوسف خان نام داشت در دیره دون هند با پسران خود یکجا تحت تربیه انگلیس قرار داشت. پسران محمد یوسف خان عبارت از نادرغدار محمدعزیز خم چشم هاشم خان جلاد شاه محمود مکاروشاه ولیخان کابل گیرک بود که در زمان امیر حبیب الله پسر امیر عبد الرخمن خان که یک خواهرشان زن صیغه امیر حبیب الله پسر امیرعبدالرحمن خان بود به کابل آمدند و بنام برادران مصاحب یاد می شدند . امیرحبیب الله از گلرنگ کنیز بدخشی امر عبدالرحمن خان بدنیا آمده بود. پیش از اینکه به سلطنت برسد. امیر عبدالرحمن به امیر حبیب الله وبرادرش گفته بود که اولاده سلطان محمد خان را که در تاریخ بدنام هستند اجازه آمدن بکابل ندهد. وقتیکه امیرحبیب الله که یک مرد گنده خشتک بود از زیبایی دختر یوسف خان پسر سلطان محمد خان طلایی خبر شد تمام خانواده آنرا اجازه داد که به کابل بیایند . نادر وشاولی ازیک مادر بودند محمد عزیز خان وهاشم خان از یک مادر بودند شاه محمود خان از زن تاشقرغانی محمد یوسف خان پسرسلطان محمد خان طلایی پشاور فروش بود .چندعلت باعث اختلاف خانواده سلطنتی خانواده نادر غدارگردید اول پیش از اینکه هاشم خان جلاد فوت کند، تمام دارایی خود را که اولاد نداشت، به داود خان ونعیم خان که برادر زاده های اصلی جلاد بودند، داد هاشم خان جلاد سه ناظر داشت یکی اسحق زی داماد پیر محمد خان تره خیل رییس قبایل بود. می گفت :من برادرانوری که وزیر معارف بود فریده انوری دختر آن می شود من ویک خواهرم از مادر وپدر خوردیتیم ماندیم ما از کشمیر در خانه برادرخود که پدر انوری شودآمدیم  بعدمارا به هاشم خان معرفی کردند. من وخواهرم در ارگ به خدمت گماشته شدیم، اسحق زی که در زندان با من وکشککی یکجا در اتاق درپلچرخی بود آدم بی سواد بود، ولی آنقدر قابل اعتماد هاشم خان وداود خان بود، که در هرسفر باداود خان وهاشم خان یکجا بود، در تورنتوی کانادا فوت کرد، چار پسرش درتورنتومی باشند، به پاس پدرشان که در زندان با من بود، به دیدن من می آیند اسحق زی با وجود بی سوادی پدر تاریخ خانواده نادری بودحافظه قوی داشت  از حرفهای آن یاداشت ها زیاد دارم  وعکس های تاریخی خود را به من داده ناظر دوم هاشم خان باز محمد خان از جنوبی بود،آدم سر تنبه واحمق بود پسرش حسن باز حاکم پلخمری وحاکم چهاردهی کابل در زمان حکومت داود خان بود.پدر وپسر توسط حکومت  حزب دموکراتیک خلق نابود شدند. سوم ناظر هاشم خان که بعد ناطر دادود خان بود، ایش قوت خان نام داشت ازبک بود، که قبلاً در پلخمری زندگی میکرد یک دوره سناتور هم بود، حالا پسرش در تورنتو است خودش در قندز زندگی می کند.

پیش از اینکه هاشم خان فوت کند. ناظر های خودرا خواست  گفت: دارایی های من به این دوبرادر که داود ونعیم باشد، تعلق دارد. که این حرکت هاشم خان جلاد سبب کینه دیگرخانواده های یوسف پسر طلایی شد. دوم بلقیس زن سردارولی نام زد پسر شاه محمود خان که رییس آریانابود، بلقیس اورا نگرفت، سردارولی پسر اصلی کاکای پدر خود را گرفت.  که این تخطی داود ونعیم را باخانواده شاه محمود خان نزدیگ ساخت. سوم قانون اساسی  (1343)که دست دیگر خاندان شاهی را از دولت  کوتاه کرده جنرال ولی که خودرا تحصیل کرده وفهمیده تر از دیگرخاندان نادر غدار می دانست، غیرمستقیم همه کاره شد. که حتی کمتر کسی می توانست که بی اجازه او در شورا وکیل شود .چارم تجارهای نامدار افغانستان که پول های خاندان سلطنتی را به تجارت اندخته بودند. درگرفتن قرار داد ها وورد کردن اجناس به داخل افغانستان و صادر کردن اجناس که هر کدام شان سود خود را در نظر داشتند. سبب اختلاف خانواده سلطنتی شده بودند. که بحث طولانی است اگر زنده بودم سر هر یک از موضوعات تماس می گیر م چون خانم ملالی تشریح نکرده بود. فقط اختلاف سردارولی وداودرا اشاره کرده بود من یک نیم گره نوشته خانم ملالی را باز کردم . اگر خانم ملالی آزرده نشود من دیگر گره هارا که او اشاره کرده وتشریح نداده که به هزار ها گره می رسد بازش کنم  . باز کردن گره ها یا سر من را می خورد . واگرسر من را نخورد من جرئت این را دارم که بدون ترس از کشتن وتهمت زدن کور گره هارا بازکنم که نسل آینده با کورگره های تاریخی مثلیکه ما مشکل داریم مشکل نداشته باشند.

خانم ملالی دلخور از قهرمان سازی ها بوده ولی نام از قهرمان ساخته گی  نبر ده من که نه نوکر خانجان هستم نه نوکربانجان   تصمیم نظراکثریت ملتم در ساختن وحفظ استقلال ارزش دارد. من نه خود را از تبار تاجک نه از تبار ازبک نه از تبار ترکمن ونه از پشتون ونه از نورستان ونه از پشه ی می دانم از تبار انسانیت می دانم . من به خانم ملالی می گویم ما وشماو زیرمحمد اکبر خان رایک چهره مبارز وقهرمان میشناختیم وقتیکه غربت نشین شدیم در آواره گی های غرب وقت مطالعه پیدا کردیم وزبان های زنده دنیا را آموختیم کتاب تاریخ مطالعه کردیم. دیدیم جهان انتر نت فاصله ها کوتاه حدود اربعه ی دنیارا یک نقط ساخت ما آن وقت دانستیم که وزیر اکبر خان یک خاین بود. منافع خانواده گی خود را با لا تر از منافع ملت ووطن خود شمرده بود. حالا پیش ملت همان وزیر اکبر خان نیست که در تاریخ های دروغین خاندان نادری اورا قهرمان معرفی کرده بودند. همان طوریکه پته خزانه وسنگ رباطک جلوصاف اش از آب کثافت زبانی بیرون شد ومعلوم گردید.که ساخت دست حبیبی وحبیب الله رفیع است ارزش تاریخی ندارد.خانم ملالی امروز شما جرئت گرفتن نام قهرمان ساخته گی را ندارید. فردا نسل ها قضاوت خود را می کنند که کی قهرمان بود.نفر مطلوب شما بود یا نبود اگر مقصد شما از احمد شاه مسعود بود. من به آن کاری ندارم که جنایت کرده یا نکرده است. در این جای شک نیست که در جنگ های کابل وجنگ های تنظیمی هیچ کدام شان برائت ندارند. نگران قهرمانی ها نباشید اگر قهرمان سازی به گفتار ونوشته می بود ولی نوری وکریم عطایی کوشش کردند که تشت قهرمانی دوصد ساله خاندان شا هان  قبایلی به زمین نخورد وپاشان نشود امامانند ظرف نا شکن پاشان شد .از دوصدو پنجاه سال حکمرانی این خانواده هر کس که حمایت میکند خود را رسوا می کند وسود برده نمی تواند. بهتر است که مرداربی را شورندهند. شما گفتید که داود خان ازآغاز دهه قانون اساسی حکومت ظاهررا قبول نمی کرد. خانم ملالی این یک ضربه بود. به خود خواهی داود خان وهاشم خان جلاد وداود خان دکتاتور کسانی بودند که شرش دیوانه بخاطر قدرت درپطلون خود مالیده بودند واز کرسی قدرت بلند نمی شدند. روزیکه داود خبر شد که دستش از صدارت کوتاه می شود کوشش کرد که ظاهر را ببیند ظاهر تصمیم خود را گرفته بود، از ترس خود خواهی های داود خود را دوسال پنهان کرد.داود نه تنها  که سلطنت اورا قبول نداشت شاه پیش داود یک خواجه پیش نبود .

راجع به  چند سوال عوض عطایی بشما مختصر من جواب می گویم:

خانم ملالی در این جای شک نیست که قانون اساسی به نا م دریخ نوشته شده ووپیش روی ملت گذاشته شده بود. به خاطر فریب، به خاطر ادا مه سلطنت چند وقت هاشم خان ملت را  سر کوب کرد وچند وقت به نام نیمه دموکراسی بخاطر شناخت عناصر انقلابی شاه محمود خان حکومت کرد. بعد بنام دیوانگی صدارت سرداود خان حکومت کردند بازبه نام دموکراسی ودوری خاندان سلطنتی از دولت  حکومت کردند. به اساس قانون اساسی 1343شاه وا جب الا حترام وغیر مسوول شناخته شده بود. داود خان هم از همان میراث استفاده کرد. خودرا رییس جمهور هفت ساله وجب الا حترام وغیر مسوول اتکای قانونی به خود ساخت که دلقکان داود به اساس همین ماده خون میوندوال وخان محمد خان مرستیال و هزاران هموطن ما را بیشرمانه مباح می دانند.

قانون اساسی وتفکیک قوای ثلاثه جز یک نام بود فرمان وامر سردارولی نتها واجب الحترام بود حتی از رحیم غلام بچه پنجشیری که بعد ها با نامزد پسر خود ازدواج کرد عقب دارایی های خاندان سلطنتی در حکومت داودخان به اجازه داودخان به کابل آمده بود از طرف حزب دموکراتیک خلق بدون محکمه عدام شد امررحیم هم واجب الحترام بود. من در دوران کار خود از ازتفکیک قوای ثلاثه که خانم ملالی به آن می نازد خاطره هایی دارم که باید یکی از آن خاطره هاراکه قهرمانش زنده است  خدمت شما تقدیم کنم که تفکیک قوای ثلاثه گفته ناف آقای عطایی را چپک ساختید وآب دهن آن را خشک نمودید . چون ولی نوری از پس خاک می کشد او نمی تواند به عطایی کومک کند.

 در انتخابات شورا سارنوال محل با قاضی محل از جمله هیات با صلاحیت انتخابات شورا  نظر به قانون اتخابات بود وبودن آنها جز حتمی بود .عبدالهادی کریم که خود را کاندید بحیث وکیل شورا کرده بود دستگیر پنجشیری که عکس ببر مانند آن را شما هر هفته  درانترنت می بینید که گردنش به ده سیر روغن زرد نرم نمی شود بخاطربه دست آوردن رای ووکیل شدن عبدالهادی کریم نقش فعال داشت . چون پدرآقای دستگیر پنجشیری گرچه صاحب منصب عسکری بود ولی در پنجشیر نفوذ قومی خود را داشت. پنجشیری هم خودش در بین جوانان پنجشیر وکاپیسا وپروان ودر بین کارگرهای نساجی گلبهارمحبوبیت داشت. قیوم خان که پسر خان پنجشیر بود پدر اش از جیره خوران دولت بود. ودر ضمن کسانی که دربین پنجشیر وبد خشان رفت وآمد داشتند از مردمی که نان خوردن خود را نداشتند خان به زورجزیه می گرفت مردم هوشیار شده بود می دانستند که پدر وکیل قیوم وخودوکیل قیوم در برابر ملت چه جنایت کردندلذا نمی خواستند که به وکیل قیوم رای بدهند. رحیم غلام بچه که هم در بین مردم بدنام واز آن نفرت داشتند .طرفداروکیل قیوم بود.هرقدر که کوشش کردتاهادی کریم را به نفع وکیل قیوم تیر کند نتوانست . چون عبدالهادی کریم بدون اجازه دستگیر پنچشیری که از جمله حزبی های پنچشیری در حزب بود تصمیم گرفته نمی توانست و پنجشیری که آدم بی ترس بود از تهدید هم هراس نمی کرد. محمد رحیم غلام بچه  دیگر چاره ندید

خوشوی هادی کریم که خاله بارق شفیعی می شود. هردو خواهر در دربار زندگی کرده بودند. وبارحیم غلام بچه شناخت قبلی ازقبل با آنها داشت ورحیم به هردو خواهر احترام می نمود وهردو خواهر عمه هادی کریم می شدند وبارق شفعیی که پدرش از لغمان بود. مادرش عمه عبدالهادی کریم از پنجشیر بود. رحیم از طریق دوعمه  کریم  پیش آمد تا کریم را از صحنه اتخابات دور کند. این فشار هم به خاطریکه  کریم  صد فیصد برد خودرا پیش بینی کرده بود. وهم پنجشیری عادتیکه دارد از خط خود عقب نشنی نمی کند، گره سرگره افتاده بود. دیگر باز کردن آن امکان نداشت به آقا ی حسن زاده که رییس محکمه بود آقای حقوقی که اعضای ستره محکمه ومعاون استره محکمه ومسوول انتخابات از طرف استره محکمه بود به رییس محکمه گفت: که شب رای های صندو ق هادی کریم را بکشید. نظر به امر شاه وسردار ولی در صنق رای وکیل قیوم بریزید. حسن زاده از ترس مردم جرئت نکرد که صندق رای رابشکناند. مجبور شد به حقوقی گفت: که این ها به اساس قانون خود را کاندید کرده اند، تا ختم انتخابات این هارا کس نمی تواند :از نگاه قانون زندانی کند. وهم ما از ترس مردم کدام کاری کرده نمی توانیم همه می دانند که کریم برنده است. شما به قوه اجراییه امر کنید  که هر دوی شان را دستگیر کنندوبه کابل ببرند. همان بود که به امر سردار ولی که به خاطر روا بط  داودخان با حزب دموکراتیک خلق ترس داشت . بدون جرم وبدون دلایل وقراین بعد از ساعت پنج که از نگاه قانون قاضی حق فیصله را ندارد خلاف قانون با دوورق شهرت مکمله کریم وپنجشیری را به محکمه آوردند. قاضی دیوان امنیت عامه خود را از ترس پت کرد. رییس محکمه به دستور قوه اجرائیه قضائیه عبدالهادی کریم ودستگیر خان پنجشیری رابه بیشتر ازچارسال حبس محکوم کردند. عبدالهادی کریم وپنجشیری در زیر پارچه ابلاغ نوشته کردند که فیصله قاضی بعد از ساعت رسمی خلاف قانون صورت گرفته است و  قاضی چپن قضا در تن خودنداشت ما وکیل مدافع نداشتیم ، سارنوال سر ما اقامه دعوی نکرده بو د ، قاضی خود کوزه بوده خود کوزه گر وخود خریدار کوزه ،  قانون ووجدان پیش قوه اجرائیه وقضائیه به خاطر مزدوربودن بدون داشتن جرم  مارا ظالمانه محکوم ساختند . ما به این فیصله ظالمانه قناعت نداریم قوه قضائیه وقوه اجرائیه که هردو قوه زیر تاثیر مستقیم سلطنت و فاقد صلاحیت قانونی ونوکر خانجان بودند  بازیر پای کردن قانون  دستگیر خان پنجشیری وعبدالهادی کریم را بخاطریکه در انتخابات دوره دوم هم نتواند خود را کاندید کنند بیشتر از چار سال زندانی ساختند .هادی کریم وپنجشیری قربانی رقابت های خانواده گی گردیدند. دموکراسی وقانون اساسی را دولت نقض کردد. دموکراسی وتفکیک قوای ثلاثه نام بود . پارتی سر دارجنرال ولی اکثریت در شورا بود آنچه که او می خواست همان طور می شد .وقتیکه استاد خلیلی خود را از ولسوالی جبل السراج ولایت پروان کاندید کرد مردم ارتباط استاد را با خاندان سلطنت می دانستند . هیچ کس جرئت نتوانست که خود را در مقابل استاد از ترس سلطنت  کاندید کند .اگرمن چیزی کم وزیاد گفته باشم به خاطر کهولت سن آقای پنجشیری می تواندنوشته مرا تصحیح کند .این یک واقعیت تاریخی بود من بخاطر یک بام ودوهوا ساختن خانم ملالی این جریان را نوشتم که خانم ملالی با من یکجا بگوید نه کل ماند نه کدو خاک در

 

www.benamonline.com

 

 


بالا
 
بازگشت