مهرالدین مشید
تحرک فکری دراسلام دربسترشفاف دگراندیشیهاسرنخ درازی دارد
دراین شکی نیست فقهاومجتهدان دین درهرزمانی متناسب به اوضاع زمان خویش به گونه یی برای ارایۀ قرائت های تازه ازدین دست کم گامهای مقدماتی راگذاشته اند. باتوجه به روندگفتمان سیاسی درصدراسلام وتاملاتی درآن به خوبی آشکارمیشودکه آزادیهای فکری دراسلام برخاسته ازبسترروح دینی به چه میزانی درتب وتاب ناقراریهابه نحوی آبدیده گردیده توفانها ، مدوجذرها و نشیب وفرازهاییراپیموده اند . مردان پاک باز، سربدار، بی پرواو استواری سه بعد جداناپذیر آگاهی ، آزادی وآفریننده گی درانسان راکه باید هرآن تغذیه شوند، درهربرهه یی اززمان باخردسرخ خویش آبیاری کرده اند. پیامبراسلام بااین سخنان:"دورۀ پیامبری میان شماادامه مییابدتازمانیکه خدابخواهد،پس ازآن خلافتی خواهدآمدکه روش نبوت رادنبال خواهدکردواین دوره تازمانیکه خداوندبخواهداستمرار خواهدیافت ،سپس خداوندهرگاه بخواهدآنرابرمیدارد. پس ازآن "ملک عضوض"(این کلمه درحدیث شریف به حکومتهای موروثی اطلاق شده است)(1) برسرکارآیدوتاوقتی که خدابخواهدتداوم پیدامیکندوهرگاه خواست آنرابرمیدارد. پس ازآن مرحلۀ "ملک جبری"(حکومتهای نظامی یعنی نظامهای زوروسرنیزه ) آغازمیشودوتامدتی ادامه مییابد. پس ازآن خلافتی روی کارخواهدآمدکه شیوۀ نبوت رانصب العین (الگوی"خودقرارمیدهد، درواقع تحرک فکری رادربسترشفاف دگراندیشی هادراسلام بازگذاشت .
این حرفهادرواقع هشداری بودبرای مسلمانان تاازنظام اسلامی به صورت درستی مواظبت نمایندونگذارند تابه سوی انحراف حرکت نماید. اومیدانست که بعدازمدتی میان مسلمانان اختلاف بوجودخواهدآمدوتشتت وپراگنده گی جهان اسلام رافراخواهدگرفت . این هشدارمسلمانان راواداشت تا بعدازپیامبرزمامداران خویش راسخت زیرنظرداشته باشندوکارکردهای آنهارابه نظرشک بنگرند، البته شکی که درجادۀ ناهموارآن یقین غلبه داشته باشد. این شک انگاری هابه نحوی راه رابرای دگراندیشی های سازنده درچارچوب اساسات دین اسلام بازکرد. گفتنی است که اینگونه دگراندیشی هاراهی به سوی کمال داشت که رفاۀ مادی ومعنوی جامعه رادرسایۀ ارزشهای دینی تضمین نماید.
این روندبه نحوی اززمان پیامبرآغازشده است ودرزمان خلفای راشدین گسترده ترازگذشته تداوم پیداکرده است و پس ازآن درمیان فقهاوامامان به شکل گسترده یی ادامه یافت . چنانیکه ازتحقیقات گستردۀ داکترحاکم مطیری درنوشته یی زیرعنوان" آزادی درتوفان " که تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام رادربردارد. به صورت آشکاری فهمیده میشودکه به نحوی دگراندیشی دردرازراۀ این گفتمان جایگاۀ خودرادارد .ازفحوای این گفتمان موجی سرشارازدگراندیشی هادرصدراسلام آشکارمیشود. این موج بعدازپیامبرگسترده ترگردیده است که بعدازحادثۀ "ثقیفۀ بنی ساعده" ومخالفت خاموشانۀ حضرت علی تاشش ماه آرام آرام جای پای خودرادربسترجامعۀ تازۀ اسلامی بازمیکرد. علی پس ازببعت باابوبکرصدیق باسکوت 25 سالۀ خودباشجاعت تمام مانورستوده واستثنایی رابرای جان گرفتن موج دگراندیشی هادرجامعۀ نوپای اسلامی ازخودنشان داد. درکنارحضرت علی شخصیتهای دیگری چون ابوذر، سلمان فارس ودیگران نیزحضورفعالی درجامعۀ اسلامی داشتند که کارنامه های عملی ونظری آنهاالگویی بودبرای سایردگراندیشان که بالاخره سکوت دگراندیشان درزمان خلافت حضرت عثمان ترکید سبب اعتراضات شدیدی برضدخلافت خلیفۀ سوم گردید. چنانیکه ابوذربابرگزاری گردهم آییهابه صورت آشکاراسیاستهای عثمان راموردانتقادقرارمیدادوبرسرمایه داران وپولداران اعتراض مینمودومبنی برآیۀ " آنهاییکه ذخیره میکنند طلاونقره راوبشارت بده برای آنهاعذاب دردناک را" براغنیامی غرید وآنهاراموردانتقادشدید قرارمیداد ونظام خلافت اسلامی رابه حمایت ازآنهامتهم میکرد واین اعتراضات اوسبب شد که بالاخره به "ربزه "تبعیدشودوتاآخرعمربه حیات مرارت باری درآنجاادامه بدهد تاآنکه جان رابه جان آفرین داد. ابوالعلای مودودی درکتاب " ملوکیت وخلافت" دراین مورداشارات ظریفی کرده است وبه وضوح به اثبات میرساندکه چگونه دگراندیشی هادرجامعۀ اسلامی زیرضربات موج آهنین استبدادخوردوخمیرمیشودوبالاخره ملوکیت وشاهی موروثی جای خلافت رادراسلام میگیرد. باازمیان رفتن دورۀ خلفای راشده دورۀ سیاسی تازه یی درجهان اسلام حاکم شدوبسیاری دگراندیشان درجهان اسلام اعم از امام ها، فقها، مجتهدان وعلماکه تاآنزمان سکوت رالازم ومصلحتی برای بقای نظام نوپای اسلامی میشمردند، به تدریج شکستند وبرضدخلافت اموی وعباسی فریادبرآوردند.
پس ازاین دوره بودکه آشوب سیاسی درجهان اسلام بپاخاست . باازهم گسیخته شدن نظام شورایی دراسلام هرکس درهرجاخواهان حکومت بودوشیرازۀ نظام اسلامی ازهم پاشید. واقعیت های حاکم درآنزمان سبب شدکه فقه اسلامی هم گرفتارتحول ودگرگونی شودوبرخی فقهاکوشیدندکه وضعیت موجودراازراۀ تاویل آیات توجیۀ کنند. برخی می گفتندوقتی ابوبکر(رض) بتواندحکومتداری رابه عمرپس ازخودواگذارنماید،دیگران هم این حق رادارندکه حکومتداری رابه پسران خودپس ازوفات خویش بسپارند. درحالیکه تفاوت های روشنی بین این مسأله وجوددارد. این حرفهاراه رابرای معاویه بازکردکه درسال 56هجری پسرش یزیدرابحیث جانشین خودبرگزیندوباوجوداعتراضات شدیدعبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس، عبدالرحمن بن ابی بکروحسین بن علی به این تصمیم خودجامۀ عمل پوشید. وی بااستفاده ازسکوت مصلحت آمیز عبدالله بن عمرکه گفت :"ازاعتراض دربرابرمعاویه بدلیل پراگنده گی جماعت مسلمانان وخونریزی درمیان آنهاخودداری کردم ."؛ولی معاویه دربرابراعتراض شدیدعبدالرحمن بن ابوبکرکه گفت :"تودوست داری که درخصوص تعیین پسرت به عنوان جانشین مسأله رابه آخرت بگذاریم ودردنیابه ضدت کاری انجام ندهیم ؛ولی ماچنین کاری رانمی کنیم. " وی این عمل معاویه راخلاف روش خلفای راشدن خواند،ازنظراوبیعت ازطرف معاویه برای یزیدهنجارقیصروکسری بود. چنانچه اودربرابرمروان گفت :"سوگندبه خدامسألۀ انتخاب زمامدارراهرقلی وکسروی ساختید."اینهااستدلال میکردندکه درخانوادههای خلفای راشدین شخصیت هایی بودندکه شایستگی خلافت ورهبری مسلمانان راداشتند؛ولی این کاررابدلیل اصل خلافت شورایی دراسلام انجام ندادند. اینهاآنقدربه اساسات نظام شورایی دراسلام باورمندبودندکه حتابهانه های معاویه درراۀ بازگشتش ازمکه مبنی براینکه میترسم تامبادامردم پس ازوفت من درحال بلاتکلیفی بمانندوحاکمی نداشته باشندکه امورآنهارامدیریت نماید. نتوانست قناعت آنهارافراهم کندوحرفهای توجیه گرانۀ اورامردودشمردند. باآنکه اوبرای آنهاوعده دادکه میخواهم تاشماحاکم شدن اوراحمایت نمایید. درمقابل این حق راداشته باشیدکه هرکسی راکه خواستید،کارگزارحکومتی تعیین نماییدوهرکسی راخواستیدبرکنارکنید. درتوزیع اموال بیت المال میان مردم دست بازداشته باشیدویزیدحق نداشته باشدکه درکارهای شمادخالت کند. معاویه نتوانست بااین توجیهات حرفهای خویش رابالای مخالفان ولیعهدی یزیدبقبولاندوحرفهای عبدالله بن عمربه عنوان شدیدترین واکنش به نماینده گی ازتمام مخالفان مبنی براینکه گفت :"من باپیشنهادتوموافق نیستم ؛بلکه هرآنچه برآن مردم اجماع کردند، من هم باآنهاخواهم بود. سوگندبه خداهرگاه مردم مقررکنندکه برده یی حبشی راحاکم خودبسازند،بصورت حتمی من باآنهاخواهم بود."(2)گویای شدیدترین مخالفت راهیان راۀ پیامبردربرابرمعاویه میباشد.
درواقع مخالفت عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس، عبدالرحمن بن ابی بکروحسین بن علی وشماری دیگرنمونه های آشکاری ازعلایم ظهوردگراندیشی دردنیای اسلام است . گفتنی است که این دگراندیشی بیشتربرخاسته ازبسترمتون دینی ومنحصربه تعلیمات پایه یی پیامبربودکه بعدهابازگشای راه ورسم دگراندیشی هادرجهان اسلام گردید. بیشتربربنیادمتون دینی استواربودکه گفته میتوان که شکل درونی راداشت.
پس ازآن تمام مخالفان نظام ملوکیت زیرنام طالبی هاسخت سرکوب میشدندوحتابه صورت زنده درنمدهاپیچانیده میشدندوبزمین مالیده میشدندتاجان میدادند. شخصیتهای بزرگی ازخانوادۀ حضرت علی مستوجب همچومجازات پنداشته شدند. فشارحاکم برضدخانوادۀ علی زیرنام "طالبی ها" چنان روبه افزایش بودکه برای امام هاوخطیب های مساجدامرشده بودتاازطریق منابربه صورت آشکارخاندان طالبی رابد ولعن بگویند. ازشاهان اموی عمرابن عبدالعزیزاولین شخصی بودکه به این وضعیت پایان داد ولعن فحش گفتن به خاندان طالبی رابوسیلۀ ملاهامنع نمود. درآنزمان هرمخالفی زیرنام خاندان طالبی سرکوب میشدوبروی اتهام طالبی میرفت. باوجودفشارهای فراوان استبداددگراندیشان درجهان اسلام ازپاننشستندوهرزمانی که فرصت رامیسردیدند ، بازهم بپابرمی خاستندومردم رابه قیام برضدشاهان اموی تحریک میکردند تاآنکه توانستند مروان حمارآخرین پادشاۀ اموی راازاریکۀ قدرت براندازند؛ ولی این بارهم قیام مردم چندان به ثمرنرسید وخلافت اسلام بوسیلۀ عباسی هاغضب شدوراهی راکه اموی هاآغازکرده بودند به انجام رسانیدند. گفتنی است که ابومسلم خراسانی درانتقال حاکمیت ازاموی هابرای عباسی هانقش تعیین کننده یی داشت که بعدازپیروزی منصورعباسی خیلی ناجوانمردانه به بهانۀ سفرحج اوهمراهانش راازدم تیغ کشید وحتاگوشت اورابالای همراهانش به صورت شورباخورانید. (افغانستان درمسیرتاریخ ) روند دگراندیشی دراسلام بعدازامویهابه سرعت رشد کردکه نتیجۀ آن به سقوط امویهاانجامیدوبعدازآنهم تداوم پیداکردوهرچه که ازآن میگذشت ، دربرابرزعمای خودساخته قهرآمیزتروآشتی ناپذیرترتبارزمیکرد.
بعدازامویها
باازمیان رفتن امویهاوبه کارآمدن عباسی هابازهم مخالفتهای برضدعباسی هاادامه یافت . چنانیکه امام مالک برای مردم مدینه فتوای قیام برضدابی جعفرمنصورراداد. ابی حنیفه وسفیان ثوری هم جوازشرکت درقیام ابراهیم برادرنفس زکیه فتوادادند. دراین دوران فقهادوگزینه رادرپیش داشتند ؛ عده یی حامی قیام مسلحانه وشماری هم مقاومت منفی وشرکت نکردن درکارهای حکومتی ، بویژه سرباززنی آنهاازمنصب قضا.
ازامامهای دیگری چون امام فقیه محمدبن ابی ذئب (و فات 159هجری قمری) که امام احمدحنبل نسبت به امام مالک به اوبیشترارادت داشت. البته بدلیلی که شجاعت درگفتن سخن حق داشت. امام مالک وامام اعظم ازجمله امام های بودندکه درنتیجۀ نپذیرفتن مقام قضابه زندان افتادندوتاآخردرآنجاجان دادند.( دردوران مروان اموی وجعفرمنصور) . این دوامام قیام مردم رادربرابرزعمای یادشده برحق می پنداشتند.
امام اوزاعی هم که ازجمله فقهای نامداری بودکه به مقاومت منفی دربرابرحاکم های آنزمان روکرده بود.
اوزاعی بدلیل ردکردن موروثی خلافت به خاندان علی ازطرف اورانده شد . عبدالله بن علی که درسال 132 بربلاد شام مسلط شد . اوزاعی درسه مورد یعنی کسی راکشته باشد، یااینکه درحالت محصن بودن مرتکب زناشودویاکه ازدین برگشته باشد. وی برای عبدالله استدلال کردکه هرگاه خلافت ازدیدگاۀ علی موروثی میبود. اوبرای هیچکس حق نمیدادتابعدازپیامبرآنرتصاحب نماید.
دامنۀ دگراندیشی هادرجهان اسلام روزتاروزوسعت پیدامیکرد که شخصیتهای شناخته شده یی درراس حرکت یادشده قرارداشتندچنانیکه قاضی عبیدالله بن حسن عنبری بصری درسال 159هجری یک بارنامۀ مفصلی به خلیفۀ عباسی "مهدی" نوشت وازوی خواست تانخبگان وآگاهان مسلمان راازشهرهای گوناگون زیرچترشورایی جمع نمایدودرآن نامه نحؤۀ مسولیت ها، شکل گیری شورانیزتذکریافته بود ؛ولی موردبی همری خلیفه قرارگرفت. شماری ازفقهای بزرگ چون ابن خویزمندادمالکی وفات 400هجری وابین عطیه اندلسی وفات درسال 541هجری نیزتلاشهایی رابرای ابقای اصل شورادراسلام وبرضدخلفای عباسی بخرج دادند؛مگرتلاشهای آنهابه ثمرننشست . گرچه زمامداران اندلس درمغرب اسلامی باتوجه به تلاشهای فقهای آنهاتامدتی به گونه یی اصل شورارعایت کردند؛ولی بنابربی توجهی هادرشرق اسلامی دراین موردسعی آنهاعقیم گردید. (3)
درآنزمان گروهی بنام قدریون (اهل قدر) درمدینه بودندکه به سرنوشت پیش تعیین شده هااعتقادی ندارند . مهدی دستورشکنجۀ آنهاراداده بود؛ ولی اینهاباپناه بردن به خانۀ ابی ذئب رهایی می یافتندواوآنهاراپناه میداد
باحاکم شدن ملوک وشاهان اموی وعباسی زیرلوای خلافت اسلامی جفای آشکاری رابه اسلام رواداشتند. خلفای اموی وعباسی بودکه باشمشیرهای آخته بردگراندیشان حمله ورمیشدند، برای نابودی وسرکوب آنهاازهروسیله یی استفاده مینمودند، باواردکردن اتهاماتی دگراندیشان پیشرودراسلام راباچوگان کفروزندقه می بستند. باوجودفشارهای زیاد بازهم دگراندیشان توانستند درکنارفقهاومجتهدان نیمه جان نفس بکشند.
درقرن سوم نیزشواهدزیادی وجودداردکه فقهاودانشمندان دگراندیشی وجودداشتندکه دربرابرانحرافات شاهان قدعلم کردند . چنانیکه ابن حنبل درزمان حکومت مامون عباسی دربرابرجریان مخلوق بودن قرآنکریم مقاومت کردوبه این جرم به زندان افتادومامون پس ازرهایی اززندان اوراازبغدادتبعید نمودوازصحبت بامردم اورابرحذرداشت. اودرزمان معتصم وواثق خلفای دیگرعباسی به همین وضعیت به سربرد. همچنان احمدبن نصرخزاعی معروف به امام شهید یکی دیگرازعلمای وقت عباسی است که طرحی رابرای براندازی حکومت واثق درسال 231 به راه افگنده بودومردم باوی بیعت کرده بودند. ابن کثیردرکتاب خودزیرنام "البدایه والنهایه"درمورد احمدبن نصرنوشته است :"احمدبن نصرازعلمایی بودکه به شدت بابدعت هامقابله میکردومی کوشیدبه وظیفۀ امربه معروف ونهی ازمنکرعمل کند. یحیی بن معین درموردوی گفته است:"خدامقدرکرده است که زنده گی اوبه شهادت ختم شود"
مقاومت دربرابرحاکم جباردرقرن های اولیۀ اسلامی امری دینی به شمارمیرفت . چنانیکه ابن حزم اندلسی دراین باره نوشته است:" امت اسلامی هم متفق القول اند براین که امربه معروف ونهی ازمنکرامری است واجب ...گروههایی ازاهل سنت وهمه گروههای معتزله وخوارج وزیدیه بدین باورهستندکه هرگاه گزینۀ دیگری وجودنداشت ، برمسلمانان واجب است که باکشیدن شمشیرهم که شده وظیفۀ امربه معروف ونهی ازمنکررابه جاآورند. (4)داکترحاکم مطیری ، آزادی یاطوفان ، مترجم پاینده محمد، پیام مجاهد، شمارۀ 589
دگراندیشی به نحوی جاده صافکن فرقه های کلامی وفقهی
انگیزۀ نیرومنددگراندیشی درجهان اسلام بودکه فرقه های گوناگونی فکری زیرنام اباحيه ، اباضيه ، ابراهيميه ، احمديه ، اسماعيليه ، اسواريه ، اشاعره ، اهل حديث ، اهل حق ، اهل سنت ، ابكيه ، باقريه ، براهمه ، برغوثيه ، برقعيه ، بركوكيه ، بسلميه ، بقليه ، بكريه ، بومسلميه ، تناسخيه ، ثنويه ، جاروديه ، جبريه ، جريريه ، جنبلاطيه ، جهميه ، جواربيه ، جواليقيه ، حبشيه ، حربيه حروريه ، حروفيه ،حسنيه ، حسينيه ، حشويه ، حلمانيه ، حلويه ، حماريه ، حنابله ، حنفيه ، خداشيه خرمدينيه ، خشبيه ، خوارج ، دروزيه ، دونمه ، ديوبنديه ، رافضيه ، راونديه ، رفاعيه ، زنادقه ، زيديه سبائيه ، سبطيه ، سلفيه ، شافعيه ، شعوبيه ، شيخيه ، شيعه ، طحاويه ، ظاهريه ، عثمانيه ، عدليه ، عزميه علويه ، عيساويه ، غلات ، شيعه ، فاضليه ، قاديانيه ، قرامطه ، قزلباشيه ، گنوسيه ، كراميه ، كيسانيه ، ماتريديه ، مالكيه ، محكمه ، مرجئه ، مشبهه ، مشعشعيان ، مطرفيه ، معتزله ، معدوميه ، معطله ، مفوضه ، منصوريه ، مهدويان ، مهلبيه ، نصيريه ، نقطويه ، واقفیه ، وهابيت و يزيديه (5)وغیره بوجودآمدندفرقه های یادشده درمسایلی چون جبر، اختیار، اراده ، حادث ومخلوق بودن قرآن وشماری ازمسایل دیگرمیان خوداختلاف نظرداشتند . باآنکه درپاره یی مواردهمنظربودند ؛ ولی درشماری ازموضوعات نظریه های مختلفی نیزداشتند.
ایجادمذهبهاوفرقه های گوناگونی دراسلام چون مالکی ، حنبلی ، شافعی ، حنفی واهل حدیث درواقع ناشی ازگرایش های فکری دگراندیشانه درجهان اسلام است . شماری ازاندیشمندان مسلمان یکی ازعلل وعوامل مهم بندشدن اجتهاددرقلمرواسلام بوسیلۀ زمامداران مستبد همین گرایش نیرومنددگراندیشی هادرجهان اسلام بودکه فرمانروایان درعقب حرکت یادشده نابودی سیطرۀ دکتاتورمنشانۀ خودراتصورمینمودند. هرگاه روحیۀ دگراندیشی درپیشاپیش تفکراجتهادی وجودنمیداشت ، زمامداران مانع ادامۀ آن نمیگردیدند. بنابرآن میتوان نتیجه گرفت که ایجادفرقه های گوناگون کلامی وفقهی دراسلام سرشارازدرون مایه های دگراندیشی بوده است. گرچه بسیاری ازاین فرقه هادرعرض وشماری هم درطول یکدیگربوجودآمده اندکه درعرض وهم درطول تاریخ بااختلافات درونی نیزدچاربودند.
گفتنی است که ایجادفرقه هاوگروههای گوناگون کلامی ومذهبی دراسلام علل وعوامل مختلف سیاسی ، اجتماعی واقتصادی داردکه هریک ازگروههای یادشده دربرهه های خاص تاریخی تشکل یافته اند؛ ولی آنچه مسلم است اینکه دریک چشم اندازی وسیع وهمه جانبه درعقب ایجادهریک ازفرقه هایک گونه دگراندیشی رامیتوان موردمداقه قرارداد. بدون شک شماری ازاین فرقه هادرعرض تاریخی دتضادبانظامهای حاکم بوجودآمده اندوحتابنیانگذاران آنهابه زندانهارفته اند، شکنجه هاشد ه وکوله باری تبعیدهارابدوش کشیده اند؛ ولی مذهب کلامی وفقهی مجتهدین ومتکلمین بعدازمرگ آنهابه حیث رسمی کلامی یا مذهبی پذیرفته شده اند. به گونۀ مثال ازمذهب حنفی میتوان یادآورشدکه بعدازمرگ مذهب فقهی اورسمیت پیداکردویافرقۀ کلامی معتزله درزمان مهدی عباسی به حیث فرقۀ کلامی نظام حاکم درآمد.
درطول تاریخ هرمذهب فقهی یافرقۀ کلامی پس ازآنکه حیثیت رسمی یافته است ، تحرک ومایه های نیرومندخودراازدست داده است ودرنتیجه تمام جاذبه هاوتواناییهای درونی وبالقوۀ آنهادردربارهااسیرگردیده است . ازهمین روبوده است که آرمانهای بزرگترین مجتهدان ، فقها، متکلمین ، علماودانشمندان پس ازآن قربانی شده است که بنیانگذاران آن بدرودحیات گفته اند ووروش فقهی وکلامی آنهابوسیلۀ بلعمباعوریان تاریخ درپای دربارها ریخته شد ه اند. درحایلکه پیشروان مذاهب یادشده دردوران حیات خویش موردشکنجه وآزارشاهان خلفا قرارگرفتند . بنابرنفوذ معنوی آنهادرمیان مردم همه درجوامع مختلف اسلامی بعدازمرگ بحیث امامان وپیشوایان دینی مردم پذیرفته شدند. گرچه اکثرآنهابدین باورنبودندکه روزی برداشتهای فقهی آنهابحیث مذهب خاص عرض اندام خواهندکرد. بلکه آنهاباتوجه به مکلفیت دینی تکلیف خودرادربرابردین روشن کردند وبدین باوربودند که راۀ آنهایکی پی دیگری بوسیله علما وفقهای اسلامی دنبال خواهدشد. البته این نحله های فکری دراسلام باتوجه به نیازهای جوامع اسلامی درمسیرتحولات مختلف اجتماعی اجتهادوتفقه راحتادرروشنایی دگراندیشی هاامری صواب والهی میدانستند.
دراین شکی نیست که اختلافات فکری درهرزمانی به مثابۀ اصطکاکی است که ازآن جرقه هابلندمیشودوبانورپاشی دراشعۀ بزرگترفصل جدیدازاندیشه ورزیهاراآبیاری مینماید؛ ولی زمانی اختلافات فکری قدرت نورافگنانه دارندکه رهروان آن هابدورازخواست های خاص ومحدود ارزشهای بزرگتررادرحوزه های علمی ،فلسفی ، فقهی وغیره قربانی ارزشهای خوردومحدودنمایند. دراین صورت است که اختلافات فکری بویژه درمحوریک اندیشۀ خاص رهگشاواقع میشود ؛ ولی باتاسف که اختلافات درونی میان گروههاوفرقه های کلامی وفققهی درجهان اسلام درشماری موارد معنای اختلاف بیرون محوری رابه سوی داخل محوری کشانیدونتیجه آن شدکه زمینۀ واردکردن اتهامات وبرچسپ هابررهبران آنهافراهم گردید. طبقات حاکم هم بااستفاده ازخلاهای موجودمیان فرقه های مذهبی وکلامی نه تنهاآنهارابه جنگ یکدیگرترغیب کردندونبردهای خونین فرقه یی رابرای جنگاندن آنهاسازماندهی کردند؛ بلکه برای جلوگیری ازرشدتفکردگراندیشی برای قدغن کردن اجتهادگام برداشتند. گرچه درموردبند شدن رونداجتهاددرقلمروهای اسلامی تاحال استدلال معلومی وجودنداردوبنابردلایلی علت آن مرموزذکرشده است .
دراین میان بودنداندیشمندانی چون ابن تبمیه متوفا728هجری یکی ازعلمای مشهورقرن هشتم که برخلاف علمای دیگربااندیشه وعقل مخالف بود ، افکاراودراکثرمواردروشن و صریح است وخواستار الغای عملکرد عقل از تمام شئون زندگی روزانه است . اوبا فکر کردن و اندیشیدن دشمن است، مگر اینکه آن فکر و اندیشه در راستای تأیید نقل باشند.
در واقع او همه نمادها و مظاهر زندگی این عصر را نفی می کند. به نظر او مهمترین مصلحت در این است که با کفار دشمن باشیم. برای او مهم نیست که در این راه غیر مسلمانان اذیت و آزار شوند و مسلمان نیز ضرر اقتصادی ببینند.
ابن تیمیه ناباوران به اسلام رابه دودسته کافرند و منافق خوانده است ، پس از هجرت پیامبر (ص) تاکنون مردم رابه سه طبقه مؤمن، منافق وکافر تقسیم کرده است وسپس او خون غیرمومن (منافق و کافر) را حلال شمرده و حتا در این راه دسته دیگری از مسلمانان مانند شیعیان دوازده امامی را که از شیوه و روش فهم او از اسلام پیروی نمی کنند، نیز در زمره منافقان و کافران قرار می دهد.(6)
صراط مستقیم یکی از کتابهای ابن تیمیه است که در آن بیشتر به مسألۀ عید های مشرکین توجه شده است ؛ زیرا او از تشبه به کفار در این کتاب بسیار سخن رانده است .اودر صورتی محشور شدن وآمیختن با مشرکین را صحیح می داند که تشبه کامل به آنها صورت گرفته باشد و بدین جهت بعضی از اعمالی راکه موجب تشبه شود ، نیز حرام می داند . به گونۀ مثال او دربارۀ اعیاد غیر اسلامی می گوید :
اعیاد اهل کتاب و ایرانیها به دو علت نهی شده اند . یکی به خاطر تشبه به آنها و دیگری بخاطر بدعت . (7)
ابن قیم ازجمله شاگردان ابن تیمیه است که بااستادخوددربسیاری موضوعات وحدت نظردارد. ازنظراو
انسان دارای
دو نيرو است
نيروي علمی
نظری و نيروی
عملی ارادی وسعادت او موقوف
است بر كامل كردن اين دو
تكميل قدرت علمی
كامل نمی شود مگر با معرفت
خداوند آفريننده و آشنایی با
اسما و صفات او و
دانستن راهی
كه به او منتهی می
شود و همچنين دانستن آفات اين راه و شناخت نفس و معرفت عيوب آن؛بوسيله
اين معارف پنجگانه كمال قدرت علمی
در انسان حاصل خواهد شد. داناترين انسانها آنهايي هستند كه نسبت به اين معارف
آگاهتر باشند.(8)
این دوازجمله اصل گرایانی اندکه بادیدی دگراندیشانه باهرنوع عقلانیت وخردگرایی درتضاداند. یعنی دگراندیشی دراسلام به اشکال گوناگونی تبارزکرده است که جلوه های مختلف آنرادرمخالفت بانظام ومخالفت بااندیشمندان مسلمان نیزمیتوان مشاهده کرد.
گفتنی است که بحث های کلامی وفقهی درآنزمان باوجوداینکه یک سلسله ارزشهای فکری رااحتوامیکردکه بیانگریک نوع تحرک فکری ونواندیشی بودند، خالی ازعیب هم نبودند ؛ زیرااکثراین بحث هاخیلی وقت کش بوده است وچندان ارزش پایای علمی ، فلسفی وفقهی درآنهامضمرنبوده است . بویژه بحث های کلامی آمیخته باموضوعات فقهی که سالهای طولانی اذهان شماری ازفقهاومتکلمین رابه خودمصروف گردانیدندوحتانبردهای خونین فرقه یی رادرپی داشت ودرشماری مواردازتحرک فکری کاست ودیوارهای آهنینی رادربرابرعقلانیت ایستادنمود. بحث ها بیشتربه خودشکل جناحی وگروهی رابه خودگرفتند ، برای آشتی دادن وحی باعقل کوتاه آمدندودرازراۀ اندیشه رادرخم وپیچ به قول مولانای روم درغبار" طایلات وطایلات" چنان بافتندکه درنتیجه پای عقل رادرتاختن به وادیهای پهناورآگاهی ودستیابی به شناخت های بکرترچوبین گردانیدندوباترک درونمایه های غنی دینی درظواهرآن پیچیدند که مصداق معکوسی بااین حرف معلم رومی "مازقرآن مغزرابرداشتیم پوست رابادیگران بگذاشتیم "دارد، درواقع اصل راقربانی فرع نمودند.
رونداجتهادتاقرن هفتم وهشتم هجری به گونه یی میان فقهاومجتهدان حتابدون دخالت دولت وبدورازقرائت رسمی ادامه داشت وپس ازآن به قول استاد مطهری اجتهاددر قلمروهای اسلامی به صورت مرموزی متوقف گردید وبامتوقف شدن اجتهاددرقملروهای اسلامی دگراندیشان زیرفشارشدیدترقرارگرفتند گلوی آنهاخفه شد وفریاددرگلوشکستۀ آنهادرزیرانبان استبدادشکسته ترگردید وحتاسالهای طولانی رادربرگرفت که گفته میتوان امروزهم آثارآن رادرسایه وروشن کاخهای استبدادمیتوان به تماشاگرفت. یک وقفۀ بدون توجیه ودلیل برنداردرقلمرواجتهادحاکم شد قشری گرایی وانجمادجای تحرک وتازه گرایی ونواندیشی رابه خودگرفت وقشریگراییهابه مثابۀ موریانه یی دربدن تفکراصیل اسلامی خانه کردوچون سیلابی هستی براندازشیرازۀ اندیشۀ اسلامی راسخت به چالش کشانید. اشاره به شرایط امروزشود
دراین شکی نیست که درآنزمان دگراندیشی هادرجهان اسلام تاحدودی متاثرازتمدن وفرهنگ یونان وایران بود؛ ولی این بدان معنانبود که برگرایش های دگراندیشان وزنۀ سنگین اعتقادی وارد کرده بود ؛ بلکه اینگونه اندیشه هادرسایه وروشن اندیشه های کلامی ، فلسفی وعرفانی خاصی جان میگرفت که ناگزیرباری ازتاثیرپذیریهای اندیشه های فلسفی وعلمی جهانی رادرآنزمان درخوددارابود.
تحرک فکری دراسلام وگرم جوشی متفکران
هرگاه ازقرن اول تاقرن هشتم اسمای دانشمندان ومتفکران مسلمان یکی پی دیگرنوشته شوند ، لست طویلی ازآن درست خواهدشد که هرکدام به نوبۀ خوددرحوزههای گوناگون به تحقیقات فقهی ، علمی ، فلسفی وعرفانی پرداخته اند. هرگاه اسلام سرشارازدرونمایۀ دگراندیش نمی بودآیاممکن بودتادانشمندان وفقهایی نامداروبزرگی چون دربسترتمدن وفرهنگ پویای آن ظهورنمایندودربالنده نگاه داشتن تمدن وفرهنگ آن نقش ماندگاری راازخودبرجابگذارند.
ابوعبدالرحمن عبداله درقرن دوم
هجری مشهوربه ابن مبارک مروزی یکی ازبزرگترین محدثین ومشهور، ابراهیم بن طهان
باشانی هراتی محدث معروف متوفادرسال 161هجری، . ابن منذرابراهیم خرامی نیشاپوری
متوفادرسال 236هجری وپسرش ابوبکر محمدبن ابراهیم متوفادرسال 309هجری مولف کتاب
" الاشراف "، ابوبکرمحمدبن اسحاق ابن خزیمۀ نیشاپوری متوفا323هجری ،
ابوبکرعبداله بن محمد نیشاپوری مولف کتاب " مزین " متوفادرسال 238هجری،
ابوااسحاق سغدی ، ابراهیم بن یعقوب جوزجانی مدرس درمکه ، مدینه و بصره وفات
درسال 259هجری ، ابراهیم بن ابی طالب نیشاپوری حافظ جیدقرآنکریم متوفا
درسال295هجری ، ابراهیم ادهم صوفی معروف وازامیرزاده گان بلخ متوفا درسال
162هجری ، ابوحفص حداد عمربن سلمه نیشاپوری صوفی مشهورقرن سوم متوفا درسال
264هجری ، ابوسلیمان موسی بن سلیمان الجوزجانی ازمشاهیرمذهب احناف ومولف کتاب "
مسایل الاصول والامالی " متوفا درسال 200هجری ، ابراهیم بن رستم مروی ازیاران
ابوحنیفه وروایت کنندۀ کتاب " النوادر" ، محمد بن حسن شیبانی متوفا
درسال211هجری ، الحافظ ابی عبدااله محمد بن نصیرالمروزی شافعی مذهب متوفا درسال
294هجری صاحب " مسند" درحدیث وازمشهورترین علمای حدیث وبعد ازصحابۀ پیامبراجمع
واضبط احادیث ، ابو داود سجستانی بن سلیمان بن اشعث بن اسحاق سیستانی
متولد202هجری صاحب سنن معروف که دارای مرتبۀ چهارم درکتب حدیث ششگانه میباشد،
متوفی 275هجری ، ابی حاتم سجستانی سهل بن محمد مولف کتاب "بسیارفوت" متولد سال
250هجری ، امام مسلم عربی الاصل نیشاپوری متوفا261هجری ازائمۀ حدیث وصاحب کتاب
مسلم ودارای رتبۀ دوم درکتابهای احادیث وبالاخره امام احمد حنبل بن هلال مروزی
پس ازآن بغدادی ازبزرگان محد ثین ، فقهاوصاحب مذهب ومولفات متعدد متوفا
درسال261هجری ومحمدبن اکرام بن عراق بن خرابه المکنی مشهوربه ابوعبدااله زرنجی،
ابوموسی جابربن حیان خراسانی بنیانگذارعلم کیمیاودارای 500کتاب مختلف متوفا160
هجری (9)، محمدبن موسی خوارزمی یکی دیگرازبزرگان ریاضی واولین نویسندۀ کتاب
"جبرومقابله " درقرن سوم ، ابونصرمحمد فارابی فیلسوف وریاضی دان ماهر درحدود
870میلادی، ابوعبداله محمدبن جابربن سنان بتانی بلخی متولد850 میلادی
ازدانشمندان بزرگ فلک شناس وریاضی دان، ابوبکررازی (864-932) ملقب به جالینوس
عصرش ، شیخ الرییس ابوعلی حسین بن عبدالله ابن سینا (980-1037)، ابوریحان محمد
بن احمدبیرونی (973-1048) ، موسی بن شاکروسه فرزندش محمد ، احمدو حسن مردان
نابغه وآگاه به علوم میخانیک ، فلک شناسی وریاضی دان وصاحب آثارمشهوری چون "
الحیل " ، "حرکة الفلک الالی " ، "المخروطات " ، "الشکل الهندسی "، "الجزء " ،"
الشکل المدورالمستطیل " وغیره ، ابومعشرمنجم معروف بلخی متوفا درسال272هجری ،
ابن قتیبه مروزی قرن سوم ، ابومحمدعبدالله بن مسلم قرن سوم ، بشارتخارستانی
این شاعرجسورونابینای خراسان یکی ازمشهورترین شعرای ملی خراسان مقتول بوسیلۀ
خلیفۀ عباسی درسال 160هجری ، عبدالله یکی دیگرازفضلا و دانشمندان خراسان درخط،
شعروادب درقرن دوم ، جاودان ابن یونس مصری بانی روش تحقیقاتی درعرصۀ فلک شناسی
دارای کتاب مشهوری ) درموردچگونگی واقع شدن خسوف زیرنام (الزیج
الکبیراالحکامی ) متوفی 1009م، . کندی متوفی 873م ازجمله دوازده نوابغ وآگاه بر
طب ، فلسفه ، حساب و هندسه، ابوالقاسم زهراوی اندلسی (940-1013م) یکی
ازبزرگترین داکترهای جراح
(10)
، ابن
رشداندلسی فیلسوف نامدار متولددرکوردوبااسپانیا(1126)ومتوفادرمراکش(1198)
، ابن خلدون فیلسوف وبنیانگذارفلسفۀ تاریخ وجامعه شناس ،احمدابن محمدمشهوربه
ابن خلکان متولددرسال 608هجری شافعی مذهب وآگاه درفقه، اصول، کلام وحساب (11)،
ابن کثیرمورخ ، محدث ومفسرمتولد درسال 700 (12)، خواجه نصیرطوسی درقرن 13و14
میلادی احیاکنندۀ فلسفۀ مشابعدازابن سینا وشخصیتهای گزیده ونخبه یی درحوزۀ
عرفان اسلامی دردورۀ اول از رابعۀ عدویه (782م) تاکرخی (821م) ، دردورۀ دوم از
جنیدبغدادی (918م) تا منصورحلاج (930م) ، دردورۀ سوم ازابوبکربن موسی (941م)
تاابوعبدالرحمن محمدبن حسین بن محمد بن موسی (134م) ، دردورسوم ازعین القضات
همدانی (1146م ) تااحمدبن عمرخیوقی کبرای مقتول (1239م) ، درقرن هفتم ازابن
عربی تاصدرالدین قونیوی (1294م) وعطارنیشاپوری (1341م ) وازقرن هشتم به
بعدازحافظ شیرازی تاعرفای متاخردرحوزۀ عرفان عرض اندام کردند. (13)
هرگاه آثاروکارنامه های متفکران اسلامی اعم ازعلما، فقها، فلاسفه ، حکماوعرفای به صورت تفصیلی موردمطالعه قراربگیرند . مردان یادشده درزمان حیات خویش به جرم مخالفت بانظام سختی هاومرارتهای بی شماری رامتحمل گردیدند، به زندانهارفتند، شکنجه هاشدندورنج تبعیدهاوبه چوبه داربستن هارکشیدند. ازاشعارجسورانه وافشاگرانۀ بشارخراسانی برضدخلافت بغدادبرای دفاع ازداعیۀ ایومسلم وسایرآزادی خواهان خراسان وجهان اسلام تاعصیان منصورحلاج این بنیانگذارانقلاب معنوی درعرفان ومبارزۀ بی هراس اودربرابرخلافت عباسی وحرکت فکری متهورانۀ غزالی همه وهمه بیانگراین حقیقت است که چگونه بساط اسلامی برای گسترش اندیشه های گوناگون بازنمودودرفضای آن دگراندیشان میتوانستند ، علیرغم مخالفت نظامهای حاکم به کارهای فکری خودبپردازند. دردامان فرهنگ وتمدن اسلامی مردان نام آوری چون غرالیهاقدعلم کردند وبه مثابۀ درخشانترین چهرههای فلسفی وعرفانی ازمرزهای شک عبورکردندوپیش ازرسیدن به خط سرخ گمراهیها توانست تابه یاری عرفان خودراازبرزخ ناباوریها وارهاند. اوتوانست تادانش های فلسفی خودرادرگرواندیشه های عرفانی غسل تمهیددهدوهرچه بیشترغناببخشد.
حرکت متهورانۀ دانشمندان مسلمان درراستای یک گونه دگراندیشی ازروحیۀ مبارزه طلبی و مبارزه جویی اسلام منشأگرفته است . این مبارزه به صورت بی امان تاپایان تاریخ برای شگوفایی جامعۀ بشری ادامه خواهندیافت . بنابرآن گرایش دگراندیشی دانشمندان مسلمان درهرمقطعی اززمان چندان شگفت آورنخواهدبود ند؛ زیراتحول درهرجامعه زمانی نهادینه میشودکه جامعه درروند دگراندیشی اندیشمندان آن نوبه نووتازه به تازه به پیش حرکت نمایند. دگراندیشی حرکتی قانونمندوبرخاسته ازمتن های اصلی دین اسلام است که ازعقلانیت پویادراسلام ریشه گرفته است . عقلانیتی که قرآن مقام آنراستوده است وآن دست کم 50 مرتبه زیرعنوان عقل وده مرتبه زیرعنوان "اولالباب"ویک بارزیرعنوان "اولنهی" یادکرده است . (14)باتوجه به تاکیدقرآن نسبت به عظمت عقل است که اندیشمندان مسلمان دست خردراگرفته اندوپا به پای آن درمقاطع گوناگون تاریخی حرکت کرده اند؛ ولی دراین حرکت سریع سیرهرگزفراموش نکرده اند که آشتی دادن عقل باوحی نه تنهاکوله باردشواریها برسرراۀ عقل رابرمیدارد؛ بلکه درآنجاها عقل رایاری میرساند که خودرامحدود می یابد، ازپا میماندوازپروازمی ایستد. درواقع درفضای سازگاری عقل ووحی است که آدمی میتواند ازخارزارناباوریهابه سوی خودباوریهاوخودآگاهیها گام برداردوازآن موانع بگذردکه درآن لحظه برای عقل ناممکن می آید. این هماهنگی راه رابرای آمیزشی فراهم مینمایدکه تمدن وفرهنگ بشری دربسترآن فرصت بالنده گی راپیدامیکندوباروحی پویاتمدن بشری رابه سوی شگوفایی مادی ومعنوی میکشاند.
رونداجتهادتاقرن هفتم وهشتم هجری به گونه یی میان فقهاومجتهدان حتابدون دخالت دولت وبدورازقرائت رسمی ادامه داشت وپس ازآن به قول استاد مطهری اجتهاددر قلمروهای اسلامی به صورت مرموزی متوقف گردید وبامتوقف شدن اجتهاددرقملروهای اسلامی دگراندیشان زیرفشارشدیدترقرارگرفتند گلوی آنهاخفه شد وفریاددرگلوشکستۀ آنهادرزیرانبان استبدادشکسته ترگردید وحتاسالهای طولانی رادربرگرفت که گفته میتوان امروزهم آثارآن رادرسایه وروشن کاخهای استبدادمیتوان به تماشاگرفت. یک وقفۀ بدون توجیه ودلیل برنداردرقلمرواجتهادحاکم شد قشری گرایی وانجمادجای تحرک وتازه گرایی ونواندیشی رابه خودگرفت وقشریگراییهابه مثابۀ موریانه یی دربدن تفکراصیل اسلامی خانه کردوچون سیلابی هستی براندازشیرازۀ اندیشۀ اسلامی راسخت به چالش کشانید.
دراین شکی نیست که درآنزمان دگراندیشی هادرجهان اسلام تاحدودی متاثرازتمدن وفرهنگ یونان وایران بود؛ ولی این بدان معنانبود که برگرایش های دگراندیشان وزنۀ سنگین اعتقادی وارد کرده بود ؛ بلکه اینگونه اندیشه هادرسایه وروشن اندیشه های کلامی ، فلسفی وعرفانی خاصی جان میگرفت که ناگزیرباری ازتاثیرپذیریهای اندیشه های فلسفی وعلمی جهانی رادرآنزمان درخوددارابود.
گفتنی است که تااوایل قرن نزدهم لبۀ تیزمبارزاتی متفکران مسلمان اعم ازدانشمندان ، فلاسفه، فقهاوعرفابیشترمتوجۀ استبدادداخلی وزمامداران محلی درکشورهای اسلامی بود؛ ولی این روند بعدازدوران تهاجه استعماری به کلی عوض شدودگراندیشان مسلمان مبارزه باشرک ، خرافات وموهومات رابه هدف نابودی زمینه های نفوذ استعمار درداخل ومبارزه برضدنیروهای استعماری واستکباری رادرخارج دردستورکارنامه های خویش قراردادندکه دراین راستانبردبی امان وآشتی ناپذیربازمامداران مزدورداخلی رانیزازنظردورنداشتندوندارند.
جنبش های ضداستعماری باظهورشخصیتهای بزرگی چون محمدابن عبدالوهاب نجدی ، سیدجمال الدین افغان ، شیخ عبده ازمصر، قاآنی و روحانی ازایران ، اقبال لاهوری ، ابوالکلام آزادازهند، حسن البنا، حسن هضیبی ،یوسف طلعت ، سیدقطب و محمدقطب ازمصر، ابوالاعلی مودودی ازپاکستان ، امام خمینی ، آیت الله مطهری ، دوکتورعلی شریعتی ازایران درجهان اسلام رنگ دیگری به خودگرفتند ولبۀ تیزمبارزاتی آنهابیشترمتوجه نیروهای اشغالگر ومهاجم بیگانه گردید. این هانه تنهادرعرصۀ مبارزۀ سیاسی طرحی نورریختندوبنیادجدیدمبارزاتی رااساس گذاشتند؛ بلکه درحوزۀ اندیشه هم انقلابی رابوجودآوردند وروشی تازه قرائت های جدید ازدین راارایه دادند وجادۀ ناهمواراندیشه ومبارزه رابرای دین داران شفافتروهموارترگردانیدند. این هابه مثابۀ دگراندیشان یکه تازی عمل کردندکه هرنوع خارمغیلان سیاه نگریهاراازفراه راۀ حامیان خودبرداشتندوبابه ارمغان آوردن رایحۀ خوش آگاهی ، آزادی وعدالت فرمان عقب روی رابرای ظلم وبیدادازمعرکۀ نبردحق طلبانه سردادند وبا عصیانی سرشاراز انسان دشمن شکنانه بردشمنان انسانیت فریادبرآوردند.
گفتنی است که شخصیت های نامبرده هرکدام باوجود یک سلسله اختلافات فرعی وجزیی برسرتاکتیک های مبارزاتی درکل دارای استرتیژی یگانه بودند که هماناهدف آنهابیرون راندن استعمارومزدوران آنهاازکشورهای اسلامی وبرقراری نظام واقعی اسلامی دراین کشورهابود. درآخرین تحلیل میتوان گفت که مردان نام آوریادشده باوجود سیماهای جنجال برانگیزدغدغۀ مخلصانه یی نسبت به دین داشتندودین رایگانه راه برای نجات ابدی بشریت می پنداشتند. این هاباورداشتند درصورتیکه دین وارزشهای ناب دینی باتوجه به قرائت های تازه وآگاهانه درجامعه پیاده شودوزمینه برای تحقق آن فراهم گردد. دراین صورت دین رادرهربرهه یی اززمان رسنی استواربرای رهایی بشریت میدانستند که باچنگ زدن به آن هرگونه دشواریهای اجتماعی ، اقتصادی ونظامی راقابل حل میشمردند . البته باتوجه به اینکه افکاری شماری ازاین اندیشمندان مسلمان دربرهه های مختلف تاریخی موردتحریف قرارگرفته اند وخواست های اصلی آنهادرغبارتفسیرهای جناحی وشخصی پنهان مانده اند؛ ولی باتوجه به کارنامه های این مردان بزرگ درزمان حیات ومطالعۀ ژرف اندیشه های آنهاسنگ بناهای استوارفکری رادرفرازوفروداندیشه های خودنهاده اند، باروحیۀ عصیانی دگراندیشانه قرائت های ازدین ارایه کردند وبرای غنامندی وبالنده گردانیدن دین کارهای مهم وقابل قدری راانجام دادند.
دراین میان اندیشه ورزانی چون فارابی وملاصدرابه گفتۀ سیدمحمدجوادطباطبایی فیلسوف ونظریه پردازایرانی به حوزۀ تفکرشتافتند، حکمت متعالیۀ راملتقای عقل وشرع نمودند و جامع این دو، یعنی عقلانیت فلسفی وعرفان دینی رابه شگوفایی رسانیدند. شگف آورتراینکه هرگاه جنبه های عقلانی فلسفۀ ملاصدراجداازدید ایده ئولوژیکی توسعه داده شوندممکن تاحدودی بتوان ازبن بستهای فکری عبورکرد. این درحالی است که برخی هاکوشیدندعرفان راجانشین فلسفه بکنند وبرخی هم علوم اجتماعی را؛ درحالیکه علوم اجتماعی برآمده ازدل همان فلسفه وعقلانیت غربی است وزادگاۀ وزهدان آن همان فلسفه است . (15) وباتاسف که هیچکدام حقیقت راندیدوراه به افسانه هابردند.
اینهاچراغی رابرفرازراۀ اندیشمندان ومبارزان مسلمان روشن کردند که ازآنسوی زمان دردرخشش است ودرروشنی آن میتوان به دریافتهای تازۀ دینی دست یافت وباجداکردن غیث ازثمین راۀ کمال راپیمودتاشگوفایی آیندۀ جوامع بشری رادرقلمرودین به تماشاگرفت وهرگونه غبارتیره وتاریک گمراهی ها، نابسامانیها، ستمگری ها، بیعدالتی هاو آزادی کشی هاراازبساط عالم زدودوبالاخره "رنج انسان دوست داشتن" رادردامان معنوی آن فراگرفت. این زمانی میسراست که برای جلوگیری ازگسست نسل هاکه ویرانگری های اجتماعی رادرکشورها بدنبال دارد، گامهای بلندی رابایست برداشت ، درغیراین صورت هرنوع تلاش دگراندیشی به بن بست کامل دچارمیشود ودرکوره راهان اندیشه ازحرکت بازمی ایستد . چنانیکه دراین اواخرکتابی زیرعنوان " تاریخ اسلام ، عصردگراندیشی وگفت وگوعصرعلوی "به وسیلۀ عبدالمجید(16)معادیخواه رییس بنیادتاریخ انقلاب اسلامی در15 فصل به چاپ رسیده است که درواقع جلدششم تاریخ اسلام است . جلداول آن به عصربعثت و، جلددوم آن به زمان"گسترش قلمروخلافت اسلامی" ،جلدسوم "آن به روزگارعثمانی " وجلدچهارم تاششم آن به "عصر علوی" اختصاص یافته است.
دراین کتاب درفصل اول زیرعنوان "تفاهم عصرهاوگفت وگوی نسل ها" به بحث پرداخته است . وی درنتیجۀ این بحث بدین باورمیرسدکه "رمزعقیم ماندن جنبش هایی که تاریخ معاصرماباآن آغازشده است گسست نسل های جامعه است . .وی به ادامه شکست نسل های جوان رادرتحولات بزرگ اجتماعی تجربه نگرفتن ونیاموختن ازتجربه های گذشته خوانده است. ازجمله غرور، شتابزده گی وذایقه متفاوت نسل کهن رادلیلی دانسته است که به ساده گی نمیتوان تجربه های گذشته رابه نسل آینده پیش کش کرد. "
ازاین گفته چنین نتبجه میشودکه دگراندیشی درطول تاریخ دچاردشواریهای فراوانی بوده است وهرآن گاهی که دریک جامعه عله های دگراندیشی به ظهوررسیده است ، به صورت فوری کوردلان تاریخ بروی آنهاتاخته اند وجلواشاعۀ اندیشه های آنهاراگرفته اند. این نشان میدهدکه درهرمقطعی اززمان دگراندیشان خارچشم نیرورهای حاکم بوده وبه بهانه های گوناگون درصددنابودن آنهابرآمده اند وحتابرای خفه کردن گلوی آنها به شیوه های خشونت باری نیزمتوسل شده اند، درحالیکه باتوجه به شماری ازآیات الهی اسلام به جزدرمواردی محدوددراکثرموارد مال اندیشی وتدبررابرسخت ترین دشمنان خود تجویزکرده است . وآنجاکه ازپرداخت جزیه به معنای "باخواری خفت" هم ذکربه عمل آمده است ، اشاره به بحرانی ترین حالت اجتماعی داردکه برای جلوگیری ازگسست های بزرگتراجتماعی آنرا توصیه کرده است.
رونددگراندیشی دراروپا
بیرابطه نخواهدبودتااشارۀ مختصری برروند دگراندیشی دراروپاگردد. سیر خردگرائی و دگراندیشی در اروپای باستان به سالهای پیش از میلاد مسیح بر می گردد. "گزنوفون" (۴۲۷- ۳۵۴ ق م) تاریخنویس، نویسنده و سردار یونانی جز اولین خردگرایانی بوده که در آن مقاطع زمانی زیست می نمود ، ازاهل " کولوفون" بود . وی پرستش بت ها را قبول ندا شت زیرا معتقد بود که:
" اگر گاوها، اسب ها، و شیر می توانستند نقاشی کنند، حتما خدایان گاوها بشکل گاو و خدایان اسب ها بشکل اسب و خدایان شیرها بشکل شیر بود و بالاخره خدایان هر نوع شبیه خود آن نوع بود".
یکی از متفکرینی دیگری که او را " پدر فلسفه" خوانده اند، " تالس" بود. او در حدود سال ۶۴۰ قبل از میلاد در شهر " میلیتوس" بدنیا آمد. بیشتر وقت خود را صرف مطالعه ریاضیات و ستاره شناسی کرد و برای تامین معاش روزانۀ خود به سوداگری پرداخت. وی ازجمله " ماده گرایان" اولیه محسوب می شود.
بعدها که یونانی ها برای خود هفت خردمند رابرگزیدند، تالس رااز نخستین آنها دانستند. از او پرسیدند که چه کاری بسیار دشوار است؟ پاسخ داد: "خود شناختن". پرسیدند خدا چیست؟ گفت: " آنچه نه آغاز دارد و نه انجام". پرسیدند که کمال تقوا و عدالت در چیست. گفت:" در آن است که هیچ گاه آنچه را که برای دیگران عیب می شماریم، خود نکنیم". تالس سرانجام هنگامی که نظاره گر یک مسابقه ورزشی بود، از اثرگرما و تشنگی ناتوانی شدتاجان سپرد.
"فیثاعورث" مرد مشهور دیگری با بروتهای انبوه اش لقب (پدر ریاضیات) رابرای خودکسب کرد . اوباورداشت که عدد در مرکز ا شیا قرار دارد، در نتیجه می توان گفت که یک رابطۀ کامل ریاضی بین اجزای عالم وجوددارد.
دیگراندیشان دیگری چون فیثاغورث و پیروانش ازاولین کسانی بودند که اظهار داشتند، زمین در مرکز جهان قرار ندارد. او با تشکیل گروههایی متشکل از جوانان در جنگل های " سیسیل" شروع به تعلیم کردوراه و رسم مبازره و استدالال رابنانهاد آنها نمود وبه مقابله با دموکرات های آتن برآمد . در نتیجۀ این مبارزه پیروان فیثاغورت بر علیه ادیان خرافی وساختگی قیام کردندتاسرانجام به وسیلۀ آنهاسرکوب شدند
در چنین زمانی در جزیره "سیسیل" فیلسوف و متفکر دیگری به نام"امپیدوکلس" ادعا کرد که انسان زمانی از خدایی نزول کرد و به خاطر گناهان و ناپاکی اش به زمین نازل شد. او همچنین معتقد بود که هر چیزی از آتش، هوا، خاک، و آب ساخته شده اند . این نظریه تا قرون وسطی ادامه داشته و راه را برای علم کیمیای جدید باز کرد. امپیدوکلس می گفت: " این چهار عنصر تحت تاثیر دو نیرو هستند: نیروی جذب و نیروی دفع ( یا عشق و نفرت). به باوراوعشق وحدت ایجاد می کند و نفرت جدایی و به این شکل حرکت و تغییر به بوجود می آیند. این دو قدرت چگونگی تغییر اشیا را در جهان به اساس آهنگ زندگی و مرگ تعیین می کنند.
پس ازاوفیسلوف خردگرای دیگری که عقاید بسیار روشنگرانۀ مهمی را مطرح کرد و جان خود را در این راه از دست داد، "آناکساغوراث" بود که جز حقیقت چیز دیگری به زبان نیآورد. او می گفت: " خورشید توده ای از سنگ و آتش است".
اما دراین میان سقراط به مثابۀ مهمترین فیلسوف خردگرای تمام قرنها که بسیاری او را " پدر بزرگ طنز" نامیده اند ، ظهورکرد. او همه چیز را به مسخره می گرفت ، از خدایان گرفته تا فیلسوف ها و مذاهب و حتاخ خودش را هم از این قاعده مستثنی نمی کرد. او یکی از اولین متفکران تاریخ بشر است که می گفت اخلاق مترادف مذهب نیست. تعدادی از جملات قصار سقراط که در طول زمانهای طولانی در تاریخ همچنان پژواک می شود عبارتنداز:
- شک منشا حقیقت است
- خودت را بشناس
- زندگی وقتی آغاز می شود که شما دربارۀ آنچه که پیش از شما وجود داشته است، شک کنید
- انسان به دلیل نادانی بدی می کند، هیچکس دانسته بد نیست
- انسان می تواند بی آنکه خدا را قبول داشته باشد، انسان خوبی باشد.
بالاخره سقراط متهم به فاسد کردن اخلاق جوانان، اهانت به نهادهای اجتماعی، بی دینی و فساد اخلاقی و غیره شد تابعدازاین اتهامات محکوم به مرگ شد و با نوشیدن شوکران این تاوان را پذیرفت. سقراط حتا در فاصله یی که جرعه های مرگبار شوکران را می آ شامید، به بحث با هوادارانش ادامه داد.
فلسفه یونان با مرگ سه متفکر بزرگ یعنی: افلاطون، دموکریت و ارسطو پایان گرفت
"ارسطو" به مثابه یکی از فیلسوفان دگر اندیش فصل جدیدی در اندیشه های خداناپذیری (آتیستی) و انتقادی راباز کرد
ارسطو اولین کسی بود که تشخیص داد که شیوه های اقتصادی، نابرابری های اجتماعی را بوجود می آورند. از سوی دیگر، او برده داری را قبول داشت چون معتقد بود که برای جامعه ضروریست. نظریات افلاطون برای ارسطو مسخره بود. چون افلاطون حواس را ا ساس حقیقت می دانست.
اندیشه های ارسطوتاقرن هژدهم چون چتری برفرازافکاراروپاییهاخودنمایی داشت تاآنکه باظهور
فیلسوفان خردگرایی نظیر اسپینوزا و دکارت که ماتریالیستهای مکانیکی خوانده شده اند. اینها دارای یک اشتباه اساسی بودند و آن اعتقاد آنهابه طبیعت بدون تغییر بود. به نظرآنهاطبیعت تغییرنمی کند ، تحول نمی یابدو و از قوانین غیر قابل تغییر ابدی تبیعت می کند.
با وارد شدن دو متفکر یادشد ه چون " رنه دکارت" و " اسپینوزا"تاریخ تکامل خرد وارد مرحله جدیدی شد.
ماکیاولی اولین کسی بود که به کلیسا حمله کرد و بر عیله دیکتاتوری کشیشان، سخنرانی های کرد؛ زیرااوباورداشت : " خدا در خدمت منافع کلیساست".
تابالاخره باواردشدن جان لاک که معتقد بود ، انسان ها آزاداند که به روش خود در مورد خدا بیندیشند، نه به اساس توصیه های این و یا آن مذهب... ابعدازاوفلاسفۀ دیگری چون مارکس ، هایدگر، سارتروغیره یکی پی دیگری دراروپاظهورکردند وسیمای دگراندیشی هادراین قاره رابه صورت کامل دگرگون نمودند.
منابع ورویکردها:
1- بیهقی ، السنن الکبرا، دلایل النبوة ، باب جماع اخبارالنبی ، جلد7، صفحۀ 137 ؛ طبرانی ، المعجم الکبیر
2- داکترحاکم مطیری ، آزادی درتوفان ، تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام ، ترجمۀ پاینده محمد، پیام مجاهد
3- داکترحاکم مطیری ، آزادی درتوفان ، تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام ، ترجمۀ پاینده محمد، پیام مجاهد، شمارۀ 588
4- همان منبع ، شمارۀ 589
6- www.shia-news.com/ShowNews.asp?Code=86062614 - 34k
7- ابن تیمیه ، اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم، صفحۀ 138
www.maktoobblog.com/email_post.htm?uid=nazaratdini&post=270992 - 134k
8- الفوائد_الإمام شمس الدين أبي عبد الله بن قيم الجوزيةمم (منبع سایت بیداری اسلام )
www.fateh85.blogfa.com/post-8.aspx - 38k
9- آقای سیدنصیرهاشمی ، سپیده یی پس ازاسلام ، صفحۀ 63
10- احمدعلی کهزاد، افغانستان درمسیرتاریخ ؛ عبدالحی حبیبی ، تاریخ افغانستان
11- www.aftab.ir/glossaries/instance.php?gid=3&id=1259 - 133k
12- ازمقدمۀ کتاب تفسیرابن کثیر
13- آقای رزینکوب ، سیرعرفان وتصوف دراسلام
14- عفیف عبدالفتاح طباره ، ترجمه: ابوبکرحسن زاده ، تدوین وجمع آوری حدیث ، صفحۀ 465
15- داکترسیدجوادطباطبایی ، مجلۀ ایران فردا، غرب وشرق ومسایل ما، شمارۀ 12 ، ص 5، 6 و7)، پیمان ، شمارۀ 99
16- www.aftab.ir/lifestyle/view.php?id=17472 - 110k