خوشه چين

درین سفر

نهال امیدبه ثمرآید

این یا د داشت به مرمی میماند که از جوف های دماغ خو شه چین فیر می گردد. مستقیمآ به حیث امپول دردماغ بعضی از نو یسند گان پر تلاش اصابت مینماید. آ نها را ازخط سیرانحرافی تغیر جهت میدهد که نسل فردای ما به مانند شما خرد مندان با هوش سخت نیازمند است. تا مطالبی را، دربازار گرم سیاسی عرضه نمائید، که دیگرهمچو شما ها ، مصروف استخوا ن جنگی ها نباشد. استخوان جنگی که در دست یکی طوله پای امین ، در دست دیگر طوله پای تره کی ، همین قسم دردست  های دیگر طوله پای بدخشی، کار مل، نجیب، بریالی،مجید کلکانی، اکرم یاری،  و غیره وغیره وغیره درفرق،فرق همدیگرحواله نمائید.وبرای دفاع ازخود، کاسۀ سربا به کلان هارا(( پشتون،تاجک،هزاره،ترکمن،ازبک،ایماق وغیره)) بحیث سپردرمقابل گرز((ضربه طوله های پا)) استعمال مینمائید مقابله علیه ظلم و ستم برای انسان جوهرمیبخشدوانسانیت را به اثبات میرسانداگرستمگرانی ازپا درآمدند  لگد زدن درجسد مرده ها وظیفه اطفال و کو دکان است ویکی ازروشهای نا جوان مردانه است. که درفرهنگ عیارا ن نمی گنجد. بدان میماند که دم شمشیرآ بدیدۀ خودرا که ازکوره برآمده است،برسنگ بمالی.اگرطاهربدخشی ومجید کلکانی، میراکبر خیبر،عبد ا لرزاق اوریا خیل، کریم زرغون، انجنیر بسام ،آقا گل با ئس، سلام هلمندی، ودیگر شخصیتهای با اعتبارکه درگرما گرم حادثه قربانی شدند. زنده می بودند. درین شرایط حرفهای دیگری را ارایه میکردند. زیرا که مید ید ند در گوشه گو شه کشور،درمحافل عروسی ، درمراسم سنت های اجتماعی ملی و مذهبی تو سط قوای ناتو قرآء و قصبات کشور زیرنام طالب بمبارد میشود.آ نها اگر توا نستند در مقابل تعرض روس ها از خود عکس ا لعمل نشان دهند. بدون شک که درین برهۀ زمانی بافهم ازین مطلب که (( دست ها وپا ها خس مارشده است اند کترین تماس فغان را به ملکوت میرساند ووابستگان همه طرفهاناراحت میشوند.)) (( جبهه جدید مبارزه ضد ستم وتعرض بیگانگان را درسطح ملی و بین ا لمللی باز مینمودند)) آنها سیاست مداران با شرف بودند و با شرف مردند.آنها جسورترین باوجدان ترین با حیا ترین وبا ادب ترین شخصیت های زمان خود بودند.

شاید هریک شما بگو ئید که ما احساس و درک ما از اندیشۀ آنها ما یه گرفته است. بنآ جوهرتان را حفظ  کنید. ما نباید که صفحات انتر نیتی را به سرچوک مبدل نمائیم وهربازاری از مطالب ما تعبیر منفی نمایند . باید که صفحات انتر نیتی را به شهر مبدل نمائیم که فرهنگیان ما همه خودرا درین شهر انتر نیتی ببیننند و مطالب سود مندی را برای نسل امروز وفردا عرضه کنند.  به قلم تان رنگ آ بی پرنما ئید. بنویسید که در شرایط مو جود  یگانه جادۀ  که مارا به هدف میرساند عبارت ازجادۀ گاندی فقید است. که خیلی طولانی است کنون ما درین جاده روبه سفراستیم. وتو انسان صیقل شده و پا ک طینت داو و دشنام نده  درین راه مردانه پیش شو که نسل های آینده پل پای تورا تعقیب نمایند. ورنه ازملک بیگانه، فیر کردن درجسد مرده ها انسان را درسطح کسانی که مرده هارا ازقبربیرون میکشند« قبرکاو» سقوط میدهد.

 اگرمیروی به حیث پیش قراول با ما درین سفر،درین سفر طولانی همراه با عیاران، درین سفر، بیرون میشویم ازمیان ویرانه ها،ازدرون مغاره ها، اززیرخیمه ها ازلای دره ها ، ازفرق کوه ها همراه عیارا ن به سوی کهکشان ها، میرویم ومیرویم و میرویم...... حین سفر، حین سفر، حین سفر، میشنویم، میشنویم میشنویم. که مولانای بزرگ میگوید، میگوید و میگوید.   

بجوشید، بجوشید که ما بحر شعاریم

به جزعشق،به جزعشق دگرکارنداریم

درین خاک،درین خاک، درین مزرعۀ پاک

به جز مهر، به جزعشق دگرتخم نکاریم.

چه مستیم,چه مستیم ,ازآن شاه که هستیم

     بیایید ، بیایید ، که تا د ست برآریم

چه دانیم،چه دانیم،که مادوش چه خوردیم  

      که امروزهمه روزخمیریم وخماریم

  مپرسید ، مپرسید ، ز احوال حقیقت

    که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم

              شما مست نگشتید وز آن باده نخوردید        

     چه دانید ، چه دانید ، که ما در چه شکاریم

نیفتیم برین خاک ستان ما نه حصیریم

     برآییم برین چرخ که ما مرد حصاریم

                                     « مولانا»

برای اینکه ماهیت انسان را خوبتر معرفی کرده باشیم این اخطاریه مهاتما گاندی را توام با نصیحت کنان میخوانیم که

میگوید: هفت چیز انسان را ازپای در می آورد

1- سیاست بدون شرف

 2- لذت بدون وجدان

 3- پول بدون کار

 4- شناخت بدون ارزشها

5- تجارت بدون اخلاق

 6- دانش بدون انسانیت

7- عبادت بدون فدا کاری.

هفت مادۀ فوق را بلبل ازبلندای شاخ درخت دما دم شفق عبادت کنان به نوا می گیرد و میخواند هریک تان باید که انسان را بشناسید و برای آ ن ارزش قایل شوید. خوشه چین میگوید: ببین از برکت اتفاق و اتحاد شما جنگل به روی زمین سبز کرد ودرخت برگ کشید و شگوفه کرد بلبل به تماشای گل آ مد، احساس خودرا بیان کرد که انسان قابل شناخت است وارزش انسان بالاترازان است که درتغیروتحول ورام ساختن طبعیت نقش بازی مینماید.

انسانی که امروز((انسان افغا نستان)) باحما قت دست به گریبان است.هیچ نیاموخت ازحوادث ، مفهوم فقررا درک نکرد. تا خودرا ازین ورطۀ جانگداز بیرون بکشد که به مرض زبان مصاب نشود، به مرض نژاد آ غشته نگردد،مرض سمت پرستی(( زبان،مذهب، نژاد)) را وسیلۀ رسیدن به قدرت هدف استرا تیژیکی قرار ندهدکه این گفتۀ های گاندی به آدرسش صدق نکند ((1- سیاست بدون شرف2-  لذت بدون وجدان 4- شناخت بدون ارزشها 6- دانش بدون انسانیت)) همین اکنون بعضآ با استعداد ترین و توان مند ترین قلم بدستان کشورما، ازلحاظ  ذهنی مسخ شده اند که گویا این کاروان درمجموع عمله وفعلۀ سرمایه سالارجهان اند دررا ه روان اند.فیل شتر، قاطر، اسپ، درپیشا پیش این کاروان «خر» هنگ زده روان است. ترانۀ سرمایه میخواند. مورومورچه پا مال شان می گردد. درجا ئیکه لنگر می اندازند. گرگ و شیر و پلنگ شروع به خوردن مینماید. گاو گوسفند و شتراز خوردنی باب استفاده کرده نمیتوانند تنها نشخوار مینمایند. این سخن را  میخواند بلبل سحرخیز درنوک شاخ بلند. وقتیکه اززیبائی گل اسرا روماهیت زنده گی را آموختم شما دا نشمندان توان مند، چرا انسانیت را فدای منافع اقلیتها میسازید وبه حماقت تن درمیدهید. بیا ئیید قلم تان را ازرنگ خون پاک هزاران درهزار شهید گلگون کفن  ((اعم ازمردان رزم وپیکار، پیروجوان، بیوه ویتیم)) شمال جنوب مرکز شرق وغرب کشورکه به زبانهای مختلف تکلم مینمایند.پرنمائیدوبنویسیدروی درفش سرخ  آزاد گان به این مضمون.

                    آگاهی سرآغاز آزادی ا ست

بلی خوشه چین راست میگوید که:

در ماه های زمستان پهلوی شغارۀ آتش نشستن

دل به رویاهای عالم گیر گرم بهاران بستن

مارا به هدفی که درپیش روداریم((آ زادی))نمیرساند.اگرانسان به ماهیت آزادی پی نبرد. برای بدست آ وردن آ زادی هیج گونه کو ششی نخواهد کرد. بلبل اگربال وپر نمیداشت،چطورمیتوانست که  به ملاقات معشوقۀ خود به گلزاربرود وشاعری مینوشت:

  

“    بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه درمنقارش

اینطور:

 

حرف درزبان بلبل

زبان میان کاسۀ الفاظ

بلبل نشسته بالای شاخ

 شاخ در درخت

درخت میان جنگل

 هرگزآ زرده نشود

دل بلبل عاشق

 زخاردرین سفر.

 درین سفر

 قلم خون میچکاند ازجگربه صفحۀ کاغذ،زیرا که صفحۀ تاریخ راز امروزما را به فردا بیان می نماید، بنآ رنگ قلم و کاغذ هرسه رفقای تشکیل دهندۀ سه ضلع یک مثلث. به اتفاق هم مشوره کردند.این مطلب را بیان میدارند که ما متفق شده ایم که گفته هائی پیشگامان انسان شناسان را برای شما بنویسم آ نها  این طور گفته اند:ای راهیان عشق به وطن و مقام والای انسان شما باهم کنارآ ئید که دشت سوزان ازبرکت کنار آ مدن های شما، به گلستان مبدل گردد که.

ابرجوشان برسر دشت

 به باران آ ید

به  بوی نم نم باران

 در صحرا ودمن

گل وسوسان آ ید

نسترن، نسترن؟

بلی نسترن

 نسترن خیمه زند

 درصحن چمن

درداخل خیمه

عروس بهار

به شکل پنهان آ ید

 پروانه، پروانه

برکومۀ پندگ گل

بوسه زند

گل  لبخند زنان

عشوه کنان چرخ زند

با دمبق چشمۀ آب وسازصبا

بتوی آب، ازچشمۀ آب

معطر از بوی گلاب

پا ش دهد دامن عطر

چهاراطراف و کنار

 بوی کنان

بلبل مست غزل خوان آ ید

نشیند برشاخ د رخت  

و بگوید که این جشن

جشن بهاران است

از وحدت یاران است

درین میان

آ هنگی ازحنجرۀ«خوشه» به صدا آ ید

برائید، برا ئید، برا ئید

به میدان

 بیا ئید بیا ئید، بیا ئید

ای خلق افغان

بیرق «عیار» بد ست

نغمۀ گل سرخ آ زادی را

بسرا ید، بسراید، بسراید

نزنیم

یک دیگر خودرا

کم نزنیم

 نزنیم، نزنیم، نزنیم

شویم

متحد یک پا رچه شویم

تا که

 بت دشمن بشکنیم

شکنیم ، شکنیم، شکنیم

که دیگر تخم ستم از زیر خاک

نه برآید،نه برآید،نه برآید

«خوشه چین» توکه فهمیدی

 آ نگاه است که

نهال امیدبه ثمرآید

 


بالا
 
بازگشت