خوشه چين
من دردمشترکم
مشکل مردم ورفع ودفع تمامی دردها فقط وفقط ازمجاری شناخت ازموقف ومقام انسان حل شده میتواند. آن زمان است که جنگها جای خودرا به صلح مبدل میسازند.
بدین لحاظ است که «خوشه چینان» دفاع ازخود وبی نوایان را به خود فرض دانسته اند. وتعرض را عمل وحشییانه بیان کرده اند.
من درد هستم، درد مشترک خلقهای حدود وصغورجغرافیای سیاسی افغا نستان میباشم، درد مشترک مردم زحمت کش وستمدیده های افغا نستان میباشم، من درد مشترک، یتیمان و بیوه زنان و نونهالان کشورجنگ زدۀ افغا نستان میباشم. من دردی هستم که میگویم کشور افغانستان را به دردزبانهای ملی مصاب ساخته اند. ازخاطراین دیده درایان وچشم سفیدان، شیطان صفتان مردم عادی افغا نستان به مرض قوم پرستی،سمت پرستی، منطقه پرستیی، دین ومذهب پرستی،گرفتارآمده اند این قماش افراد ازجمله افرادی اند که تمامآ اوامرواحکام الهی را نادیده میگیرند. به ارزشهای انسانی پشت پا زده اند. درموقف انسان وانسانی وعمل انسانی علامیۀ سوالیه قرارداده اند.گویا که خود ازموقف انسان بودن انکار کرده اند.ازپنای قوم وقبیل زبان ومذهب خودرا میخوا هند که صاحب عزت وجاه و منزلت نمایند این دارنده گان امکانات((زمین داران وقبایل ونوکیسه زران اند)) که خلق های افغا نستان را اجبارآ درجنگ رویا روئی به امربیگانگان قرارداده اند،خلقی که همیشه درسردسترخوان بعدازخوردن نان دعای خیرمینمایند، خلقی که درمسجد دعای خیرمینمایند.خلقی که همیشه آرزویش بوده است همه درپهلوی هم برادروارزند گی نمایند.امابدا به حال سیاستمدارانیکه امراض زبان را درکشورما رواج داده اند مرضیکه، سخت ترازمرض مهرقه کشنده است. این مرض مرضی است که قرن ها ریشه درخوشبختی خلق ها میدواند تا خلقها ی ما را بد بخت نگه بدارند.تحت شعاع همین کثافت کاریها است که بعضآ صاحب نظران جوان وقلم بدستان توانای کشورما تغیرموضع داده اند. من نمیخواهم که از اسم کسی نام ببرم برای اینکه سندی موجودنیست.اما بعضی مسایل را میخواهند که در موردش شایعه پرا گنی نمایند.یکی ازشخصیت های جوان وتحلیل گرسیاسی که برحق درمورد آن شخصیت عقیده ام چنین بود که او میتواند با داشتن((قریحه))و ذکاوت عالی درمدت زمان کو تاهی ، به حیث شخصیت توانای ملی مبدل گردد. بد بختانه به سفرطولانی خود پایان داد. از توصیف امیرعلی شیرنوائی،مرزاعبد القادربیدل،فردوسی،کاتب هزاره، وشخصیت های فرهنگی دیگرچون ناصرخسروبلخی،رابعۀ بلخی کناررفت برحق آنهاظلم ناروا کرد.درسطح توصیف تیمورلنگ سقوط کرد.درست است که تیمورلنگ بابه کلان دیگران اند.اما فاجعه آ فرین برای خلقهای دیگرواقع گردید.
این شخصیت فرهیخته که شخصآ خودم اورا شایستۀ چنین مطالب نمیدانم. بگذار که دیگران ازچنگیزخون آ شام ،سکندر ویران گر،اعراب تاریک اندیش و، سلطان محمود واحمدشاه تجاوزگر،اولی برای 12 مرتبه ودومی 8 مرتبه خلقهای هند را پامال نمودندوخون انسان نوشیدند،جلادان وحاکمان ودکتا توران خاندان آل یحی را تو صیف نما یند و به آ ن افتخار کنند. خوب است که «خوشه چین» ازلانۀ صافی گری خویش پارا قبلآ بیرون کشیده است.درزندگی نخواسته است که بنام جاه ومحل قوم وتبارتمکین نماید. ازهمه قلم بدستان وخبره گان عین توقع برده میشود. چه زیبا خواهد بود. همان طوریکه خلق قالین باف ترکمن روی پارچه ریخت و بافت را با پنچه های ظریف خود از رنگ های مختلف بارنگهای مختلف ترکیب و مرکب نموده وبعد ذریعۀ همان رنگ گلهای رنگارنگ راروی پارچه ریخت و بافت نقش ونگاری میکنند.
زیباترازان خواهد بود که خبرگان ما وسازنده گان وفعا لان سیاسی ازهرقماش، قبیل، تبار، قوم ومذاهب وغیره که اند. درریخت بافت اجتماعی، ازشمال به جنوب و ازشرق به غرب کشور،با پخش اندیشه های اخلاقی وانسانی خویش،مقام«انسان»
را گرامی ترمعرفی نمایند روی سرزمین مهرومحبت را به مانند نقش قالین زیبا و مقبول بسازند. اگرچنان نشود. مطالب پا ئینی چنین می نمایند.
زمانه دراین مرحله دستورصادرمینماید واززبان دردمشترک چنین نقل قول میکند وبیان میدارد به این مضمون اگرهمه صداهاازیک حلقوم برنیایند. مسیرتغیر وتحول خردمندان غیر مسئول را این زمان را به حیث مسخره های تاریخ ثبت نام مینماید وخود مطابق به امرانکشافات ساینس وتکنا لوژی برخلاف، قرنهای 20،19، 18 درقرن 21 دهل را برگردن خود گرفته.آنطورمیکوبد،میکو بد، میکوبد تا بازیگرحقیقی«هنرپیشۀ» زمان خودرا برای همسانی رتم آ هنگ این زمان پیدا نماید. چرا که؟ جارچیها وبوق نوازان بی بی سی و صدای امریکا هم نتوا نستند این هنرمند با استعداد قرن را به میل خود شان پیدا نمایند اگریگان نفر پیدا شده است خود به رسوا ئیی وروسیائی امریکا ئیان و شرکای اقتصادی آنها وظیفۀ تاریخی خود دانسته نظربه اندیشه واعمال شوم وخبیثانۀ تجاوزگرمهرتا ئیید گذا شته اند.
من دردمشترکم:بیان میکنم کسانیکه که دربازی شطرنج سیاسی ملی و بین ا لمللی کشت ومات شده اند وشکست خورده اند. دست به اوشلقی میزنند.
حریفش میگوید که
تُف خوده پس لشت
این نوشته
یک طنزاست
نه زشت و پلشت
با موجو دیت یک رخ ، دواسپ و یک فیل درپیشا پیش آنها با حرکت یک پیاده درمیدا ن مسابقۀ شطرنج، درمقابل حریف یک کشت شد وشکست خورد. گفتندش که کجا بودی گفت که جائی نه باز تکرا ر گفتندش چی آ وردی گفت که چیزی نه. از من پرسیدند که تو کجا بودی گفتم که شهر بنگاله گفتند که چه آوردی، گفتم که مرچ مسا له،گفتند برای کی آوردی؟گفتم که برای کشت شده درشطرنج سیاسی وشکست خوردۀ گوساله. این بازیگرسیاسی، صدای زنگ پای خود را با دم دهل هم آ هنگ کرده نمیتواند،این مطلب را در خواب دیدم که به آ درس آ ن میگفت مرحوم عبدل پغمانی وغوثی لوگری گاهی وقت درپای یک زانومینشیند وگاهی وقت سرزانوی دیگرتااگرچوبکی را برسرش بشکنانند.تماشاچیان میگویندکه حیف ازان چوبک توده ها برسرآن رهبرسیاسی« بازیگر» سیاسی چوبک میشکنا نند که مجموع حرکات وسکنات خودرا طبق برنامۀ ازقبل تنظیم شده مطابق به آهنگ ونیاززمان هم آهنگ سا خته بتوا ندتا که جامعه راازمنجلاب وبحران کنونی بیرون بکشد.
من درد مشرکم اعلان مینمایم که همه جا ماتم است.
هرطرف میبینیم اشک هاروان است.بلی اشک است به مانند آ ب روان که از چشمها جاری میشود. آب می آ ید آ برو می برد وروی میشوید. مروارید را آ ب است. زمانیکه آ بش ریخت بدانید که دیگرآن ارزش قبلی خودراندارد. کسیکه خانه ندارد آ برو ندارد. کسیکه در قریه خانه ندارد درآن قریه عزت و آ برو ندارد پس اورا درآن ولسوالی، ولایت، ولایات ، کشوروکشورها جائی برای خود ندارد. همین لحظه از شخص اول گرفته تابه دهقان جامعه چه رسد که دست به گریبان نخبگان با ندازیم. آ نها خود درین مورد بهتر نسبت برای ما آ گاهی دارند.درلبها مهرسکوت زده شده است. کودکی را ندیدم که لبخند بزند. زیبا ترین کلمه عشق است.عشق به خدا، عشق بوطن عشق به ناموس،عشق به طبعیت زیبا، عشق گل و بلبل،عشق شمع وپروانه، عشق بوطن، عشق به انسان، عشق به سازنده گی وبا لنده گی،عشق بین جوانان (( دختروپسر)) عشق هیچ گاهی نخوا سته که دردشت های سوزان ودشت نامرادی به سراغ نا امیدان برود. عشق تنها وتنها، به جا های سیلان مینماید که درآنجا گرمی مهر، درزیرآ بی سپهر، نوازش گرهمه دانه های فرورفته درزیرخاک میگردد. پیام میدهد بیرون آ ئیید ازان تاریکی و زندان یخبندان لعنتی، که لعنت خدا برسرش عنقریب آ فریده میشود.آنجا است که زبان سبزه ها وعلوفه باب به گفتار می آ ید و به همرائی جنگل در دشت و صحرا وکوه بیابان همرازوهم سخن می گردند آن شب که اشکها ازچشمان جاری بود، تأ ثرات رنج وغم درد مشترک بی وطنی بود. آن وقت که لبخند میزدم، آ ن لب خند خوشی نبود آن لبخند،زهرخندی ولبخند نا امیدی بود، گفتم که من درد مشترک ام، نه نغمۀ خوشی که به یاد دلبر نازدانه خود زمزمه کنی، آ هنگی نیستم که ازجاهای دوربگوش توآ یم، منظره دلپذیرو شرشرۀ آ ب روان، کوهها و ودره ها نمی باشم که آ نرا ببینی، یااز روی کتاب ها و ناول ها مرا بخوانی. گفتم که من فقط درد مشترکم توباید مرا درک نمائی، توباید فریاد بکشی، ناله زنی چنان فریاد ناله بزنی، که کوهها و دره ها به لرزه آ یند اگرفریاد ناله از درد مشتر بالا می گردد، هیبتش هزارها چند قوی ترازفریاد های عادی است زیرا که این فریاد مجموع فریاد ازدرد مشترک است. درد ملیون ها است وفریاد ملیون ها است
ببینیم روح بعضآ روشن فکران با ما همدردی وغم شریکی نموده اند این طور. میگویند که ما برای خود اجازه نمیدهیم برای دفاع ازخود وهمنوعان خود سلاح برداریم « مادر وطن؟ بلی...... ایجاب مینماید» چراکه این رویه درتمامی دوره ها،نتیجۀ برعکس داده است« کودتاها». دست بردن به قلم یگانه راه انسانی است.اگرمجالی برای چنین یک کارآ ماده باشد امید که دستگاه حاکمه از نتایج عمل کرد مثبت خویش رضایت عام مردم را حاصل کرده بتوانند. خدا نکند که حکومت های بعدی، تهدید و شکنجۀ روز نامه نگاران و نویسنده گان و تحلیل گران سیاسی را وسیله سرپوش گذاشتن به جرایم خود بکنند(( هیچ دولتی سراغ شده نتوانست که حرفهای منتقدان خودرا تحمل نماید)). چرا ؟ به این دلیل که تهدید ها در طول تاریخ به اثبات رسانده است زلزله های به موقع و بدون موقع واکثراوقات دولت هارا سرنگون ساخته است و ملت هارا به تباهی داده است. دوستان عزیز، جوان مردان((عیاران)) آ ینده سازان: بیا یید که از طریق اخبار، روزنامه ، مجلات و صفحات انتر نیتی ، یک باردیگراعلان نما ئیم وبگوئیم خطرات فراوانی درپیش روداریم، اگر دقت نشود تنها کلمات کلیشۀ مصروف شویم حریف هوشیارترازما درمسایل برخورد مینماید. خطرات خواهی نخواهی به استقبال ما می آ یند(( عوامل بیگانه ما جرا جوها، ضد نهضت، ضد تحول ترقی و پیشرفت، تجزیه طلب)) یکباردیگر دست به گریبان وطن پرستان حقیقی دست درازی مینمایند. برف بام خودرا بالای بام وطن پرستان می اندازند.