اسدالله جعفري
حزب وحدت را،نسل هزاره نخواهد بخشید
یادکردی از علامه محقق خراسانی
بایدکلامی از شبنم وگلبرگ گفت که سخن از در یا است وسربر ساحل سودن.
شعر وشعور از نام اوبر خود می بالد.
تاق ابروی او محراب حکمت بود
عرفان از چشم او تجلی آموخت.
ادب از اودأب ادب دارد
فقه درسینه او مسکن گزید.
اصول در او ثابت بودکه اصلها ثابت وفرعها فی السماء.
بنانش مسیر تاریخ را خط می کشیدو بیانش تبیان بود
تفسیر در خطوط پیشانی بیمرزش سیر داشت.
سعه ی صدر داشت وصدرش گنجور حدیث بود
سینه او آبشخورخطابه بود
وعظ ونصیحت در محضر او دلبری آموخت
رسالت برشانه او خیمه گستراند
امامت بازبان او تفسیر غدیر می گفت
تربیت درمکتب او تراوت گرفت
تعهد ردایش را براو بخشید
ایمان هیمنه اش را به او عطاکرد
شب با اوالفت دیرینه داشت
شفق بر چشمانش گل می نشاند
ستاره بر سجاده اش گیسوگره می زد
ناهید زلف برشانه اش می افشاند
پروین عصمتش را بلور اشکانش می ساخت.
ثریاپیچه در زمزم چشمش غسل تعمید می داد
آری سخن ازدریا وشبنم وشب وشفق است .
سخن از او ست.
او که از تبار نیکان بود واز نسل فضیلت .
فرزند نهج البلاغه بودوشاگرد قرآن وخوشه چین صحیفه سجادیه.
سخن از فقیهی است حکیم وحکیمی فقیه
سخن از عارفی است مجاهد( اشداء علی الکفار)
مجاهد سجاده نشین بود برهم زننده خواب بدمستان ستم پیشه وشکم باره
سخن از مردی است که تندیسی از والای ها وزیبای ها بود .
نام ازمحمد داشت که مسلم بود وفرمانبردار.
اسمش عیسی بود وشهرت از حق داشت .
محقق بود وازخراسان وخود خاورستان اشراق.
نمی دانم که از علامه محقق خراسانی با چه زبانی سخن بگویم واز او چه تصویری بر خیال نقش زنم؟البته نه خیال درخیالستان خیال شاعران،که درعالم مثل وجهان جبروت.
محقق خراسانی ازنسل وتبار آخوند خراسانی بودوهمشهری خواجه نصرالدین وهمزاد بوعلی سینا وهمسلک سنائی وهمسفر ناصرخسرو.
علامه محقق خراسانی در نجف
چنان که وقتی آخوند خراسانی وارد نجف شد ودُر نجف گردید ونگین حلقه یاران وستاره مجلس وخورشید فقه وفقاهت وترسیم گر اصول،محقق خراسانی هم وقتی وارد نجف شد وسر بر مزار علی سایید وپیشانی بر قدم حسین گذاشت وسربر سامرّاء زد وغیظ در کاظمین نهاد وعلم داری از عباس ،وفاداری از حبیب وجوانی از علی اکبر ومحراب داری ازسجاد وقافله سالاری از زینب آموخت ؛خود علم دارقلم شد وزینت منبر وخورشید فقه وفقاهت.
محقق خراسانی که در آن روزگاران به شیخ عیسی قاسمی نام ولقب داشت وزاده خراسان بود وریشه در هزارستان داشت وکوله بار از همت وغیرت درپشت وفضیلت در مشت.
اما این زاده خراسان، بسیار زود سیرت خاوری خویش را دامن گستراند وصیتش علم بر خاور افراشت وباختر را زیر پرگرفت و از شمال تاجنوب امتدادبخشید.
این شیخ عیسی قاسمی را قسمت آن بود که در محضر بزرگان وخداوندگاران علم وفضیلت زانوی ادب برزمین نهد وبرسفره تدقیق نشیند وخوشه تحقیق برچیند وخود محقِق شود تاآرزو های به کمون خزیده هزارستان محقَّق گردد.
این سان بود که این شیخ عیسی قاسمی شد محقق خراسانی وخطیب نجفی ومعتمد مراجع تقلید وچشم وچراغ وارثان انبیاء ومحبوب قلوب امت مرحومه گردید.
محقق خراسانی تنها فارسی گوی عرب زبان آنروز نجف بود که در بیوت پیشوایان حوزه ومسندداران فتوی وشارحان شریعت، خطابه القاع می کرد وفضیلت می گسترانید وایمان منعقد می ساخت.
از جمله کار های بیاد ماندنی محقق خراسانی در نجف آنروز، این بود که فرهنگ تحقیق را با جوهر تدقیق سیره حوزه کرد وبین تعلیم وتفهیم وتدوین وبیان وبنان جمع کرد.
در آن روزگاران نجف،نجف رشدش یاافقیی افقی بود ویا عمودیی عمودی وکاروان داران دانش وطالبان دانایی در یک دانش فربه می شد بدون آنکه در دیگر دانش ها بینشی کسب کنند ورویشی رخ دهد.
اما محقق خراسانی در همه عرصه های دانش بینش داشت ورویش وگویش .
او با این که فقه واصول می آموخت، فلسفه وعرفان می بخشید .
نی نایش نی شکر فارس بودوشعر فصیح عربی می سرایید وقصیده انشاد می کرد.
آنگاه که معراج روح می کرد وبر براق سخن می نشست وبر مأذنه مسجد الاقصی خطابه اذان وعظ می گفت ،عرب وعجم رازیر یک سقف گرد می آورد وبافصاحت به دو زبان عرب وعجم خطابه القاع می کرد وهرکسی از ظن خود می شد یاری او.
اگر بگویم این خراسانی بود که راه را برای مرجعیت علمی آیت الله العظمی محقق کابلی،آیت الله العظمی فیاض وعلامه مدرس افغانی،هموار کرد ؛سخنی به گزاف واغراق وغلو نگفته ام.
این را شما زمانی می توانید خوب دریابید که داستان تقریض نوشتن امام خویی را بر اثر گرانسنگ آیت الله العظمی فیاض ، به قلم شهید عبدالمجید خویی بخوانید.
به هرحال محقق خراسانی با خطابه خوانی در بیوت مراجع آن روز نجف ومخصوصا بیت مرجعیت عام جهان تشیع،آیت الله العظمی حکیم،خویی ،خمینی وشاهرودی ،موقعیت علمی وجایگاه اجتماعی طلاب غیر عرب وبویژه طلاب غریب ومظلوب افغانی را تثبیت کرد .
خراسانی علاوه بر این که خود آثار علمی بیبدیل در عصر خود را در نجف پدید آورد وبا این کار ذهنیت تحقیر آمیز عرب وعجم را نسبت به طلاب افغانی تغییر داد،وبا تألیف کتاب ارزشمند(المؤلفون الافغانیون المعاصرون)طلاب گمنام افغانی را دارای نام ونشان کرد واستعداد های درخشان افغانی را شناساند واز عزت علمی وفضیلت وذی طلبگی شان دفاع کرد .
باز گشت به ایران وتدریس در دانشگاه تهران
او که مجاهد بودو احیاگر وفضیلت گستر،چنان که پیشانیش بی مرز بود وفراخ دامن وبی ساحل،ایمان وعقیده اش مرز وجغرافیا ونژاد نمی شناخت ومرز وجغرافیای عقیده وایمانش اقتضای تکلیف بود ونژاد ش پیداکردن انسان های نیاز مندبه هدایت.
لذا وقتی امام خمینی کشتی نهضت وزورق انقلاب را به ساحل ظفر پهلوداد وبساط امامت گستراند وردای ولایت بر شانه افکند وطرح نودر انداخت ودولت کریمه تشکیل داد ونیاز به حکیمان زاهد وزاهدان فقه وفقیهان زمان شناس پیداکرد،علامه خراسانی از نجف به تهران آمد وامام نهضت بر او تکلیف نمود که در دانشگاه تهران بساط حکمت بگستراند وملا صدرا وبوعلی سینا را به مهمانی فراخواند واین نسل را راه ورسم مشی حکمت سینایی وتعالی بخشی حکمت متعالیه صدرای آموزد .
من یکبار از زبان آن عزیز سفرکرده شنیدم : آنروز که علامه محقق خراسانی به دستور امام خمینی در دانشگاه تهران فلسفه درس می گفت ،مرحوم صادق خلخالی فقه درس می داد ونهایه رامختصر می کرد .
من سه سال قبل از فوت مرحوم آیت الله صادق خلخالی ایشان را دوبار در مدرسه اش در شاه عبدالعظیم در معیت مرحوم استاد فخرالدین حجازی دیدم ولی غرابت وغربت نگذاشت که راجع به علامه خراسانی وازدرس وتدریس ایشان دردانشگاه تهران سؤال کنم.
اما این که چه شد که علامه خراسانی تدریس فلسفه صدرایی را دردانشگاه تهران رها کرد ورحل اقامت در مشهد افکند وگمنام وبی حشم وحریم وحرم زیست؟
در این باره حرف های ضد ونقیض گفته شده است که هیچ کدام دلیل متقن ندارد ونمی توان بطور یقین سخن گفت اما یکی ازعلل وبلکه علت العلل این بوده است که محل اقامت وبرگزاری نماز علامه ،یکی از ساختمان های مصادره شده از ضدانقلابیون فراری بوده ووقتی علامه محقق خراسانی این را متوجه می شود واز آنجای که دأب فقهی امام خراسانی با دأب فقهی امام خمینی وشاگردان امام خمینی ،در قلمرو تصرف ولایی ولایت فقه ،تفاوت داشت وامام خراسانی این چنین تصرفات را جایز نمی دانسته اند لذا دانشگاه تهران را برای همیشه ترک می کند.
زهد وپارسای امام خراسانی زندگی درگمنامی وپارسای زیستن را بر محقق تحمیل کرد لذا او هیچ گاه ازسابقه آشنای خود با امام خمینی در جهت رفاه معاش وشهرت درجلوت بهره نبرد.
محقق خراسانی با این که درتنگنای سخت و نفس گیر معیشت قرار داشت،هزگز متانت طبع خود را حراج نکرد.
داماد آن مرحوم به من گفت که براساس خدمت که علامه خراسانی به بیت مرجعیت شیعه مرحوم حکیم درنجف کرده بود،وقتی شهید محمد باقر حکیم فرزند آیت الله العظمی حکیم از ظلم دیکتاتور عراق صدام به ایرا ن مهاجر شد،بارهای بار ها به دیدار علامه خراسانی آمدو به ایشان پول های هنکفتی را پیش کش کرد اما محقق خراسانی نپذیرفت وطلبه های نیاز مند را به شهید محمدباقر حکیم معرفی نمود.
علامه محقق خراسانی ونسل جوان
محقق خراسانی،در کهن سالی هم جوان بود وجوان فکر می کرد وبا جوانان الفت وانس فوق العاده داشت.
برای جوانان مستعد درس های فلسفه واقتصاد می گفت وکتاب های (فلسفتنا)و(اقتصادنا)ی علامه شهید محمد باقرصدر را تدریس می کرد.
سن من اقتضا نمی کرد که در درس های ایشان شرکت کنم. بنا بر این از شیوه تدریس آن عزیز اطلاع ندارم ونمی دانم که برخورد آن مرحوم با نسل جوان که در درس اشکال می کردند ،چگونه بود وکلاس درس ایشان چه ویژگی داشت.
اما در بعضی از سخنرانی های علامه محقق خراسانی در کتابخانه رسالت شرکت می کردم واز برخورد علامه با جوانان بسیار لذت می بردم.
اینجا یک خاطره از برخورد های هدایت گر علامه را می آورم:
در یکی از مناسبت های مذهبی درکتابخانه رسالت مراسمی برگزار بود که سخنران آن علامه محقق خراسانی بود و وقتی علامه برجایگاه سخن قرار گرفت وخطبه خواند وسخن آغازید ،بناگاه جناب آقای حاج کاظم یزدانی وارد مجلس شد وبا آمدن حاج کاظم یزدانی ،علامه محقق، سخنرانی خود را مختصر نمود وبعد گفت :
چون استاد سخن حاج آقای یزدانی اینجا تشریف آوردند وایشان تازه از سفر پاکستان برگشته اندوحرف های تازه دارد ... بعد علامه از جایگاه سخنرانی پایین آمدن وحاج کاظم یزدانی سخنرانی کرد.
این برخورد علامه خرانی بسیار آموزنده بود چون اگر ایشان آن روز از سخنرانی خود صرف نظر نمی کرد دیگر معلوم نبود که فرصتی پیش می آمد تا جناب حاج کاظم یزدانی گزارشی از سفر خود به پاکستان می داد.
نکته تربیتی این برخورد علامه این بود که می خواست به مردم بفهماند که بزرگا ن خود(البته هرکس را به اندازه بزرگیش) را قدر بدانند.
علامه وهویت بخشی به هزاره ها
همانطور که علامه در نجف به طلاب افغانی وایرانی هویت ملی وشخصیت علمی داد،وقتی به ایران باز گشت وفرصتی برای علامه پیش آمد تا بتواند درمیان مردم خود حضوریابد ومشعل هدایت گری را روشن نگهدارد.بدون هیچ چشم داشتی این کار کرد وبه نسل جدید هزاره هویت داد وهویت هزارگی را تبیین کرد وبذرهویت خواهی را در جان مردم کاشت واز سمبل های هویت هزاره صادقانه وبزرگوارانه سخن گفت واز آنان تکریم کرد ودر تکریم این نماد های هزارگی بفکر آبروی خود وجایگاه علمی واجتماعی خود نبود.
با این که ایشان درمقام مرجع بودواز نظر علمی وحید دهر ،اماباتواضع وفروتنی در حسینه هزاره ها حاضر می شد وبه مقاله ها ودکلمه واجرای موسیقی هزارگی گوش می داد ودرباره فرهنگ هزارگی سخن می گفت.
نقش علامه خراسانی در هویت بخشی هزاره را در یک همایش بین المللی باید بازخوانی وباز کاوی نمود
حزب وحدت قاتلان هزاره را
بر علامه محقق خراسانی ترجیح داد.
دردی را که هرگز تاریخ فراموش نخواهد کرد این است که حزب وحدت در زمان رهبری کریم خلیلی ومعاونت شیخ قربانعلی عرفانی،قاتلان مردم هزاره را بر محقق خراسانی ترجیح داد.
داستان از این قرار است که علامه محقق خراسانی بعد از تشکیل حزب وحدت برای استحکام پایه های این تشکل نوین بسیار زحمت کشید واین کوشش صادقانه علامه محقق بحدی بود که مخالفان حزب وحدت وآیت الله محسنی وپیروان محسنی ومخصوصا شاخه نظامی حزب محسنی،یعنی (شرطه الخمیس) علامه خراسانی را پدر معنوی حزب وحدت لقب دادند وبرای بدنام کردن این پدر معنوی حزب وحدت بسیار تلاش رذلانه نمودند اما علامه خراسانی همه ی این ها را نادیده گرفت ودر دفاع از اصل هسته ای حزب وحدت از آبروی خود مایه گذاشت وزبان ذوالفقار سایش را در خدمت این حزب قرار داد.
حتی در زمان از هم پاشی حزب وحدت وجدایی محمد اکبری ،آیت الله سید ابو الحسن فاضل وآیت الله سید عالمی بلخی وسید مصطفی کاظمی از حزب وحدت وپیوستن به ربانی وسیاف وخلق فاجعه غرب کابل،باز علامه محقق خراسانی در کنار حزب وحدت ماند.
من یادم هست ،وقتی ربانی وگلبدین حکمتیار توافق کرد که باهم صلح کند نماینده ی از حزب وحدت به ریاست کریم خلیلی هم در آن اجلاس شرکت کرده بود ودر باز گشت ،کریم خلیلی به مشهد آمده بود ودر کتابخانه رسالت یک نشست فرهنگی گذاشته بود ووقتی آقای کریم خلیلی به کتابخانه رسالت آمد واز وضع پیش آمده گریه کرد وگفت اگر حمایت فقیه وحکیم بزرگی چون آیت الله محقق خراسانی نبود کمر ما شکسته بود.
اما همین جناب کریم خلیلی در هنگام زعامت خود برای تشریف آوری برهان الدین ربانی به تهران (بعد از خلق فاجعه افشار )چنان مهمانی راه انداختن که هزینه آن ...
واین در حالی بود که محقق خراسانی در مشهد از بیماری قند رنج می برد وهزینه این درمان را نداشت.
این دردی است که هرگز آن را تاریخ فراموش نخواهد کرد واین خیانت زعمای آن وقت حزب وحدت رانسل هزاره نخواهد بخشید.