یک متن مرگ آفرین
ترجمه : میر حسام الدین برومند
از مجله شپیگل
شماره 21 سال 2008
درافغا نستان یک جوان محکوم به مرگ گردید .وی یک صفحه انترنت را که درمتن آن
حضرت محمد دشمن زنان خوانده شده ،پرنت نموده بود .
در سلول متعلق به وی یک چپرکت دوطبقه یی فلزی ، میز ، چوکی ویک الماری چوبی
،همچنان یک تشناب برای رفع قضای حاجت وسروجا ن شویی که به مشکل میتوان باور کرد
که کلا فعال است یا نه ؟ ، وجود دارد .این در واقع بهترین اتاق برای یک زندانی
بخصوص است .وقتی قفل های زندان بسته میشود ، ابها مات ، احساس عدم اعتمادوافکار
وتصورات گونه گون مغزش را پر میکند که غالبا بر محور مرگ ورهایی وعدالت
وبیعدالتی چرخید ه ودل ودماغش را میکاود . تا اکنون صرف یکبار برادرش یعقوب
ویکبار پدرش وی را ملاقات کرده است .
کامبخش انتظار لحظات دیگری را میکشد که آیا افرادی که در محکمه استیناف در
موردش تصمیم میگیرند ، کاری انجام خواهند داد . از آنان انتظارات متضادی دارد
که آیا اورا درک میکنند ویا بساده گی زیر جوخه دارش میبرند ویا به خاطر همین یک
ورق لعنتی ، چند مرمی را به مغزش خالی میکنند .
زندان پلچرخی در حاشیه شرقی شهر کابل موقعیت دارد . یک سرک کندو کپر با سوراخ
های عمیق که هر آن میانگاری موتر ی را میبلعد ، سرکی که در هر گونه هوا وهرفصل
سال پر ازخاک وگل بوده وبعضا لجنزار وباطلاقی میباشد .این سرک ازمیان سرزمین
متروک وخالی از سکنه وبدون اشجار عبور وسر انجام به یک درب فولادی بلند با
دوبرج دیده بانی محافظتی سنگی ، منتهی میشود.
این زندان در دهه هفتاد قرن قبل بنا یافته که از آن شوروی ها ، طالبان واینک
رژیم برسر اقتدار استفاده میکند .
3200 زندانی درین جا دربند استند . قاتلین ، تروریستان ، آدم ربایان ، سارقین ،
گروه های شیطان پیشه وهمچنان بیچاره گانی که هیچکس واقف حال آ نها نبوده و
نمیدا ند که آنان واقعا مجرم اند ویا نه ؟؟....
متنی که پرویز کامبخش بخاطر آن اینجا کشانیده شد ، آنرا ازیک سایت ایرانی پرنت
نموده بود که نویسنده اش آرش نام داشت . آن یک متن علمی ودقیق نبود .. در واقع
صد ها صفحه انتر نتی ازین ردیف وجود دارد .متن تعیبری بود ازینکه ( گویا ! )
دین اسلام ،دشمن زنان است .
( جهت تلخیص ، از ترجمه اصل متن جنجال برانگیز انصراف به عمل آمد ـ مترجم ) .
احتمالا ، شاید کامبخش تخیل دیگری از جو سیاسی کشورش داشت . شاید هم میخواست
تست کند که در افغانستان نوین ، با دموکراسی تا کجا ها میتوان رفت ؟
کامبخش ، چند ورق از آن متن را کاپی کرد .اینکه سطوری بر آن افزود ه باشد ،
واضح نیست .بعدا شماری ازین اوراق را در یونیورستی پخش کرد .او میخواست این
موضوع را به بحث بکشاند ، چنانچه قبلادر مورد مارکس وهیگل جروبحث ها یی داشته
است.
ورق مزبور بزودی در مسیر افتید وآبستن حوادث تلخی شد . یک کاپی آن به اداره
امنیت ملی افغانستان که دفتری از آن ، درست روبروی یونیورستی بلخ قرار داشت ،
افتید .
پرویز کامبخش را گرفتار اما زود رهایش کردند . در یونیورستی مخالفینش گرد آمدند
.محصلین وشاگردان علیه این عمل کفر آمیز کامبخش دست به اعتراض زدند . وضعیت داغ
وداغتر شد . کاپی های بیشماری تکثیر یافتند . بعد ها صد ها کاپی از متن متذکره
، از اسم کامبخش پخش شدند . حالت غیر مترقبه وکاملا ناگواری برای کامبخش پیش
آمد ملا ی مسجد آبی در شهر مزارشریف خواهان نتیجه شد .کامبخش شب را نزد دوستان
خود خوابید ودیگر به یونیورستی نرفت .اداره امنیت ملی به یعقوب برادر بزرگ وی
طی یک تما س تلفونی خبرداد: از آنجا ییکه مردم عصبانی وخشمگین اند ، کامبخش
باید در تحت مواظبت وحفاظت نیروهای دولتی قرارداشته باشد .درین صورت کامبخش
ازشر تهاجم وحملات مخالفینش میتواند در امان باشد .
یعقوب برادرش را تا درب اداره امنیت ملی همراهی کرد . آن روز 27 اکتوبر 2007
بود ،آخرین روز آزادی کامبخش
کامبخش به خبرنگار شپیگل گفت :
آنا ن مرا به یک اتاق تنگ وکثیف انداختند . آنجا هفته ها ماندم . آنها روزانه
مرا خیلی شکنجه میکردند . وقتی میپرسیدم از وجودم چه میخواهند ، ورقی را به من
نشان میدادند که متن آن را از انترنت کاپی کرده بودم . دریافتم که چند سطری را
از خود در پایین آن اضافه کرده وآ نرا تکثیر کرده بودند . بدینترتیب باشکنجه
امضا ها واقرار ازمن گرفتند .
به تاریخ 22 جنوری 2008 کامبخش را در سالون محکمه شهر مزارشریف بردند .این شهر
در شمال قرار دارد ، ولایتی که آنجا نیروهای امنیتی آلمان مستقر اند .
آنجا در سالون گلهای کاغذی ، پرده ها ویک فوتوی قاب شده رییس جمهور حامد کرزی
به چشم میخورد .
اتاق شبیه یک اتاق نشیمن بود .رئیس محکمه شمس الرحمن مومند ، مردی که عینک های
آفتابی با چوکات طلایی رنگ ،به چشم داشت در سالون محکمه نشسته بود .در دوکنارش
دوقاضی دیگر جاگرفته بودند .
موضوع جلسه توسط شفیقه اکبر از قاضی زنان مجرب ، قرائت شد ، زنی که مهربان
وصمیمی به نظر می آمد .
ساعت چهار بعد از ظهر رانشان میداد. کامبخش وکیل مدافعی در کنارش نداشت .
اوشخصا ازخودش دفاع میکرد .همه جنجال برسر یک ورق کاغذ بود . قاضی شمس الر حمن
یک کاپی از متن متذکره رااز لای دوسیه اش بیرون آورده ، به هوا بلند کرد. همان
یک ورقی که باعث سقوط زنده گی انسانی شده بود .
مزارشریف ولایت کوچکتر ازکابل است که در مرکز آن مسجد بزرگ وقشنگ شهر قراردارد.
کامبخش ، آنجا سال چهارم فاکولته ژورنالیزم را سپری میکرد . او در یک اپارتمان
کوچک بابرادرش که وی نیز ژورنالیست است ، مسکن داشت .کامبخش محصل بدی نبود ،
اما مدام دربحث روی مسایل از تقابل وجدل کار میگرفت . مثلیکه درس نظری دانشگاه
اورا خسته وکسل میساخت .عقاید ونظریات استادانش به نظر وی دگم می آمد ند.کامبخش
در منزل بیشترینه کتب سیاسی وفلسفی را مطالعه میکرد .آثار مارکس وهیگل را
میخواندومیکوشید از دید خود روی مسایل بحث کند .
پدرش استاد اکادمی نظامی در کابل بود که در اتحاد شوروی وقت در مسکو تحصیل کرده
بود . در سال 1991 وقتی رژیم کمونیستی سقوط کرد ، اوهم از کار کناره شد .فامیلش
به شمال آمدند. پدرش ابتدا دریک صرافی به کار پرداخت سپس یک کتابفروشی باز کرد
. کامبخش وبرادرش یعقوب بزودی آثار گویته مورد توجه ومطالعه شان قرار گرفت.
آندو آثارکلا سیکران روس چون گورکی ، داستایوفسکی وچخوف را مطالعه کردند .بعد
ها به خوانش آثار نیچه ، سارتر وگارسیا مار کویز پرداختند . وقتی انسانی در یک
سن کم با اینهمه وسعت مطالعه وتعمق بزرگ شده ورشدجسمی وفکری نماید ، افغانستان
به نظرش کوچک مینماید .
از دید نصیر یک همصنفی کامبخش ، پرویزیک کرکتر کاملا ساده نیست . در صنف پیوسته
پیرامون سیاست ودین سوالاتی را مطرح مینمود .استادان نمیخواستند ویا
نمیتوانستند به سوالاتش پاسخ بگویند .
بعضا هم سرزنش یا توبیخش میکردند . این طرز برخوردها کاهگاهی اعتراضاتی در پی
داشت . در دوسیه مزبور نزد محکمه اوراقی وجود دارد که علیه کامبخش بجهت مزاحمت
واخلالش در درس ، تحریر یافته بود .نصیر بدین باور است که کامبخش موقعیت ها و
شرایط ماحولش را دست کم میگرفت .
آزادی بیان واینکه در چه حدی درافغانستان واقعا وجود دارد بگونه یی است که
کامبخش را در 22جنوری در خود پیچانید . کامبخش در محکمه، علی الرغم اینکه
توضیحاتی را در دفاع از خودش روی کاغذ به تحریر کشیده بود، تا اخیر برایش اجازه
خواندن آنراندادند. خود سپر خویش قرار گرفت.او بخاطر عدول از یک ماده قانون
اساسی آنجا کشانیده شده بود .محکمه عمل وی را خلاف شریعت ارزیابی نمود . محکمه
از عدالت میان انسان ها ، هکذا ازعدالت وقدرت خداوند سخن گفت .
دوقاضی در دوجانب رئیس محکمه به طرف کامبخش به سان بوکسر ها قیافه گرفته بودند
.
شفیقه اکبر میگوید :
در سالون محکمه کامبخش پیوسته تاکید میورزید که کار خلاف شریعت را انجام نداده
.اوخواست توضیحاتی در مورد ارتکاب عملش قرائت نماید ، اما این یک دفاعیه عدلی
نمیتوانست باشد . اومیخواست یک سخنرانی سیاسی نما ید و با ما به جروبحث بپردازد
. معهذا من برایش گفتم : تومیدانی که اینجا یک محکمه است ؟
شفیقه اکبر از 23 سال بدینسو قاضی است ، در کابل نزد ستره محکمه افغا نستان
ازبهترین قاضیان زن محسوب میشود .اوگفت برای من سهل نبود که جزای مرگ را برای
کامبخش مطالبه کنم . اوهنوز زیاد جوان است .
قاضی شمس الر حمن مومند که 53 سال دارد ، جریان محکمه را ریاست مینماید .موصوف
از فارغ التحصیلان فاکولته شریعت یونیورستی کابل است .هنگامیکه از مومند پرسش
به عمل آمد : آیا اومیتواند ازقرار خود دفاع کند ؟
مومند پاسخداد:بلی ، وقتی او تا یید نمود که کاملا صحت است ، ما به تحقیق شروع
کردیم و...
خانم اکبر برسخنان مومند مهر تا یید گذاشته اذعان داشت : ماده 130 قانون اساسی
مشخص ساخته در مواردی که قانون جزا صراحت ندارد ،شریعت میتواند جاری
گردد.ازینرو من درخواست کردم که ازاحکام شریعت استفاده شود . مدارک و دلایل
علیه کامبخش واضح وروشن بودند .ما در یک ورق به قطع A4 با متنی که به امضاء وی
میباشد ، اسناد در دست داریم .ما یازده گواهینا مه کتبی از محصلین واستادان
یونیورستی در دست داریم . گذشته از اینها برایش گفته شد که او میتواند وکیل
مدافع داشته باشد اما این کاررا نکرد .اواز حقی که داشت با سکوت استقبال کرد .
برایش گفتیم : به اساس سفارش پدرت با هرکسی که تو معرفی کنی وما بتوانیم همرایش
صحبت نما ییم ، موافقیم .اما این کاررا هم او نکرد .
شفیقه اکبر در خلال صحبت شانه هایش را بالا انداخته ، گفت : اوطفل لجوجی است
.وقتی انسان دست کمک را بسویش دراز کند ، او دست انسان را کنار میزند.
من برایش گفتم : تومیتوانی از همه چیز انکار کنی .ساده بگو که این ورق از طریق
تو چاپ نشده است تا.. .
کامبخش میگوید :
این طرفند ها کاری را از پیش نمیبرد . اواز ابتدا شدیدا تحت فشار قرار گرفت
.همه چیز به سرعت انجام یافته وحکم فوری صادر شد .
کامبخش میگوید با موضوعی که به خاطر آن ملامتش میکنند ، به هیچوجه خود را قابل
جزا نمیداند . در واقع آزادی بیان در ین کشورحرف مفتی بیش نیست .
شمس الرحمن مومند حکم مرگ را صادر کرد . کامبخش بیرون منتقل شد .اوورق ابلاغ
حکم قاضی را ، در لای پنجه هایش فشرد .
ماجرای دستگیری وصدورحکم اعدام پرویز کامبخش در سراسر گیتی پخش گردید .
در امریکا واروپا دقیقا هیچکس نمیدند که چرا این حادثه به وقوع پیوست . چنین یک
اتفاق در یک محکمه کوچک ولایتی افغانستان ، در سیاست جهانی راه پیدا کرد .در
همین رابطه حامد کرزی با مقامات ملل متحد ، کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه
امریکا و هانس گرت پوترینگ رئیس پارلمان اروپایی صحبت نمود .نشریه انگلیسی
اندیپندت بخاطر رهایی کامبخش درزمینه مطلب جالبی را منتشر ساخت . هکذا در زمینه
رهایی وی تظاهراتی در شهر کابل سازماندهی شد .
غرب در افغانستان سرباز وپول ومستشار میفرستد . همگان در انتظار گام های بلند
افغانستان به جلواند .در حالیکه سیر دموکراسی ، حقوق بشر وهمه محاسن دیگرکه از
غرب از امریکا وآلمان آنجا رفته ،با آنهم وضعیت وحالات برطبق مراد نیست و هیچکس
نمیتواند بگوید که این پدیده ها چقدر پذیرنده خواهد بود .
قضیه کامبخش ثبوتی است بر این مدعا که هنوز در افغانستان تغییری رونما نشده .
کامبخش را ملا قات نمودن امر سهلی نیست . باید یک اجازه نامه کتبی از سرور دانش
وزیر عد لیه اخذ نمود .
سرور دانش مرد آرام وصمیمی است که از سه سال بدینسو وزیر عدلیه افغانستان است.
اودر اواخر دهه هفتاد قبل از آمدن شوروی ها راهی ایران شد وپس از سقوط طالبان
دوباره به افغانستان برگشت .اکنون وی در پشت یک الماری مملو از قوانین نشسته .
دانش منحیث وزیر عدلیه میتواند بگوید که آنجا در شمال ، در ولایت مزارشریف
تصمیم غلط گرفته شده است .اما او این حرف ها را بر زبان نمی آورد بلکه میگوید :
« کامبخش یک محصل جوان است ، جوان رادیکال که به آنچه انجام میدهد ، دقیق نمی
اندیشد .اومطلبی را چاپ کرده است که علیه دین ما قراردارد ، دینی که همه مسلمین
جهان بدان مباهات مینمایند وعمیقا احترام میگذارند .ازینرو تهاجم وحملات
ناشیانه ، خصمانه وبی اساس ، برای مسلمانان به هیچوجه معقول ومنصفانه نیست .
چنین تعرضات به مثابه کفر تلقی ومستلزم جزا میبا شد .
کفرگویی دربرابرنام خداوند در همه جهان، همچنان در آلمان ، غیر مجاز میباشد .
حکم در مورد کامبخش بزودی از طرف محکمه قضا یی دوم رسیده گی میشود .درافغانستان
برای نهایی شدن تصامیم باید مراحل زیادی را پیمود .تا اکنون از سوی یک محکمه
امر اعدام صادرشده . در اخیر رئیس جمهور آخرین تصمیم را میگیرد .»
وقتی آدم در اتاق دانش نشسته میباشد ، به وضوح میتواند حدس بزند که در
افغانستان چقدر همه چیز مغلق وپیچیده است وهر گاه رئیس جمهور کرزی هنگامیکه
مجبور شود چطور میتواند تصمیم بگیرد .؟
دانش تبسم کنان میگوید :
« رئیس جمهور ما طی شش سال فقط امر اعدام 15 نفر را صادر کرده است . »
دانش یک جلد کتاب کوچک پوش آبی را از قفسه کتاب بیرون آورده میخواست آنرا در
اخیر صحبت تحفه بدهد . آن کتاب قشنگ با چاپ طلا یی رنگ ، یک جلد قانون اساسی
افغانستان بود .
در ماده اول قانون اساسی افغانستان آمده است که نظام افغانستان ،نظام جمهوری
اسلامی است .درماده سوم این قانون تصریح یافته که که هیچ قانونی اجازه ندارد در
منافات با احکام دین مقدس اسلام قرار داشته باشد .
به همینسان ماده 34 روی آزادی بیان در افغانستان متمرکز میباشد که برمبنای آن
میتوان آزادانه اندیشید ، بیان داشت و نوشت .
پروبلم زمانی پیش آمد که به اسلا م اهانت شد .
واما یعقوب برادر کامبخش ...
یعقوب بخاطر برادرش باید وظایف زیادی را انجام میداد. او قبل ازهمه در مورد
وضعیت پیش آمده همه جانبه نوشت. مصاحبه ها انجام داد وبه یاری سازمان های
امدادغربی سفر ها نمود .او به اروپا رفته وازسوی حلقات مختلف از وی تقاضا به
عمل آمد تا در مورد گزارش بدهد .در امستردام یک جوره جوراب سرخ کوتاه با علامت
نشان سیاه چگوارا که روی آن «انقلاب» نوشته شده بود ، خرید.
یعقوب آنچه را که برای برادرش ایفاء مینمود ، به سر رسانید .
یعقوب ابراهیمی از چند هفته در کابل به سر میبرد. اوگفت که بنا به دلا یل
امنیتی گاهی اینجا وگاهی آنجا نزد دوستان وآشنایان میخوابد ومحل بودو باش خود
را پیوسته عوض میکند .
یعقوب با باور به آینده میگوید : انشا ء الله زمان به سود منست .وی گفت آنان
پرویز را محکوم کردند تا دهن مرا ببندند .
ـ مقصودت از آنها کیست؟؟
ـ آنانیکه برعلیه من نوشتند .آنها منتظر یک فرصت اند .
یعقوب برای انستیتوت : « Institut for War and Peace Reporting » ،ارگانی که
مقر آن در لندن است وبرای مناطق جنگی ژورنالیستان را آموزش میدهد ، کار میکند .
وی در مورد اختلاس ونقض حقوق بشر گزارش میدهد .اوهمچنان داستان مینویسد .سوژه
هایی که نواها ، نوحه ها وفریاد مظلومان کشور ش را به صدا می آورد . اودرهمه
موارد مینویسد ، درمورد یک قوماندان مشهور ومجاهد پیشین ، که بچه های کم سن را
اختطاف میکرد ، آنهارا لباس زنانه میپوشانید ومیرقصانید . اوهمچنان داستان
واقعی در باره ء قوماندانی را نوشته است که دختر دلبندی مادری راازنزدش به زور
ستانیده وآنرا با یک سگ عوض مینماید .
یعقوب به خاطر داستان های عمیق انسانی اش در ماه مارچ امسال جایزه « ژورنالیست
سال » را در ایتالیا از آن خود ساخت .
اومیگوید که از مدت زیادی تهدیدهای تلفونی بیشماری دریافت داشته .آنان گفته اند
که من باید از نوشتن دست بردارم . آن ها وسایل وراه هایی را تجربه میکنند تا
احساس وقلم مرا خفه سازند ..زمانی پنج مرد مسلح با کلشنیکوف هایشان مقابل
اپارتمان مسکونی من ظاهر شدند .من خوشبختانه آن شب در منزل نبودم .روز بعد ان
صاحب اپارتمان مرا از ماجرا باخبر ساخت . تقریبا قضایا همه با هم مرتبط اند ،
نبشته ها در مورد قوماندانان وزور گویان ،محکوم ساختن پرویز کامبخش به مرگ و
...
یعقوب تازه 27 سال دارد وبرادرش پرویز 23 سال .آندو از نسل جدیداند که آنانرا
میتوان برای اعمار کشور به کار گمارید .اما هردو اعتمادشانرا در قبال عصر نوین
وحاکمیت جدید از دست داده اند .برای آنان افغانستان نوینی وجود ندارد .آنان
دربرابرخود افغانستانی کهنه با اکثرا افراد زور گو وفاسد باطرزدیدها ونظریات
عقبگرایانه ، کشور بدون قانون وفضای خفه کن را مینگرند که مثال بارز آن سبز شدن
پنج مرد مسلح با کلشنیکوف در مقابل اپارتمانش در شب هنگام میباشد .یعقوب میگوید
که پرویز زمانی میتواند آزادانه لب به سخن بگشاید که کشوررا ترک گفته باشد او
متهم به کفر گویی شده ودر جامعه تصویر خشنی از وی ارایه گردیده است .
ـ آیا متنی را که برادرش به خاطرآن به اعدام محکوم گردیده ، خوانده است .؟
یعقوب میگوید که متن مهم نیست . آزادی بیان حقیقی آ نست که در افغانستان شخص هر
چیزی را که رقم میزند ، بیان میدارد ویا به تحریر میکشد ، در ارایه وبیان آن
مطلقا آزاد باشد .
اتاق کار شفیقه اکبر در چند صد متری سالون کوچک محکمه مزارشریف که قرار اعدام
کامبخش از آنجا صادر شد ، موقعیت داشت .
شمس الرحمن مومند وشفیقفه اکبر ازین تصمیمی که گرفته بودند ، کوچکترین تر دیدی
نداشتند .
اکبرمتذکر شد که برای کامبخش به جز محکومیت مرگ ، امکانات دیگری وجود نداشت.
خواهش میکنم مرا درک کنید .تو هینی که در آن متن به پیغمبر اسلا م شده ، آن را
نمیتوانم برزبان بیاورم .
ـ پس ماده 34 قانون اساسی در مورد آزادی بیان چه میشود ؟
آزادی بیان مرتبتی بلندی دارد .اما این بدان مفهوم نیست که احساسا ت اسلامی را
جریحه دار ساخت . توهین به مقدسات یک دین آزادی بیان نه ، بل یک عمل نابخشودنی
ومستلزم شدید ترین جزاست.
قاضی شمس الرحمن مومند ابراز داشت : امکان دیگری وجود نداشت. آنکه مرتکب چنین
یک کاری میشود ، خودش زمینه مرگ خودرا فراهم می آورد . کامبخش به دین میلیونها
انسان بدون در نظر داشت مصا لح ملی ، توهین کرده است .
ـ سزای مرگ به خاطر یک متن ؟
ـ من قرارهای زیادی محکومیت به مرگ را صادرکرده ام . آنچه را اینجا نمیدانم
اینست که چرا مسا له حاضر اینقدر به توجه عامه ومجامع بین المللی رسید . در
قبال این حکم هیچ اشتباهی وجود ندارد .
او در حالیکه سرش را به نشانه تاءسف میجنبانید پرسید : اینهمه سرو صدا ها
وهیاهو نمیدانم به خاطر چیست .؟ چرا وبه چه علت ژورنالیستان از آخر دنیا تا
اینجا خود شان را میرسانند ودر مورد مسایل عدلی ودینی که اصلا برای آنها قابل
فهم نیست ، میپرسند .
سرانجام پرویز کامبخش به تاریخ 27 مارچ ، با یک سرعت سرسام آور در حالیکه پا
هایش با زنجیر بسته بود فواصل زیاد یعنی 450 کیلومتررا پیمود و اززندان شهر
مزارشریف به زندان پلچرخی انتقال داده شد .
به محض ورود به زندان پلچرخی موهای غلوی سرش را تراشیدند . اورا در یکی از حجره
های منفردانه در یک قسمت دیگر زندان پلچرخی که با پول کانادایی ها ساخته شده
ودرب آن از عقب قفل میباشد ، انداختند .
کتابهای چندی روی میز حجره کامبخش قرار داشته که از مطالعه دوامدار وی حکایه
دارد . کتابها همه آثار داستانی ومجموعه های اشعار اند .کامبخش با لباس محلی که
یک واسکت چرمی روی ان پوشیده بود،خسته معلوم میشد .
در اثنای مصاحبه کامبخش را پنج محافظ امنیتی زیر نظارت وکنترول دارند ومواظب
اند که چه اظهار میدارد . پاسبانان با چنان نگاهی به سوی کامبخش خیره میشوند که
توگویی با حیوان عجیب الخلقه یی برخورده اند .
تا چند هفته دیگرجلسه استیناف طلبی وی برگزار میشود . دیده شود آزادی بیان برای
کامبخش ژورنالیست چه ارمغان وسرانجامی در پی خواهد داشت .رئیس جمهور کرزی
میگوید که او نمیخواهد در مورد مداخله کند بلکه انتظار دارد ببیند استیناف چه
میکند ؟
کامبخش محصل جوان، در قضیه غیر مترقبه یی که برایش بسیار گران تمام شده ،
مجموعا بیست دقیقه با لحن آهسته صحبت نمود . به محض ختم مصاحبه ، همان پنج
پاسبان اتاق را ترگ گفته ، درب آن را مجددا قفل کردند .
پرویز کامبخش در جریان مصاحبه پیوسته روی یک مساله تاکید داشت :
« من به دموکراسی ودین احترام دارم .من یک مسلمان استم .»