پوهاند جنرال
عبدالعزیز عازم
بيدار باشيم كه فاجعهها بار ديگر تكرار نشود
علل و يا عوامل اصلي بد بختي ملت ما در طول دو قرن اخير بخصوص در طول دو دهة اخير و به خصوص در هفت سال اخير چيست؟! ممكن است جواب هاي گوناگون باين سوال داده شود از قبيل:
عامل اصلي بدبختي ملت ما: جهل و بي سوادي است، ظلم قدرتمندان است، خيانت خائنان ملي است، وجود نفاق ملي است، مداخلات غرض آلود خارجي است، مداخلات همسايگان جفا كار است، فقدان ادارة مركزي قدرتمند است، فقدان كادر هاي ملي است، تبليغات ضد دين و ضد عنعنات مردم است و... ممكن است شخصي بالاي يكي ازين عوامل ذكر شده بيشتر تكيه كند و ديگري بالاي عامل ديگر و سومي و چهارمي هر يك عامل جداگانه را علت عمده و اساسي همه بدبختي ها و نابساماني هاي ملت ما بدانند.
اينهايي كه گفته آمد همه معلول اند، نه علت اساسي.
بنظر نگارنده علل و عوامل اساسي بدبختي ملت افغانستان ريشه در دل تاريخ وطن خود مان و جامعة بشري دارد. ما تاريخ وطن خود را عمدتاً از ظهور دين مبين اسلام باين سو مطمح نظر قرار ميدهيم. زيرا تاريخ قبل از اسلام در وطن ما ديگر اثري بر زندهگي مردم ما در طول چهارده قرن نداشته است. افغانستان يعني افغانستان اسلامي.
آنچه قبل از اسلام (از جملة مدنيت هاي زردشتي، بودائي و گريكوبوديك و غيره) بود از متن زندهگي مردم ما در همان قرن اول هجري محو شد و مردم این سرزمین با آن بصورت كامل مقاطعه كردند.
لذا تاريخ وطن ما بطور روشن بعد از ظهور اسلام تا كنون مطرح است.
پيغمبر اكرم (ص) با تكميل شريعت اسلام بنياد مدنيت شكوهمند و بي بديل را گذاشتند كه در آن هر فرد مؤمن، هم كار توليدي ميكرد، هم علم مي آموخت و هم جهاد ميكرد و هم مصروف خريد و فروش در بازار بود و هم امر به معروف و نهي از منكر را انجام ميداد و نيز هر فرد در عين حال آمادة هر گونه وظايف مربوط به ادارة دولت اسلامي بود. چنانچه عده اي از كبار صحابه بوظايفي مؤظف بودند كه هرچند نام وزير را نداشتند اما وظايف وزير را انجام ميدادند. بي آنكه خواهان امتيازات خاصي از جامعة اسلامي باشند.
اين چنين يك جامعه و اين چنين يك مدنيت در سراسر تاريخ جهان بي نظير است.
در صدر اسلام تلاش براي آزادي حقيقي، عشق به معارف الهي و مبارزه براي تاْمين عدالت، به مثابه سه اصل اساسي بهم پيوستة زندهگي انسان متعهد در اوج خصوصيات انساني و كمالاتش با آنهمه سادگي و صفايي كه داشت، تجلي ميكرد.
سوگمندانه بايد اظهار كرد كه بعد از خلفاي راشدين در همان قرن اول هجري، مدنيت با عظمت و پر معنويت اسلامي را ارباب زورو زرو تزوير بكمك مستقيم و غير مستقيم جعل كاران يهود، به نفع خود شان نقب گذاري كردند.
تخم نفاق را ميان مسلمانان ريشه دار ساختند تعصبات مذهبي را ايجاد و تقويت كردند. سه اصل بهم پيوستة پيكر هستي جامعة اسلامي و هم هر فرد مسلمان را كه همان آزادي خواهي، عدالت پسندي و عشق به معارف الهي بود از هم جدا كردند و بدين ترتيب پيكر زنده و واحد اسلام سه پارچه شد و هستي پر تحرك و زندة خود را از دست داد.
يعني عده اي صرفاً بخاطر تاْمين عدالت اجتماعي ميرزميدند و از عرفان و آزادي خواهي حقيقي اسلام بي بهره بودند، عده اي صرفاً اسلام را در عرفان عاري از مبارزه در راه آزادي مردم و مبارزه در راه تآْمين عدالت اجتماعي مي ديدند، و عده اي هم اسلام را صرفاً در جهت آزادي شخصي و اخلاقي خود در جامعة اسلامي مي دانستند بي آنكه از عرفان اسلامي از اصول عدل الهي آگاهي داشته باشند. درين صورت اسلام بحيث يك پديدة زنده و نيرومند و پر تحرك و جواب گوي همه نيازمندي هاي انسان ها به اندام هاي مردة بي جان از هم جدا شده تبديل شد. از آن اسلام صدر اسلام در سطح رهبري دولتهاي اسلامي فقط نام باقي ماند.
اما در متن جوامع اسلامي روح اصلي اسلام كمابيش به حيات خود ادامه ميداد.
اقشار اضافي آهسته آهسته به انگلهاي ضد روشنفكري در هر دوره بدل شدند و هميشه كساني را كه از موضع منافع مردم دفاع ميكردند به بهانه هاي مختلف تحت ساطور تكفير قرار ميدادند آنها را يا بدار مي زدند و يا زنده مي سوختاندند و يا به نحو بدتري نابود ميكردند.
لذا ترس، تشويش، ريا، دسيسه و توطئه در سراسر اندام جوامع اسلامي ساية شوم خود را پهن كرد و اين اقشار تاريك غرق در زور و زر مانع رشد جوامع اسلامي مي شدند و زمينه را براي هجوم هاي دشمنان خارجي مساعد مي ساختند و به سرعت با دشمنان خارجي و قاتلان ملت هاي مستضعف مسلمان در زدو بند و سازش قرار ميگرفتند.
نمونه های آنها روحانيون تاجر صفت و دولت مداران و قارونهاي كشور هاي اسلامي را در زمان هجوم چنگيز و بيداد مغول ها و بعداً در دوران تجاوزگران معاصر به وفرت ميتوان يافت. لهذا همة آنها قدرت هاي سه گانة باهم پيوسته در كشور هاي اسلامي يعني (فراعنه، قارونها و بلعم باعور ها) را ميتوان در يك كلمه بنام نيروهاي ارتجاع داخلي هر يك ازين كشور هاي اسلامي دانست.
تمام نيرو هاي متجاوز، مروجين فساد و غارتگران ثروتهاي مادي و معنوي ملت بنام نيرو هاي ارتجاعي منطقه و جهان ياد ميشوند.
لهذا عامل اصلي بدبختي مردم ما هم مانند ساير كشور هاي اسلامي، وجود همين ارتجاع داخلي وارتجاع منطقوي و جهاني است، که در مجموع نیروهای وحشت را تشکیل می دهند.
از گذشته هاي دور تا كنون به درجات متفاوت ارتجاع داخلي هميشه در پيوند با قدرت های نيرومند متجاوز بر ضد ملت هاي شان در سازش قرار ميگرفتند.
همين ارتجاع داخلي كه علت و عامل اصلي بدبختي ملت ما بوده اند اكنون نيز وجود دارند. نيرو هاي ارتجاع داخلي در وجود گروه هاي سياه وابسته به ارتجاع منطقه به شكل بسيار خشن و محروم از اخلاق والاي اسلامي ظهور كرد و بعد از سقوط حاكميت مرگبارشان هنوز هم در بستر جامعة ما اينجا و آنجا لميده اند. غافل شدن روشنفكران حقيقي جامعه از وجود آنها و شيوه هاي تفتين و توطئه هاي آنها، بدبختي هاي جديدي را بار خواهد آورد. بايد آنها را بدقت شناخت و نحوة مبارزه با آنها را با استفاده از تجارب فراوان قبلي دقيقاً تعيين كرد و تكامل داد. يعني هنر مبارزه با اين نيرو هاي سياه كار را فرا گرفت و ساده دلانه با اين اهريمنان نبايد رويارو شد.
باز هم نظري به تاريخ پر از ماجراهاي خونين كشور هاي اسلامي منجمله كشور خود ما نظر بيندازيم مبينيم كه: حين هجوم وحشيانة چنيگيز و هلاكو چنانكه قبلاً گفتيم با اينكه در متن جوامع اسلامي ايمان به حقيقت و اسلام راستين در نهاد تودة مردم وجود داشت ولي قدرت حركت و قيام متحدانه عليه جنگيزيان و هلاكوي خونخوار در آنها وجود نداشت. اسلامي كه بزرگترين امپراطوري هاي نيرومند جهان را در همان نيمة اول قرن هجري بزانو در آورد و قلوب مليون ها انسان در سرزمينهاي مختلف را با معتقدات و كلتور مختلف شان اخلاقاً و علماً فتح كرد، با كميت چندين برابر در قرن هفتم هجري در برابر غايلة چنيگيز بزانو در مي آيد. شهر هاي آن ويران دهكده هايش غارت و مردمانش قتل عام ميگردند، فراعنه و بلعم باعور ها و قارون هاي آن از يك شهر به ديگر شهر از ترس كشته شدن ميگريزند و يا به خون مردم خويش معامله نموده با دشمن دين و ملت شان سازش نموده حلقة غلامي قدرت هاي مهاجم را در گوش مي آويزند.
زمانيكه در اواخر قرن ۱۹ مردي بنام سيد جمال الدين افغاني از سرزمين آزادگان افغان ظهور كرد و با نبوغ خود بكار روشنگري آغاز نمود ابتدا در وطن خود از دست ارتجاع داخلي وابسته به بيگانگان محكوم شد و از وطن خارج ساخته شد. بعداً در ساير كشور هاي اسلامي مطابق ايجابات عصر بخاطر رهايي مسلمانان از استثمار قارون هاي داخلي و جهاني به مبارزه آغاز كرد. در هر يك ازين كشور هاي اسلامي ارباب زور وزرو تزوير حاكم بودند و دعوت او را نپذيرفتند و از كشور خود به تحريك دشمنان استثمار گر خارجش كردند و تحقيرش نمودند. بالاخره به غرب رفت و در فرانسه نشرية عروه الوثقي را منتشر كرد.
اين شيپور بيداري ملت هاي مسلمان و شرق سر انجام در اثر توطئه هاي استعمار غرب و بي كفايتي و سازشكاري و بي همتي دولت هاي اسلامي، در گلوي زمان خفه شد.
بايد گفت: كه در دو قرن اخير، ثروتهاي طبيعي كشور هاي اسلامي بعوض آنكه وسيلة آبادي و آزادي و پيشرفت و رفاه خود جوامع اين كشور ها را فراهم كند وسيله اسارت و خفت اين ملت ها گرديده است. استعمار نگذاشته است خود اين ملت ها منابع انرژي و صد ها نوع ثروتهاي ملي خود را با استفاده از تكنالوژي معاصر بكار اندازند. همة اين كشور ها را به كشور هاي مصرفي بدل كرده اند و مواد خام را از انها به قيمت ارزان خريداري و مواد صنعتي بد كيفيت و يا كم كيفيت را به قيمت بلند بالايشان بفروش مي رسانند. و در عوض براي آنها زير نام آزادي زنان و جوانان و...، صرفاً آزادي هاي محدود و نزديك را ميدهند. يعني آنها را بگفتة يك نويسندة بزرگ از قفس رها و در اطاق كلانتر محبوس مي كنند. تمام آزادي آنها منحصر به آزادي جنسي و ايجاد گروه هاي اوباش، دزدان و قاتلان حرفه ئي مي باشد. آنها تصور مي كنند كه آزادي نصيب شان شده است در حاليكه اسارت بدتر نصيب شان گرديده است.
كشور هاي صرفاً مصرفي فاقد صنعت، كشور هاي اسير اند.
تمام نيرو هاي ارتجاع داخلي با اين قارون هاي بزرگ جهان در زدوبند اند و منابع ملي كشور هاي در بند نگهداشته شده را فداي منافع آزمندانة خود مي كنند وطن ما در دشوار ترين حالت و در حساسترين لحظات (به معني دقيق كلمه حساسترين لحظات) تاريخ قرار دارد. روشنفكران هرچه زودتر و بهتر و دقيق تر مردم را تحت يك شعار بزرگ و بيرق واحد بزرگ ملي باهم متحد سازند و به تنوير آنها در مورد دسايس ارتجاع داخلي و استعمار گران خارجي (از هر قماشي كه باشند بشمول قارونچه هاي كشور هاي جفا كار همسايه) بسيج نمايند.
روشنفكر، منادي اين نداي با عظمت خونين كفنان سربلند ميهن شهيدان و غازيان افغان است.
نبايد گذاشت يك قطره خون شهيدان راستين وطن ما مورد بي حرمتي قرار گيرد و بيهوده ضايع شود.
استعمار داراي قماش هاي گوناگون در وطن ما هنوز هم كه هنوز است فعال است وفعال تر از گذشته.
تضاد بين اين جهانخواران مودرن و قارون هاي حريص را بايد درك كرد و ازين تضاد بين آنان به سود ملت خود استفاده كرد نه اينكه خود بازيچة اينطرف و آنطرف شد.
براي مردم افغان تفاوت ندارد كه يك كشور به اصطلاح اسلامي او را غارت ميكند و يا كشور داراي عقايد غير اسلامي.
مهم براي ملت ما اينست كه ما غارت نشويم از فرصتي كه بدست آمده است براي احياي نهاد هاي ملي مان روشنبينانه استفاده كنيم. پايه هاي مادي و فني اعمار جامعة گام نهاده در راه صنعتي شدن و توليدي شدن را بريزيم.
اكنون ما از روشنفكران و حقيقت جويان تعريف دقيق بدست آورده ايم ميتوانيم بگوئيم اين روشنفكران حقيقت جو در نهضت روشنفكران افغانستان اند كه خواهند توانست كشتي شكستة آفت رسيدة وطن محبوب مان را در اوقيانوس طوفاني زمان به ساحل نجات برسانند.
صداي ملت ما از حنجرة روشنفكر يعني آواز رساي نهضت روشنفكران افغانستان در جهان چنين پخش ميشود:
جهان متمدن اروپا، امريكا و آسياي از بند رسته!
به وعده هاي تان پيگيرانه و صادقانه وفا كنيد! مردم ما را قرباني تضاد هاي ميان خود ها نسازيد! ما را در اعمار وطن مان و صنعتي شدن و توليدي شدن اقتصاد ما ياري كنيد ما را در معرض غارتها قرار ندهيد. اين حق افغانها بر گردن شما جهان متمدن معاصر است.
سازمان محترم ملل متحد!
اينبار شما خوب در مورد كشور و مردم ما به كار آغاز كرده ايد ولي هنوز تا سر انجام راهي در پيش است . يك لحظه غفلت و خوشبيني شما بالاي نيرو هاي عقب گراي وابسته به ارتجاع منطقه ملت ما را به فاجعه هاي نو خواهد كشاند. به سنن و معتقدات مردم ما احترام بگذاريد. در آن حال ملت با استعداد افغان به مقام شامخ تمدن معاصر غرب احترام خواهد گذاشت.
از پايان قرن ۱۹ و دو دهة اول قرن ۲۰ ديگر هشتاد سال يعني چهار نسل مي گذرد و جهان به سرعت دگرگون شده است. روشنفكران افغان اين مساْله را دقيقاً درك ميكنند. ما به هيومنيزم شما اعتماد مي كنيم و شما به قلبهاي پاك و بي آلايش ما، ملت ما يك ملت مؤمن است كه جداً آرزومند آنست تا متمدن هم باشد. شما متمدنين غرب به عقده كشائي هايتان در برابر افغان هاي آفت زده، نقطه پايان بگذاريد افغان ها هم مي دانند كه:
تدين و تمدن مكمل يكديگر اند. چيز هايي ما هم داريم كه در عرصة انديشه، غرب به آن ها نياز دارد.
نسل جوان غرب از زندهگي ماشيني خسته شده و عصيان آلود دست بدامن اگزستاسيالزيم مي زند كه خود ركود خسته كن ديگري است.
ما شرقي ها بخصوص ما افغانها از پدران ما و از تجارب علمي و عملي زمان ما چيز هايي داريم كه جوانان غرب از آنها بي نياز نيستند.
نياز ما و نياز شما. در عرصة معنويت و فضايل تمدن معاصر و تمدن اسلام و عنعنات پسنديدة افغانها بائيست هرچه زودتر به زبان مشترك ما بدل شود.
روشنفكران ما راه حقيقت را در پيش گرفته اند و بالاتر از حقيقت چيزي نيست.
يكبار ديگر توجه هموطنان و جهانيان را به عواملي اصلي بدبختي ملت مان معطوف ميسازم:
- عامل اول: بدبختي ملت ما بيگانگي از معارف اصيل اسلامي كه از يك ملت مسلمان، يك ملت واحد و يكپارچه و داراي خودي ملي ميسازد، ميباشد. لذا بايد چنگ به معارف حقيقي اسلام زد.
- عامل دوم: همانا بيگانه شدن افغانها با ميراث هاي معنوي ملي خود شان و كم بها دادن به دانشها و ارزشهاي تاريخي جامعه و ميهن خودمان است.
- عامل سوم: در اثر اغراض نفسي اشخاص، افراد و گروه هاي استفاده جو، بي اثر شدن دست آورد هاي مبارزات آزادي خواهي ملي ملت ماست.
- عامل چهارم: عدم آگاهي مسوولين امور از فعاليت هاي مكارانه دشمنان داخلي و خارجي افغانستان است، كه غيرآگاهانه به سود آنها عمل مي نمايند.
خداي را سپاس مي گذارم كه به ساده گي و بي آلايشي تمام توانسته ام ما في الضمير خود را درین زمینه به شما و همه هموطنان و همه جهانيان اظهار بدارم.
در اخیر این بحث باید هم به تمام روشنفکران حقیقی جامعة افغانی و هم به تمام خیر اندیشان جهان که در بازسازی کشور ویران شده و احیای جامعة برباد رفتة افغانستان، می اندیشند و تلاش می کنند، هوشیار باش باید داد تا بار دیگر امر صلح و امنیت و وحدت خلق های وطن قربانی امیال و اغراض شیادان و زورداران و قارونان داخلی و منطقوی نگردد. آنچنانکه خاینین چپی و راستی در برابر پلان صلح پنج فقره یی ملل متحد و پروگرام عمیقاً انسانی شهید داکتر نجیب الله توطئه گرانه عمل کردند و مؤفق شدند که افغانستان را مطابق خواست ISI و مرتجعین همسایه های غربی و شمالی کشور ما به خاک و خون بکشانند و برای بقای حاکمیت زور و زر و تزویر پرده بر روی جنایات شان بکشند.
بیدار باشیم که فاجعه ها بار دیگر تکرار نشود.