اخترمحمد عبیر
1387-2-24
مردم وموترهای شهری
موتر تونس هنگام صبح درایستگاه مزدحم شهر برک کرد و مردم به طرف موتر هجوم بردند ، هرکس میخواست اولتر به موتر بالا و راحت ترین چوکی را تصاحب کند.
این موتر ها اگرچه برای هشت نفر به شمول دریور آماده شده است ؛اما دریوران چهارده تن را درآن جا میدهند.
موتر تونس بعد از پرشدن به حرکتش آغازکرد ، دریور کست دلخواهش را درتیپ موتر گذاشت که یک هنرمند محلی به سبک قطغنی میخواند: " کدام ظالم قومندان بچه ره قید کرده بچه زار زاربچه تویی دلداربچه"
هنوزدوایستگاه طی نگردیده بود که یک مرد نشسته درسیت آخری خطاب به دریور صدا زد " او بیادرهمی صدای تیپ خوده خاموش کن ، اگر میخواهی خودت بشنوی صدایشه پخش کو ماره دیوانه کدی"
دریور مثل اینکه صدای مرد را نشنیده باشد بی اعتنا ماند. مرد باز صدا کرد " گفتم صدای تیپ خوده کم کن"
همه به طرف مرد دیدند و یکی دو نفر نیز با حمایت از وی گفتند " این دریور ها چقدر حوصله دارند مردم در چه حال است مردم نان خوردن خوده ندارن اینها خواندن میشنوند"
مرد درحالیکه با صدای بلندتر از موسیقی سخن میگفت ادامه داد " مامردم هیچ وقت نمیفهمیم قسمی که گفته اند که ما مردم افراطی هستیم واقعآ درهرچیز افراط میکنیم ، برادر موسیقی شنیدن جای خوده دارد دریک گوشه تنها یی که رفتی باز موسیقی بشنو اینجه مردم را آزار نتی مردم همه در غم خود غرق است همه گشنه هستند شاید کسی در داخل موتر مریض باشه بی غم خو هیچکس نیست افغانها دربدر شدند " خلاصه مرد با صدای بلند شکوه و شکایت میکرد از ظلم و خیانت ، از اوضاع بد اقتصادی ، امنیتی و اجتماعی فقر و گرسنگی . مرد هر لحظه احساساتی تر میشد از یکسو صدای موسیقی قطغنی خواندن " بچه یاغی " را میکرد از طرف دیگر مرد از آخر موتر با احساسات تمام سخن میگفت.
درهمین وقت مرد دیگری باصدای بلند چیغ زد " بس کنید از برای خدا تا حالی یک کست مغز را خراب کرده بود حالی دو کست شده ، راستی که ما مردم درهرکار افراط میکنیم وقتی سرگپ امدیم خاموش نمیشیم یکبار که گفتی بس بود مغز ما ره خراب کدی خود ما صد غم داریم اینه مه یک مامود هستم هفت نقر نان خور دارم سه هزار معاش دارم ببیین که چطور پوره کنم همی حالا در خانه مریض دارم پیسه دوایش نیست خدایا تو به حال ما رحم کن خدایا تو این ظالم ها را گم کن "
هنوز گپ های مرد دومی خلاص نشده بود که صدای قهقه خنده یک مرد دیگربالا شد همه به طرف وی متوجه شدند مرد درحالیکه میخندید گفت : " این چه حال است اعصاب همه خراب است این شرایط همه را دیوانه کرده راستی که صحت ما مردم خوب نیست " وی درحالیکه به مرد دومی اشاره میکرد ادامه داد" حالی خودش شروع کرده " همه خندیدند.
اکنون هرکدام به سخن آمده و از مشکلات زنده گی و تاثیرات ان بالای مردم سخن میگفتند ، در داخل موتر سرو صدای عجیبی برپا شده بود یکی از فساد اداری در داخل دولت گپ میزد ، یکی از بی امنیتی دیگری از فقر و گرسنگی چوروچپاول ...
سرو صدا ها هر لحظه بلند و بلند تر میشد گویی گره های در هرکدام باز شده و به آتش فشان های تبدیل شده است تعدادی حتی قادر به کنترول آواز شان نبوده و تا میتوانستند چیغ میزدند و مسوولین دولتی و غیر دولتی را به باد انتقاد میگرفتند.
در اوج سرو صدا ها یکبار موتر جا بجا برک زد همه تکان خوردیم ، دریور د رحالیکه ازدحام موتر ها وبی نظمی ترافیک جاده ازیکسو و غالمغال داخل موتر از سوی دیگر برعصبانیتش افزوده بود رویش را به عقب گشتانده چیغ زد " آرام باشید او مردم این چه حال است خدایا این چه حال است ماره میمانین که دریوری کنیم یا نی گنگه شوید مه دیوانه شدیم هر روز مه همی حال است این شهر دیوانه هاست "
همه آرام شده بودند و به سخنان سخت و خشمگین دریور گوش میدادند دریور درحالی به جایش دوباره قرار گرفت اضافه کرد " ماره میگن کست نمان خود شان چه حاله انداختن" بعد دوباره رویش را به طرف عقب دور داده گفت:" هر حالی که د رمملکت است از دست خود تان است نه کوره قبول کدین نه کر را قبول دارین حالی دیگه گنگه شوین و کرایه تانه جمع کنین که ایستگاه آخر است ".