سخی ارزگانی

 

جنایات ضد انسانی علیه زنان و دختران در افغانستان

آیا از جمله استبداد جنس مذکر بالای جنس مؤنث ناشی از «فقر» سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی، روانی، اخلاقی و... در نظام جامعه نیست؟ آیا دختر فروشی از سوی رییس خانواده ( پدر، برادر، کاکا، ماما و...) به عنوان یک «افتخار» برای سایر مرد سالاران به حساب نمی آید؟ آیا تجاوز جنسی یک مرد بالای یک زن، «جوهر» وحشت مرد سالاران و غلبه شهوت رانی حیوانی آنان را بازتاب نمی دهد؟  آیا ازدواج های اجباری دختران توسط رؤسای خانواده شان به مثابه یک «عمل» ضد انسانی به شمار نمی آید؟ آیا ازدواج با دختران صغیر و نابالغ توسط مرد سالاران، «ماهیئت» حیوانی و غیر بشری آنها را انعکاس نمی دهد؟ آیا بدون تسلط  «نادانی و جهل» بر ذهن یک انسان، چه چیز اورا دست خوش «عملکرد» غیر انسانی می سازد؟ آیا جنایت یک انسان در برابر همجنسش، «مقام آدمیت» او را حتا نسبت به حیوان هم نازل تر نمی نماید؟

هرچند حق تلفی، خشونت، ظلم، تجاوز جنسی، سنگسار، اسارت، کشتار و انواع مختلفی جنایات علنی و مخفی ضد انسانی از سوی مردسالاران بالای زنان، دختران جوان و صغیر آن قدر گسترده و بی پایان هستند که زبان ها از شرح و قلم ها از نوشتار آنها اگر کلا عاجز نباشد ولی نهایت دشوار خواهد بود. یکی از موانع بزرگ جوامع بشری فراراه ترقی لازم و حق تعیین سرنوشت انسان ها بدست خود شان همین «جنایات»  ضد بشری در حق اناث است که بیش از نصف جوامع انسانی را از کاروان پیشرفت، حق خواهی، برابری، آزادی، تمدن آفرینی نوین و تحقق نظام مردم سالاری محروم نگهداشته است.

به صورت خاص در کشورهای عقب نگهداشته جهان سوم و به ویژه در جوامع اسلامی و از آنهم خاص تر در افغانستان ماجرای غم انگیز جنایات ضد انسانی بالای زنان و به خصوص بالای دختران صغیر و نابالغ چنان وسیع است که نمی توان در مورد صرف برخورد عاطفی نمود و با چند شعار خود و مخاطبان خویش را لحظه ای تسکین بخشید.

سیاست دولتمداران و جامعه جهانی در قبال زنان:

زمانیکه طالبان در ضمن جنایات ضد انسانی و شؤنیستی خویش در کشور، زنان تحت ستم میهن ما را با شدید تری شیوهء غیر انسانی به اسارت گرفتند و حتا زنان را از بیرون رفتن از منازل شان نیز ممنوع قرار دادند؛ آن وقت حامیان بین المللی و منطقوی طالبان به صورت شفایی و غیر مؤثر از حق تلفی و محکومیت زنان که توسط زمامداران امارت اسلامی طالبان صورت می گرفتند، شکایت لفظی می نمودند و بس. بعد از اینکه تدریجا سرکشی طالبان و القاعده از زیر فرامین حامیان جهانی شان آغاز گردید و به خصوص پس از واقعه المناک یازدهم سپتمبر 2001 میلادی توسط تروریستان طالبی و القاعده در نیویارک بود که جامعه جهانی تحت رهبری امریکا نه تنها با آب و تاب شعار مبارزه علیه تروریزم طالبی و القاعده را سر داد، بلکه حمایت خود ها از اسارت زدایی، تساوی حقوق زنان و حل بحران افغانستان نیز اعلام نمود.

 وقتی که قوای امریکایی، آیساف و ناتو در «ظاهر» تروریستان طالبی، القاعده را از قدرت به زیر آوردند و دولت طرفدار خود را در افغانستان به وجود آوردند. آنگاه از جمله جاده های ویران شده را اعمار نمودند، نهادهای مدنی را تا حدود شکل دادند و خیلی از کارها را قسما عملی نمودند. اما آن چنان که در کنفرانس های توکیو، بن، لندن برای بازسای افغانستان، مبارزه علیه تروریزم، مواد مخدر، قاچاق، زدودن فقر، تساوی حقوق زنان و... را تعهد سپرده بودند، «صادقانه» عمل نکردند که بخش عمده بحران موجوده کشور ما را همین  سیاست غارتگرانه و استعماری آنها تشکیل می دهد.

سیاست های جامعه جهانی و دولتمداران کشور ما نه تنها کلا مورد نقد اهل خرد، مردم و جهانیان می باشند، بلکه در قبال زنان میهن  ما نیز کاملا مورد انتقاد قرار دارند. زیرا وقتی که عمدتا مکاتب و نهادهای تعلیمی از جمله برای اقشار اناث کشور باز گردیدند، آن طوری که ایجاب می کرد و می نمایند از «کمک های» تعهد شده جامعه جهانی بهره مند نگردیدند. کمک های جامعه جهانی از جمله در مورد زنان کشور ما اغلبا جنبه ای «سمبولیک» داشته تا خدمات سازنده برای آنان. نهادهای تعلیمی و معارف کشور ما با موانع گسترده اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، تشکیلاتی، درسی، تخنیکیري، تدریسی و... همچنان قلت استاد مواجه می باشند که علت آن همان عدم وفاداری جامعه جهانی به کمک های تعهد شده ای شان در قبال افغانستان می باشند.

در ضمن وزارت امور زنان، کمیسیون مستقل حقوق بشر و سایر نهادی مدنی مربوط به زنان بازهم آن چنانکه از سوی جامعه جهانی وعده داده شده بود، مساعد نگردید. تبلیغات دست اندرکاران کمک کنندگان جامعه جهانی در امور حقوق زنان کشور ما بیشتر «حالت نمایشی» داشته و در زیر این چنین سیاست ها اصلا در پی تحقق «خواسته های استعماری» خودها می باشند که رسوای آن برای مردم افغانستان کاملا روشن گردیده است.

اگر جامعه جهانی و دولت مداران با گزینش یک «ستراتژی» ملی و دموکراتیک  و تشکیل یک «دولت» مستقل می- دموکراتیک صادقانه همت می گماشتند، در ضمن نهادهای مدنی و به خصوص تعلیمی و آموزشی را به طور اساسی در تمام نقاط کشور با خلع سلاح عمومی تنفگ داران کشور اقدام می کردند. وهمچنان تروریزم را به صورت قطعی سرکوب می نمودند؛ آنگاه شاید تا این حد شاهد جنایات گوناگون در حق زنان و دختران کشور خویش نمی بودیم. برعکس جامعه جهانی با اجیران خویش در بستر این شش سال است که به سرنوشت مردم افغانستان بازی می کنند و بحران را دوامدار می اسازد تا اهداف استعماری شان تحقق یابند.

جالب است که از طریق نهادهای دیداری، شنیداری، تصویری دولتی، غیر دولتی و خارجی به سمع جهانیان رسانیده می شوند که برای دختران کشور ما میدان های فوتبال، والیبال، شنا، دویش، بوکس، کراته و... گشایش یافته و مسابقات آنان را با چنان رنگ  و روغن تبلیغ می کنند که گویا «نیازمندی عمده» زنان رفع گردیده است و حال زنان به حقوق ورزشی خویش نیز دست یافته اند.

 من اصلا مخالف ورزش زنان و دختران نیستم. اما مسأله در قدم نخست بر سر «اولویت های» می باشد که قبل از ورزش، باید زنان و دختران به نیازهای عمدهء خویش دست رسی پیدا کنند. و اگر خواست های ضروری و اساسی زنان به حد لازم حل شوند؛ آنگاه مسایل فرعی از قبیل ورزش، هنر وغیره برای زنان نیز لازم می باشند.

در دستگاه های تلویزیون و رادیو زنان و دختران به گویندگی و گذارش دهی مبادرت می ورزند و در آن سوی دیگر قشر اناث که در ادارات دولتی وغیره کار می نمایند با شدت مورد «آزار،  اذیت جنسی، حق تلفی و توهین» قرار می گیرند. از یک طرف مراجع مربوطه با تبلیغات تشویق کننده «مسابقه والیبال» دختران را نمایش می دهند و از طرف دیگر «گوش و بینی» یک زن توسط  شوهرش در هرات با کارد گاوکشی بریده می شود که از مجازات این مرد سالار توسط دولت خبری در دست نیست.. در جای دیگر چهره دختر «برنده» مسابق دویش را در رسانه ها و تلویزیون نشان می دهند و در مکان دیگری جنگ سالار مرد «دختر یازده ساله» یک بیوه زن را در شهر قندوز با زور تفنگ ربوده و به یک سگ جنگی تبادله می نماید و از پیگرد قانونی هم در زمینه خبری نیست.  در یک مورد دختری را نشان می دهند که به تمرین «بوکس»  مشغول است و در موارد وسیع دیگری عملا شاهد «ازدواج های اجباری» بیوه زنان، دختران جوان در تمام مناسبات جامعه خویش می باشیم که نتایج سیاست های ضد ملی- دموکراتیک دولتمداران و جامعه جهانی را به نمایش می گذارد.

در اینکه در مراکز شهری حد اقل زنان جهت خرید نیازمندی های خویش به بازارها قدم می گذارند که بازهم غنمیت می باشد؛ ولی در جهت دیگر یک زن شوهردار و اولاد دار بنام بینظیر در شینوار جنوبی توسط شوهران شان «چهار بار» فروخته می شوند.  هر چهار شوهر این زن به خاطر فقر اقتصادی بینظیر را نفروخته اند، بلکه به سبب فرهنگ مسلط مرد سالاری و جهالت قبیلوی و بدوی خودها فروخته اند که چندی قبل در مطبوعات با عکس آن نشر گردید. منبع: سایت کاتب هزاره.

عکس بیظیر از سایت کاتب هزاره:

 در جای هم شاهد «مسابقه کراته» دختران هستیم، ولی اصلا در متن جامعه شاهد «ازدواج های» غیرانسانی با دختران نابالغ و صغیر در تمام نقاط کشور و در قدم نخست در دهات، قریه ها ، روستاهای کوهستانی و دور دست افغانستان می باشیم. و درضمن در یک مورد دیگر یک خانم روستایی هزاره را مشاهد می نماییم که با نواختن صدای دنبوره اش غم های روزگار را از دلها و اذهان جامعه کاهش می دهد و به زنان کشور اعتبار و عزت می بخشد تا خودساز گردند.

عکس زن با دنبورده از سایت کاتب هزاره:


 

در این روزها از سوی صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد یونیسف در مطبوعات عکس این مرد سالار کهن سال را که با دختر یازده ساله گویا «ازدواج» نموده است، به عنوان «عکس سال» به نشر رسیده است.

عکس دختر یازده ساله با شوهر  کهنسالش:

 اینکه روی چه انگیزه ها این عکس در اخیر این سال 2007 میلادی در محضر دیدگان عامه گذاشته شده است؛ آگاهان مسایل امور خود در زمینه خوب می دانند و به داوری همه جانبه خواهند پرداخت. این بدین معنا نیست که جامعه جهانی تازه از ازدواج اجباری دختران نابالغ خبر می گردد، بلکه آنها قبل از این هم در زمینه معلومات خیلی وسیع داشتند و دارند. اما اینکه اذهان جهان را متوجه این عکس و ملاقات سران ایتالیا، انگلیس، استرالیا، آلمان، امریکا و... در این اواخر در افغانستان می نمایند؛ مسلما که  به سرنوشت مردم افغانستان با انواع گوناگون بازی می کند، جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد.

به قول آقای حسین زاهدی ( دوشنبه 24 دسامبر 2007) در سایت انترنتی کابل پرس شاهد واقعه استخوانسوز این دختر در جامعه خویش هستیم که در قید «ازداج یا تجاوز و شکنجه» توسط مرد کهن سال صورت گرفته که تسلط  فرهنگ جامعه قبیلوی را با گند آن بازتاب می دهد.

عکس از کابل پرس:

 

 اولین قربانی گوش و بینی زن در روز عید قربان در تاریخ کشور ما:

گذارش غم انگیز را از سایت وزین کابل پرس در مورد شکنجه و قطع بینی یک دختر 17 ساله از سوی شوهر ناانسانش می باشیم که  شمه ای از جهالت و جنایت جامعه قبیلوی را نمایش می دهد :

« ممتاز" باشنده اصلی ولایت "پکتیا" که اخیراً در ولایت "زابل" مسکن گزین شده بود ، پس از تراشیدن موهای همسرش "نازیه" در نخستین روز عید اضحی هر دو گوش و بینی وی را با استفاده از چاقو قطع نمود .

عکس نازیه -1

مسولین شفاخانه شهر "قلات" مرکز ولایت زابل در تماس های تلفونی به خبرنگاران گفتند:" نازیه 17 ساله روز چهارشنبه گذشته به شفاخانه آورده شده و فعلاً در حالت بسیار خراب به قرار دارد .

عکس نازیه - 2

گفته می شود آقای ممتاز بعد از انجام این فعل خانمش را با آبجوش سوزانیده و خودش از محل فرار نموده است .

عکس نازیه – 3

 

"نازیه"که اشک در چشمهایش به نظر می خورد و به بسیار مشکل صحبت می نمود گفت:" شوهرم به ظن اینکه گویا فعل بد انجام داده ام مرا به این حالت رسانیده است و من به سرش قسم می خورم که چنین کاری را انجام نداده ام .» منبع: تازه ترين نمونه ی خشونت عليه زنان. گوش و بينی نازيه قطع شد تصاوير گويای همه چيز! سه شنبه 25 دسامبر 2007, نويسنده: سونا سحر/ سایت وزین کابل پرس.

آیا عمق جنایات ضد انسانی جامعه و فرهنگ قبیلوی تنها با اعمال جلادانهء امیرعبدالرحمن خان، حفیظ الله امین، طالبان و سایر آدمکشان پیشین و پسین کشور ما خلاصه می شود؟

این زن که به خودسوزی دست برده است، ناشی از خشونت خانوادگی می باشد که دستان پانسمان شده او مشاهده می گردند.

عکس  خود سوزی این زن:

در گوشه ای از گذارشات کمیسیون حقوق بشر، وزارت زنان و سایر نهادهای مدنی ملی و بین المللی از شکنجه، خشونت، خودسوزی زنان، خودکشی دختران جوان، ازدواج های اجباری، اختطاف زنان، تجاوزات جنسی بالای زنان، فرار زنان از جبر خشونت خانوادگی، بینی و گوش بریدن زنان و کشتن زنان حد اقل خبر می رسند که بازتاب دهنده یک عمل ضد بشری می باشد. ولی در سراسر کشور و به خصوص در روستا ها در تحت تسلط قدرتمندان محلی و از آنهم خاص تر در زیر نفوذ تروریستان طالبی در جنوب غرب، جنوب و شرق افغانستان چنان جنایات گستردهء که در حق زنان صورت می گیرد، اصلا منابع خبری اطلاع ندارند. یعنی شاید در حدود پنچ تا ده درصد از جنایات در حق زنان اگر در منابع دولتی، حقوق بشر و مطبوعات برسد، متباقی همه بنا بر عوامل گوناگون از انظار عامه و دولت پوشیده می مانند.

 هرچند حق تلفی، ظلم، بی عدالتی، اسارت و حتا کشتن زنان در فرهنگ مرد سالاری در افغانستان ریشه های خیلی دیرینه دارند و متأسفانه که کاملا معمول می باشند؛ اما در بستر این سه دهه جنگ و بحران ویژه، فجیع ترین جنایات در حق زنان صورت گرفته و حتا حال در زیر تسلط قوای آیساف، ناتو، امریکا و دولت جمهوری اسلامی افغانستان نیز ادامه دارند.

نیازمندی های اساسی زنان کدام اند؟

آیاد با داشتن یک «وزارت سمبولیک» ، تمام حقوق زنان برآورد می شوند و یا اینکه با تسوید و تصویب یک «قانون خاص دموکراتیک خانوادگی» برای کانون خانواده وضع و مورد تطبیق و نظارت قرار گیرد تا اقلا «خشونت» را در میان خانواده ها تدریجا و به صورت مسالمت آمیز به طرف کاهش ببرند؟

آیا در مرحله اول «فوتبال» برای دختران کشور یک نیاز مبرم می باشد و یا اینکه تأسیس «نهادهای آگاهی بخش» برای مرد سالاران جاهل در اولویت قرار دارند تا «ذهنیت های» ضد انسانی مرد سالاران به صورت مسالمت آمیز، ترویجی و تدریجی جایش را به همپذیری انسانی، جنسیتی، مدنی، کثرتگرایی و دموکراتیک در متن جامعه بدهند؟

آیا حضور نمایشی یک «اقلیت» زنان و دختران در نهادهای دولتی، خارجی، مدنی وغیره ضرور است و یا اینکه اصلا زمینه های «شغل یابی» اساسی برای تمام زنان کشور به خصوص زنان بی سرپرست لازم می باشند که تا زنان متکی به عاید فعالیت های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خویش شوند و تا اینکه به «استقلال اقتصادی» نایل گردند؟ به قول این شاعر که گوید:

آیا ایجاد «نهادهای» ورزشی برای دختران در قدم نخست اهمیت حیاتی جهت خشونت زدایی و رفع اسارت زنان دارند و یا اینکه قبل از همه اکثر توانایی ها و امکانات در مورد «تأسیس و توسعه» نهادهای تعلیمی و آموزشی زنان، دختران و تمام اقشار زنان بکار گرفته شوند تا «یکی» از زیر بنای تحقق تساوی حقوق زنان با مردان به صورت طبیعی و تدریجی با «گوهر دانش» مساعد گردد؟

در باور من یکی از عوامل مهم اسارت زدایی زنان، گسترش و غنامندی همه جانبه ای نهادهای آموزشی و تعلیمی اقشار زنان است که تا زنان به «زیور» دانش و آگاهی لازم سیاسی مسلح گردند. وقتی که بیش از نصف نفوس جامعه را زنان به خود اختصاص داده و از نعمات درس، تعلیم، علم، بصیرت، خرد عصر و عقلانیت دورانساز بهره مند شوند؛ با اطمینان کامل گفته می توانم که فقر سیاسی و فرهنگی شان کاهش یافته و آنگاه به «کلید» تعیین سرنوشت انسانی، جنسیتی، ملی، مدنی و دموکراتیک دست خواهند یازید.

 نتیجه:

چند نمونه ای که از جنایات ضد انسانی که در حق زنان صورت گرفته اند، از یک ریشه در گذشته دارند و از سوی هم خود بیانگر یکی از نتایج سیاست های ضد ملی و ضد دموکراتیک دولتمداران و جامعه جهانی در قبال افغانستان طی شش سال اخیر می باشند. زیرا، اگر از یک طرف حکام کشور مصروف زراندوزی و بازی های سیاسی با یکدگر هستند. و از  جانب دیگر  کشورهای خارجی عمدتا در پی تحقق غارت از کمک های جهانی و ثروت ملی ما در افغانستان می باشند. جامعه جهانی مستقر در کشور ما هیچگاه با یک همآهنگی صادقانه نظامی، سیاسی، تشکیلاتی، اقتصادی وغیره با دولت افغانستان در جهت مبارزه سرنوشت ساز علیه طالبان، القاعده، مواد مخدر، قاچاق، ناقضین حقوق بشر، قدرتمندان محلی، تمدن ستیزان، فساد اداری، زن ستیزان و جهت حد اقل کاهش بحران افغانستان فعالیت نکرده اند. حلقات خاص جامعه جهانی به خاطر ماندن دایمی خویش در تداوم بحران و حتا ایجاد بحران جدید با دست نشاندگان خویش نقش «اساسی» را بازی کرده و می کنند که مثل آفتاب روشن است.

تا زمانیکه جامعه جهانی از تحقق خواست های نو استعماری خویش کاملا دست بردارنگردد و منافع و مصالح ملی مردم افغانستان همراه با منافع مشروع خود عملا رعایت نکنند، بحران کشور ما با اشکال گوناگون ادامه خواهند یافت. ما هرگز نگفتیم که جامعه جهانی برای مردم افغانستان همه چیز را رایگان بدهند؛ بلکه تقاضای مردم افغانستان از جامعه جهانی اینست که منافع ملی مردم ما را قربانی سیاست های غارتگرانه و عملکردهای استعماری یک طرف خودها و دست نشاندگان خویش نکند و حقوق قانونی و مشروع هردو طرف عملا رعایت گردند که مطابق اراده و خواست مردم افغانستان باشند. به قول مشهور که گوید: « نه سیخ بسوزد و نه کباب و حق به حقدار برسد»

در ضمن تا زمانیکه ساختار دولت کنونی به صورت مشارکت ملی و دموکراتیک از اساس اصلاح و نوسازی نگردد؛ نه تنها کلا بحران کشور ادامه دار خواهد بود، بلکه مصیبت، ازداواج های اجباری، خود سوزی، فرار زنان از خانه، شکنجه، خشونت، اسارت و کشتار زنان و دختران باز هم توسط مرد سالاران ادامه خواهند داشت.

***

 چهارشنبه 5 جدی 1386 خورشيدی برابر با 26 دسمبر2007 ميلادی/ جرمنی

 


بالا
 
بازگشت