سخی ارزگانی
تداوم خشونت علیه زنان در زیر
سایه دولت و قوای خارجی در افغانستان
مــزن بر سر ناتـــوان دســـت زور کــه روزی بپـــایش درافتـــی چــو مـــور
سعدی
خشونت یکی از پدیده ها و ناهنجاری های اجتماعی در تاریخ بشریت است که متأسفانه ادامه آن تا این عصر خرد، مدنیت فنون جدید از جمله زمان گسترش تخنیک حاکمیت کمپیوتر و انترنت نیز می رسد. هرچند خشونت ها تابع شرایط تاریخی، مادی، اجتماعی، معنوی، مکانی، زمانی و... بوده و می باشد. ولی هرچند که مبارزات و مقاومت های گوناگون در هر مقطع زمانی و مکانی در برابر خشونت ها نیز صورت گرفته و می گیرند، تا حال بنیاد و ریشه های این خشونت را تکان نداده اند. اما خشونت ها در کشوهای عقب نگهداشته شده به خصوص سرزمین های اسلامی و از آنهم خاص تر در افغانستان از خصوصیات و بافتار ویژه ای برخوردار می باشند که مانع بزرگی را در برابر گسترش جامعه سازی مدنی، نیازمندی های پیش روندهء جامعه و خاصتا کانون خانوادگی عصر مدنیت خلق نموده اند.
گرچه رفع و یا حد اقل کاهش خشونت بستگی به میکانیزم سطح آگاهی اجتماعی جامعه، نهادهای مدنی و شیوه های مبارزاتی همه جانبه فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، طبقاتی، روانی، اخلاقی وغیره در جامعه دارند که دردمندانه که چنین شرایط تا کنون به صورت طبیعی و بنیادی در افغانستان مساعدت نگردیده و از همه بیشتر زنان مورد «وحشی ترین» خشونت های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی به خصوص خانوادگی، جنسیتی وغیره قرار می گیرند.
همه شاهد هستند که در عصر سیه و قرون وسطایی طالبان، از جمله زنان مورد «شدید ترین» خشونت، ظلم، بی عدالتی و اسارت قرار گرفتند که در تاریخ افغانستان و حتا در کشورهای اسلامی هر گز سابقه نداشت. تا وقتی که سردمداران نظام غربی و طرفداران شان بنا بر منافع جهانی خویش در منطقه آسیا، طالبان را مورد حمایت قرار می دادند از اسارت زنان، نسل کشی اقوام تحت ستم، کشت خاشخاش و نقض حقوق بشر که توسط طالبان در افغانستان به صورت می گرفتند؛ در زمینه سکوت داشتند. و یا بعضا گاه و زمانی به عنوان اتمام حجت تلویحا اگر طالبان را مورد نکوهش و سرزنش قرار می دادند و بس.
زمانی که طالبان و القاعده از امر و نهی خداوندان و حامیان غربی ها، امریکایی ها و متحدینش سرباز زدند؛ آنگاه شکایات غرب و امریکا از طالبان و القاعده و به خصوص پس از یازدهم سپتمبر آغاز گردید. اینجاست که امریکا و متحدانش با حمله بر طالبان از جمله «اعاده» حقوق زنان، حقوق بشر، حقوق اقوام، حقوق اطفال و همچنان تأمین امنیت و تحقق دموکراسی در کشور ما را داد زدند، شعار دادند و آن را برای مردم افغانستان وعده دادند. ناگفته نماند از بسکه مردم کشور ما طی سه دههء اخیر در داخل از ظلم، غارت، زن ستیزی و نسل کشی اقوام تحت ستم کشور و به خصوص توسط طالبان به جان رسیده بودند؛ به وعده های امریکا و طرفدارانش کاملا دل بستند. حتا مردمان غیر سیاسی کشور ما به خاطر سقوط طالبان توسط ائتلاف جامعه جهانی و جبهه متحد ملی شمال نمازهای شکران را بجا می آوردند و دقیقه شماری می کردند که از چنگ خونین این خفاشان شب پرست، مدنیت ستیز، جلادان و شؤنیستان تازه به دوران رسیده طالبان نجات یابند. جالب اینکه دانشمندان علوم سیاسی، اجتماعی، انسان شناسی، فرهنگی، روان شناسی، مسلکی، دیوانسالاری و خلاصه از چپ، راست، میانه رو، روحانی، ملی، دموکرات و خلاصه عامه مردم ما و حتا اذهان کشورهای جهان از حضور نظامی امریکا و متحدانش نه تنها در افغانستان علیه طالبان از دل و جان استقبال کردند، بلکه چشم امید را به تبلیغات، تعهدات، کمک های جامعه جهانی و قوای خارجی ائتلاف جهت احیای مجدد کشور و تحقق امنیت، صلح، حاکمیت ملی و... دموکراسی نیز بستند. آیا در امتداد این شش سال چه دست آوردهای را مثبت را و سرنوشت ساز را ببار آورده اند؟
هرچند میلیون دالر به نام کمک، اعمار مجدد، روند دولت سازی، مبارزه علیه تروریزم طالبانی، القاعده، زرع کوکنار، قاچاق و... به کشور ما سرازیر شدند که به قول آقای داکتر رنگین سپنتا وزیر امورخارجه جمهوری اسلامی افغانستان فقط پنج در صد کمک ها به دولت داده شده و متباقی همه در اختیار جامعه جهانی و موسسات متعلق به آن قرار داشته است. یعنی نود وپنچ در صد از کمک خارجی طبق دلخواه مسؤلین و دست اندرکاران جامعه جهانی به مصرف رسیدند که تا حال در خدمت مردم ما نبوده و نیستند.
دیگر اینکه گرچه پس از سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان زمینه های آزادی ، تعلیم ، تربیه، کار وغیره برای دختران و زنان مساعد گردیدند. اما از سوی هم تا هنوز هم خشونت علیه زنان در مکاتب، دانشگاه ها، محل کار، روستاها و به خصوص در ولایات جنوبی و شرقی کاهش نیافته است. و به خصوص خشن ترین خشونت بالای زنان در کانون خانوادگی صورت می گیرند که خود سوزی های مکرر چندین سال اخیر در غرب، جنوب، شرق، شما و مناطق مرکزی هزارستان تا کنون به شدت هرچه تمام ادامه دارند. از جمله «ازداواج های» اجباری یکی از بزرگترین جنایت ضد انسانی کانون خانوادگی به حساب می آید که به صورت نهایت وحشیانه در زیر چتر و سایه قوای ناتو و دولتمدارن جمهوری اسلامی افغانستان ادامه دارد. و در کاهش نمودن این خشونت چندان اقدام مؤثر از سوی جامعه جهانی و دولت کنونی صورت نگرفته و جامعه جهانی وعده های خویش را در این زمینه نیز تعمدا از یاد برده است. همان طورئیکه جامعه جهانی و دولت به صورت کل در تمام مسایل افغانستان با اشتباهات عمدی و یا غیر آگاهانه مواجه هستند؛ در مورد رفع و یا کاهش خشونت علیه زنان نیز به ناکامی گرفتار شدند.
همه خوب آگاهی دارند که به صورت همه روزه جبر و ستم های فراوان در حق زنان کشور ما صورت می گیرند که اغلبا به خاطر سنت های فرسوده و دست و پاگیر در اذهان عامه انعکاس پیدا نمی کنند و کلا مخفی می مانند. گرچه جوامع جهانی از چنین ظلم های که بالای زنان و دختران و اطفال کشور ما عملا تحمیل می گردند، خوب اطلاع دارند. اگر منافع شان ایجاب نمایند از چنین واقعات زیر نام «نقض حقوق زنان»، «نق حقوق کودکان» و «نقض حقوق بشر» استفاده های سیاسی و استعماری می نمایند و در غیر آن سکوت ننگین و مرگ بار را اختیار می کنند. آیا این چنین سیاست های اجانب و دولت تحت حمایت شان، ریشه های خواست ها، نیازها و آرمان های برحق مستقل ملی و دموکراتیک مردم ما را نمی خشکانند؟
در این گزارش شمه ای از خشونت های که بالای زنان سیه بخت، بی سرنوشت، اسیر و سربدار افغانستان تحمیل می گردند، آن را باهم به خوانش می گیریم:
« در افغانستان هر نيم ساعت يك زن قرباني خشونت مي شود. بگزارش خبرنگار صدا و سيمای ايران از کابل، كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان اعلام كرد، در 9 ماه گذشته بيش از 1370 مورد خشونت و نقص حقوق زنان در اين كميسيون ثبت شده است. بر اساس اين گزارش مهمترين موارد نقص حقوق زنان شامل تنبيه بدني، اخراج از خانه، توهين، تحقير و طلاق است. كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان افزود، يكصد و يك مورد خود سوزي، 38 فقره قتل، 15 مورد خود كشي، 266مورد سقط جنين اجباري، هفتاد و نه مورد ازدواج اجباري، 71 مورد پرداخت نكردن نفقه و 462 مورد اعتياد اجباري از ديگر موارد نقص حقوق بشر در اين مدت است.» (منبع: آریایی دوشنبه 22 ميزان 1386 خورشيدی برابر با 15 اکتوبر2007 ميلادی.)
همین فی صدی های خشونت که در بالا ذکر گردیده به گمانه زنی اغلب در گذشته از این آمار بلند تر بوده و از اصلا چنین جنایت علیه زنان کاملا پنهان مانده و اکنون از اثر همین آزادی بی پایه اخیر یک نوع آشکار گردیدند. به هر صورت که بوده و است؛ خلاصه خشونت عریان بر ضد زنان ادامه دارد که یک «عمل» ضد انسانی و ضد اسلامی می باشد. و راه بیرون رفت از این سرطان کشنده و یا اقلا حد اقل کاهش آن با وعده های جامعه جهانی، دولتمداران کنونی، سازمان ملل متحد و سایر نهادهای مدنی و حقوق بین المللی بدست نیامده است.
همان طورئیکه جامعه جهانی و دولت مداران با سیاست گذاری های ناکارآمد در مبارزات علیه تروریزم طالبی، القاعده، کشت خشخاش، چاقاق، ناامنی، فقر زدایی و... روند دولت سازی شکست خورده در مورد کاهش حد اقل تظلم بر زنان نیز ناموفق می باشند. و یا اینکه بهتر گفته شود که اصلا نه تنها جامعه جهانی در مورد تمام معضلات افغانستان صادق نبوده و نیستند، بلکه دولت هم بنا بر ماهئیت عدم شایسته سالاری خویش در کل در قسمت مردم خدمات تعیین کننده را انجام نداده که ارتشاء، گسترش تولید تریاک، قاچاق، فساد اداری، نفوذ طالبان، عملیات انتحاری و... افزایش عدم اعتماد مردم نسبت به دولت مصداق ادعای ما در زمینه می باشد و بیانگر ناکامی علنی دولت است.
تا جائیکه شواهد عینی می رسانند منجمله تا کنون جامعه جهانی و دولت کدام برنامه مؤثر را جهت کاهش حد اقل خشونت علیه زنان و به خصوص در کانون خانوادگی روی دست نگرفتند. از اثر ازدواج های اجباری، ظلم مرد سالاری، نافهمی سران اعضای خانواده، تسلط فرهنگ جهل پروران، سایه شوم زن ستیزان و... در متن جامعه هستند که دختران مجرد، زنان جوان شوهردار، دختران نامزدار یا از منازل شان فرار می کنند و یا اینکه به عمل خودکشی، خود سوزی وغیره دست می برند که این خود یک نوع «اعتراض» علیه خشونت خانوادگی و فرهنگ پوسیده بدوی، عیشره یی ، قبیلوی و مرد سالاری در جامعه می باشند.
وقتی که یک زن بنا بر خشونت خانوادگی از منزل فرار می کند، در این صورت طبق دادگاه سنتی و نظام مرد سالاری این زن را مجرم معرفی نموده و به زندان می برند. و این زن بی دفاع سالیان طولانی بدون تحقیق در زندان های وحشتناک افغانستان به سر می برند. اگر احیا این زن از زندان آزاد شود؛ آنگاه در قدم نخست این زن توسط پدر یا برادر و یا کاکای خویش در محضر عام کشته و یا سنگسار می گردد. و در مرحله دوم توسط شوهر و اقارب شوهرش به قتل می رسد. در این راستا بازهم دستگاه فرسودهء حقوقی و سنتی کشور ما قاتل این زن را برای مدت کوتاه زندانی نموده و یا به وسیله پول، واسطه بازی وغیره قاتل زن را آزاد می کند. یعنی در فرهنگ قبیلوی و بسا از سنت های فرسوده کشور ماست که همه چیز به ضرر حقوق زن سمت و سو می گیرند و جنبه غیر حقوقی مرد سالاران به صورت مغرضانه تقویت می گردد.
جالب اینست که «ذهنیت بیمار» جامعه قبیلوی و عامه غیر سیاسی مردم هم این زن مظلوم را محکوم و گنه کار معرفی می کند که با فرار خود از منزل شوهر و یا پدر گویا شرف، عزت و اعتبار خانواده، قبیله، قوم، کشور و حتا دین را پامال نموده است. این ذهنیت عامه سنتی هم در نکوهش از زن اسیر و بی دفاع برخواسته و حمایت خویش را از مرد قاتل ابراز می دارد. آنگاه، تاریک اندیشان جامعه می گونید که این مرد خوب کار کرد که خانمش را کشت. وقتی که یک چنین ذهنیت ضد انسان، ضد اسلامی و ضد مدنی در جامعه مسلط باشد؛ آیا تغییرات عینی و ذهنی این جامعه کار آسانی خواهند بود که به طرف «جامعه سازی مدنی»، « خردورزی» و «عقلانیت عصر» پیش بروند؟
در حال حاضر یک عده زنان در محابس افغانستان زندانی هستند که بازهم محیط ناگوار زندان را نسبت به آزاد شدن خودها ترجیح می دهند. زیرا اگر چنین زنان از زندان آزاد گردند، آنگاه بالاخیره توسط اقارب خانواده شوهر و پدر خویش به قتل خواهند رسید که چنین خشونت و جنایت یک امر معمولی به حساب می آیند. در این راستا نه تنها تعهدات جامعه جهانی از منظر حقوقی، مصونیت و غیره کدام کار مثبت را در حق زنان تحت ستم کشور ما نکرده، بلکه دولتمداران نیز کدام اقدام لازم حقوقی، امنیتی، سیاسی، بهداشتی، فرهنگی، اقتصادی، تعلیمی، رهایشی و... را در مورد زنان که از اثر ظلم از خانه های شان فرار نموده، انجام نداده اند. از همین جاست که زنان بی دفاع و تحت ستم کشور ما در زیر سایه قوای ناتو، جامعه جهانی و دولت افغانستان خرد و خمیر می گردند و راه نجات شان هنوز هم در سردرگمی و تاریکی مطلق قرار دارد.
اگرچه که این چنین خشونت ها ریشه در تاریخ، زیربنای مادی، معنوی و اجتماعی جامعه افغانستان داشته و دارد و از بین بردن آن کار آسان نبوده و نیست؛ اما در «قدم نخست» میکانیزم اجتماعی جامعه و سیاست های دولت های طبقاتی، استبدادی، تک قومی- قبیلوی و خاندانی عامل نیرومند تقویت کننده چنین خشونت ها در کشور بوده و می باشند. و در شرایط کنونی «مقصر دومی» سیاسیت گذاری ها و عملکردهای ناکارآمد دولتمداران موجوده و «عامل سومی» سیاست های استعماری جامعه جهانی و قوای خارجی باعث خشونت ها از جمله تداوم خشونت علیه زنان جوان، دختران جوان، دختران صغیر، زنان بیوه، اطفال وغیره در افغانستان مخروبه و بی دفاع می باشند.
پس تا زمانیکه کاستی های قانون اساسی به طور لازم اصلاح نگردد، سیستم ریاسی به نظام دموکراسی پارلمانی تغییر نکند، مشارکت اصلی شایسته سالاری اقوام طبق شعاع وجود شان در حاکمیت سیاسی کشور عملا رعایت نگردد، مسأله خط دیورنگ مطابق اراده و خواست مردم ما به صورت ریشه ای حل نشود، حاکمیت حلقات مختلف قومگرایان از دستگاه های کلیدی کشور به زیر آورد نشوند، سیستم فدرالی جهت خشکانیدن ریشه های قدرت انحصاری تک قبیلوی، تک قومی و تک فردی در کشور حاکم نگردد، دولت ممثل اراده و خواست همهء مردم نگردد، پشتوانه تروریزم در کشور ما از بین نروند، زیربنای مادی و معنوی و اجتماعی مرد سالاری در جامعه تضعیف نشوند، سیاست گذاری های جامعه جهانی به صورت مثبت در خدمت مردم ما قرار نگیرند و... جنبش لازم دموکراتیک سراسری زنان تأسیس و فعال نگردد؛ هیچگاهی از جمله حد اقل کاهش خشونت علیه زنان در دستور حل اساسی قرار نخواهند گرفت.
درخت دوســتی بنشــان که کام دل ببــار آرد نهــال دشمنی برکـن که رنــج بی شمار آرد
دم صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
شنبه 19 عقرب 1386 خورشيدی برابر با 10 نومبر2007 ميلادی/ آلمان
***