انجنیر سخی ارزگانی
نمای غم انگیز از دختران پشتاره بدوش افغانستان
بر اساس احصایه های نه چندان دقیق و علمی که تا کنون نشر شده اند، بیش تر از نصف نفوس کشور ما را زنان به خود اختصاص می دهند. از سوی دیگر تخمین های عامه نیز بر اکثریت بودن زنان در جامعه شهادت می دهند.
بدین صورت اگر به ساختار، خصوصیات و مناسبات نظام اجتماعی جامعه اندکی مکث گردد؛ دیده می شود که زنان در پائین ترین نردبان جامعه قرار دارند. از آنجائیکه بیش از 85 در صد نفوس جامعه در ولسوالی ها، دهات، قریه ها و مناطق روستایی دور دست از مراکز شهری و نیمه شهری زندگی می کنند که سروکار شان به امور زراعت عنعنوی و عقب مانده می باشند. و این توده های بدون ابزار تولید و یا با کمترین وسایل تولید زراعتی بالای زراعت مصروف کار هستند و مورد استثار و تعدی های گوناگون اربابان و صاحبان اراضی بزرگ نیز قرار می گیرند. یعنی در یک جهت مالکان زمین استثمارگر و دولتمداران بیدادگر و از سوی دیگر دهاقین پا برهنه با همه اعضای خانوادهای خویش از خرد، بزرگ، زن، دختر همه به عنوان طبقه محکوم برای اربابان زمین و بانیان سیاسی و طبقاتی شان کار می کنند و مورد استثمار عریان طبقه فئودال قرار می گیرند. اگر اشتباه نکرده باشم، این خصوصیات ظالمانه طبقاتی، اجتماعی و اقتصادی در سراسر افغانستان با مقدار کم و زیاد به مشاهده می رسند که نفس «بحران هویت ملی» را به خود اختصاص داده است.
با آنهم بیشتراز نود و پنج در صد از نفوس جامعه ما را از پایتخت گرفته تا دورترین نقاط کشور اقشار مختلف دهاقین بی زمین، دهاقین کم زمین، کارگران، کسبه کاران، کارجویان سر جاده ها، پابرهنه گان، بیکاران، فقیران، بینوایان و... تشکیل داده که از سالیان طولاین بدین سو فاصله های زندگانی اسارتبار و ممات را طی می نمایند.
روی این ملحوظ ، این دو عکس دختران هزارستانی را که در زیر ملاحظه می نمایید، به عنوان مشت نمونه خروار می باشد که همین نمای غم انگیز در تمام روستاها و قریه های دور دست افغانستان می باشد. که سفره غم انگیز مظلومیت، محکومیت و اسارت زنان کشور ما را در مقابل چشمان دسترخوان های رنگین طبقات حاکمه، دولتمداران انحصارگر، قدرتمندان لجام گسسته، اربابان استثمارگر و همقطاران شان بازتاب می دهد.
تصویر دختران پشتاره بدوش
در طول تاریخ فرزندان هیأت حاکمه، اشرافیت دربار از محصولات استثمارشده از خون مردم، غارت دارایی عامه و... همواره از نعمات تعلیم، درس، تربیه، تحصل دانشگاه در کشور و تحصیلات عالی در خارج از مملکت نیز بهره مند بوده و پس از فراغت، مقامات دولتی هم در انحصار آنها بودند. اما در مقابل فرزندان توده های تحت ستم و محکوم همه ملیت ها و اقوام کشور اعم از تاجیک و غیر تاجیک کشور در بدترین وضعیت اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی، محیطی، فرهنگی، روانی، خانوادگی و... قرار داشتند که فقط با والدین خودها «بار» می کشدند و «خار» می خوردند.
این توده های ستمکش و اسیر را توگویی که از روز اول خلقتش چنین بوده و باید تا لب گور با هرگونه مذلت، خواری، هردم شهیدی و مشقت روزگار را تحمل نمایند. اما کمتر کسی سوال کرده و می کند که آیا این چنین مصائب، زندگانی برده گونه و اسارتبار کار «آسمانی» است و یا کار «زمینی» می باشد؟ نه تنها خرد بشری و علم روز همه زشتی ها و زیبایی های امور جامعه را متعلق به زمین و منوط به خود «انسان» می دانند، بلکه آزمون های روزمره نیز به اثبات می رسانند که خوبی و بدی از آن خود بشر، توسط خود بشر و برای خود بشر می باشد، نه از آسمان!
پس در هر قدم و هر قلم که نظام اجتماعی جامعه به کاوش گرفته شود؛ آنگاه انسان متوجه این می گردد که چه نوع میکانیز در جامعه مسلط است؟ و زیر بنای مادی، اجتماعی و معنوی چه چیزها را به عنوان معلول انعکاس می دهند و در رأس رهبری جامعه «کی ها» قرار دارند و «کی ها» به مثابه مولیدین، استثمارشدگان، عرق ریزان، کنیزان، اسیران، پشتاره بدوشان و... در پائین ترین نربان سیستم اجتماعی- سیاسی و اقتصادی- فرهنگی جامعه قرار دارند.
به هر صورت؛ به خصوص اهل خبره و اربابان دانش و خرد به خوبی می دانند که همه زشتی های روزگار جامعه ما ناشی از ماهیئت و بافتار ارباب و رعیتی جامعه بوده که در هرم آن سران خودکامه تک تباری قبیلوی با همنوایی اقشار طبقاتی دیگر جامعه اخد موقع داشتند و همه ثرؤت مردم در انحصار استفاده یکطرف دولتمداران، طبقات حاکمه و درباریانش قرار داشتند. متأسفانه که این میراث بازهم نه تنها از بالای گرده های مردم کاهش نیافته است؛ بلکه فقر، سیاه روزی، بیکاری، عدم بهداشتی و هزاران مصائب دیگری بالای مردم سنگینی می نمایند که یکی از نمای برجسته آنرا این دختران پشتاره بدوش می باشند که در این عکس به مشاهده می رسند.
پس از سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان در کشور حدود شش سال سپری می گردد که با تمام اینقدر مساعدت های جامعه بین المللی هنوز هم از جمله حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بهداشتی، خانوادگی وغیره زنان کشور ما طوری اند که عکس این دختر پشتاره بدوش خود بدون شرح از مصبیت تاریخ و حال سخن می گوید. هرچند هر سخن با زبان، حرکات لبان و سایر ملحقات آن انعکاس پیدا می کند. اما این پشتاره بدوشان اسیر روزگا ما بدون سخن، از ورای تصویر با مخاطب غمگینانه گپ می زند که رمز تاریخ اسارتبار، نگین، نامردای و سیاهی روزگار کنونی جامعه افغانستان و به خصوص اسارت زنان را به تمام بی زبانی بازتاب می دهد.
توده های تحت ستم جنوب و شرق کشور ما برعلاوه اسارت های تاریخی، اکنون در اسارت ویژه ای قرون وسطایی طالبان، همفکران، همکاران شان و کشت کوکنار قرار دارند. منابع تعلیمی دختران و پسران توسط طالبان با آتش کشانیده می شوند، معملین در انظار شاگردان شان از سوی طالبان «حلال» می شوند، فرزندان مردم این مناطق مبتلا به استعمال تریاک و مواد مخدره گردیده اند. و هزاران فقر و فاقه در این منطقه و به خصوص بالای زنان تحمیل می گردند که حتا در اواخیر زنی بنام بینظیر از ولسوالی شینوار چهار مراتبه از سوی شوهرانش در بدل پول نقد ( نه به خاطر فقر اقتصادی) بر مبنای فرهنگ مرد سالاری و غیر انسانی به فروش می رسد.
در ولایات کابل، شمال، غرب و مرکزی بالای طبقات و توده های تحت ستم و محکوم تاجیک، هزاره، اوزبیک، تورکمن، ایماق، بیات، قزلباش و سایر گروه های قومی در بستر بیش از صد سال اخیر حق کشی ها، غارت ها، بی ناموسی ها، اسارت های زیادی صورت گرفته اند که قلم از بیان آن عاجز می باشد. ولی با آنهم نه تنها محور اساسی سقوط دستگاه های نسل کشی طالبان از شمال، هزارستان، غرب کشور آغاز شده و به پیروزی رسیدند، بلکه با همت والای انسانی، اسلامی، ملی، شخصی ملیت ها و اقوام مذکور «امنیت» سر تاسری این مناطق تأمین شد. تأمین امنیت مناطق موصوف هسته حاکمیت مرکزی کابل و باعث اطمینان خاطر قوای خارجی گردید که تا حال دوام دارد و هرگز قابل کتمان نیست. آیا اگر مقاومت ملی و مبارزات سرنوشت مردمان سربه کف مناطق مذبور نمی بودند، آیا دستگاه های جنگی- شؤنیستی سقوط نسل کشی طالبان ممکن بود؟
اما با وجود تأمین امنیت در ولایات مذبور که لازمه سرمایه گذاری، بازسازی، ترقی، شکوفایی و نوسازی می باشند؛ متأسفانه که تا کنون در این ولایات توجه لازم و حقوقی در حق این پابرهنه گان تحت ستم تاریخ صورت نگرفته اند. این عکس دختران هزارستانی پشتاره بدوش نشان می دهند که هنوزهم چنین دختران از نعمات درس و تعلیم کاملا محروم و برای زنده ماندن خود و اعضای خانوده خویش باید «بار» بکشند و «خار» بخورند. اما فرزندان دیگران از حد اقل آموزش، پرورش و تعلیم برخوردار می باشند.
آیا در شرایط کنونی این زندگی پشتاره بدوشان حد اقل انسانی است؟ این چنین زندگانی غیر انسانی و اسارتبار در هر نقطه کشور و به خصوص در روستا های دور دست افغانستان در منزل هر خانواده و هر فرد محکوم ما مسلط است که محصول سیاست های ظالمانه و اعمال غیر انسان زمامداران ستمگر و طبقات استثارگر جامعه بوده و بدبختانه حال کلا نیز می باشند.
آیا چه وقت این پشتاره بدوشان جامعه ما به عوض هیزم کشی پشتاره شان؛ بکس مکتب و مدرسه را به دوش خواهند کشید؟ آیا چه زمان این این فزندان مردم کشور ما از کارهای اجباری روزگار نجات خواهند یافت و از نعمات تعلیم، مدرسه، دانشگاه، مدنیت، فرهنگ، تکنالوژی جدید و دانش این عصر مستفید خواهند گردید؟ آیا چه وقت زنان اسیر افغانستان از زیر بار استبداد و اسارت های مرد سالاری و فرهنگ طالبانیزم رهایی یابند؟
سخن اخیر:
هر زمانی که «پشتاره» هیزم به «پشتاره» کتاب و قلم در تمام نقاط کشور به به صورت عادلانه، انسانی، حقوقی و دموکراتیک مبدل گردد و جامعه در پرتو نور دانش قرار گیرد تا خود با انتخاب، رضایت، خواست و تفکر سازنده خودها تعیین سرنوشت کند. هر ایامی که رسالت فرهنگ کتاب و قلم در تمام مناسبات جامعه ایجاد و تدریجا نهادینه گردد؛ آنگاه ریشه های مرد سالاری، تعصبات زیانبار ملیتی، قومی، دینی، مذهبی، زبانی، سمتی و... اعتبار کاذب خود را از دست خواهد داد و در آستانه مرگ تدریجی قرار خواهند گرفت.
اگر فرزندان کشور ما با نور معرفت، منطق روز، دانش عصر و عقلانیت مطابق ضرورت زمان مزین گردند؛ آن وقت است که سیاهی روزگار تدریجا جایش را به سفیدی روزگار بر پایه نیاز تکامل قانون زمان، عوض خواهد نمود.
آیا دولتمداران کنونی کشور ما اقلا در مورد کاهش و رفع ستمی که در قسمت کودکان، صغیران، نوجوانان و جوانان و تمام فرزندان کشور ما عملا صورت می گیرند؛ چه اقدام لازم را روی دست گرفته اند؟ آیا حکام و مسؤلین وقت جهت زدودن و یا حد اقل کاهش اسارت جامعه، حل بحران کشور و به خصوص جهت تحقق حقوق زنان چه اقدامات قانونی، حقوقی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، روانی و عملی را تا کنون عملی نموده اند؟
ای شاخهء گل ، شکسته تا چند ؟ ای سروران نرسته تا چند؟
ای مرغ بهشت ، خسته تا چند؟ در کنج قفس نشسته تا چند؟
بشکن قفس و چمن بیارای
«مرحود استاد خلیلی»
یکشنبه 18 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 9 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی