سريال طنز وسياست                                    

 حميد برنا

پيــــــوست به گذشته

مناظرهء

کاکه تيغون وکربلايی

بخش سی وپنجم

        امروز 23 می 2007 هوا گرم، نيمه آفتابی، نيمه ابری وميشود که در هوای آزاد در سايهء درختها نشست. به اين علت کاکه تيغـــــون وسايل نشستن، لم دادن ( بالش)، اشتوپ وسامان مورد ضرورت را گرفته يکجا با کربلايی که موبايل( تيلفون همراه) وراديوی موج کوتاه خود را گرفته بود، به باغچهء هميشه گی رفته وبساط نهار را گسترانيـــده، مصروف خوراک می شوند، بعد از ختم نهار مانند روزهای قبل، مناظره آغاز ميشود:

کاکه تيغون: کربلايی جان ده ای چند روزی که گذشت، چه گپای نو اس، ده وطن چه شنيدی؟

کربلايی: کاکه جان چه بگويم، جنگ با طالبا وانفجارات ده چارسمت افغانستان ادامه داره و هرروز مردم بيگناه وبا گناه کشته، زخمی وبی خانمان ميگردن، چارنفر آلمانی هم ده کندز کشته شد!

وکيل صايبای شورای ملی دو وزيره سلب اعتماد کدن، يکی وزير عودت مهاجرينه آقای اکبر اکبره ودِگه آقای سپنتا وزير خارجه ره که چرا جلو اخراج با خشونت افغاناره از ايران گرفته تنوانستن، آقای اکبر که يک مجاهد ساده وقديمی بوده وبا امريکا چنـــــدان ارتباط نداشت به آسانی از وزارت برطرف شد، امٌا آقای سپنتا که مهره اساسی، فرماندهـــــان افغانستان وآدم دريشی دار بود، تا حال کاملن برطرف نشده ومسأله اوره آقـــــــــای کرزی با مشوره مقامات ذيصلاح خارجی معلق قرار داده اس و همچنان موضوع ره به استره محکمه راجـــــع ساخته اس.

 ده روز رای گيری برکناری آقای سپنتا ده پارلمان افغانستان، اوّل جنگ شفاهی، بعدن جنگ فزيکی بين ريشداران ودريشی داران شروع وبا پرتاب بوتلهای آب يکی برديگری، دلهـــــای خوده يخ کدن وخلاصه ايکه با(141)  راًی مخالف سپنتا رد صلاحيت شد، يعنی سلب اعتماد گرديد.

کاکه تيغون: همی مجـــــاهدين، چرا تخلص تکراری می مانن، مثل عبدالله عبدالله ، اکبر اکبر وغيره؟

کربلايی: کاکه جان، سر کي ها گپ ميزنی، کجای شان به ديگرا می مانه که نام شان بانه.

هردو می خندند وبعد از نوشيدن جرعه های چای دوباره مناظره آغاز ميشود:

کاکه تيغون: کربلايی جان، مه شنيدم که پاکستان بری کشيدن سيم خاردار  ده سرحد ديورند، از امريکايا پيسه خاسته وانام ( آنهاهم) قبول کدن!

کربلايی: کاکه جان، هروخت که ده مورد پاکستان ميشنوم هموشعر آقای مخمور ( اگر زنده باشد عمرش دراز واگر فوت نموده باشد خدا بيامرزش) يادم ميـــايه او از فردوسی طوسی پيروی کده بود، که گفته بود:

زشير شتر خوردن وسوسمار      عرب را بجايی رسيد است کار

که مُلک کيــــان را کند  آرزو       تفو برتو، ای چرخ گردون تفو

و مخمور گفته بود:

زخورد سپــاری ومستی پان       نوابان ديروز هنــــــــــدوستان

کنند مُلک پشتونستان آرزو        تفو برتو، ای چرخ گردون تفو

کاکه تيغون: کربلايی جان، مره شعر آقای نسيم اسير يادم آمد، که دو بيت شه ده اينــــــجه ميخانم که گفته بود:

    نميترسم ز تب تب های پايت چودهری هوشدار

 گر از جايم بجنبم می کنی کمُ راه ميدان را

   زپاکستان گريزند تا به لنـــــــــــدن قاضيانی ها

 اگر قهر وغضب غليان نمايد قوم افغان را

کربلايی: کاکه جان، حال قهر وغضب افغانهاره کتی آوردن نا اوغانا خنثــا کدن، نه قهر درک داره نه غضب!

حال قاضيانيا به گفته آقای اسير ( قاديانی هــــــــا) وچودهريا، اوغاناره بری آدم کُشی آماده ميسازن!

کاکه تيغون: کربلايی جان خی چه وخت ای کُشت وکُشتار خلاص ميشه، حالِ سازمان حقوق بشر ام گفت: که با ای کُشتار نظاميــــــــــان ناتو وضع امنيتی کاملن خراب شده ومردم ازی کُشتارها بسيار ناراض هستن، ده همی ماه 80 نفر افغان ده انفجار هـــــا وبم ها کشته شدن، هفت تا هشت خارجی هم کشته شدن!

کربلايی: کاکه جان، ای کشتارا فعلن خاتمه نداره، همی امروز ده مرکز اوغانستان ده شـــــار کابل، ده ميکرويان بم  انفجاری چندين نفره کُشت، ده ميمنه يک نارويجی، يک فنــــــد لاندی وچند نفر اوغان، ده اثر انفجار مين جان های خوده از دست دادن!

   سردمداران اصلی افغانستان  سر کشته شدن مردم راًی نمی زنن، سازمــــان حقوق بشره نمشناسن، هرچه دلشان شوه همطو ميکنن تا ای که به مقصد خود برسن!

کاکه تيغون: کربلايی جان، مقصد شان چيس، همو کاره بکنن ودِگه مردم کُشی ره بس کنن!

کربلايی: مقصد شانه، چندين دفه بريت گُفتم، که چور وچپــــــــاول تمام دارايی های، منطقه واوغانستان اس، زير زمينی وروی زمينی، که پسان بين خود تقسيم کنن وای چنــــدين سال دِگه هم دوام داره، حال اوغانستان خلاص شد، رفت پس کار خـــــود، مستعمره چندين کشور اس، فاميدی يانی؟

کاکه تيغون: کربلايی جان او روز شنيدم که ملالی جـــــــويا ده تلويزيون طلوع، باز گفتــه که شورای ملی اوغانستان طويله اس واعضای شورا ره به حيواناتيکه ده تبيله می باشن تشبيه کده، به هموخاطر وکلا، اوره از شورا کشيدن ای گپ راس اس ( راست است) ؟

کربلايی: کاکه جان بلی، عضويت دوشيزه ملالی جوياره به تعليــــق انداختن، امّا يک گپ ِدگه شده!

کاکه تيغون: چی گپ شده، کربلايی جان ؟ زود بگو؟

کربلايی: تو خو آدمه ده بِردی گفتن نمی مانی، همی گپ ملالی جان سر خر ها بد خورده، همو بچی که گپای خراره می فامه وآوال (احوال) ساختن حزب شانه آورده بود، گفت: که ده تبيله، خرای سنکش مظاهره کدن وده آخريک قطعنامه صادر کدن، که مه يک مادهِ شه بريت ميخانم : اگر مقصد دوشيزه ملالی جويا از طويله کمنــــــــــد باشد، که محــــل بودوباش اسپ هاست، قابل اغماض است واگر مقصد وی همين طويله که در آن گاوان وخران بار بردار، که بهتر از آدميان مردم آزار اند، باشد، قطعنآً چشم پوشی شده نمی تواند، اينگونه توجيهات به مقام والای ما خران، اهانت وتوهين غير قابل عفو است وبايد دوشيزه ملالی جويا به محاکمه کشانيده شود، تا حرفهای خود را پس گيرد واز ما بخشش بخواهد، ما هيچـــــگاهی بين خود جنگ ودعوا نمی کنيم، ما را  چطور به آنها تشبيه کرده ا ست؟

کاکه تيغون: همی گپ شان خودرست اس، اگه آدم کلاه خوده پيش روی خود بانه، احساساته يک طرف بانه وعقلانی فکر کنه بايد گپ همی خرای سنگ کشه قبول کنه.

کربلايی: خو کاکه جان بيا که همی ساماناره جم کده بريم بخير که ناوخت ميشه.

کاکه تيغون: کربلايی جان ده همی آخر يک گپه نفاميدم، همی رام بگو باز ميريم!

کربلايی: کدام گپه کاکه جان؟

کاکه تيغون: همی ( ِبردی) چه بود که گفتی ( ده ِبردی گفتن نمی مانی؟)

کربلايی: ای يک قصه بسيار قديميس، نام يک افغان ازبک ما الله ِبِردی بود، يک نفر از او پُرسان کد که نامت چيس، گفت ناميم الله، َبل يک سيلی زديش، ازبک بيچاره گفت که ده ِ ِبردی گفتن خو مره بان، يانی ناميم ( الله ِبِردی) اس، ای نی گپ از اونجه مانده وتا حالِ رواج داره.

هردو دوست خنده ميکنن، وسايل را جمع وطرف مرکز اسلامی روان ميشوند.

 

 

بخش های قبلی

 


بالا
 
بازگشت