بعد ازنشر این طنز قبل از اینکه خاطرات مدیر مسوول بینام بدست خواننده گان برسد جناب مارشال فهیم بعضی از رازهای درونی خود راتوسط آرین نژاد مجبور شد که افشا کند همان طوریکه در آوردن قوای عساکر شوروی ببرک کارمل نقش داشت در آوردن امریکایی ها وانگلیس ها نظر به گفته ی خود مارشال وهم رزمانش نقش داشتندکه می خواست مدیر مسوول بینام این چلو صاف رادر خاطرات خود بیرون از آب بکشد.
مولانا سید موسی عثمان هستی مدیرمسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درکانادا
یک حقیقت در طومار طنز
اگرافشانسازی خاین ودزد
تو حتماٌ بز دلی یا برد ه ای مزد
کناره گیری پروفیسور استاد عبدالستار سیرت ازدار ودسته " حرکت ملی اصلاح» بگفته ویس ناصری
( دانشمند شهیر ، عالم و استاد بزرگ دینی ، سیاستمدار نامدار و محقق گرامی جناب پروفیسور داکتر عبدالستار سیرت وزیر سابق عدلیه در نظام شاهی و مشاور ارشد مرحوم محمد ظاهر شاه ، پادشاه سابق افغانستان و یکی از شخصیت های محبوب و جذاب در عرصه تدریس عقاید و علوم دینی در دانشگاه مشهور و بین المللی ام القراء واقع شهر مکه مکرمه در کشور عربستان سعودی ، خطیب و سخنور توانا در پرده تلویزیونهای افغانی ( شبکه های جهانی ) و همچنان یکی از فعالین نامدار امور سیاست و اداره در افغانستان میباشند . یقینا" با اسم و چهره مبارک شان اکثریت هموطنان گرامی ما آشنائی دارند ) ، طور ی که آقای ویس ناصری استاد مرا معرفی کرده من شخصیت استاد خود را بالاتر از آن می دانم . اگر سیلاب قلم من در قسمت توصیف شخصیت برازنده استاد سیرت در حرکت شود حتی کوه هندوکش هم در مقابل طغیان قلمم تاب آورده نمی تواند . من که نوشته آقای ویس ناصری را خواند م او هم از گذشته های خود ندامت غیر مستقیم کرده بود و سر از نو می خواهد یک انقلابی(!) دو آتشه شود. او با یک ندامت وپشیمانی می خواهد بحیره مانش را چشم پت به آببازی سیاسی تیر شود و ملت وتاریخ سرش قضاوت نکند . آقای ویس تو نگران نباش در برابر تاریخ و جنایتکاران تاریخ تو آدم خیلی کوچک هستی وقتیکه ملت مظلوم افغانستان رهبران شمارا محکمه کرده نمیتواند تو از نیم کاسه های زیر کاسه هستی و بچشم کسی نمی آید . وارخطا ونگران نباشید . ناصری در لابلای نوشته هایش قسمی وانمود میکند که گویا استاد من خوراک خرشده . عجب !من یک دوستی داشتم نام آن فضل احمد بود . اورا خلق وپرچم و احزاب وتنظیم های جهادی آی اس آی بنام عبدالرحمن مغز متفکر شورای نظار وهم رکاب خصوصی احمد شاه مسعود وبعد ها مشاور شاه مخلوع و وزیر هوانورد ی می شناسند .او هم به این نام دلش خوش بود که روزی من شاگرد مکتب داکتر عبدالرحمن محمود ی فقید بودم . من از کانادا به هند رفته بودم در یک هوتل غریبانه زندگی میکردم حکومت مجاهدین در آن وقت شکست خورد وبه همکاری دستگاه جاسوسی آی اس آی پاکستان ، طالبان افغانی وپاکستانی ، خلقی های جنرال شهنواز تنی ، و افغا ن ملتی ها ی فاشیستی والقاعده 99درصدافغانستان را به یک پلک زدن گرفتند وقوانین مذهبی قبیلوی غیر انسانی را درجامعه پیاده و آنچه که دل شان می خواست عملی کردند. مجاهدین کرام و قهر مانان چور وچپاول ناگزیر شدند پایتخت خود را به علاقداری خواجه بهاوالدین ولایت تخار به خاطر حفظ جان رهبری انتقال دادند وگلب الدین قاتلغار را گدی پران دست آخوندهای بی معرفت ایران ساختند. فضل احمد که مثل آقای نبیل جان مسکینیارمرد موقع شناس بود از طریق هند میخواست که به دیدن شاه مخلوع به روم برود تا آتش دوزخ برویش حرام شود . من دراطاق خوددر هوتل به فکر بودم و قصد داشتم به دیدن عبدالرحمن در هوتلی که زندگی می کرد بروم . در همین فکر بودم که زنگ تلفن آمد ، گوشی را بر داشتم گفتم الو؟ گفت ماه کم نما کجاستی ؟ من به شوخی گفتم فرار ی شدیم درهندوستان . او هم خنده کرد و به شوخی گفت که روز گار سر آدم آمد سگ بخارا هم سرش ( ش .. ) میکند . من گفتم چرا انسان اشتباه کند وآنقدرکوچک شودکه سگ بخاراهم سرش ( ش..) کند؟ کجا کاری کند عاقل که بار آرد پشیمانی . او گفت من در پا یین سالون هوتل آمده ام . با عجله به احترام وزیر صاحب پایین شدم واورا با خود بالا آوردم . نشستیم از این جا وآنجا صحبت کردیم او هم مثل آقای ویس ناصری از گذشته های خود ندامت می کشید حتی از هیات رهبری شورای نظار ورهبری جمعیت ودیگر تنظیم ها و احزاب اسلامی در قسمت جنگهای تنظیمی کابل وارتباطات رهبری ا حزاب وتنظیم هارا با دستگاه جاسوسی مما لک ذیدخل شرح میداد. من یاداشت می کردم که فراموش نکنم . مودر تنم استاده می شد چیز های میگفت که اگر زندگی مجال به من داد تمام حرف های روانشاد عبدالرحمن را با امانت داری در کتاب خاطرات خود می نویسم. چند روزدر هند با هم بودیم او به طرف روم رفت من به طرف کانادا باز چند سال با هم ندیدیم . بعد از چند سال باداران غربی وامریکایی وانگلیس به حرف پاکستان نکردند طالبان مزدورخود و پاکستان را بزوربی پنجاه و دوبه سلامت از افغانستان کشیدند. بعدازمجلس مزدورانهء بن گدیگک نا شناخته امریکایی (کرزی) را به تایید اعضای مجلس بن که آقای سیرت هم ازهیات رهبری همان مجلس بود در افغانستان آوردند . چون ملک وجایداد پدری من که بعد از شهادت پدر وبرادر م توسط حزب اسلامی و خلق وپرچم مصادره شده بود پس از آن که گلیم پاکستان ، ایران، طالب جمع شد بعد از بیست و چند سال داخل افغانستان شدم که جایدادشکسته وریخته پدری را بگیرم . درهمین مدتی که درکابل بودم گاه گاه به دفتر وخانه مر حوم عبدالرحمن وزیر هوانوردی که زنده بود وتوسط دوستان سابقه وهمرزمان قلابی خود کشته نشده بود سر می زدم واورا اینجا وآنجا واسطه میکردم . او زمانی یک جوان مبارز بود با وجودیکه آلوده شده بود مثل آقای حسن سیغانی که اورا حالا "امیری" می گویند آرامش نمی گرفت ، احساساتی می شد وبا من درد دل می کردومیگفت که اشتبا ه آقای عبدالستار خان سیرت مشاور خاص شاه نظر به دلایلی که پیش من واعضای با وجدان مجلس بن است قابل بخشش نیست . من با شوخی میگفتم چند نفربا وجدان مخالف نظر« آقای خلیل زاد» در مجلس بن بودند ؟ او می خندید و میگفت نمی دانیم که آقای سیرت که یک دانشمند وصاحب قلم توانا است ودر سیاست پنج دهه و مجلس روم نقش کلیدی داشت چرا حقایق را نوشته نمی کند . خدا ناخواسته اگر روزی مثل داکتر یوسف خان ویا اعتمادی وموسی شفیق از جهان برود وملت را از جریانات پنج دهه آگاه نسازد آیا دیندار ملت خود نمی رود ؟ من به شوخی میگفتم تو هم کمتر از آقای سیرت درسیاست کم اینجا وآنجا سر شور ندادی . صد هاحرا مزاد ه در جیب بغل راست توست. بچیم عبدالرحمن ناراحت نباش توو آقای سیرت اگر به خاطر خوشی خاینین مهر سکوت به دهن بزنید من چیز های که از زبان شما شنیده ام همه رادر طومارطنزتاریخی به ملتم میدهم زیرا نمی خواهم که مثل تو وآقای سیرت خوراک خرشوم .چون این جمله را من هر وقت میگفتم یک روز از من پرسید پیر جان ! من معنای این جمله را که می گوییدتو و آقای سیرت یک روز خوراک خرمی شوید نمی دانم . من خنده کرده گفتم وزیر صاحب این جمله من ساده است ولی در عمق آن یک فلسفه مدفون است . گفت لطفا این جمله ساده را از گورستان فلسفه بکش تابوتش را پیش روی من بگذار که من هم این جمله فلسفی را بدانم. گفتم شما می دانید که من درپروان بزرگ شده ام . در قریه ما دهقانان شبدر ورشقه می کشتند وپروان در زمستان وتابستان بهار وخزان باد شدید دارد وقتیکه شبدر در باد شور میخورد چند بته آن به اثر شمال کله به کله می شد . خرها که میدیدند چند بته شبدر یکجا کله بکله شده آن وقت دهن خودرا باز می کردند وتمام شبدر های کله بکله شده را میخوردند . من هر وقت می گفتم فضل احمد تو وآقای سیرت وآقای عبدالله کاظم و چند نفر انگشت شمار دیگراگر چیزی از نگاه سیاست در جایی سر افغانستان ساخته شود بدون اینکه ماهیت آن موضوع را بدانید خدای پجات کله بکله می شوید وپیش شما خوب وبد، خاین وصادق ، وطن فروش و جاسوس مطرح بحث نیست بدون اینکه فکر کنید که این اشخاص وافرادیکه دور هم جمع شده اند کی هستند واز کدام قماش هستند ، سابقه خودشان وپدرشان چه بوده ، چه تحصیلات ودانش دارند و باوجودیکه می بینید آب از سرچشمه خت است مثل مرغابی سر غوط می زنید . اشخاصی که مثل شما اند روزی فرا می رسد که خوراک خرمی شوند . وقتیکه نوشته آقای ناصری را در قسمت کناره گیری آقای سیرت درخاوران خواندم گفتم کاشکی عبدالرحمن وزیر هوانوردی زنده می بود تا برایش میگفتم که دیدی آقای سیرت به این شوردادن های سرخوراک خران شناخته شد. حالا هم سر وقت است ماهی را از آب هروقت بگیری تازه است . من منحیث یک دوست و شاگرد با وفای آقای سیرت می گویم وپیشنهاد میکنم که شما وآقای ویس ناصری جریانات رفتن وبر آمدن خود را چند روزیکه با دار ودسته "حرکت ملی اصلاح " دور یک میز دهل زدید وکلا ه سر ملت گذاشتید شرافتمنانه بنویسید وماهیت حقیقی این اشخاص وافرادی را که با شما بود ند بنویسید واز ملت خود رسماً معذرت بخواهید .از آنا نیکه احمقانه بشما رای داده معذرت بخواهید درغیر آن دیگر ملت خر نیست شمارا به صد قاضی کرو کور آشنا می کنند شما یک مرتبه بدون اجازه مردم در بن نمایندگی به دستور خارجی از طرف ملت بی خبر از خود کردید بابای ملت ، مارشال و قهرمان ساختید وقاتلین ملت را در خانه ملت بعد خیانت مجلس بن به صفت نماینده ملت آوردید تا کی هر جا کله به کله چند نفرمی شوید ملت می فروشید این شده نمی تواند که گویا من استعفاداده ام قناعت مردم را فراهم نمی کند . لطفاً نیم کاسه های خورد را آقای ویس ناصر وآقای سیرت از زیر کاسه بزرگ آقای نبیل مسکنیار بیرون کنید و در رادیو وجراید وتلویزیون ظاهر شوید مصاحبه کنید یا خط بینی بکشید یا به قناعت ملت تان بپردازید وبعد کتاب خاطرات خود را بنویسید . آقای ویس ناصری ازگذشته خود انتقاد کند در غیر آن عکس های شما هرروز در جراید و سایت ها چاپ و ماهیت تان افشا خواهد شد. من هم کتابی سر دست دارم که اگر آقای سیرت و ویس ناصری نوشته نکند من تمام جریاناتی را که از همرکابان آقای سیرت ویس ناصری شنیده ام و هم حرفهای که از زبان روان شاد عبدالرحمن در قسمت مجلس بن ودر قسمت جهاد فروشان شنیده ام با مسوولیت ملت خود را در جریا ن می گذارم تا در سی برای آینده باشد . به آقای سیرت میگویم که یک آدم عادی یک مرتبه میمیرد ولی سیاست مدار دو مرتبه میمیرد . شما در سیاست بعد از شمولیت تان درمجلس (حرکت ملی اصلاح ) وبن مردید ، دیگر زنده نیستید . لطفاً در گوشه خانه خود بنشینید و تمام اشتبا هات خود ودیگران را بانام اشخاص خاین بشمول خیانت شاهان سعودی ودیگرا عراب که در زمان جهاد وطالب در حق ملت ما کردند وهم از خاندان نادر غدار که تمام اسرار شان نزد تان موجود است صادقانه بنویسید در غیر آن شما هم در ردیف شاه شجاع ، دوست محمد خان ، امیر عبدا لرحمن خان ،نادر غدار، نور محمد تره کی ، حفیظ الله امین ،ببرک کارمل ،داکتر نجیب ، حضرت مجددی ، ربانی ، حکمتیار،ملاعمر پای لچ ، کرزی گدیگگ امریکایی دردل فریزر تاریخ سرد و یخ زده دنیا باقی می مانید و مانند دیگرخاینین درزیرآفتاب گرم تاریخ آب نمی شوید
حافظ وظیفهءتودعا گفتن است وبس
در قید آن مباش که نشنید یا شنید