نوراحمد رجاء

جاهل دين؛وجاعل دين فروش

در پرانتزي :

(  اعدام بن بست؛  ورهايي بن بستي ديگر   )

 

           درجامعه شناسي عبارتي معروف است که :

 ( بدترين جامعه آن جامعه اِي است که مردم آن تنها بفکر آب ونان باشند )

 البته تـئوريسن آن هرکسي باشد برمن حقي قايل است که از آن اين را فراگرفته ام ؛ اما بنظر من جامعه توصيف شده بدون جهت آخرين صفت تفضيلي  منفي را بخود اختصاص داده است و وانگهي ميشود آنرا اينگونه برشمرد : ( جامعه بد آن جامعه  ای است که ….. )

             بدترين جامعه آن جامعه اي است که نه تنها مردم آن درفکر تدارک آب ونان باشند وبه آن دسترسي هم نيابند که حتي فرايند وفزايند های ديگری بر آن اضافه گردد که اصل درپي فرع قرباني دستاورد خود گردد ودرحاليکه براي يافتن لقمه ناني ازخانه بيرون ميگردند بناگه باانفجاري ويارگبار وانتحاری براي هميش روزنه اميد آن خانواده قطع شود .

           درجامعه تکه پارچه شده کشور افغانستان مصيبت های روان است که نميتوان به هيچ کدام حق اولويتی را قايل گرديد وهرکدام نيز اوليتي است.

دراين کشور هرفرد آن مجتهد است ومجتهد در اين ميان گم ؛ دراين کشور اتباع به زمامدار اعتماد ندارند و همچنان برعکس ؛ مردم خواستار آنند تا تامين امنيت بتوسط دولتمردان برآورده گردد ؛  ودولتمردان برآنند تامردم عمل وحرکت و همتي از خود بيادگار نهند وجان رهبران شانرا حفظ بدارند.

دراين کشور دينداران درتامين وتعليم دين ازطالب العلم دين نان طلبگاراند وطالب العلم از دين طلب نان ميکنند .

           درآن کشوریکه روشنفکر آن گريز از دين را رسيدن به تمدن واقتصاد ورفاه به بررسي ميگيرد وديندار آن سرکوبي روشنفکر را رسيدن به اصوليت دين تصور دارد ؛ وهر دو آن درگِروی سومي دربنداند :

 بعضاروشنفکراني اصوليت های اولیه اي دين را پذيرا وآگاهي ندارند و متدينانی هستند که تاهنوز در اين انديشه قرار دارند که زمين روي شاخ کاوي؛  وکاو روي دريا به استوار ؛ ايستاده است .

در اين کشوريکه توقعات خاص وعام بدان جلب توجه دارد تاديگران درتامين امنيت وآسايش وادامه زندگي شان جانهاي شانرا به نثار گيرند امر بديهي است که اجتهاد وبرداشت وتئوري ومفکوره همه وهمه آن حاصلی را پيامد دارد که کسي کلوخي به آب گذاشت واز آن عبور نمود وهمان عبارت خيال است ومحال است وجنون.

       ترسم نرسي بکعبه اي اعرابی    

                       کاين راه که ميروی به ترکستان است.

 

           دراين کشور جامعه آن بهمان ماند که :

           ( در سالِ قحطی درقبيله ای انسانها همديگر را ميخوردند وخواهری مريض شده بود وفورا بکشتن آن اقدام ورزيدند وپس ازتقسيمات؛ خواهر اورا گريان ديدند و برای شکيبای او سخن را آغاز داشتند ؛ اما او گلايه داشت که چرا از تقسيمات خواهرم برايم تنها کله اش رسيده است؟.)

 ( رک گفتار فلسفي جلد اول و يا دوم ).

           درچنين جامعه وجايگاهي که هرگز اتحادي بين قبايل انجام نميگيرد الا برعليه قبايل ديگري وسران قبايل تنها وقتي رغبت نشستن را به  پشت ميز مذاکره ارج واهميت ميدهند که بر  داشته های شان چيزی افزوده گردد ؛ وپيامدی مادی ويا مقام وقدرتي را بالا وپائين نمايند .

درجامعه اي که مبانيان دين بخاطر حاکميت سليقه ای از دين بجان هم مي افتند وهمسایه ( حاکمان پاکستان ) بااستفاده ازفرصت تدارک جديدی را بنام طالب بنا مي نهند وباانديشه واقع بينانه تر از دين آنرا حاکم برسرنوشت ميسازند که مردم به همان کفن دزد سابق راضي ميشوند.

   نور فروزان چو پنهان شود   شب پره بازيگری ميدان شود

            درکشوريکه طالب همه ملت را بنامسلماني وگرويدن بکفر ودرخدمت کفر بودن مشمول کشتار قرارميدهد ؛  وخود کفر ومسلماني را باهم به گرو ميگيرد ؛   اما کفر را به  بهاي سازشهاي سياسی ومعامله به ايتاليائي ها ميسپارد ؛  مسلماني را( اجمل نقشبندی ) را گردن ميزند. ؟؟!!...

درجامعه اي که اتباع آن در داخل کشورخود همشهريان درجه دوم وسوم قراردارند ومردمان آن غلاماني اند درخدمت از خود وبيگانه وحيثيت ملي شان ملعبه دست اين و آن است . وجمعي کثير از اتباع ملي اين کشور درخارج هرلحظه مورد اهانت وشماتت وسرزنش ديگران قراردارند ونه پای ماندن شان است ونه جای رفتن شان ودربرزخي از عذاب روحي ورواني قراردارند.

 

                  مردمان وامت و ملت واتباع وسايرين ازبرداشت وبرخورد چنين انديشه های  از بزرگان شان ؛  انتظار داريم ويا ميخواهيم  بکجا برسند ؟

 

رسيدن به افرادی مانند عبدالرحمن مرتد امر حتمي اگر نباشد ؛ ايجادگر وسوسه ميتواند باشد .

            شایعه افکاری از جاهلاني کوتاه فکر مبني بر بيحرمتي به دين و دين را مانعي در راه رسيدن خود به زندگي بهتر تراوشي است که هرچند ناقص ونابخردانه است ؛ اما بوجود ميآيد وجاهل گنهکار وغافل نميداند که در دين لازمي ترين حد اين است که گفته شده است ( لا معاش و لا معاد ) وخود دين گرسنگي را درمحکوميتي حتمي قرار داده است وحتی قطع دست دزدی که ازنهايت مجبوری بدزدی دست زده است درشبهه ازترديد قرارگرفته است.

وجاعل دينفروش به هر جعلي برعليه دين دست ميزند تابزندگي پست وحقيرانه خود منزلت دهد وبه لب ناني برسد وميخواهد الگوي خودرا همان عبدالرحمن مرتد قراردهد.

 

او با جعل دردين وخفتي را که متقبل ميشود خود را پا بوس پاپ ومتوسل به اديان ديگر معرفي ميدارد تا در يک  روز  يکشنبه  درکليساي اورا گرويده به دين جديد معرفي بدارند تا بپاس  آن بدست آوردن مادياتی عايدش گردد ویااز امور کليسا به معاشِی برسد.

           شکم گرسنه درکنار مزايای زندگي که ديگران بدست آوردند هزار ويک انديشه را بسر ميپروراند و صدها چرا دارد ؟ وهر چرای او را انتظار به پاسخگويي است.

                     واو حتي نميداند که در دين اسلام يکي از مقررات اين دين قانون ( ازکجاآوردي ؟ )    است که در زمان خلافت  بزرگمرد عدل وعدالت حضرت عمر( رض )  تحقق يافته است واگر تنها همين امر تحقق يابد و از باي بسم الله گرفته تا تاي تمت مورد سوال قرار گیرند ؛ آنگاه همه وبخصوص مترددين ودارندگان شک بر بناي دين چنگي استوار ميزنند وهيچکسي به بهاي از دست دادن جانش ؛ دينش را بساط فروش ورسيدن به امر ارتداد و زندگي ديگر قرارنخواهد داد.

           آنچه رانسل جوان ما از دين برداشت دارند سرکوبي اميال وساختن بازندگي فقيرانه وتحمل ناشکيبائي های طاقت فرسا وپذيرش خرافاتي که ريشه وبنياد دين را ميسوزاند وده ها مسايل افراط وتفريط ديگر ؛  که دراين رابطه من بحث زيبای را تحت عنوان ( اسلام دين عاري از افراط گرايي است )  درسايت خاوران وسرنوشت مورد مطالعه قراردادم که اميد ادامه آن تحقق يابد ونويسندگان مسلمان غفلت بس نمايند وبروشنايي دين بپردازند وثابت بدارند که شکست دين براساس سرنوشت ها برکج روی انديشه های مابوده نه براساس استوار دين که :

         آبادی  بتخانه    زبربادی    ماست

        جمعيتِ  کفر   از پريشاني  ماست

        اسلام بذاتِ   خود ندارد   عيبی

هرعيب که هست ، درمسلماني ماست

       

            وحال دريک جامعه قرار گرفته ايم که بدترين جامعه همان جامعه اي است که هرکس به چند  وچندين برداشت منفي وجامعه چندين طبقاتی استعماری واستثماری وتبعيضات نژادی ولساني ومنطقوي وقبايلي و..... دست يافته وحتي به يک برداشت مثبت نرسيده است .

ودريک چنين جامعه اي هرچند که طناب دار را محکم تر بپيجانيم بگردن هماني ميپيچد که بقول معروف : ( ما آفتابه دزد را بدار ميآويزيم وبدزدان بزرگ درود ميفرستيم ) وعبدالرحمن مرتد پس از رسيدن به ايتاليا اذعان ميدارد که تعداد حداقل ما به 81 تن ميرسد وحتي درکابينه جايگاهي داريم.

           معماي پيچيده ديگری ؛ اگر بگذاريم وامان دهيم که هرکس هرچه خواست برعليه دين ببافد وبه خورد وبردها دهد ؛ نه درخور طاقت مردم ما قراردارد ونه اين را جامعه ومومنين ميتوانند بپذيرند ؛ چندانيکه ما سهل انگاری بخرج دهيم برشدت وحدت آنها افزوده ميگردد وهرنوع چشم پوشي :

                    ترحم برپلنگي تيز دندان   

                                       ستمگاری بود برگوسفندان

 

           قرائتي ديگری که اگر قرار را بر آن نهيم که هرکسي را به هر اتهامي گردن زنيم ؛ اين راه حل شده نميتواند وما درحصاري قرارنداريم که هيچ جامعه ديگری عملکرد مارا نبيند وگيرم که بحرف هيچ کسي گوش ندهيم ؛ آيا مشي اتخاذی اعدام راه حلي نهايي محسوب شده ميتواند؟. انسان بزندگي و ادامه وتوسعه آن آفريده شده است ويا بر محو ونابودي ؟.

           به ادامه همان معما نه اعدام و نه آزادی ؛  سلب آزادی همان محکوميت و به محبس نگاهداشتن ؛ دراينصورت يک راه اعتدال  درجامعه را بتمرين گرفته ايم تا ازچندين منجلاب گنديده اِی که درحال حاضر بسرنوشت ملت حاکم است بنحوی براه حلي دست يابيم ودرصورت دست يافتن وغلبه بر نابسامانيها ؛اين چنين مسايل خود بخود محو وناپديد ميشوند.

 هرچند مغرضين و دوری گزينان از دين دشمنان آگاه ودوستان ناآگاه چنان از اين متهميکه حتي  بسم الله را معني کرده نميتواند انديشه  مند ونخبه ميسازند  وکلانش جلوه ميدهند که باز سبب تشويق کساني ديگرميگردند ويالااقل تامرز رهايي آن از محبس تب وتلاش مينمايند ولي ما به اساس همان مثلي که : ( جواب ابلها باشد خموشي ) تصميم خواهيم گرفت ولوم لائم را زيرپا . واين شايد بتواند موقتا تنها راه حلي در نظر گرفته شود.

واصل بازارگرم ارتداد وراه پيشگيری آن در چه تاريخي از اسلام تبارز داشته است ؟.

 

           پس از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) گروههای از اعراب باديه از دين دست کشيدند واولين اقدام خليفه مسلمين حضرت ابوبکرصديق (رض) اعلان جهاد برعليه آنهابود ولشکری تحت قيادت حضرت خالد بن وليد(رض) به جنگ باايشان فرستاد؛ اما اصول نامه ای جنگ چنان بود که اگر ايشان برميگشتند وتوبه ميکردند ؛  توبه شان پذيرفته ميشد واگر توبه نميکردند مشرک شمرده شده وبقتل ميرسيدند.

 

           باهمه ابهاماتي که برای هيچ يک نميتوان يک راه حل مناسب وعادلانه را پيشنهاد نمود و واقعا که در بن بستي قرار داريم که هيچ فکري را نميتوان بدون درنظر گرفتن اعم امور محکوم ويا مردود نمود ويا به برائت آن دست يازيد وهرکسي درجاي حقانيتي را بخود اختصاص ميدهد.

در روان شناسي مردم ما هرگز چيزی که به  نتيجه نرسيده است زور است وآنچه سبب پريشاني ما شده اين است که هرکسي که توانست دل مارا بيابد برتارک سر مي نشيند وبرما فرمان ميراند ؛ همان است که روسهارا بازور از پنجره بيرون ميکنم ودرهارا بروي سايرين بازميکنيم.

            ملايمت چودرشتي بدل کند تاثير       

                         که آب نيز  چو سوزن گذر کند زحرير .

 

من رسالتم را بابيان اين نبشته که:

               بزرگان ؛ جناب محترم لوي سارنوال آقاِی ثابت ! قاضي صاحبان ؛ جناب آقای مهمند ! علمای کرام ؛ مولوی صاحبان بادرک ؛ دينداران متعهد ؛ من نميخواهم متشبثی بيجا باشم ويا متمردي بي معنا و يا بانوشته ام سبب تحريک احساساتي گردم که يکقدم ديگر متهم آقاي پرويزکامبخش را  بسوی سوق حتمي به اعدام نزديکتر کند.

           درتصميم گيری برعليه مرتدين وشایعه سازان وتوهين کنندگان به دين باشماهمگامم وهمراه ؛  ولي راه حل اساسي اعدام ونابود سازی که از دين مبين اسلام  دين خشم وخشونت واز علماي دين چهره ميرغضبانه ومغشوشي را بر ذهنيت ها به نمايش ميگذارد دوري ميجويم وميخواهم  دردمندانه از شما خواهش نمايم که دست نگهداريد راه حلي ديگری از شان وشوکت شما بعيد و بدور نيست.

 

نوراحمد رجاء

 

27-1-2008

noorahmad1957@yahoo.com

 

 


بالا
 
بازگشت