نوروزفرهنگ کهني است که مرز نمي شناسد

 }زيميرو- اسکاري }

 

     

جشن عيد پاک چيست وچگونه برگزارميشود؟

 

همي گفتـــم که کي با شد که خرم روزگار آيد
جهان از ســر جوان گردد، بهــــار غمگسار آيد
بهـــار غمگسار آيـــدکه هـــر کس را به کار آيد
بهـــاري کانــدر او هـــر روز مي را خواستار آيد
ز هـــر بادي که برخيـــزد کنون بوي بهـــــار آيد
کنون مــــا را ز باد بامـــــدادي بــــوي يــــار آيد
چــــو روي کودکـــان ما، درخت گل به بــــار آيد
نگـــار لالــــه‌رخ با ما بـــــه خــــرم روزگـــــار آيد
. فرّخي.

عيد پاک، يکي از عيد‌هاي بزرگ مذهبي است که در رابطه با زمان برگزاري و چگونگي فلسفه‌ي وجودي آن، که در اول بهار اتفاق مي‌افتد ، اهميت فراواني دارد. مي‌گويند که ، حضور اين عيد در اين بُرش زماني به معني پيروزي زندگي و عشق بر مرگ و نفرت و بدي است. در زبان سوئـدني به عيد «پاک»، «Påsk، پُسک»،
مي گويند.
واژه‌ي «Påsk»، يک واژه‌ي عبري است و در حقيقت شکلي از کلمه‌ي لاتين «Pasach» است، که «Paska» تلفظ مي‌شده. در «يونان» و «روسيه» نيز همين واژه را مورد استفاده قرار مي‌دهند. در زبان انگليسي چندين کلمه را به‌کار مي‌برند که باز هم ريشه در لغت «Pasach» دارد، مانند «Paschal»  و «Passover».  در کشور‌هاي ديگر رايج‌ترين واژه،Easter»» و در زبان آلماني، «Ostern» است که باز هم ريشه در زبان عبري دارد. واژه‌ي اخير،«Ostern» که در زبان آلماني استفاده مي‌شود، به نام خداي‌بانوي «Ostra» برمي‌گردد.

واژه‌ي«Pasach» که ريشه‌ي همه‌ي اين وا‌ژه هاست، در زبان فارسي نيز به صورت «پاساژ» و به معني محل عبورکردن و گذشتن مي آيد. در رابطه با عيد «پاک» داستاني وجود دارد که به اين شکل نقل مي‌شود:

در زمان‌هاي بسيار دور و قبل از تولد عيسي مسيح، قوم يهود، به دليل خشک‌سالي و کمبود غذا، به کشور مصر که کشوري ثروتمند بوده مهاجرت مي‌کند. آنان که براي گذران زندگي و رهايي از درد و رنج فقر بدان جا رفته بودند، مورد استقبال چنداني قرار نمي گيرند. از اين رو، سخت‌ترين و بدترين کارها با دستمزدي بسيار ناچيز به آنها واگذار مي‌شود. کارفرمايان با آن‌ها مانند برده رفتار مي‌کردند و با شلاق و شکنجه از آنها کار مي‌کشيدند. گفته مي‌شود که بيشتر بناهاي سنگين و تاريخي مصر، مانند «اهرام ثلاثه»‌ و غيره به همين صورت ساخته شده‌است. نقل است که  «موسي»، پيغمبر و رهبر يهوديان، نزد «فرعون» مصر مي‌رود و از او مي‌خواهد که قوم يهود را آزاد سازد. «فرعون» بدين امر راضي نمي‌شود و به همين جهت، مورد خشم خداوند قرار مي‌گيرد و بلاهاي بسيار بر او و بر کشور مصر نازل مي‌شود تا آن‌جا که «فرعون» مجبور مي‌گردد يهوديان را آزاد سازد. از آن زمان به بعد چنان شبي را، «شب آزادي» نام نهاده‌اند.

چنان که پيداست، عيد «پاک» هميشه در آغاز بهار اتفاق مي‌افتد. درست زماني که طبيعت رو به گرما و نور مي‌رود، زمين نفس مي‌کشد و زندگي دوباره‌ي طبيعت آغاز مي‌گردد.  با توجه به روايتي که نقل شد اهميت عيد «پاک» براي يهوديان تنها پيروزي گرما و روشنايي بر سرما و ظلمت نيست بلکه يادآور آزادي اين قوم است از زنجيرهاي اسارت و بردگي. نکته قابل تأمل آن است که در شب آزادي يهوديان، آنان براي گريز از نابودي و مرگ، بر آن شدند که هر خانواده، يک گوسفند يا برّه تهيه کند و در تاريک و روشناي غروب، با قرباني آن حيوان و علامت‌گذاري بر درِب خانه‌ي خود با خون او، از دست فرشته‌ي مرگ رهايي يابد. باور يهوديان بر آن بود که اگر «عزرائيل» از مقابل خانه‌ي آنان بگذرد و آثار خون را بر آن جا ببيند، آسيبي به آنان وارد نمي سازد. گفته می‌‌شود که يهوديان در واقع، در شب عيد «پاک» مصر را ترک کردند و از طريق درياي سرخ به صحراي «سينا» و سپس به کشور «غنا» رفتند.

نکته‌ي برجسته در اين داستان که به واژه‌ي «پاساژ» گره مي‌خورد آنست که هم عبور فرشته‌ي مرگ را از جلوي خانه‌هاي يهوديان برساند و هم اين که از کنار آنها بگذرد و از انديشه‌ي آسيب رساندن به اين قوم صرف‌نظر کند .با این که مراسم عید «پاک» به یهودیان اختصاص داشته اما بعد‌ها با بر صلیب کشیده شدن حضرت مسیح، نوعی درهم‌آمیزی میان آن‌ها راه یافته است. در عمل، همین نکته موجب شده که مسیحیان و از جمله سوئدني‌ها و کشورهای دیگر اروپایی، مراسم عید پاک را به شکل امروز برگزار کنند.

زمان عيد «پاک» معمولا در فاصله‌ي  22 مارس تا 25 آوريل است. بايد گفت که در سال 325 ميلادي، مراسم عيد «پاک» مسيحي از مراسم يهودي جدا شد و زمان مشخصي را به خود اختصاص داد. اين زمان، دقيقاً پس از اول فروردين، 20 يا 21 ماه مارس است که با اعتدال ربيعي که برابري روز با شب است، انطباق پيدا مي‌کند. پس از اين روز است که منتظران عيد «پاک» در اولين يکشنبه‌ي پس از ديدن ماه کامل و يا «بدر»، مراسم عيد «پاک» را به جا مي آورند. به همين دليل است که تاريخ برگزاري اين عيد متغير است.  در رابطه با مراسم «کريسمس» که هميشه ثابت است، عيد «پاک» مي‌تواند با نخستين يکشنبه‌ي 22 ماه مارچ برابر باشد که در سال 1818 اتفاق افتاده است. همچنين ممکن است که در  25 آوريل اتفاق بيفتد که چنين زماني در سال 2285 ميلادي خواهد بود. از نظر زماني قابل توجه است که در سال 1943 ميلادي نيز عيد «پاک» در 25 ماه آوريل برگزار شده و نوبت بعد در سال 2038 ميلادي خواهد بود.

در سوئد نو کشورهاي اروپاي شمالي، پيش از گرايش به دين مسيح، مردم، خدايان خاص خود را پرستش مي‌کرده‌اند و جشن‌هايي هم که در اين کشور‌ها از جمله سوئد برگزار مي‌شده، در رابطه با تغيير فصل‌ها و دگرگوني طبيعت و يا کشت و برداشت محصول بوده است.

موضوع تأمل انگيز آنست که در اين کشورها نيز جشني بزرگ و باشکوه در آغاز بهار  و درست زماني که طول روز و شب برابر مي‌شده و طبيعت رو به نور و گرما مي‌رفته‌، برگزار مي‌شده است. مردم براي کشت بهتر و پربارتر محصولات خود، معمولاً حيواني را قرباني مي‌کرده‌اند. برگزاري اين سنت شباهت بسياري با مراسم فديه دادن قديم به خداي باران و باروري دارد. حتي مراسم سيزده بدر که با رفتن به صحرا و انداختن سبزه در آب توأم است، ريشه در همين باور دارد.

در اروپا اين سنت و برخي سنت‌هاي ديگر، همه به جشن عيد «پاک» منتقل گرديد. اين‌که زندگي دوباره‌ي طبيعت، همزمان با بازگشت مسيح باشد، انتخاب زماني بسيار مناسبي بوده است. مردم سوئد نپس از رواج دين مسيح در اين کشور، طرفدار مذهب کاتوليک شدند و مراسم گوناگون سنتي خود رابر مبناي باورهاي مذهب کاتوليک برگزار مي‌کردند. اما در حدود 1500 ميلادي،  Gustav Vasa«گوستاو واسا»، پادشاه قدرتمند اين کشور، مذهب رسمي کشور را از کاتوليک به پروتستان تغيير داد. پس از اين تغيير، بسياري از سنت‌ها و مراسم مذهب کاتوليک خود به خود از ميان رفت. در نتيجه براي کشور کوچکي مانند سوئدن، گذار از اين‌همه دگرگوني و به فراموشي سپردن سنت‌ها و مراسم آباء و اجدادي، آسان نمي‌نمود. البته درست نيز آن بود که فراموش نشود. همچنان‌که عادت‌ها و باور‌هاي مردم تا به امروز نيز  باقي مانده‌است.

 بسياري از مردم سوئد نبر اين باور هستند که در درون هر يک از آنها يک «وايکينگ» زندگي مي‌کند که هنوز هم پيروزي نور را برتاريکي طولاني اين سرزمين و پيروزي گرما را بر سرماي استخوان سوز آن، جشن مي‌گيرد.  هر چند ميان اين باور هاي سنتي و آئين‌هاي مذهبي تمايز معيني وجود دارد. مهم آنست که مردم با باورها و اعتقادات گوناگون مذهبي در اين مراسم شرکت مي‌کنند. علت آن نيز اين است که  سنت‌هاي کشور سوئدن آميزه‌اي است از آموزه‌هاي دين يهود، مذهب کاتوليک، پرتستان و آن‌چه که از باورهاي اسطوره‌اي آنان در اين سرزمين وجود داشته است. در کشور سوئدن، عيد پاک، يک هفته به درازا مي‌کشد و هر روز آن نام ويژه‌اي دارد که پرداختن به فلسفه‌ي نامگذاري و آداب و رسوم ويژه‌ي هر روز، مطلب را به درازا مي‌کشاند. اما شايد لازم باشد به برخي از آنها اشاره‌اي داشته‌باشيم.

 روز چهارشنبه‌ي هفته‌ي عيد «پاک» تا روزي که حضرت مسيح را به صليب مي‌کشند، نکاتي هست که بايد از سوي معتقدان اين دين رعايت شود و گرنه ممکن است انسان، گرفتار بلا يا مصيبتي گردد. از جمله‌ي آن‌ها مي‌توان به اين موردها اشاره کرد: در همه جا بايد سکوت حاکم باشد و حتي زنگ هيچ کليسايي نیز به صدا در نيايد. تمام وسايلي که داراي چرخ هستند و يا گرد و مدوّرند، نبايد مورد استفاده قرار گيرند. مانند چرخ نخ ريسي، آسياب دستي، راندن گاري و وسايل چرخدار. آهنگري و هيزم‌شکني و نظاير آن نیز ممنوع است. چنين باوري ريشه در اين مسئله داشت که در اين روزها جادوگران به طرف محلي به نام«Blåkulla »، (تپه‌ي آبي رنگ)، در پروازند تا جشن بزرگ خود را بر پا دارند و تا صبح روز عيد «پاک» به خانه بر‌نمي‌گردند. در اين زمان، تأثير جادو و جنبل بر انسان از هر وقت ديگربيشتر است. به همين مناسبت در آن شب، آتش فراوان روشن مي‌کردند و ترقه ‌مي‌زدند تا به اين وسيله آنها را بترسانند.

 مردم هرگز نبايد جارو و يا هر چه را که دسته‌ي بلند داشته باشد بيرون از خانه بگذارند. زيرا که جادوگران آن را برمي‌دارند و بر آن پرواز مي‌کنند. مي‌بينيم که در اين بخش از مراسم عيد‌«پاک» نيز چه باور ها و مراسم مشترکي با مراسم شب «يلدا»ي ما وجود دارد. ما نيز در این طولاني‌ترين شب سال که تاريک و سرد است و جايگاه فعاليت نيروهاي اهريمني و بدي، آتش مي افروزيم تا اين نيروها نتوانند به دليل تاريکي و طولاني بودن آن شب، فرصت و شانس پيروزي در نبرد با روشنايي را بيابند. علاوه بر آن، افروختن آتش در آغاز فصل بهار و طليعه‌ي نور و گرما در مراسم چهارشنبه سوري از جمله‌ي آنهاست.

در مورد روز عيد «پاک» در انجيل چنين آمده:

« سرانجام روشنايي و نور بر تاريکي پيروز گرديد و قدرت سحر ساحران و جادوي جادوگران گارگر نيفتاد. با آمدن روشنايي و نور، ديگر آنها توانايي آسيب رساني پيشين را ندارند. همه‌ي انسانها براي ظهور عیسی مسيح شادماني مي‌کنند.» جمعه‌ي طولاني، در هفته‌ي عيد «پاک» به روزي گفته مي‌شود که عيسي مسيح به صليب کشيده شده است. در چنين روزي، مردم براي همدردي  با پيامبر خود روزه مي‌گرفتند و يا بسيار کم مي‌خوردند. امروز افراد زيادي نيستند که ترس و وحشتي را که مردم در دوران کهن، در سرزمين هاي اروپاي شمالي از جادوگران داشتند به خاطر داشته باشند. به ويژه زماني که فرزندانشان در اين دوره، به تقليد از جادوگران آن زمان، خود را به صورت عجوزه يا جادوگر عيد پاک «Påskkäring» در مي‌آورند و با دسته جارو،  کتري و يا قهوه‌جوشي در دست و صورت‌هاي نقاشي شده، خوشحال و شادمان در راهروها و کوچه‌ها مي‌دوند و از خانه‌‌هاي مردم تقاضاي ميوه، شيريني و شکلات مي‌کنند.

 در همين‌جا لازم است تشابه فراوان اين سنت را، با سنت «قاشق‌زني» در مراسم «چهارشنبه‌سوري» يادآور شويم که در هر دو کشور، فرد، يا روي خود را مي‌پوشاند و يا مانند کشورهاي اروپايي و مناطق ديگر دنيا، صورت خود را نقاشي مي‌کند و روسري نيز مي‌بندد تا شناسايي نشود. بايد اين نکته را ذکر کرد که باور به جادوگران عيد «پاک» به زماني برمي‌گردد که مردم عميقاً به وجود آنها اعتقاد داشتند و از آسيبي که ممکن بود به آنها برسد، دچار هراس بودند. بر اساس باور آنان، جادوگران به راحتي مي‌توانستند به انسان‌ها و حيوان‌ها صدمه بزنند. شايد طبيعت اين سرزمين‌ها، با زمستان هاي سرد و طولاني و وجود جنگل هاي فراوان، حضور چنين موجوداتي را نيز در دوران گذشته، بيشتر تقويت مي‌کرده است. با چنين پيش‌زمينه‌اي بايد گفت که مردم هميشه در فکر مبارزه با اين موجودات بوده‌اند. به ويژه در دوران عيد «پاک» که شيطان، تمام جادوگران خود را در محلي به نام «Blåkulla »، جمع مي‌کرد و تا صبح روز عيد «پاک» با آنان به جشن و پايکوبي مي‌پرداخت. اين محل در جايي بسيار دور، شايد در دورترين تپه اي که در ميان مه ديده مي شده، قرار داشته است. ترس از جادو و جادوگران در خلال سال‌هاي 1668 تا 1676 در برخي از مناطق سوئد، به صورت يک بيماري همه‌گير گسترش يافته بود تا آن‌جا که اگر فردي،  کوچک ترين سوء گمان به کسي داشت بايد گزارش مي‌داد. در همين رابطه، صد البته شايعه‌ها و خيال‌پردازي‌ها در مورد کارهاي اين جادوگران نيز بيشتر و بيشتر مي‌شد. بد نيست گفته شود که در همان زمان، بيش از 300 نفر که مظنون به جادوگري بودند، به مرگ محکوم شدند. عده‌اي را گردن زدند و شماري را نيز در آتش انداختند.

  براي مردم روز چهارشنبه‌ای که جادوگران به محل جشن‌، مي‌رفتند تاشيطان را ملاقات کنند و به شادماني بگذرانند، لحظات خطرناکي به شمار مي‌آمد. به باور مردم، آنها مي‌توانستند هرگونه آسيبي را به رهگذران و مسافران وارد آورند. مردم هميشه گوش به زنگ بودند که خود را از آسيب آنها در امان بدارند. به اين منظور بر روي همه‌ي درها و وسايل خود، علامت صليب را مي‌چسباندند يا نقاشي مي‌کردند و مهم‌تر از همه آن‌که وسايل ضروري خود را در کنار تخت خويش قرار مي‌دادند.

رنگ زرد، رنگ مخصوص عيد «پاک»

رنگ مخصوص عيد کريسمس، رنگ  سرخ است و رنگ ويژه ي عيد «پاک»، رنگ زرد. انتخاب رنگ زرد براي عيد پاک، با رنگ زرد گل نرگس است که در اين فصل به فراواني مي‌رويد و از طرف ديگر، بايد گفت که رنگ زرد، رنگ خورشيد هم هست که در آغاز فصل بهار، براي رويش گياهان و زندگي دوباره‌ي طبيعت، اهميت حياتي دارد. گذشته از اين دو مورد، بايد گفت که تخم مرغ نيز که جزو جدايي ناپذير مراسم عيد «پاک» است، زرده‌ي آن به رنگ زرد  و نماد زندگي و زايش است. حتي انتخاب جوجه‌ها که زرد رنگ هستند، باز براي تقويت انديشه‌ي مورد نظر از جايگاه قابل تأملي برخوردار است. گفتيم که وجود تخم‌مرغ در عيد «پاک» از ضرورت‌هاي برگزاري اين سنت است.

 جز اين، تمام وسايلي که بر روي ميز چيده مي‌شود و در مغازه ها به فروش مي‌رسد در همين رابطه هست. از جمله مجسمه‌هاي مرغ، خروس، جوجه و تخم مرغ. در سوئد از زمانهاي بسيار دور ، تخم مرغ، نماد و سمبل زندگي و ادامه‌ي نسل‌هاي انساني بوده‌است. همچنان‌که در فرهنگ ما نيز اين باور وجود دارد و تخم مرغ رنگين از اجزاء سفره ي هفت‌سين در مراسم نوروزي ماست.

 اندیشه‌ی پویا و زندگی بخش در این موضوع آن است که شکل بیرونی تخم‌مرغ، ظاهری سرد و بی‌جان دارد اما همین ظاهر بی‌جان، ناگهان ترک برمی‌دارد، می‌شکند و موجودی زنده و لطیف و سرشار از زندگی، از درون پوسته‌ی آن بیرون می‌آید. خود این مسئله و شباهت فراوان آن به آنچه که در عید «پاک» روی می‌دهد، یعنی پیروزی زندگی بر مرگ، ظهور عیسی مسیح و زندگی دوباره‌ی طبیعت با آغاز فصل بهار و گرما، پیوند محکمی را با فلسفه‌ی وجودی تخم‌مرغ و استفاده از آن ایجاد می‌کند.  علاوه ‌بر آن، تخم‌مرغ بازی در شکل‌های گوناگون آن، از بازیهای رایج در دوران عید «پاک» بوده و هست. همچنین تخم‌مرغ بازي در روز سیزده ‌نوروز، این شباهت‌ها را در برگزاری آیین‌های بهاری در سراسر جهان بیشتر می‌کند. از غذاهای ویژه‌ی روزهای عید پاک، می‌توان از گوشت گوسفند یا برّه، تخم‌مرغ آب‌پز، ماهی و نیمرو نیز نام برد.

روزسيزده نوروزياروز طلب باران

 

عيــــد شد ساقي بيا در گردش آور جــــام را

پشت پا زن دور چــــرخ و گــــــردش ايــــام را

سين ساغر بس بود اي يار ما را روز عيد
گو نباشد هفت‌سين، رندان دردآشام را

خلق را بر لب حديث جامــه‌ي نو هست و من

از شـــراب کهنـــه مي‌خــواهم لبالب جـــام را 

هر کسي شکر نهد بر خوان و برخواند دعا

من زلعل شکـــــرينت طالبـــم دشنــــام را

هرکسي را هست سيم و دانه‌ي گندم به دست

مايلم من دانـــــه‌ي خال تــــو سيــــم‌انــــــدام را

سير بر خوان است مردم را و من از عمر سير

بي‌دلارامي کــــه بـــــرده‌ست از دلــــم آرام را

پستـــه و بــــادام، نقل روز نـــــوروز است و من

با لب و چشمت نخواهــــم پسته و بــــــادام را

عود اندر عيد مي‌سوزد و من نالان چو عود

بي‌بتي کـــــز خال هنـــدو، ره زند اسلام را

يکــدگر را خلق مي‌بوسند و من زين غم هلاک

کــــز چه بوسد ديگري آن شوخ شيرين‌کــام را؟

سرکه بر دستار خوان خلق و همچون سرکه دوست

مي‌کنـــــــد با مـــــا تـــــرش، رنگيــــن‌رخ گلفـــــام را . قا‌آني.

در آرياناي باستان و در دوران کهن اين سرزمين، سيزدهمين روز از سال جديد را روز طلب باران براي کشتزار‌هاي نورسته در بهار مي دانستند و فلسفه‌ي بيرون رفتن از خانه و گذراندن روز در دشت و دمن و صحرا نيز بر همين اساس بوده‌است.  در آرياناي باستان، روزهاي ماه، هرکدام نامي ويژه داشته‌اند، چنان‌که روز سيزده حمل متعلق به ايزد باران بوده که آن ايزد «تير» يا «تيشتري» مي ناميده‌اند. در اسطوره‌هاي باستاني چنين آمده که اين ايزد در هيأت اسبي، با ديو خشک‌سالي و خشکي که ديو «اپوش» نام دارد درگير نبردي سرنوشت‌ساز است. چنان‌که اگر در اين نبرد شکست بخورد، بلاي خشکي و خشک‌سالي بر سرزمين ما نازل مي‌شود. در اثر کم آبي و بي‌آبي، گياهان و درختان مي‌خشکند و زندگي انسان،  گياه و حيوان در مخاطره مي‌افتد و اگر بر ديو خشک سالي پيروز گردد، سرسبزي،  فراواني محصول را به ارمغان مي‌آورد.

 اهميت چنين پديده‌اي براي کشوري که با کمبود آب رو به رو است کاملاً قابل درک است. پس براي پيروزي خداي باران بر ديو خشک‌سالي، و شکست او به دست ايزد «تيشتر»، لازم بود که همه‌ در نماز و نيايش دعا کنند و از او نام ببرند. براي برگزاري چنين سنتي در روز سيزدهم ‌ماه حمل مردم به دشت و صحرا و کنار چشمه و جويبار مي‌رفتند و به نيايش مي‌پرداختند.

روز سيزدهم نوروز گويا روز رسمي همه‌ي مردم براي طلب باران در نقاط مختلف  آريانا بوده‌است. در بسياري از روستاها هنوز هم در فصل تابستان مراسمي براي طلب باران برپا مي‌شود که تمام افراد در آن شرکت مي‌کنند.  از جمله مراسم اين روز، انداختن سبزه است در آب روان جويبارها که نمادي است از دادن فديه به ايزدبانوي آب، «آناهيتا» و ايزد باران، «تير» يا «تيشتري». از آنجايي که «آناهيتا» ايزد باروري نيز بوده با اين کار دانه‌هاي بارور را به او باز مي‌گردانند تا موجب برکت و پرباري محصولات و زمين‌هاي کشاورزي شود.

مردم در نيمروز سيزدهمين روز نوروز در دشت و دمن، گوسفند بريان کرده و پس از شکست ديو خشک‌سالي «اپوش»، آن را به فرشته‌ي باران هديه مي‌کردند. سنت خوردن غذا در دشت و صحرا در چنين روزي، نشانه‌ي همان فديه دادن به ايزد باران است تا کشت هاي نودميده را سيراب کند. همچنين گره‌زدن دو شاخه‌ي سبزه و يا گياه، نمادي است از پيوند زن و مرد و تداوم نسل انسان. در اين روز و به پاس پيروزي «تير» يا «تيشتر»، مردم به جشن و پايکوبي مي‌پردازند. بازي هاي گوناگون همچون گردو بازي، تخم مرغ بازي، الک دو لک، کُشتي گيري، اسب سواري و انواع بازيهايي که در آن برد و باخت منظور مي‌شود در روز سيزده معمول بوده و در راستاي فلسفه‌ي وجودي چنين روزي برگزار مي‌گردد. زيرا يادآور نبرد و کشمکشي است که ميان ايزد باران و ديو خشک‌سالي وجود داشته. به ويژه اسب‌دواني که پيروزي اسبِ برنده در مسابقه يادآور پيروزي و نبرد اسبِ ايزد باران است.

نوروز و شوخي و دروغ

 

بهـــــــار آمد من و هر روز نــــو ‌باغي و نــــو ‌جايي

به گشتن هر زمان عزمي، به بودن هر زمان رايي

قدح پـــــــر باده‌ي رنگين بــــــه دست باده پيمايي
چــو مرغ از گل به گل هر ساعتي  ديگر تماشايي
نگـــاري با من و رويي نـــــه رويي بلکــــــه ديبايي
ازين خوشي، ازين کشي ازين در کـــــار زيبـــايي
خــــردمندي که از رايــــم خبــــــر دارد بـــه ايمايي
غــــــزلگويي که مـــرغان را به بانگ آرد بـــه آوايي
من و چنگي و آن دلبـــر که او را نيست همتـــايي
. فرّخي.

قضيه‌ي شوخي يا دروغ اول آوريل که در فرانسه به آن «ماهي آوريل» Poisson d’avril  مي‌گويند و اول آوريل با يک روز اختلاف، مصادف با سيزده نوروز ما است، ماجرايي است که ريشه‌ي آن از فرماني آب مي‌خورد که در حدود نيم قرن پيش، از طرف «شارل نهم»، پادشاه فرانسه صادر شده است. در واقع اين پادشاه که فرزند «هانري دوم» و «کاترين دومديسي» است، با آن‌که چهارده سال به ظاهر سلطنت کرده ولي معروف است که جز اجراي اوامر مادر، به کار ديگري نپرداخته‌است. يکي از اين اوامر، موضوع تغيير آغاز سال بوده، از اول آوريل به اول ژانويه. يعني از ماهي که مقارن عيد پاک است – روز رستاخيز عيسي پس از به صليب کشيدنش – به ماهي که متعاقب ميلاد مسيح مي‌آيد و اگر روز نوئل يا کريسمس که براي تولد عيسي در نظر گرفته شده، در 25 دسامبر، ثابت است، روز عيد پاک که اولين يک‌شنبه‌اي است که از آغاز بهار متعاقب بدر کامل ماه (شب چهارده) فرا مي‌رسد، ثابت نيست و بين 22 ماه مارس تا 25 آوريل جا بجا مي‌شود. اين تغيير آغاز سال که عملأ ارج و منزلت روز اول  آوريل را به روز اول ژانويه منتقل کرده بود، آن‌چه براي روز اول آوريل، در مقابل آن همه بزن و بکوب‌ها و عيديها و هدايايي که قبلأ در چنين روزي رد و بدل مي‌شد، بجا نهاد، چيزي درحد شوخي و مسخرگي و دست انداختن اين روزي شد که با يک فرمان از اعتبار افتاده بود. ادامه‌ي اين شوخي‌ها به تدريج تبديل به اين راه و رسم شد که مردم در چنين روزي با دروغ‌هايي سر به سر هم بگذارند و به اين دروغ‌ها نيز نام «ماهي آوريل» بدهند.

 از ديد مردم زمين، در ماه آوريل، خورشيد در منطقة‌البروج (مسير بيضي‌شکل حرکت انتقالي زمين که به دوازده قسمت شده‌است) از برج معروف به برج «حوت» به معني «ماهي» مي آيد و وارد برج «حمل» به معني «برّه» مي‌شود.  اين رسم پاگرفته، در ميان مردم سابقه‌اي شد براي روزنامه‌هاي قرون بعد و راديو و تلويزيون‌هاي سالهاي اخير که دنبال اين سنت را بگيرند و گاهي اين دروغگويي ها تا جايي پيش بروند که کفر همه را دربياورند. چنان که راديوي «فرانس انتر» در پاريس در دهه‌ي شصت در اوايل آوريل به شنوندگان خود خبر داده بود که يک هواپيماي «گالاکسي» که گنجايش هزارمسافر را دارد، قرار است در روز اول آوريل جماعتي را مجاني براي دو روز به نيويارک ببرد و برگرداند. کساني که مايل به شرکت در قرعه‌کشي اين مسافرت بي‌خرج هستند، بايد از ساعت يازده صبح روز اول آوريل در زير برج ايفل اجتماع کنند.  در آن روز چند هزار نفري به عشق سفر به آمريکا در آنجا گرد‌آمدند. وقتي در هواي توفاني آن روز، همه از دم مثل موش آب‌کشيده شدند، تازه فهميدند که با دروغ اول آوريل سر و کار داشته‌اند.

جشن بهاري زنان

نگـــارا بوستان اکنـــون نداني کز چـــه‌سان باشد
گشاده آسمان ديدستي اندر شب؟ چنــان باشد
ازين سو نسترن باشد، از آن ســو ارغــوان باشد
بهشتي در ميــان باشد، بهـــاري بر کـــران باشد
درختــــان را همه پوشش، پرنـــد و پرنيــان باشد
هـــواي بوستان همچون هـــواي دوستــان باشد
بيــا در بـوستان چـــونان‌که رسم باستـــان باشد
تو ســـروي و گلي و ســرو و گل در بوستان باشد
. فرّخي.

در آرياناي باستان هر روز از روزهاي ماه داراي نامي‌بوده‌است چنان که در کشورهاي اروپايي هنوز هم چنين است. روز پنجم هر ماه «سپندارمذ» نام داشته که در ماه دوازدهم، يعني «اسفند» زماني که نام روز با نام ماه يکي مي‌شد، آن روز را جشن مي‌گرفتند. روز «اسپندارمذ»، روز «ايزد بانوي باروري»، «فرشته‌ يا ايزد پشتيبان زمين» ناميده مي‌شده. در گاتها، او را دختر اهورامزدا ناميده‌اند. در باورهاي کهن، «زمين» را نيز مانند «زن»، پديده‌اي بارور، زاينده و پرورش‌دهنده مي‌دانسته‌اند از اين‌رو آن را نيز از جنس مادينه قلمداد کرده‌اند. پس چنين روزي در آرياناي کهن، روز گراميداشت زن و زمين بارور بوده‌است. بسياري را تلاش بر اين است که اين روز خجسته را زنده کنند و آن را اگر نه به جاي روز «والنتاين»، که در جا و زمان خود گرامي بدارند و جشن بگيرند.

«ابوريحان بيروني» در کتاب «آثارالباقيه» که در سال 1391 هجري (1001 ميلادي) تاليف کرده‌است، آن‌جا که در باره‌ي جشن‌ها سخن مي‌گويد، از جشني نام مي‌برد که در روز «اسفندارمذ»، يعني در پنجم اسفند برگزار مي‌شد. او مي‌نويسد:

« اسفندارمذماه، روز پنجم آن، روز اسفندارمذ است و آن جشن همخواني دو نام (ماه و روز ) است. معني اسفندار مذ، خرد و بردباري است و اسفندارمذ، فرشته‌ي نگهبان بر زمين است و فرشته‌ي نگهبان بر زنان درستکار و پاکدامن و نيکوکار و شوهردوست. در گذشته، اين ماه و اين روز به ويژه جشن زنان بود و چنين بود که مردان به زنان بخشش مي‌کردند و اين آيين هنوز در بعضي مناطق خراسان قديم پا برجاي است و آن را به فارسي، «مژدگيران» [در دو دستنويس ديگر کتاب:مردگيران] مي‌نامند.» ابوريحان بيروني در باره‌ي اين جشن در کتاب «التفهيم»، نوشته‌ي سال 420 هجري(1029 ميلادي) نيز سخن گفته‌است:
«...و [اسفندارمذ] پنجم روز است از اسفندارمذماه. و پارسيان او را مردگيران خوانند. زيراک زنان به شوهران اقتراحها [درخواستها] کردندي و آرزويهاي خواستندي از مردان.»

ابوريحان بيروني همچنين در کتاب «قانون مسعودي» نوشته‌ي سال 422هجري (1031 ميلادي) يک بار ديگر از اين جشن نام مي‌برد و مي‌نويسد: «... و اما روز پنجم از ماه اسفندارمذ، نام آن فرشته‌ي نگهبان بر زمين و بر زنان پاکدامن است، و آن در گذشته به ويژه جشن زنان بود و آن را مردگيران ناميدند، چون زنان از مردان آرزوها خواستند.» پس از «ابوريحان بيروني»، «گرديزي» نيز در کتاب «زين‌الاخبار» نوشته در سالهاي 442- 443 هجري (1050-1051 ميلادي) از اين جشن ياد کرده و نوشته‌است:
 «... اين روز، پنجم اسفندارمذ باشد و اين هم، نام فرشته‌ است که بر زمين موکل است و بر زنان پاکيزه و مستوره. و اندر روزگار پيشين، اين عيد، خاصه، مرزنان را بودي. و اين روز را مردگيران گفتندي، که به مراد خويش، مرد گرفتندي.»

در نگاه نخستين، پاسخ به اين پرسش که آرزوهاي زنان در آن جشن، و نام درستِ آن جشن چه بوده، آسان مي‌نمايد. چون در گزارش نخستين، سخن از «شوهران» است و در دو گزارش ديگر نيز سخن از «زنان پاکدامن» و «زنان پاکيزه‌ي مستوره» است و همه‌ي اين توصيف‌ها رهنون بر اين هستند که در اين‌جا عموم زنان، منظور نيستند، بلکه زنان شوهرداري که چون همه‌ي سال شوهر را از خود خرسند و خشنود داشته و در خانه‌داري و پاکدامني و روي پوشاندن از مردان بيگانه، دست از پا خطا نکرده بودند، به پاداش آن در روز پنجم اسفند از شوهر براي خود درخواست کفش و جامه‌ي نو مي‌کردند و يا از او مي‌خواستند که کاسه و کوزه‌ي آبخوري را که بارها شکسته و بندخورده بود، ديگر دور بيندازند و کاسه و کوزه‌اي نو بخرند.

با اين برداشت، پس نام درست اين جشن نيز بايد «مزدگيران» بوده باشد. همچنين آمدن گونه‌ي «مژد» که گويشي از «مزد» است، در دستنويسي از نيمه‌ي سده‌ي يازدهم هجري که ديگر کاربرد «مژد»، چندان محتمل نمي‌نمايد، مي‌تواند رهنمون بر کاررفت «مژد» در دستنويس‌هاي کهن باشد و تاييد بر اين که در کتابت «مرد»، يک نقطه افتاده‌است.

ولي موضوع به اين سادگي نيست:

 – از سه دستنويسي که اساس تصحيح کتاب «التفهيم» بوده، نويسش «مژدگيران» تنها در دستنويس مورخ 1079 هجري آمده‌است و دو دستنويس ديگر، يکي مورخ 1254هجري و ديگري بي‌تاريخ و محتملا از نيمه‌ي دوم قرن يازدهم هجري، «مردگيران» دارند. همچنين در «التفهيم» و «قانون مسعودي» و «زين‌الاخبار»، «مردگيران» آمده‌است. شادروان «همايي» مصحح «التفهيم»، در پي‌نويس کتاب به گونه‌ي «مژدگيران» در «آثارالباقيه» اشاره کرده‌است و اين توضيح او روشن مي‌کند که در دست‌نويس «التفهيم» حتمأ «مردگيران» بوده و نيز اگر اين نام در نگارش عربي کتاب «التفهيم» که «همايي» در چاپ دوم کتاب در دست داشته بوده، صورت ديگري مي‌داشت، لابد مصحح از آن ياد مي‌کرد.

 – جمله‌ي پاياني گزارش «گرديزي» که مي‌نويسد: «... و اين روز را مردگيران گفتندي که [زنان] به مراد خود، مرد گرفتندي»، نه تنها تأييدي بر درستي «مردگيران» دارد، بلکه مي‌توان آن را حمل بر آزادي زنان در اين روز در معاشرت با مردان و يا دست‌کم، اشاره‌اي به رسم همسر‌گزيني دختران در اين روز گرفت.

 – از جمله‌ي پايان گزارش «گرديزي» که بگذريم، ديگر اشارات «گرديزي» و «بيروني» در باره‌ي  درستکاري، پاکدامني، نيکوکاري، شوهردوستي، پاکيزگي و پوشيدگي زنان همان‌گونه که در بالا گفته شد، همه، گونه‌ي «مزدگيران» را توجيه مي‌کنند و نه «مردگيران» را. از اين رو درواقع جاي شگفتي است که کاتبان جز در يک مورد، «مردگيران» را به «مزدگيران» تغيير نداده‌اند.
به سخن ديگر، اگر در اصل، «مزدگيران» نوشته شده بود، بسيار بعيد مي‌نمود که با اين توصيفي که در اين گزارش‌ها از زنان شده‌است، پنج يا شش کاتب در چهار اثر، «مزدگيران» را به سهو يا به عمد، «مردگيران» بنويسند و تنها يک کاتب در يک اثر، «مژدگيران».

_ گونه‌ي «مژدگيران» که يک بار به کار رفته‌است، مي‌تواند کوتاه‌شده‌ي «مژده‌گيران» نيز باشد. ولي از سوي ديگر، «مژده» را مي‌توان به معني «مزد» نيز گرفت. در جستجوي جاي پايي از اين جشن به روايات ديگري نيز برمي‌خوريم که نظر ما را در بالا کمابيش تأييد مي‌کند:

«نظامي گنجه‌اي» در «شرفنامه» (593هجري، 1197 ميلادي)، پس از شرحي که در باره‌ي ويران گشتن آتشکده‌ها و کشته شدن هيربدان به دست «اسکندر» مي‌آورد، سپس مي‌نويسدکه يکي ديگر ار آيين‌هاي بدِ مجوس که «اسکندر» برانداخت، آيين زير بود:

دگـــــــر آفت آن بــــود کاتش‌پرست       همـه‌ساله با نوعروسان نشست

 بــه نوروز جمشيد و جشن ســده         کـــــه نـــو گشتي آيين آتشکــده

زهـــر ســـو، عروسانِ ناديده‌شوي        ز خانــه برون تاختندي به کـــــوي

رخ آراستـــــه، دستهــــــا در نگـــار      بــــه شادي دويدندي از هـــرکنـار

مغانـــــه مي لعـــــل بـــــرداشتــــه        بـــــــه ياد مغان گـــردن افراشتـــه

 ز برزين دهقـــــان و افسونِ زنـــــد      برآورده دودي بـــــــــه چرخ بلنــــد

همـــه کارشان شوخي و دلبــــري         گه افسانه‌گويي، گه افسونگـــري

جــــز افسون چـــراغي نيفروختنـد        جـــز افسانـــه چيزي نيامــــوختند

فـــرو هشته‌گيسو شکن در شکن         يکي پــايکــــــوب و يکي دست‌زن

چو سرو‌سهي،‌دستــه‌ي‌گل‌بدست           سهي سرو زيبـــا بـود گل پرست

ســـــر سال کـــــز گنبــد تيــــــز رو       شمار جهـان را شـــدي روز نـــــو

يکي روزشــان بودي از کوي و کاخ      بــــه کام دل خويش ميـــدان فراخ

جـــدا هـــــر يکي بـــزمي آراستي        وز آن جا بسي فتنه بــــرخاستي

چويک‌رشته‌شد عقد شاهنشهي            شـــد از فتنـــه بازار عالـــــم تهي

 بــــــه يک تاجــور تخت باشد بلند        چو افزون شود ملک، يابـد گزنــــد

 يکي تاجــــــور، بهتر از صـد بـــــود     که باران چو بسيار شـد، بـد بــود

چنان داد فرمان، شــــه نيکـــــراي        که رسم مغان کس نيارد به جاي

گـــــــــرامي عروسان پوشيده‌روي        بـه مــــادر نمايند رخ، يا به شـوي .

اگر از سخنان نظامي چشم‌پوشي کنيم، به پيروي از گزارش او، زنان در آغاز سال، خود را مي‌آراستند و يک روز در کوچه‌ها راه مي‌افتادند و به پايکوبي و افسانه‌گويي و شادي مي‌پرداختند. اين که نظامي در آغاز مي‌گويد که «کار آتش‌پرست سراسر سال، نشستن با دختران بود»، شايد اشاره‌اي به اين باشد که در پايان آن روز که زنان از آزادي برخوردار بودند، رفتن به آتشکده، براي توبه از گناهانِ کرده يا ناکرده نيز جزو برنامه‌ي اين جشن بود. «نظامي» براي اين جشن بهاري نامي نمي‌برد، ولي اين که او اين جشن را ويژه‌ي «عروسان ناديده‌شوي»، يعني دختران شوهر‌نکرده» دانسته‌است، همان نام «مردگيران» را به ذهن مي‌آورد.  جاي ديگري که جاي پايي از اين جشن بهاري زنان مي‌يابيم، در «شاهنامه» است. در اين کتاب در آغاز داستان «بيژن و منيژه» پس از آن‌که گرگين براي بيژن از جشن دختران بزرگان توران سخن مي‌گويد و بيژن را بدان جايگاه مي‌کشاند و ميان منيژه و بيژن ديدار مي‌افتد، از زبان منيژه به بيژن مي‌‌شنويم که دختران بزرگان هر‌ساله در نوبهار در آن جايگاه جشن مي‌گيرند:

که من ساليان تا بدين مرغزار            

همي جشن‌سازم  به هر نوبهار

چنان‌که مي‌دانيد منيژه، بيژن را به چادر خود مي‌برد و با هم به آميزش  و کامراني مي‌پردازند. در اين داستان سخني از نام آن جشن نيامده‌است و رفتار آزاد منيژه را هم مي‌توان حکايتي جدا از موضوع سخن ما دانست. ولي در اينجا نيز دست‌کم تا اين اندازه مسلم است که دختران در هر نوبهار جشن مي‌گرفتند و به کام دل شادي مي‌کردند. در «شاهنامه» در سرگذشت «بهرام چوبين» در ترکستان نيز از يک جشن بهاري زنان که هر‌ساله برگزار مي‌شد، گزارش شده‌است. اگر چه جاي اين جشن در ترکستان و شرکت‌کنندگان در آن ، دختران بزرگان ترک‌اند، ولي اين موضوع در واقع چيزي جز نسبت دادن رسوم کهن ما، هنگام روايت‌سازي به سرزمين‌هاي ديگر نيست. شايد در متون فارسي نمونه‌هاي ديگري نيز در ارتباط با اين جشن باشد که از نگاه نگارنده نگذشته و يا در ياد او نمانده‌است. ما فعلا جستجوي بيشتر در اين زمينه را مي‌گذاريم و در پايان مي‌پردازيم به مقايسه‌اي ميان اين رسم کهن ما با رسمي کمابيش همسان در ميان برخي از کشورهاي مسيحي غرب.

از ديرباز برخي هماننديها ميان آيين‌هاي نوروزي و پيش‌نوروزي  با آيين‌هاي عيد «پاک» يا عيد «قيام مسيح» و رسمهاي پيش از آن نظر پژوهندگان را به خود جلب کرده است.

از آن جمله است دادن تخم مرغ رنگ‌کرده، افروختن آتش براي راندن زمستان و ديو سرما، مانند رسم آتش‌افروختن در جشن چهارشنبه‌سوري، راه‌انداختن هياهو با کوبيدن طبل و زدن اشيايي به يکديگر براي راندن ارواح خبيث، مانند رسم قاشق‌زني در ايران و پاشيدن آب به يکديگر، مانند آنچه در جشن آبريزگان در ايران مرسوم بود. يکي از جشن‌هاي پيش از عيد‌پاک، جشني‌ است که در آلمان آن را Fastnacht ، يعني «روز پيش از آغاز ايام روزه» ناميده مي‌شود و جزو مراسم آن، راه‌انداختن کارناوال در برخي از کشورهاي مسيحي غرب است. اين جشن در گذشته مراسم بسياري داشت که همه‌ي آنها برجاي مانده‌است.

از جمله يکي نيز ريشخند‌کردن «دوشيزگان خانه‌مانده» بود. يعني در واقع تشويق دختراني که زمان شوهرکردن آنها رسيده، يا گذشته بود، به گزيدن همسر. در اين جشن، دختران و عمومأ زنان در معاشرت خود با مردان از آزادي بسياري برخوردارند تا آنجا که در زبان مردم، اين جشن را به نام زنان Weiberfastnacht ، مي‌نامند براي خود تاريخچه‌اي دارد. آخرين روز اين جشن، سه‌شنبه است. روز پيش از آن را Rosemontag «دوشنبه‌ي گل سرخ»، روز به راه‌انداختن کارناوال و روز پس از آن را Aschermittwoch  مي‌نامند که در واقع روز کليسا و توبه از گناهان است. وجه تسميه‌ي آن چنين است که در اين روز با خاکستر تبرّک يافته بر پيشاني مؤمنان صليب مي‌کشيدند.

همچنان که جشنهاي کهن ما با آيينهاي پيش از اسلام ارتباط دارند، اين جشن‌ها در غرب مسيحي نيز بازمانه‌هاي آيين‌هاي پيش از مسيحيت‌اند که با مسيحيت کمابيش پيوند خورده‌اند. از سوي ديگر اگر همسانيهايي را که ميان آيين‌هاي کهن ما و غرب مسيحي هست، به دليل کثرت آنها همه را حمل بر اتفاق نکنيم، بايد ريشه‌ي آنها را در زمانهاي بسيار کهن زندگي مشترک اين اقوام جستجو کرد. ولي اگر همه‌ي اين هماننديها را اتفاقي بگيريم، باز وجود اين آيين‌هاي همسان در غرب مسيحي مثالي است در تأييد آنچه در باره‌ي چگونگي جشن زنان گفته شد. از آنچه رفت مي‌توان چنين نتيجه گرفت که در آرياناي کهن، يک جشن بهاري زنان بوده که در آن روز، زنان از آزادي بيشتري برخوردار بودند و به ويژه دختران «دم بخت» به همسرگزيني تشويق مي‌شدند و از اين رو اين جشن را «مردگيران» مي‌ناميدند. سپس‌تر، با نفوذ بيشتر مذهب، اين جشن، نخست تغيير ماهيت داده و جشن زنان شوهردار شده و اين دسته‌زنان در آن روز از شوهران خود به پاس يک سال پارسايي، خانه‌داري و شوهردوستي «مزد» مي‌گرفتند، تا اين که همين نيز رفته رفته فراموش شده‌است. روز اين جشن پنجم اسفند بود. پربيراه نيست اگر بانوان روشنفکر کنگره‌ها و جلسات ويژه‌ي مسائل زنان را در اين روز برگزار کنند تا ياد آن جشن دوباره زنده گردد.

نوروز وروزنو

 

نوروز جشن بازگشت به زندگي، جشن آفرينش و جشن تجلي

روزي‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابـــــــــر از رخ گلـــــزار همــــي‌شويــــــد گــــرد
بلبـــــــــل بـــــــــــــه زبان پهلوي با گـــــــل زرد
فــــــــرياد همي زند کـــــــه: مي‌بايــد خـــــورد
.

 

چــــــون لاله به نــــوروز قـــدح گيـــــر به دست
با لاله رخـــــــــي اگـــــر تــــــرا فــــرصت هست
مي نـــــــوش بـــه خـــرمي، که اين چرخ کبـود
ناگــــــاه تــــــــرا چـــو خــــــاک گردانـــــد پست
.

 

چــــون ابــــر بـــه نـــــوروز رخ لالــــه بشست
برخيـــــــز و به جـــــــام باده کن عــزم درست
کــــاين سبزه کــــــه امروز تماشاگــــه توست
فـــــردا همـــــه از خاک تـــو برخواهــــد رست
. خيام

از اين زمان كه در حدود 10 تا 11 هزار سال پيش آغاز شد تا ظهور نخستين تمدن ها در حوزه بين النهرين و مصر، يعني در طول بيش از 5000 سال، انسان به نشانه گذاري گسترده فضايي زماني زيست بوم دست زد و مجموعه گسترده اي از اساطير و باورها در اين حوزه به وجود آمدند كه اكثريت آنها به نوعي تا به امروز تداوم يافته اند.  نشانه گذاري هاي زماني در ابتدا كاملا" با طبيعت بلافصل رابطه داشتند. مهم ترين محسوس ترين اين تغييرات براي ذهنيت انساني در شكل و حالات خورشيد و ماه قابل درك بود.

از اين رو چه در متون اساطيري و چه در متون اساطيري و چه در متون اديان بزرگ، اين دو پديده طبيعي از قدرتي خاص برخوردارند. ماه و خورشيد نه فقط در بسياري از اديان داراي تقديس هستند و والاترين تبلورهاي مادي ذات الهي به شمار مي آيند. بلكه رابطه نمادين و اسطوره اي مشخص نيز با عوامل حياتي زندگي انسان در طبيعت به ويژه با رشد و باروري انسان ها و گياهان و با تطهير و پاكيزگي حيات انسان از عناصر ناپاك و شيطاني دارند.   به اين ترتيب به زودي ماه و خورشيد دو گونه تقويم مهي( قمري ) و خورشيدي ( شمسي ) را به وجود آوردند كه از اين دو، تقويم مهي، تقويمي بيشتر آييني و مذهبي بود كه به ويژه در كشورهاي بدون فصول مشخص به كار مي آمد، و تقويم خورشيدي، تقويم كشاورزي ، اقتصادي و سياسي كه به ويژه در كشورهايي با فصول مشخص نقش اساسي داشت. با اين وجود تقريبا" در بيشتر فرهنگ ها رابطه نشانه گذاري زمان در ابتدا ميان ماه و واحدهاي زمان به وجود آمد. نزديكي يا يكسان بودن دو واژه ماه به معني كره ماه و ماه به معني جزيي از سال چه در فارسي چه درانگليسي ( Moon,Month) چه در آلماني der) (Monat, der Mondاز اين لحاظ گوياست.  تقويم هاي شمسي، با نشانه گذاري واحد بزرگ سال، از ابتدا يك چرخه سياسي را كه مبناي آن چهار فصل است، آغاز مي كنند. اين نشانه گذاري از آن رو مشخصه سياسي به خود مي گيرد كه ميتواند بر مفهوم تجديد آفرينش انطباق يابد و اين تجديد خود را در مفهوم ( جشن ) به طور عام و در ( جشن هاي سال نو ) به طور خاص متبلور مي سازد.

-   نوروز جشن تجديد حيات طبيعت و بازگشت به زندگي در طبيعت

-   نوروز جشن آفرينش

-   نوروز تجلي عناصر و بنيادهاي فرهنگي مدني

فردوسي

سر سالا نو هرمز فرودين             بر آسوده از رنج تن، دل زكين

به جمشيد بر گوهر افشاندند          مر آن روز را روز نو خواندند

چنين روز فرخ از آن روزگار          بمانده از آن خسروان يادگار

بيروني  : جمشيد بر سرير زرتشت و چون پرتو آفتاب بر تخت او تابيد چهره جشميد چون خورشيد مي درخشيد.مردم در آن روز دو خورشيد ديدند و آن را روز نو خواندند و جشن گرفتند.

بيروني: مي گويند فرخنده ترين ساعات نوروز ساعت اي متعلق به خورشيد است و بامداد اين روز سپيده دم تا حدود امكان به افق نزديك است و با نگاه كردن به سپيده دم مردم بدان تبرك مي جويند زيرا كه نام آن روز اورمزد است و آن نام خدا، آفريدگار، سازنده و پرورنده جهان و مردم است او كه همت و احساسش قابل توصيف نيست .

نوروز نامه : سبب نام نهادن نوروز آن بوده است كه افتاب را دو دور است و يكي آنكه سيصد و شصت و پنج وز و ربعي از شبانه روز به اول دقيقه حمل باز آيد ليك در سال بعد بدين دقيقه نيامد و چون جمشيد آن روز را درك كرد و به احتساب آورد نوروز نام نهادند و جشن گرفتند.

فارسنامه ابن بلخي : جمشيد بفرمود تا جمله ملوك و اصحاب جهان به استخر حاضر شوند  و جشن گرفت و آن ساعت خورشيد به اعتدال ربيعي رسيده بود.

نظريه نجومي:تخت جمشيد با محاسبات رياضي ، فيزيكي و ستاره شناسي بسيار دقيقي بنيانگذاري شده است. احتمال مي رود كه نقش شير و گاو و پلكان آپادانا نمادي از برج اسد و برج ثور باشند و اين هر دو ماه در بنا و وضع جغرافيايي آن نقشي داشته باشند ؟

بيروني از قول زادويه : اهر من بركت را از آب و گياه گرفته بود و باد را از وزيدن باز داشته بود و درختان خشك شدند و دنيا نزديك به نابودي بود پس جم به امر خداوند به قصد منزل اهر من و پيروان او رفت و دير گاهي آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراواني و باروري و مردم به اعتدال رسيدند. در آن روز كه جم برگشت مانند آفتاب طالع شد و نور از او مي تابيد و مردم از طلوع دو آفتاب در يك روز در شگفت شدند و آن روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند و چون چوب هاي خشك سبز شدند مردم به يمن اين نعمت در هر ظرفي و ظشتي جو كاشتند و سپس اين رسم ميان ايرانيان پايدار ماند.

متون پهلوي: جمشيد به دو زخ رفت و مدتي آنجا بماند و پيمان را كه اهر من ربوده بود از او بگرفت و به زمين بارگرداند.

بيروني: چون در عهد جم هيچ جانوري نمرد، زيرا خداوند به پاداش خدماتي كه جمشيد كرد مردم او را از پيري، بيماري، درد و غم رهايي بخشيده بود. در نتيجه جانوران و مردمان چنان رو به فزوني نهادند كه فراخناي زمين با همه پهناي آن تنگ شد. آن وقت جشميد به امر خداوند زمين را در سه بار سه برابر كرد پس جمشيد به مردما دستور داد در اين روز غسل كنند تا از گناها پاك شوند.  روايت بيروني بازتاب روايت و نديداد است كه جم به كمك دو ابزار زرين كه خداوند بدو داده بود زمين را گسترش مي دهد – در فروردين پشت نيز در برابر خشكي چراگاه ها از فروهر جم استمداد مي شود.

- اسطوره سياوش :

سياوش قهرمان صلح دوستي، پاكدامني، دلاوري و نماد اعتدال ( و مخالف افراط ) به دست دشمنان و ناجوانمردانه كشته مي شود از خون اوگياهي مي رويد كه هميشه زنده است و پسرش كيخسرو به باز مي گردد. كيخسر پادشاه اسطوره صلح، نظم و داد را برقرار مي كند و به آشفتگي دوران كاووس پايان مي دهد ضمنا" كيخسرو از جاودان هاست. مي توان بازگشت او را به مثل بازگشت سياووش به زندگي تلقي كرد.

- روايات اسلامي ، بيروني :

خداي گياهان در اين روز زنده مي شود. گويند در بامداد نوروز بر كوه بوشيخ شخصي خاموش كه دسته اي از گياهان خوشبو در ديت دارد ساعتي آشكار مي شود و بعد تا سال ديگر همان زمان ناپديد مي گردد.

ترشخي ( تاريخ بخارا ) : بناي ارك را به سياووش نسبت مي دهند و محل گور او را در دروازه غوران بخارا كه مكاني عزيز و محترم است مي دادنند وهر سال در نخستين روز نوروز پيش از آفتاب يك خروس مي كشند و به روايت ديگر مغان بر مرگ او سرود سوگواري مي خوانند.

- مقايسه شود با اسطوره بين النهرين اكيتو akituيا كشته شدن خداي دموزي / تموز و باز گشت او به زمين در بهار و ازدواج او با الهه بار وري و تجديد حيات طبيعت. همان گونه جشن بابلي زگموك zagmukو بازگشت مردودك پس از اسارت در زير زمين و جشن بهاري و آيين تجديد ميثاق پادشاه با مردوك و كاهنان آن.  جشن بهاري بابلي ها دوازده روز دوام داشت و در آن مدت پيكر بت ها از معبدهاي هر شهر به خارج برده مي شد و بعد از اين همراه با پيكر مردوك به پرستشگاه بابل آورده مي شد. در آنجا شاه شركت مي كرد و حلقه شاهي و شمشير خود را به كاهن مي داد و در مقابل پيكر مردوك توبه مي كرد و سوگند مي خورد و با اين تشريفات مردوك كه در جهان زيرين اسير بود آزاد مي شد.

نوروز ظاهرا" جشن غير زردشتي است و زردشتيان باستان بيشتر به جشن هاي ديني خود پايبند بودند. اما محبوبيت باعث شد كه زردشت نوروز را بپذيرد و آن را به عنوان جشن آفرينش برگزار كند بازگشت فروشي ها را نيز مي توان نوعي بازگشت به زندگي يا بازگشت به سوي زندگان تعبير كرد. فروشي ها ارواح پاك نياكان اند كه پيش از سال نو، به ديدن وطن، خانه، فرزندان و نوادگان خود مي آيند. نام ماه فروردين نيز از همه نام فروشي = فرورتي گرفته شده است.  آيين رفتن بر مزار گذشتگان پيش از نوروز و افروختن چراغ يا شمع براي آن است كه فروهر ها راه خانه وكاشانه خود را در روشنايي به آساني بيابند و تميز كردن خانه نيز در اصل براي خوشامد گويي به اين بازديدكنندگان آن جهاني است.

- نوروز و آفرينش و جشن توزيع بخت:

- طبق نظريه اي آفرينش جهان در نوروز صورت گرفته است ( نظريه ديگر آن را در مهرگان مي داند ) .

بيروني : آفرينش جهان در ششمين روز نوروز به كمال رسيد و در اين روز خداوند از آفرينش بياسود. روز اول نوروز به نام خداوند ( هرمزد ) و روز ششم به نام خرداد ( امشاسپند ) است  در بيشتر روايات آسمان، زمين ، خورشيد و ستارگان قبلا" آفرينده شده بودند. آفرينش زمان در نوروز بود خداوند به خورشيد در آن زمان كه در برج حمل بود حركت بخشيد و از آنجا زمان آغاز شد و مردم نوروز را جشن گرفتند . در بعضي روايات آفرينش انسان نيز در نوروز بود پس نوروز جشن تولد انسان نيز مي تواند باشد.

بيروني: نخستين روز از فروردني ماه را از اين جهت نوروز نام نهادند زيرا پيشاني سال نوست و به اعتقاد پارسيان نخستين روزي است از گشتن زمان. در اين روز خوشبختي را براي ساكنان زمين توزيع مي كنند و از اين رو ايرانيان آن را روز اميد مي خوانند.

نوروز نامه : در آغاز آفرينش حركت خورشيد در بامداد نخستين روز فروردين از نخستين درجه برج حمل آغاز شد. پس آفتاب از سه حمل بفت و آسمان او را گردانيد و شب و روز پديدار گشت و از آن آغازي شد بر تاريخ جهان .

بيروني : گويند كه در نوروز ساعتي است كه در آن سپهر پيروز روان ها را براي ايجاد آفرينش به جنبش در آورد. اين روز كه روز خرداد است نوروز بزرگ نام دارد و در ميان ايرانيان جشني با اهميت است. گويند كه خدا در اين روز آفرينش همه آفريدگار را به پايان رسانيد. در اين روز او ستره مشتري را آفريد و فرخنده ترين ساعات متعلق به مشتري است. اما آخرين عمل آفرينش اورمزد اعتقاد زردشتيان، آفرينش انسان است و اگر آفرينش ستاره مشتري بعدا" بدان اضافه شده بدين دليل است كه ستاره مشتري هم نام اورمزد است.

در نوروز بزرگ است كه طبق متون پهلوي بيشتر رويدادهاي مهم جهان در گذشته و آينده در اين روز اتفاق افتد ، از جمله : تولد زردشت، گسترش دين، پيام اومزد به زردشت، پذيرش گشتاسپ دين زردشت، تولد و عروج كيخسرو، روزي كه سام نريمان اژي دهاك را بكشد و چندي  به عنوان پادشاه هفت كشور بر تخت نشيند و چون كيخسرو ظهور كند آن را بدو واگذار كند، و در آن مدت سوشيانس موبد موبدان او گردد پس تن گشتاسپ شاه زنده گردد و كيخسرو و فرمانروايي را بدو واگذر كند و سوشيانش مقام خود را به پدرش زردشت دهد. در اين روز است كه اورمزد خدا رستاخيز تن پسين كند و جهان از مرگ و رنج و بدي برهد و اهرمن سركوب گردد. درباره نوروز خسرواني اطلاعات بيشتري از روايات اسلامي داريم .

بارعام شاه در شش روز نخست نوروز كه هر روز به طبقه اي اختصاص داشت. يك روز براي دهقانان  يك روز براي اشراف سپاهيان، روحانيان و مردم عادي در روزهاي بعدي مي آمدند و روز ششم ويژه شاه و خاصان او بود. در روزهايي نخستين شاه هديه مي داد و در روز ششم هديه ها را مي پذيرفت.  بيست روز به نوروز مانده دوازده ( به روايتي هفت ) ستون از خشت خام در حياط نصب مي كردند و در آن دانه هاي هفت نوع غله : گندم ، جو، برنج، ارزن ، لوبيا، نخود، عدس را مي كاشتند محصول را در روز ششم با سرود خواني و موسيقي جمع مي كردند و كف تالار مي پاشيدند و ستون ها را تا روز ( شانزدهم ) نگه مي داشتند و براي وضع كشت و كار سال در پيش تفال مي زدند. در ماخذ رسم آوردن هفت سين يا چيني هاي حامل نقل و شكر يا هفت دانه غله نيز باد شده است . اما شايد جالب ترين آيين ( تبريك گويي نوروزي ) بود كه به روايتي در روز نخست و به روايتي در روز ششم انجام مي گرفت.

 شخص تبريك گو خوشقدم و نامش خجسته بود. او در تبريكش از سوي دو نفر ( فرخنده نيك بخت ) مي آمد و به سوي دو ( پر بركت ) مي رفت با خود سال نو مي آورد و براي شاه تندرستي و خوشبختي آرزو مي كرد. به احتمال بسيار اين آيين نمادين بود و دو نفر فرخنده پي يا فرخنده نيك بخت جلوه هاي دو امشاسپند خرداد و امردادند خرداد نماد تندرستي و امرداد نماد ناميرايي و جاودانگي است.  دو پر بركت آب و گياه اند كه نماد باروري و فراواني اين دو امشاسپندند. پس تبريك گو براي طرف در سال نو تندرستي و جاودانگي و براي سرزمينش بركت و باروري طلب مي كند و همه اينها را همراه با پيروزي هديه مي آورد( طرف مي تواند شاه بزرگ خاندان باشد ) اين پيام پنهاني نوروز هنوز بازتابش در آيين هاي مردمي برپاست . هنوز بسياري از ايرانيان مي خواهند نخستين كسي كه به خانه و كاشانه شان گام مي گذارد به نام تندرستي و خوشبختي بيابد. همان گونه نيز پيام آفرينش نوروز در سبز كردن دانه هاي غلات جلوه مي كند.

انسان با سبز كردن هر دانه و رويش آن به ويژه دانه اي كه نقش تعذيه دارد در كار آفرينش سهم كوچكي ايفا مي كند و همان گونه نيز در نو كردن خود، جامه و خانه و اطرافيانش در نو شدن و تجديد حيات نوروزي شركت دارد. بدين سان آيين هاي نوروزي آينه تمام نماي جشن نوروز در تجديد حياـ، بازگشت به زندگي، آفرينش و توزيع بخت اند و همان گونه كه خداوند در تجديد حيات طبيعت به آفريدگان و بندگان خود بركت و بخت مي بخشد، مردمان نيز در رسم عيدي دادن و مرحمت و لطف به ديگران در اين امر خدايي شركت مي كنند. مراسم آب پاشان، آوردن آب از چشمه سارها و آسياب ها براي سفر نوروزي و سبز كردن غلات همه به نوعي با اسطوره پيوند مي خورند. وقتي ما از بطن دانه كوچكي گياهي مي رويانيم به آفرينش كمك مي كنيم و يا در واقع چيزي مي آفرينيم.

ابوريحان بيروني كه نوشته هايش در زمينه نوروز و غني ترين و معتبرترين آثار مكتوب است مي گويد ( نخستين روز است از ماه حمل واز اين جهت روز نو مام كردند كه پيشاني سال نوست). پهلوي كلمه نوروز NOKROZ  است چنانكه ابونواس شاعر معروف و بزرگ عرب در وصف بهروز مجوسي گفته به حق المرجان ونوكروز و فرخ روز به سال الكيس، نيز گويد( والنوكروز الكبار و جشن گاهنبار ) و كريستين سن مي نويسد در ميان اعياد آنكه بيشتر مورد قبول عام است. چنانكه امروز نيز نوروز بود كه آن را Nagruz نمي گفتند. معرب نوروز نيروز است و علاوه بر آن، اين روز جشن سال، جشن فروردين – فره و هرها، و نيز روز سال گفته اند شب نوروز رانيز فرستاف مي گفتند كه در حقيقت تركيبي است از دو لغت فرست و نافه. چه در زمان باستان پارسيان در شب نوروز براي ياران نافه مي فرستادند تاكاشانه و لباس را با آن عطر آگين كنند رودكي نيز اشارتي بدان دارد.  شب صحبت به آخر آمد و شد شب فرستادع روز من نوروز مهرداد بهار در كتاب اساطير کهن بر آن است كه مي توان اين جشن را به روزگار منسوب داشت كه اقوام آريايي و هندي خورشيد را ايزدي بزرگ مي شمردند و اين روز آيين هاي ويژه مذهبي به جاي مي آوردند . در لغت نامه دهخدا آمده است كه خداي تعالي در اين روز ( نوروز) عالم را آفريده و هر هفت كوكب در اوج تدوير بودند و اوجات همه در نطفه ي اول حمل بود. در اين روز حكم شد كه بر سير و دور بر آيند و آدم عليه اسلام رانيز در اين روز خلق كرد. بنابر نقل از اين طاووسي او گويد كه ابتداي افرينش عالم از اين روز بوده است لذا نوروزش خوانده اند. بنابر فصل پنجم در ذيل تاريخ فرسي مذكور شد كه اين روز از زمان طوفان نوح مانده كه بعد از استقرار كشتي در اين روز اهل سفينه آن را بر خود مبارك دانستند و هر سال به عبادت و سرور گذراندند و اين رسم مستمر بوده و باز از همان منبع ذكر شده كه آفتاب در روز اول حمل به نقطه ي اعتدال تحويل نمود و جمشيد امر كرد كه در آن روز جشني عظيم كردند و آن را نوروز نام كرد و به تجديد رسم كيومرث پرداخت و در بعضي از تواريخ مسطور است كه چهل مناره استخر پارس ( چون به نقل از نزهه القلوب حمدالله مستوفي و نيز سفرنامه شاردن پرسپوليس را چهل مناره مي گفتند) از بناهاي اوست، و قواعد نيك بنياد نهاد و مردمان را به فرمود كه هر سال كه فروردين نو گردد جشن نمايند.

فينيقي ها نيز در اين روز مراسمي داشتند كه در تمام حوزه مديترانه بر پاي مي شد و آن مراسم آدونيس ADONIS  بود كه جواني بسيار رعنار و زيباست آفروديت الهه زيبايي به او مهر مي ورزد و دنياي ادب و هنر اروپا به سرشار از نام و قدرت و زيبايي و بيان سرنوشت و سرگذشت اوست و بنابر نقل انسيكلوپديا بريتانيكا آدونيس يك روح نباتي است كه مرگ و بازگشت او به زندگي معروف خواب طبيعت در زمستان و احياي آن در بهار است ادونيس از درختي به دنيا آمد و مردم روغن آن درخت را در جشن مربوط به روز سال كه اول اعتدال ربيعي بوده به كار مي بردند و آفروديت كه در عين حال الهه نباتات نيز هست به او عشق مي ورزيد و از مشخصات جشن هاي آدونيس اين بود كه در آغاز بهار برپا مي شد و در آن روز ظرف هاي گلدان مانند بذرهاي سبز مي افشاندند و سبز مي كردند و اين رسم هنوز بين مسيحيان قبرسي معمول است كه مراقبت آن سبزه و آب پاشيدن بدان مخصوص دوشيزگان است اين ظرف هاي سبزه را باغ هاي آدونيس مي ناميدند. سپس مردم چند روزي به سوگواري مي نشستند و بعد اين سبزه ها را به درياها و چشمه هاي آب روان مي انداختند كه غرض اصلي از اين تشريفات تحريك باروري زمين و رشد نباتات بوده است و مقصود از به آب انداختن سبزي ها و هيكل آدونيس تامين باران بود.

اسطوره و افسانه آتيس كه در يونان وجود داشته و از آنجا روايت شده شباهتي حيرت انگيز به اسطوره و افسانه سياووش دارد چه در آغاز بهار مردم پنج روز مراسمي برگزار مي كردند و طي آن درخت صنوبري را كفن پوشانده به كوچه و بازار مي بردند وبراي آتيس گريه و زاري مي نمودند. سپس رقص هايي انجام داده و روز آخر به شادي و استراحت مي پرداختند و اين به معناي رستاخيز آتيس بود و مردم نيز مراسم مربوط به رستاخيز آتيس جشن HILARIA بود كه موقع آن 25 مارس بود و آن را آغاز اعتدال ربيعي مي دانستند درباره سياووش در تاريخ بخاراي محمد بن جعفر نرشخي آمده است كه سياووش را در محلي دروازه غوريان در شهر بخارا بود دفن كردند و مغان بخارا به اين سبب آنجا را عزيز دارند و هر سال هر مردي آنجا يكي خروس بكشد، پيش از برآمدن آفتاب روز نوروز و مردم بخارا را در كشتن سياووش نوحه هاست، چنانكه در همه ولايت ها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته و مي گويند و تو الان آن را گريستن مغان خوانند كه چون در كيش زردشت مويه بر مردگان ممنوع است، رسم اين سنت به روز گاراني بس دور تر از ظهور زردشت مي كشد.  بنابر نوشته آرتور كريستين از مراسم ويژه نوروز پاشيدن آب بر يكديگر و شستشوست. وي مي نويسد: در روز اول نوروز مردم صبح زود از بر مي خاستند به كنار نهراها و قنات ها مي رفته و شستشوي مي كردند و بر يكديگر آب مي پاشيدند .

در برگزاري جشن و آيين هاي نوروزي كه هزاران سال پيشينه دارد افزون بر زردشتيان و مسلمانان كه هر كدام باور خود را دارند مسيحيان ارمني و نيز يهوديان پارسي در سمرقند و بخارا و برخي از شهرهاي اسياي مركزي نوروز و اعتدال بهاري را جشن مي گيرند. در آسياي صغير و يونان برگزاري جشنها و آيين هايي را رد آغاز بهار سراغ داريم، در منطقه ليدي و فري ژي phry GiE منطقه شمال آسياي صغير بر اساس اسطوره هاي كهن به افتخار سي بل CYBEL الهه باروري و معروف به مادر خدايان و الهه اتيس ATTIS جشني در هنگام رسيدن خورشيد به برج حمل و هنگام اعتدال بهاري برگزار مي شد.

مورخان از برگزاري آن در زمان آگوست شاه درتمام سرزمين فري ژي و يونان وليدي و آناتولي خبر مي دهند به ويژه از جشن و شادي بزرگ سه روز 25 تا 28 مارس ( 4 تا 7 حمل ). صدرالدين عيني درباره برگزاري جشن نوروز در نوروز درتاجيكستان و در بخار ( ازبكستان )  مي نويسد به سبب اول بهار در وقت به حركت در آمدن تمام رستني ها راست آمدن اين عيد طبيعت انسان هم به حركت مي آيد اينجاست كه تاجيكان مي گويند ( حمل همه خير در عمل ) و در حقيقت اين عيد به حركت آمدن كشت هاي غلات ، دانه، سبز شدن ( آغاز ) كشت وكار و ديگر حاصلات زميني است كه انسان را سير كرده و سبب بقاي او مي شود..  وي در جاي ديگري مي گويد: در بخارا نوروز را كه عيد عموم فارسي زبانان است بسيار حرمت مي كردند و حتي ملاهاي ديني به اين عيد كه پيش از اسلاميت عادت ملي بود بعد از مسلمان شدن هم مردم اين عيد راترك نكرده بودند و رنگ ديني اسلامي داده و از وي فايده مي بردند وآيت هاي قرآن هفت سلام به غولونك آب كه خوردن وي در نوروز از عادت هاي پيشتر بوده تر كرده و مي خوردند.  

بنا به روايت بيروني اهل سغد در ماه دوازدهم براي اموات خود گريه و زاري و نوحه سرايي نموده و چيزهاي خود را مي برند و براي مردگان خوردني ها و آشاميدني ها مي گذارند و به همين علت كه عيد نوروز بعد از آن مي آيد نه تنها جشن آغاز سال بلكه روز شادي بزرگ نيز بوده است.

نوروز و مهرگان در روزگار پيش از اسلام در ميان مردم جزيره العرب هم دو جشن بزرگ شناخته شده بودند و در برخي از نقاط عربستان متداول بود پادشاهان حيره سننن درگاه خويش را بر آيين شهر ياران ساساني نهاده بودند و در پيرامون خليج فارس رواج كامل داشت و در حجاز و نجد نيز كه بر سر راه ارتباط و صنعا قرار گرفته بود آثار مدنيت پارسي كمابيش به چشم مي رسد.

گذشتهاز اين مسلماناني كه از راه مغولستان به چين رفته و يا از راه پنجاب به هند رسيدند و يا آنكه با كشتي هاي دريانوردان خليج فارس تا زنگبار و ساحل شرقي آفريقاي جنوبي پا نهادند كرداني كه از راه سوريه به مصر نقل مكان كردند تركاني كه از شبه جزيره بالكان تا كنار دانوب را تصرف نمودند و تا تارهايي كه در كنار رود ولگا و شبه جزيره قوم يا دشت قبچاق رخت افكندند همگي كم و بيش مراسم و سنت هاي نوروز سلطاني را با خود به سرزمين ها بردند و در نتيجه در اول قرن دوازدهم هجري  تشريفات جشن نوروز در بار شاه سلطان حسين و محمد شاه هندي و سلطان ابراهيم عثماني از حيث شكوه و جلال با يكديگر رقابت مي ورزيدند.

اين عيد در سوريه و عراق نيز به گونه اي برگزار مي شده است بالاخص در عراق كه سيزده روز طول مي كشيده است شكوه اين عيد در هندوستان از همه جا بيشتر بوده است هنوز هم در هند و پاكستان سخت مورد توجه است بايد گفت كه شبه قاره هند داراي سه فصل است جارا( زمستان ) گرمي ( تابستان ) برسات ( فصل بارندگي ) در نتيجه در آنجا فصل بهار وجود ندارد ولي مراسم آن برسات كه فصل بارندگي است انجام مي گيرد، در زماني كه سبزه ها دميده اند و شكوفه ها شكفته اند وزيبايي بر طبيعت سايه گسترده است.

امير خسرو دهلوي در مثنوي قرآن السعدين برگزاري جشن نوروز را در زمان سلطنت معزالدين كيقباد 689 چنين شرح داد.

رفت چو خورشيد به برج حمل                            نور شرف كرد به گيتي عمل

دور جهان روز نو از سر گرفت                          موسم نوروز جهان در گرفت

كه شكوه برگزاري اين ايين ها را نشان مي دهد به نوشته مورخين در زمان سلطنت مغول و بابري نيز نوروز اهميت فراوان داشت اكبر شاه در سال 999 هجري تقويم خورشيدي در آنجا معمول ساخت. خواجه نظام الدين احمد بن محمد مقيم هروي در طبقات اكبري درباره جشن نوروز در دربار اكبري شرحي جامع نگاشته است بالجمله گويد : صحن بارگاه دولتخانه را با شاميانه هاي زري دوزي و زربفت و غيره ترتيب داده تخت از طلا و مرصع به ياقوت و لالي در آن نهاده اشك فردوس بر اين ساختند و مدت هر ده روز اين منازل دلگشا آراسته بود . به روايت ابوالفضل غلامي برگزاري جشن نوروز در زمان اكبر شاه نوزده روز طول مي كشيد و در آن روز زياد به آيين بندي و تزيينات و چراغاني مي پرداختند نقاره ها سبه صدا در مي آمدند آواز خوان ها و خنياگران از هنر خويش مردم را محظوظ مي ساختند تمام شب ها چراغاني ادامه داشت دو روز قبل از جشن در آخرين روز آن صدقه ها داده مي شد و هديه ها رد و بدل مي گرديد.

 نورالدين جهانگير پسر اكبر شاه در تاليف خود به نام توزك جهانگيري مطالب جالبي درباره برگزاري مراسم نوروز در مدت هجده روزي كه طي 22 سال حكومت خود براي نوروز را در قصر خود مي گرفت. منجمين درباره رنگي كه به هر نوروز سال مربوط مي شد به او مي گفتند و او مقرر مي داشت كه ديوارهاي منزلش را به همان رنگ نقاشي كنند، رنگ فرش ها و پرده ها ولباس ها با همان رنگ مطابقت داشت همه پوشش فيلان و اسبان و شتران و جانوران اهلي نيز به همان رنگ بود حتي اطلس و مخمل هم كه در تزيينات و در و ديوار به كار مي رفت همان رنگ مخصوص را داشت. شاه جهان پسر جهانگير با ذوق ترين شخص در خانواده سلاطين بابري به شمار مي رود چه همو بود كه بناي زيباي جهان را يعني تاج محل را از خود به يادگار گذاشت و به علاوه آثاري ديگر نيز چون مسجد جامع دهلي از او باقي است.

محمد حسين نجفي در مقاله نهم خود مينويسد : كه همه عرب وترك وهندي وسندي و تبتي و كشميري و غيره نوروز شناسند و همه آنان با يك عاطفه ديني آن روز را گرامي مي دارند و آثار نوروزي و وظايف مذهبي را آنان به جامي آورند.. شيعيان هندوستان نيز نوروز را گرامي مي دارند و آن عيدي بزرگ مي شمارند مخصوصا" در لكنهند وغيره خشنودي ها كنند و وظايف نوروز را به جا آورند و نسبت به بزرگي نوروز و تاريخ اجتماعي آن به زبان هاي مختلف اوراق ها نوشته، خدمت ها به اين روز نموده اند.

در پاكستان جشن نوروز مصادف 21 الي 23 مارچ است معمولا" سه روز طول مي كشد در خلال اين مدت شيعيان معتقدند به اينكه نوروز روز اعلام خلافت بلافصل امير مومنان حضرت علي ( ک ) است. لباس هاي پاكيزه در بر و بساط شادي و دعوت پهن مي كنند اوراد و اذكار و دعاهاي مربوط به ساير آداب را در آن روز در هنگام تحويل آفتاب به برج حمل كه هر سال در تقويم هاي اردو چاپ مي شوند به جا مي آورند. به يكديگر اين عيد را تبريك مي گويند نمازي كه در روز نوروز وارد گرديده مي خوانند و در منازل و جاهاي اجتماع چراغان و تزيينات جالبي صورت مي گيرد و در آن محافل قصيده خواني برپا مي شود در اين گونه محافل قصايدي از منقبت حضرت مولاي متقيان خوانده مي شود سفره نوروز هم عده اي تهيه مي نمايند كه شامل هفت نوع سبزي و هفت رقم ميوه هاي تازه و هفت جنس از آجيل همراه تخم مرغ هاي رنگارنگ و بادبزن هاي دستي مي باشد. در آنجا نوروز بيشتر جنبه ديني و مذهبي به خود گرفته است زيرا جز اين هم نمي توانسته باشد و در همه جا توام با نيايش و عبارت و نماز است اعتقاد عمومي بر اين است كه در لحظه تحويل خورشيد در اجابت باز است و ادعيه قبول و مرادها حاصل مي شود در مزار شريف مركز ولايت بلخ كه بنابر عقيده مردم آن خطه مزار منسوب به حضرت علي است به مناسبت ايام نوروز و حلول سال نو و نيز فصل شكفتن گل هاي سرخ و اعتدال هوا جشني به نام ( ميله گل سرخ ) برپا مي دارند و طي آنكه مراسمي بسيار زيبا دارد هزاران نفر از گوشه و كنار بدانجا رو مي نهند بدوا" شعري در منقبت حضرت علي مي خوانند و سپس بيرقي رابه نام حضرت علي برپا مي دارند و هر يك از آنان به اميد بهروزي و خوشبختي و سعادت در سال نواز نظر تيمن و تبرك آن را لمس كرده و تكان مي دهند و مدت چهل روز اين بيرق برپاست. در لكهنو در روز نوروز ضمن شادماني وتبريك و لباس نو پوشيدن آب هاي رنگي را با تلمبه هاي كوچك بر سر و صورت لباس بازي همراه است. در بعضي از نقاط غربي پاكستان ضمن بركزاري عيد و تبريك سال نو در بسياري ازمنازل سفره حضرت اميرالمومنين مي گسترند كه شامل هفت نوع ميوه خشك و سبزي و يك نوع شيريني به نام كلوچه است  و نيز پلو با گوشت سفيد و تخم مرغ هاي رنگي مرغ سفيد رابه هر نحو كه باشد فراهم مي كنند. مردم پيشاور نوروز را كم و بيش مي شناسند و برگزار مي كنند و كلوچه نوروزي در بين آنها شهرت و طرفداران زيادي دارد و آنجا مردم در نوروز از خانه بيرون مي روند و در دشت ها و چمنزارها با پاي برهنه راه مي روند و آن را ( سبز لگد كردن) مي گويند در يكي از نواحي پاكستان غربي زنان در اين روز بنابر يك سنت و شيوه ديرين با تفنگ از خانه خارج شده و در دشت ها و كوه ها جنگا ها به شكار پرندگان مي پردازند و در اين مقوله آنها را حكايت هاست و تاجيكان نيز در آغاز بهار و قبل از نوروز مراسم گل گرداني انجام مي دهند و ترانه هاي و تيره مي خوانند.  با آنچه كه رفت معلوم شد كه عيد نوروز كه پاسدار حرمت آسمان و پارسايي و خوبي و پاكي ونيكي و اميد و اعتبار و حيثيت انساني است ريشه هاي بسيار كهن در آسمان دارد و ريشه اي در زمين و ريشه اي در اسطوره و تاريخ قومي و ريشه اي در زندگي و روح مردم ايران زمين مردمي كه هزاران سال است در اين خطه از جهان مي زيند در طي طول تاريخ دراز زندگي خويش و در همه زير و بالاهاي قرون اعصار و تهاجمات و شكست ها وپيروزي ها هرگز نوروز رااز ياد نبرده اند و آن را چون و ديعه اي گرانبها پاسداري كرده و در ميان طوفان حوادث و بلا يا حتي خونريزي ها اين پديده شگرف و جاوداني را سرسبز تر، شاداب تر ، سرفرازتر به نسل هاي بعدي سپرده اند و اين پديده شگرف را كه چون چشمه اي زوال ناپذير در طي قرون و اعصار در پهن دشت با همه طراوات و زيبايي و ويژگي جاري بوده است پاس داشته اند. عيدي كه با خود اميد و سربلندي وشوق و زيبايي و اندايشه و فلسفه و تاريخ و اسطوره را با خود به همراه دارد و هرگز گذشت زمان بر دامنش گرد نسيان نخواهد نشاند.

ز باغ اي باغبــــان، ما را همي بـــوي بهــار آيد
کليــد باغ، ما را ده، کــه فــــردامان به کـــار آيد
کليــد باغ را فــــــردا هــــزاران خـــواستـــــار آيد
تـو لختي صبر کن، چندانکه قمري بر چنـــار آيد
چـــو انــــدر باغ تو، بلبل بــــه ديــــدار بهـــار آيد
تـــو را مهمان ناخوانـــــده به روزي صدهــزار آيد
کنون گر گلبني را پنج و شش گل در شمار آيد
چنان داني که هـر کس را همي زو بوي يار آيد
.فرّخي.

نوروز اگر چه روز نو سال است، روز کهنه‌ي قرنهاست. پيري فرتوت است که سالي يک بار جامه‌ي جواني مي‌پوشد تا به شکرانه‌ي آن که روزگاري چنين دراز بسر برده و با اين همه دَم‌سردي زمانه تاب آورده‌است، چند روزي شادي کند. از اينجاست که شکوه پيران و نشاط جوانان در اوست. پير نوروز يادها در سر دارد. از آن کرانه‌ي زمان مي‌آيد، از آنجا که نشانش پيدا نيست. در اين راه دراز رنجها ديده و تلخيها چشيده‌است.

اما هنوز شاد و اميدوار است.

چونكه بهار آمده گل واشده
چلچله هم غرق تماشا شده
واله وشيدا شدم از حسن گل
صد گره از عقده ي دل وا شده.


در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتي، روزهايي وجود دارد كه ريشه تاريخي وفرهنگي داشته و جلوه اي از باورهايي است كه حتي تا مقدسات ديني و مذهبي آنها پيش رفته و هويت فرهنگي و تاريخي آن جامعه را به نمايش گذاشته است. يكي از اين روزها آغاز سال نو خورشيدي است كه از شايعترين آيين هاي جهاني به شمار مي رود و كمتر تمدني را خواهيم يافت که از آن تهي باشد، هر قومي بر اساس تاريخ و فرهنگ و مذهب خود آغاز سال نو را در قالب برپايي مراسم و جشن هاي ملي ومذهبي پاس مي دارد.

نوروز و جشن هاي سال نو، در نزد ما با برخورداري از يك فرهنگ و تاريخ اصيل و طولاني و همچنين همزماني آن با حيات هستي و جان گرفتن مجدد زمين ، اين امتياز خاص را به آن بخشيده که از اعياد سال نوي ا قوام و ملل ديگر متمايز باشد و آيين باستاني آن فراتر از تجديد خاطره يك تمدن بلكه حلقه پيوند گذشته ، حال و آينده است به اين سبب است كه پس از ظهور اسلام در اين سرزمين فضيلت بيشتر مي يابد و در بزرگداشت آيين و مراسم آن تاكيد ورزيده مي شود. گفته شده است آفرينش و هبوط آدم به زمين و همچنين بعثت پيامبر اكرم نيز در اين روز آغاز گشت و درباستان نيز عقيده داشتند كه با آغاز مجدد حيات طبيعت روح رفتگان باز گشته و چند روزي را در سراي دنيوي با بستگانشان مي گذرانند. مجموعه اين عوامل باعث گرد يد كه علي رغم گذر ساليان بسيار و سير پر فراز و نشيب تاريخ، نوروز نه تنها در کشورمابلکه هر آنجايي كه فرهنگ و تمدن كهن وسنن اثري دارد همچنان پايدار واستوار بماند . رويکردها : نشريه هنرشماره هاي 6-7-8 سال      ،1367درسايه روشن کلام، پژوهشکده مردم شناسي  )نوروز و(فصلنامه‌ی ایران‌شناسی.

يكبا ر د گر نسيم نو ر و ز و ز يد
د ل‌ ها به هوای روز نو با ز تپيد
نوروز و بهار و بزم ياران خوش باد
د ر خا ك وطن ، نه د ر ديار تبعيد
.

 

 


بالا
 
بازگشت