احمدسعيدی
احزاب پاکستان و تاثیر گذاری آنها در بحران موجود آن کشور
نوشته : احمد سعیدی
ممکن است در کشوری به ده ها تنظیم ، جریان و حزب بزرگ و کوچک وجود داشته باشد چنانچه بعد از سقوط حکومت طالبان و دموکراسی نو پا افغانستان بتعداد 82 حزب در این کشور راجستر گردیده در گذشته ها بخصوص در اوایل جهاد اکثریت مطلق احزاب که ایجاد می شدند با خود پیوند اسلامی داشتند اما طی پنج سال گذشته احزابیکه راجستر گردیده اند خواسته و ناخواسته کلمه ملی را بنام حزب خود پیوند داده اند روی اینکه در گذشته ها زیادتر کلمه اسلامی بکار میرفت در احزاب و حالا کلمه ملی بکار میرود در شرایط موجود و به ارتباط این نوشته مورد بحث ما نیست گرچه این را میدانیم این 82 حزب راجستر شده نقش کلیدی را بخاطر سرنوشت آینده افغانستان بازی کرده نمی توانند لیدران این احزاب نیز این حقیقت را می دانند تا وقتیکه ما صاحب یک حزب افغانستان شمول نشویم همین آش خواهد و همین کاسه ولی ممکن است از بین آن همه تنظیمات احزاب و گروه ها بیش از چهار تا پنج تای آن در ساختار سیاسی و یا تحولات اجتماعی آن کشور سهم برازنده و چشمگیر نداشته باشند مانند احزاب دموکرات و جمهوریخواه در امریکا ، احزاب کارگر و محافظه کار در انگلستان یا احزاب کانگرس و بهاتیاجنتا در هندوستان .حالا که بحث مشخص ما روی احزاب پاکستان است نقش هر کدام را مورد بررسی قرار می دهیم.
قبل از آغاز تبصره مفصل بر تنظیمات سیاسی کشور پاکستان ، یک نکته وضیحاً عرض است که مواد از کلمات تنظیم ، حزب و غیره به معنای عام آن استعمال شده اند ، زیرا نظر به تبلیغات دروغین خود این مجتمعات بین و تدریج آنان از نگاه تعریفات رسمی ، مشکل به نظر میرسد و این بدان جهت است که در این کشور از نگاه تعریفات قرار دادی ، هر گروه و جمعیتی خود را (پارتی ) « حزب » یا " گوند" میخوانند به درستی معلوم شده نمیتواند که آیا واقعاً آنان از نگاه نیرو و انسجام به درجه حزب رسیده اند یا هنوز در مرحله سازمان و یا جریان قرار دارند ، حتی اگر در سابق گاهی به مرحله حزب هم رسیده بوده اند آیا تا هنوز ایشان موقعیت خویش را حفظ کرده اند و یا از موقف و موقعیت سابق خویش افتاده اند.
برگردیم به اصل موضوع احزاب در کشور پاکستان نیر درست همان گونه که در فوق آمد به ده ها تنظیم ، سازمان و حزب و گروه از تندرو و میانه رو تا کندرو وجود دارند ، که اکثر شان از نگاه فعالیت سیاسی ، چندان مهم و ارزشمند نیستند در میان تمام احزاب و پارتی ها و دسته جات سیاسی این کشور صرف و صرف دو حزب عمده که عبارت از ( مسلم لیگ قائد اعظم ) و (پیپل پارتی یا حزب مردم پاکستان) می باشد در اذعان مردم پاکستان و شخصیت های سیاسی ، اجتماعی این کشور حیثت احزاب مهم و اساسی ، یا به عباره دیگر احزاب رول اول را دارند.
به موازین دو حزب ، یا سلسله احزاب دیگر وجود دارند که با وجود سابقه داری و برخورداری از تجارب سیاسی برای فعلاً از نگاه غیر محسوس بوده در نقش شان در تحولات درجه دوم وسوم بااهمیت قرار دارند.
در رده دوم فعلاً احزاب بنیاد گرائی اسلامی تندرو واقع اند که عبارت اند از جماعت اسلامی پاکستان تحت رهبری قاضی حسین احمد و همکارانش مانند سراج الحق ، پروفیسو ابراهیم وغیره و جمیعت العلمای پاکستان تحت رهبری مولانا فضل الرحمن ، مولانا نصیب گل و اکرم خان درانی وهمچنان شخصیت های دیگری در این دو حزب اسلامی مانند لیاقت بلوچ ، حافظ حسین احمد و غیره وجود دارند جمعیت العلمای اسلام شاخه مولانا سمیع الحق که یارو یاور طالبان بود نیز در مدرسه حقانیه از نفوس زیاد برخوردار است .
بعد از این تنظیمات نوبت میرسد به تنظیماتی که بر پایه تقسیمات نژادی و اتنیکی استوار اند ، مانند نشنل عوامی پارتی تحت رهبری اسفندیار ولی خان پشتونخواه ملی عوامی پارتی تحت رهبری محمود خان اچکزی اما احزاب خوردو کوچک که در گذشته ها تحت رهبری اجمل ختک ، لطیف افریدی مختار خان فعالیت داشتند بعد از یک جا شدن افراسیاب ختک شخصیت مشهور سیاسی به حزب نشنل عوامی پارتی تعدادی زیادی از احزاب قوم پرست به نشنل عوامی پارتی پیوستند بعد از نشنل عوامی پارتی نوبت میرسد به مهاجر قومی موتمنت یا جنبش ملی مهاجرین .
در رده های پائین تر در گذشته ها قرار داشت و حالا تحت رهبری الطاف حسین که در لندن زندگی دارد بحیث یک حزب نیرومند و سرنوشت ساز در مسایل سیاسی پاکستان مبدل گردیه است همچنان ( تحریک انصارف ) تحت رهبری عمران خان کرکت باز سابق و سیاستمدار فعلی و همچنان گروه کوچکی تحت رهبری غلام فاروق خان لغاری و همچنان مسلم لیگ پسر ضیا الحق و مسلم لیگ اسد پسر محمد خان جونیجو صدر اعظم سابق و حزب مسلم لیگ حمید ناصر چته وتحریک طاهر قادری و تحریک فقه جعفریه با شاخه های مختلف و غیره وجود دارند.
علاوه از تنظیمات یاد شده یکتعداد به تنظیمات سیاسی ، نظامی در کشمیر تحت اداره پاکستان وجود دارند که در ظاهر خود را آزاد میدانند ولی به نظر هندیان آنان تنظیمات سیاسی ، نه بلکه تشکیلات ملیشائی اند که تحت نظر مقامات امنیتی کشور پاکستان تربیت و تقویت یافته و در کشمیر بخش هندوستان فعالیت های به اصطلاح هندوها تروریستی اند به راه می اندازند نظر اکثر سیاسیون آزاد پاکستانی در مورد آنان از نظر هندی هم صرف همین قدر متفاوت است که اینان اولاً وجود آنان را لازمی میدانند و در ثانی آنان را جز ادارات امنیتی پاکستان نه بلکه آزاد کشمیری مورد حمایت ادارات امنیتی کشور خویش میدانند به هر صورت چون نقش آنات در تغیر و تحول حالات درونی پاکستان بسیار محدود است مانند سپاه صحابه ، جهیش محمد ، لشکر طیبه ، سر فروشان اسلام و غیره از تبصره بیشتر روی آنها بکلی صرف نظر مینمایم و توجه خود را روی تشکل و فکر استخدام شده توسط مسلم لیگ قائد اعظم و پیپل پارتی معطوف میداریم.
زیرا این دو حزب موثر ترین احزاب در سیر تحولات پاکستان و بطور مستقیم ما در چند تنظیم موافق و مخالف در مسیر فکری خویش بوده اند.
از آن جای که مسلم لیگ قدیمی ترین حزب سیاسی پاکستان میباشد از آن آغاز می نماییم .
ده ها سال قبل از آزادی شبه قاره از قید استعمار بریتانیا و تجزیه شبه قاره به دوکشور هندوستان و پاکستان یعنی در زمان های که مردم هندوستان برای بدست آوری استقلال خویش شروع به اقدامات جدی تر نمودند دو حزب مهم و پر قدرت در شبه قاره هند تاسیس شد و شروع به فعالیت کرد . یکی تحت عنوان حزب کانگرس هندوستان که توسط جواهر لعل نهرو به میان آمده بود و دیگری حزب مسلم لیگ Muslim League که توسط جمعی از سیاست مداران سر بر آورده مسلمانان هندوستان پایه گزاری شد.
در انتخاب کلمه لیک (League) رازی نهفته است که میتواند غماز حالات و شرایط ایجاد آن ، برای ما باشد . البته که تلاش مردم هندوستان برای بدست آوردن آزادی از زیر یوغ استعمار انگلیس از زمان شروع سلطه ، جابرانه انگلیسها بر شبه قاره آغاز می یابد این را نباید نا گفته گذاشت که قبل ازتکمیل سیطره بریتانیا بر شبه قاره هند نیز مقاومت های برای حفظ استقلال هندوستان بوده است ولی از آن جای که آن تلاش ها با وجودیکه تلاش های سخت قهرمانانه اند مثلاً تلاش های نیپو سلطان پسر سلطان حیدر علی از بقایای امپراطوری مغول در هندوستان چون تلاش های مقاومت ملت هند در برابر تهاجم چند جانبه انگلیس هاست پس دفاع از آزادی است نمیشود به آن تلاش ها جنبش آزادی خواهی نام داد.
به هر صورت جنبش آزادی خواهی به شکل جدید تر آن در شبه قاره از سالها اول قرن نزده آغاز می یابد گرچه در آن جنبش مسلمان و هندوان بصورت مشترک حصه میگرفتند اند اما بعد ها نظربه عوامل مختلف حرکات و تحریکات سیاسی نظامی پیروان این دو مذهب از همدیگر جدا شده و در هر دو جانب شکل مذهبی تر به خود گرفته است.
از سالهای آغازین قرن نزده اولین تحریک مذهبی در بین هندوان ظهور نموده و مفسران جدید هندویزم را تفسیر جدید نموده و از تندویزم نسبتاً کلاسیک آرام و عبادی ، هندویزم تندرو جنگ جو و مقاوم ساختند.
جنبش فوق بصورت آهسته به پیش میرفت تا تقریباً بریک قرن بعد یعنی در سالهای اخیر قرن نزده یک قشر سیاست مدار و با تجربه هندو مذهب ظهور نموده و زمینه تاسیس حزب کانگرس را فراهم کردند.
در بین مسلمانان شبه قاره هند مسئله ایجاد تحرکات سیاسی اندکی پیچیده است بدین معنی است که اصلاً وقتی انگلیس ها نهضت آزادی خواهی ملت هند را مشاهده کردند از همان آغازین سالها در پی خنثی کردن آن تحرکات شده بودند آنان از همان ابتدا بسیار کوشیدند با دامن زدن اختلافات مذهبی ، بین این دو فرقه بزرگ تحریک آزادی هندوستان را خدشه دار کرده و به دوام تسلط شا ن بر آن سرزمین بیفزایند.
در مسئله هموار شدن گلیم اختلافات میان هندوان و مسلمانان یکی از مسایل که درک آن برای اکثر روشنفکران بیرون از شبه قاره مشکل است این است که تقریباً از حملات محمود غزنوی به بعد در شبه قاره مسلمانان حکومت کرده بودند و این تقریباً به عادت مسلمانان تبدیل شده بود ملت بزرگ هند همیشه مطیع آن بوده است . تا قبل از حکومت و تسلط انگلیسها بر هندوستان ، غزنوی ها، ایبک ها ، سوری ها ،غوری ها ،ابدالی ها ، لودیها و بالاخره مغول های مسلمان بطور مسلسل بر آن سر زمین حکومت کرده بودند نظر به این مسئله بود که مسلمانان خود را وارث پادشاهی و حکومت داری در هندوستان میدانستند ، زیرا آخرین مقاومت دقیقاً در برابر تجاوز انگلیس بر سر زمین هند را نیز هندو مذهبان مسئله اکثریت بودن ، مستحق حکومت داری بودن اجرای انتخابات و اکثریت آن را زمزمه کردند ، مسلمانان که به فرماندهی عادت کردن بودند حاضر نبودند آنرا بپذیرند و مفهوم اکثریت و اقلیت بوجود آمدن حکومت از راه انتخابات را حد اقل در عمل نمی پذیرفتند ، یکی از علل روانی مخالفت علامه اقبال لاهوری یا دیموکراسی و انتخابات را درهمین نکته باید جستجو کرد. در اشعار علامه چندین با مفهوم « گریز از طرز جمهوری » آمده است در اصطلاح مسلمانان هند مراد از کلمه جمهوری دموکراسی است.
با درک این باریکی انگلیس ها خود را به هندوان نزدیک نشان داده و در مقرری های کارمندان شان از مردم شبه قاره به هندو مذهبان ترجیح میدادند این روش مسلمانان را بیشتر از پیش تخریش نموده و عصبانی میساخت عده از مسلمانان از یاد گرفتن زبان انگلیسی سرباز ابا می وزدند و از شامل شدن در کار های دولتی زیر دست انگلیس ها نیز دوری اختیار می کردند.
در این میان یکی از دانشمندان علوم دینی که مسلک وهابیت داشت و در ساحات سیاست و ادب نیز از شهرت خوبی برخوردار بود سید احمد نام داشت برای اولین بار در میان مسلمین نظر داد که مسلمانان نباید از آموختن زبان انگلیسی و استخدام در ادارات دولتی تحت سلطه انگلیس ها دوری جوید این شخص که رتبه افتخاری سر را از طرف اداره چیان انگلیسی بدست آورده بود دلایل زیادی برای این فتوایش ارائه داشت که جمعی از مسلمانان هند آنرا پذیرفتند و جمعی دیگر با آن اختلاف ورزیدند . علامه محمد اقبال لاهوری از جمله کسانی بود که با نظر او مخالفت ورزید و به نسبت اینکه سر سید احمد لقب انگلیسی را پذیرفته بود بر وی انتقاد ها نموده و موصوف را مورد نکوهش قرار داد این دو نفر هر کدام در بین عده ئی زیادی از مسلمانان هند نفوذ زیادی داشتند . اختلاف ایشان به معنی ائتلاف قوی در بین مسلمانان به حساب میرفت از طرف دیگر در آن زمان در بین مسلمانان شبه قاره در دو مدرسه بزرگ علوم دینی وجود داشت که نظریه وسعت وجمعیت بیش از حد شان دارای هویت سیاسی و نقش رهبری کننده نیز بودند این دو مرکز عبارت بود از مدرسه (دیوبند) و مدرسه (علیگر) دست اندر کاران اداره این دو مدرسه بزرگ یکدیگر شان را به همکاری با دستگاه استعماری متهم میکردند و از امکان بدور نیست که یکی از این دو مدرسه یا هر دوی آن و یا بخش های از یکی یا از هردو مدرسه بزرگ با کارمندان ادارات مخفی انگلیس در تماس بوده باشد غیر از سایر اختلافات مذهبی راه و روش به کاربندی دستورات مذهبی در انتخاب راه مبارزه از قبیل تندروی و کندروی نیز در بین مدرسه و سیاست مداران هر دو مدرسه به شدت در جریان بود.
بخش از سیاسیون مسلمان که تا حدی با دموکراسی غرب و سیاست های روز سر آشتی داشتند از قبیل محمد علی جناح و علامه اقبال و سرآغا خان سوم و دیگر شخصیت های آزاد اندیش تر چون ایاقت علی خان و مولانا محمد علی جوهر و خان عبدالغفار خان و غیره از خود راه و روش مستقل تر از مدارس نامبرده داشته و خط فکری جداگانه ئی را تعقیب میکردند . در بین این اشخاص هم اختلافات وجود داشت و همه تابع یک نظر نبودند. مثلاً طوری که قبلاً تذکر رفت علامه اقبال با دموکراسی غربی سر آشتی نداشت حتی بعضاً مخالف معارف جدید و مکتب به سبک اروپا بود . مخالف انتخابات بود تعلیم رسمی زنان را دوست نداشت در حالی که محمد علی جناح اندکی آزاد اندیش تر بود و مولانا ابو لکلام آزاد از سیاسیون بنام مسلمانان هند بسیار با دموکراسی آشتی و آشنا بود سر آقا خان سوم بیش از همه از افکار غربی پیشتبانی میکرد وخان عبدالغفار خان یک آزادی خواه قوم پرست بود از این قبیل حرفها.
خلاصه اینکه در بین مسلمانان شبه قاره اختلافات زیادی وجود داشت . چون اختلافات این بزرگان بر سر مسایل ، بسیار زیاد بود به هیچ وجه امکان و توقع آن نمی رفت که اتحاد کاملی بین آنان صورت گیرد . روی همین نقیصه بود که آنان از طرف اکثریت مسلمانان هند مورد انتقال شدید قرار داشتند . حتی هندوان نیز بر مسلمانان از این بابت طعنه میدادند که گویا دعوی رهبری هندوستان دارید ولی در بین خود اتحاد کرده نمی توانید . بنابر این مجبوریت ها بود که سر بر آوردگان مسلمان مجبور شدند با وجود ائتلاف سلیقه و روش دور هم جمع شده و اتحادیه و یا انجمن تشکیل دهند . به علت وجود همین اختلافات در سلیقه و روش و بینش ها بود که صف نهضت بوجود آمده را بجای کلمه حزب کلمه League قرار دادند که بیشتر مفهوم اتحادیه و غیره را در خود داشت . در اوایل اکثر سر بر آوردگان مسلمان شامل این اتحادیه شدند ولی بعد ها که نظر به تقسیم هندوستان مطرح شد یک عده افراد در مخالفت با موضوع با مسلم لیک قطع رابطه کردند . که از آن جمله میتوان خان عبدالغفار خان و مولانا ابوالکلام آزاد را شمار کرد.
طرح تقسیم هندوستان در بین عده ای از مسلمانان هندوستان بعد از زمانی قوت گرفت که تقریباً هویدا گردید هندوان اکثریت قاطع مردم هندوستان را تشکیل میدهند . این طرح از طرف عده ای از روشنفکران و روحانیون مسلمان پیشنهاد شد که در راس همه علامه اقبال لاهوری قرار داشت.
چون اختلاف بین رهبران مذهبی بیش ازحد بوده و امکان ائتلاف آنان نمیرفت بخش نسبتاً روشنفکر این اتحادیه سیاسی نقش رهبری کننده را بعهده گرفت به پیشنهاد علامه محمد اقبال محمد علی جناح که یک قانون دان بوده و در انگلستان دارالوکاله داشت به شبه قاره آمده و رهبری مسلم لیک را بدوش گرفت . با قرار گرفتن محمد علی جناح در رهبری مسلک لیگ روشنفکران مسلمان هند تنش شان را در رهبری نهضت آزادی هندوستان و مسئله تجزیه هندوستان ، تثبیت کردند و نقش روحانیون در رهبری لیگ بسیار ضعیف شد . با وجود ضعف نقش روحانیون در رهبری مسلم لیگ نظر آنان در تعین خط مشی اتحادیه تاثیر خود را از همان آغاز تا این اواخر داشته است . اگر بکلی بگذریم از این بحث که نظریه جدائی طلبی مسلمانان متهم به پیروی از اشاره انگلیس ها بخاطر تضعیف نیروی بالقوه و بزرگ شبه قاره بوده است به این میرسیم که مسلم لیگ به هر نحوی که بود موفق به تجزیه هندوستان وبوجود آوردن خطه ای مستقل برای مسلمانان گردید و بدین ترتیب میشود گفت که پاکستانیان مسلم لیگ را نساختند بلکه مسلم لیک پاکستان را ساخت.
بعد از آزادی شبه قاره و قیام کشور بنام پاکستان با وجودیکه اکثریت ملت پاکستان تحت تاثیر شخصیت محمد علی جناح واقع شده و سخت به او ارادت داشتند ، نزدیک عده از روشنفکران زاده جامعه جدید این زمزمه وجود داشت که مسلم لیک سروسری با انگلیسها دارد . در میان مسلم لیگان بیشترین ظن و گمان روابط با انگلیس ها بر روحانیون بزرگ و بخصوص با مدرسان (دیوبند) و (علیگر) بود که از حقیقت دور نیست . نظر به وجود این حرف ها و سو ظن از یک سو و نظر به عدم توانمندی روحانیون آنوقت در پیشبرد امور داری تکنیکی و بیروکراسی از سوی دیگر نقش روحانیون در سیاست واداره پاکستان بیشتر از پیش رو به ضعف رفت با وجود کمتر شدن نقش روحانیون در سیاست و اداره به هیچ وجه ادعا شده نمیتواند که نقش روحانیون در تحولات جامعه پاکستانی و یا سمت دهی احساسات مذهبی ، کمتر شده بوده است . برعکس با وجود کاهش نقش روحانیون در اداره و بیروکراسی نالش آنان رسمت دهی ذهن افراد اقشار پائین جامعه بیشتر از پیش افزایش یافت یا بنابر نظر عده ای از مخالفان افزایش داده شد. که در حقیقت عمداً افزایش داده شد.
به هر صورت مطلب اصلی مان تعقیب حالات و وضعیت مسلم لیگ است مسلم لیک بعد از قیام پاکستان مجبور بود بیروکراسی و اداره پاکستان را به پیش برد . از طرف دیگر از همان آغاز در مسئله کشمیر وخط فرضی دیورند سیاسیون پاکستانی را وامیداشت تا خود را برای مقابله با چلنج های مشکلتری آماده داشته ودر قبال سیاست های جهادی از خود پیشتکار و تحرک نشان دهد داخل شدن در پیمان نظامی سنتو و جلب همکاری و دوستی کشور چین بخاطر مقابله با همین چلینج ها بود مسلم لیگ برای فایق شدن بر مشکلات جدید و ایجاد توان ایستادن در مقابل خطرات میبایست توانمندی خویش را برای ایجاد اداره قویتر بالا میبرد روی این ملحوظ مجبور بود به قشر روشن اتکایش را بیشتر کند . چون قشر روشنفکر پاکستان بیشتر در بین سرمایه داران پنجابی وجود داشت بنا بر آن نقش روشنفکران سرمایه دار پنجابی در مسلم لیک نظر به سندیان و بلوچ ها و سرحدی ها افزایش یافت کم کم پنجابیان در محور سیاست و اداره پاکستان قرار گرفتند . در پنجاب نقش مذهب نظر به سایر صوبه ها کمتر شد که تا کنون بدین منوال است زیرا پنجابیان مردم شهریتر و دیموکرات تر بودند و نظر به مردمان سایر صوبه ها خود را با کلتور تر میدانستند . یکی از نکات دیگری که به ساستمداران پنجابی امکانات دخالت در امور سیاسی را بیشتر از مردمان سایر صوبه ها داده است عبارت از سرمایه دار تر بودن آنان بود . با افزایش نقش روشنفکران پنجابی بطور غیر مستقیم نقش سرمایه داران و بوروژوا ها در رهبری مسلم لیگ افزایش یافت قرار واضح هر گاه در کشوری و حزبی نقش روشنفکر سرمایه دار افزایش یابد خواه مخواه امکان پیمایش و تقویه روابط با کشور های غربی بیشتر میشود . با قوت محمد علی جناح حتی مرکزیت روانی مسلم لیگ نیز از سند به پنجاب انتقال کرد و این در جهت بود . بخاطر اینکه چون نقش علامه اقبال در ایجاد نظریه پاکستان و استحکام مسلم لیگ همردیف و حتی بیشتر از نقش محمد علی جناح معروف به قائد اعظم پنداشته میشد و او ساکن لاهور بود همچنان از این بابت که شهر لاهور نظر به سند به مراتب در تب و تاب تجزیه و قیام پاکستان بیشتر سهم داشت چنانچه قرار داد پاکستان نیز در لاهور مرکز ایالات پنجاب صورت گرفته بود .
بعد از زمان ریاست سکندر مرزا در پاکستان دیگر کهنه کاران سیاست در پاکستان همانا پیروان سیاست در پسخانه های مسلم لیگ در پنجاب می بودند و بس . این موضوع باعث آن میشد تا سیاسیون مخالف مسلم لیگ سردمداران مسلم لیگ را جانیشین سر های انگلیسی بدانند.
در همین برهه ست که در حقیقت در ساختار ایدیولوژیک مسلم لیگ نیز تغیر اساسی وارد میشود بدین مفهوم که تا دیروز منشه اصلی تحریک یا فکر اصلی در راهبرد مسلم لیگ ، اسلام و مسلمانان بود وفلسفه و حکمت عملی اسلامی در مشی مسلم لیگ نقش تعیین کننده داشت ولی بعد از این تاریخ است که سرمایه دار به مفهورم بورژوای اش نقش رهبری کننده مسلم لیگ را بدوش می گیرد بناً با وجودیکه حزب به همان نام سابقش مسلم لیگ یاد میشود ولی دیگر لیگ و اتحادیه مسلمانان نیست بلکه لیگ و اتحادیه سرمایه داران است . بناً بعد از این مخالفان مسلم لیک کمپرا دوران و بوروژوا نامیدند.
افتادن رهبری مسلم لیگ بدست روشنفکران سرمایه دار پنجابی در اوایل به نفع آن حزب تمام شد و نقش ایشان را در رهبری پاکستان قاطع و بلا منازعه ساخت اما بعد تر مخصوصاً پس از آنکه تفاوت بین اقشار و طبقات غریب و غنی در پاکستان بیشتر شد واغنیا غنی تر و فقرا فقیر تر شدند در این میان بیشترین ضربه اقتصادی را دهقانان و کسانی که به نحوی از آنها وابسته به زمین بودند متقبل شدند . بزرگترین علت ضربه دیدن دهقانان و منسوبین به زمین زراعتی آن بود که چون پاکستان مخصوصاً در ایالت های سند و پنجاب زمین زراعتی بیشتر است و زمین داران قوی تر ، ازیک سو روابطی به شکل کلاسیک عنصر فیودالی وجود داشت و حتی تا امروز دارد. فیودالان از امتیاز خاص دیگر نیز بر خوردار شدند بدین معنی که با سرمایه داران زمین خریدند ویا زمین داران سرمایه گذاری اقتصادی کرده به شکل فئودال ، بوروژوا در عرصه اجتماعی بروز کردند.
با بروز این واقعیت اجتماعی در پاکستان ضرورت ایجاد گروهی که از منافع دهقانان دفاع و نمایندگی نماید به شدت احساس میشد روی این ضرورت یکی از قانوندانان سندی که ذوالفقار علی نام داشت و " بوتهو" تخلص میکرد یا با تحریر مروج فارسی آن " بوتو" میگویند این ضرورت را لمس و احساس کرد چون این مرد یک سیاستباز ماهری بود از شیوه شهرتش به خوبی استفاده کرد و با استفاده از خصوصیات روحی مردم به زودی به شخصیت برازنده تبدیل شد و حزبی را بنام " پیپل پارتی یا حزب مردم پاکستان " تاسیس کرد او که مادرش و زنش هر دو ایرانی الاصل و از پارسیان زردشتی تازه مسلمان شده بودند و به شیعه بودن شهرت داشتند در بین هر تشیع خود را شیعه مذهب معرفی کرده و موفق به جلب طرفداری آنان شد دهقانان سندی هم در حقیقت با تاسیس "پیپل پارتی یا حزب مردم پاکستان " برای خود یک ملجا روانی یافتند . دیموکرات ها و مساوات خواهان رابا شعار های دیموکراتیک آقای بوتو بسوی خود جلب کرد بوتو با نزدیکی با چین و دم زدن از دوستی با ماوتسیتونگ رهبر چین نزد کمونستها و طرفداران ملی شدن زمین آرایش محبوبیت کسب کرد نا گفته نماند که خود ذوالفقار علی بوتو در ساحه اجتماعی یک نوع سوسیالیزم شبیه به چین را میخواست در پاکستان پیاده کند که با اسلام نیز سر آشتی داشته باشد . بدین ترتیب کمونیست های پاکستان علی الخصوص کسانی که با دهقانان و طبقات بسیار بیسار فقیر آن کشور ارتباط و همنوای داشتند ذوالفقار علی بوتو برای شان حکم یک الهه را پیدا کرد در پهلوی این همه ذوالفقار علی بوتو در صحنه سیاست بین المللی خود را بر خلاف سیاستمداران کهنه کار مسلم لیگ که طرفداران جدی هم پیمانی با غرب بودند طرفدار سیاست بیطرفی مثبت و فعال و قضاوت آزاد در صحنه بین المللی دانسته و ارتباطی با رهبران نهضت فوق چون تیتو ، نهرو ، ناصر ، سوکارنو و حتی با محمد داود پسرکاکای ظاهر شاه و بانی جمهوریت در افغانستان که خود را از بنیادگذاران نهضت عدم انسلاک به حساب می آورد نیز تماس های بر قرار کرده بود .
به هر صورت مدتها قبل ازآنکه ذوالفقار علی بوتو در پاکستان به قدرت برسد اخصاً درآن زمانه های وی تصدی پست وزارت خارجه را داشت که تحت قیادت شیخ مجیب الرحمن بنگلدیش بیرق آزادی خواهی خویش را بلند کرده بود و پاکستان تجزیه شد " پیپل پارتی یا حزب مردم پاکستان " از شهرت خوبی برخوردار بود تا انکه بعد از یک سلسله تحولات سیاسی اکثریت کرسی های پارلمان را به حزب خود اختصاص داده و به کسب قدرت سیاسی در پاکستان موفق شدند این در پاکستان یک امر عجیب خارق العاده تلقی میشد . درست همان گونه که در هندوستان وقتی بعد سالها قرار داشتن رهبران کانگرس در قدرت سیاسی هندوستان به ترتیب میرمن اندیرا گاندی و راجو گاندی یعنی مادر و پسر از قدرت سیاسی هند نظر به مرگ نا به هنگام شان کنار رفتند و کاندیدا های بعدی آن حزب از محبوبیت لازم برای حصول آرا مردم برخوردار نبودند . تا مدتها مردم هند احساس خلای قدرت سیاسی در کشور شان میکردند . هندیان تا مدتها پس از به قدرت رسیدن بهارتیا جنتا پارتی تحت رهبری اتل بهاری واچ پای باور شان را به اینکه کسان دیگر بغیر از اعضای خاندان گاندی بتواند گردونه سیاست هندوستان را بچرخاند از دست داده بودند درست همان گونه اکثر دست اندر کاران بازار سیاست در پاکستان اعتماد روحی شانرا براین موضوع که اداره کشور پاکستان ممکن است بدون اشتراک کهنه کاران مسلم لیگ هم عملی شود بی باور بودند . ولی قدرت تبلیغاتی " پیپل پارتی یا حزب مردم پاکستان " و قدرت نفوذ ذوالفقار علی بوتو به قدری سریع و قوی بود که این همه نا باوری ها را در نودرید و با به قدرت رسید وی دیگر اضحلال قدرت نفوس افسانوی مسلم لیگ در بین مردم اعلی الخصوص در بین طبقات پائین و متوسط جامعه پاکستانی بیشتر از پیش رونق گرفت.
ذوالفقار علی بوتو بعد از به قدرت رسیدن روابطش را با دوستان عنعنوی پاکستان گرمتر نموده و حتی با حریفان نیز حالت سردی بیرون کشید و توانست در شروع دوره زمامداریش از بود هزار عسکر پاکستانی را که در وقت تجزیه بنگله دیش به دست هندوستان افتاده بود توسط مذاکره صحیح و سالم چند گانه اندیرا گاندی بیرون آرد . او حتی روابطش با محمد داود در زمان تصدی ریاست جمهوریش در افغانستان بهتر ساخته و حتی گرم سازد . امور سیاسی ذوالفقارعلی بوتو به حدی بود که قرار بعضی از شواهد او بدون اطلاع قبلی و بدون ملحوظ داشتن تشریفات دیپلوماتیک به افغانستان سفر نمود . وقتی طیاره موصوف در میدان هوای کابل بر زمین نشست و او توسط موتر سفارت پاکستان در کابل بسوی مقر ریاست جمهوری در حرکت افتاد رئیس جمهور محمد داود از اینکه وی به کابل آمده است مطلع شد . دوالفقار علی بوتو در حالی دست به این گونه کار ها میزد که در عین حال مشهور بود که در تحرکات تندروانه مذهبی در کنر ، نورستان و غیره جاها علیه دولت مرکزی افغانستان دست دارد . خلاصه او چند بعدی و مرموز بود.
سیاستها بوتو در مجموع سیاستهای موفقانه ای بود واز هر جهت به پیروزی میرسید . تنها از یک ناحیه با ناکامی مواجه شد از ناحیه ای که اکثر رهبران خود رای شرقی در دوران معاصر وقتی با آن روبرو شده اند . کارشان زار شده است با وجود آنکه ذوالفقار علی بوتو از خود هیچگاه چنان نشان علنی و برازنده از اینکه با سیاستهای غرب در منطقه و کشورش مخالف باشد از خود بروز نداد . با آنهم بعضی از اقدامات او نزد غربیان تقریباً کینه ورزانه تلقی شد که از آن جمله میتوان نشانه های زیر را بر شمرد مثلاً : نزدیکی بیش از حد با کشور چین ، که چین آنزمان تحت رهبری مائو غیر از چین امروز بود . سیاست چین در قبال امریکا بسیار دشمنانه بوده و در حقیقت این راکت های سام اتحاد شوروی سابق و نظامیان چینی بودند که باعث شکست امریکا در ویتنام شده بودند اصلاً برای شکست بزرگترین ابر قدرت جهان تنها رهبری شور انگیز و انقلابی هوچمین کافی نبود بنابرین چنین واقعیتی بود که امریکا از ویتنام نه بلکه از روس و چین شکست خورده بود . بناً دوستی با چین دوستی با بزرگترین دشمن غرب یعنی امریکا به حساب میرفت.که ذوالفقار علی بوتو از این شمار بود.
یکی دیگر از اقدامات او که برای غربی ها نسبتاً غیر قابل هضم بود عبارت از نزدیکی او با نهضت عدم انسلاک و از جمله به سوکارنوو محمد داود بود . غرب از دوکتور سوکارنو بخاطر احساس آزادی موصوف و خود سری هایش دلخور بود و از داود خان بخاطر ترس از نزدیکی بیش از حد با اتحاد شوروی وقت . آخرین نکته و بزرگترین نکته ای که از اعمال مستر بوتو به دماغ غربی ها مثل خار خلید عبارت از آغاز پروژه ساخت بمب اتومی بود . مستر بوتو با این کارش درست روی نقطه ضعف غرب انگشت گذاشت او با بیرون دادن جملاتی چون قطع تیل شرق میانه بروی غرب از راه بستن دریچه خلیج فارس وغیره در حقیقت قبرش را بدست خود حفر کرد . تهور دیگر او که عبارت از پیشنهاد ادغام کشورش با افغانستان در زمان ریاست جمهوری محمد داود نیز در حقیقت با مثابه زنگ خطری از تشکیل و اتحاد نیروی بزرگی از کشورها و ملل مسلمان به گوش های حساس غرب به صدا در آمد.
روی این همه دلایل بود که جنرال محمد ضیاالحق طی یک کودتای نظامی موصوف را از اریکه قدرت به زیر کشیده و جنرال ضیا الحق بعد از حبس ذوالفقار علی بوتو را اعدام و به حیاتش خاتمه داد.
در پاکستان ابر قدرت حزب مردم نیرو میگرفت و به قوتش اضافه میشد تحرکات روحانیون پاکستانی که بزرگتران شان خود را وابسته به مسلم لیگ میدانستند بیشتر میشد و موقعیت و نفوذ آینده شان را در خطر میدیدند بادهای خارجی هم به همان سمتی می دمید که روحانیون دارای روش های متفاوت سیاسی ، در مجموع به همان سمت های در حرکت بودند و به آن آتش پکه میکردند.
درست با قدرت گرفتن جنرال ضیا الحق از یک سو اعمال فشار بر پیپل پارتی بصورت غیر مترقبه ای ازدیاد یافت و از سوی دیگر به طور غیر مستقیم نوعی از بنیادگرایی مذهبی تندروانه در پاکستان به توجه جنرال و ابتکار جنرال ضیا الحق پابه عرصه وجود نهاد در همین زمان است که تنظیم های جماعت اسلامی تحت رهبری قاضی حسین احمد و بعد تر جمیعت العلمای پاکستان تحت رهبری مولوی فضل الرحمن پا به عرصه وجود میگذارند.
یک نگاه وجود این دو تنظیم به نفع دولت ضیاالحق بود و از جانب دیگر به ضررش به مفادش از این جهت بود که او نبض ملت پاکستان را که نظر به هجوم روسها بر افغانستان بسوی اسلام در پرش بود درک کرده بود و کمک او به تنظیمات بنیادگرای اسلامی از نگاه تبلیغات او محبوبیتش را در بین ملت افزایش می بخشید از یک نگاه دیگر نیز این گرایش به نفع اش بود و از آن این که چون تازه روسها وارد افغانستان شده بودند . هم غرب ، جنوب از داشتن فدایی های جنگجو بی نیاز باشد همچنین او به این می اندیشید که هر گاه در افغانستان پای مجاهدین افغان در جنگ علیه روسها بلنگد و پله حزب دیموکراتیک خلق افغانستان از نگاه نیروی انسانی بچربد در آن صورت کسانی از افراد خویش به رضا و ملیشه گونه وجود داشته باشند که توسط مدارس دینی تربیت نظامی دیده باشند تا در صورت ضرورت شدید جای مجاهدین افغانی را تا حد ممکن پر کنند بناً در آن روز و روزگار شاید تاسیس احزاب تندرو و بنیاگرای اسلامی به مزاق غرب هم دلچسپ بود چندان بد نمی خورد عجیب تر از آن هم این است ک در بین اقشار نسبتاً رادیکال مردم پاکستان عده زیادی اند که فکر می کنند تنظیم جمیعت العلمای پاکستان تحت رهبری مولوی فضل الرحمن مناسبات سری با اسرائیل دارد و حتی این تنظیم یگانه تنظیم بنیادگرای اسلامی است که در به رسمیت شناختن اسرائیل نظر مثبت از خود نشاد داده است . بعضاً حتی این شایعه هم در قسمت این تنظیم وجود دارد که رهبران این تنظیم بار ها مخفیانه به اسرائیل سفر کرده است.
اما آنچه در مجموع نسبتاً به ضرر جنرال ضیا الحق تمام میشد این بود که با وجودیکه جنرال ضیا الحق خود از مهاجران هندی بود که در سالهای 1941 به بخش پاکستان مهاجرت کرده بود ولی چون ایالت پنجاب را مرکز سیاست و اداره پاکستان میدانست خود را بسیار به پنجابیان نزدیک نشان میداد ، حتی در یکی از بیاناتش در مجمعی از سیاستمداران و ادبای لاهور ترکیب " زنده دلان لاهور" را چندین مرتبه تکرار کرد. حتی یکبار صراحت اظهار داشت . " پنجاب پاکستان کا دلی هی " (پنجاب قلب پاکستان است ) از حرف دیگر چنانچه قبلاً تذکر رفت ایالت پنجاب تا آن زمان مرکز پر قدرت مسلم لیگ تصور میشد و مسلم لیگ در حقیقت پشتوانه روحی جنرال موصوف بود چون تشکیل احزاب تندرو مذهبی پاکستان نمیتوانست از بین اعضای پیپل پارتی و نشنل عوامی پارتی یا مثلاً از تنظیم " مهاجر قومی موثمنت" عسکر گیری کند بناچار تاسیس احزاب تندروی چون جماعت اسلامی و یا جمیعت العلمای پاکستان از اقشار پائین مسلم لیگ عسکرگیری خواهد کرد که بدین ترتیب در حقیقت حزب محبوب و پشتوانه روحی وی تضعیف میشد . اما به هر صورت چون هم غرب و هم جنرال ضیا از قدرت نظامی و همچنان از ظهور سیاسی برژنیف سخت میترسیدند ریسک تضعیف مسلم لیگ را به قیمت تقویه احزاب بنیاد گرای جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلام پذیرفتند.
بلی ! بدین ترتیب در آغازین سالهای جهاد افغانستان دو تنظیم بنیاد گرا که یکی را میشود (مذهبی ) خواند ( جمعیت العلما) و دیگری را به جرئت نمیتوان ( مذهبی ) دانسته و صرف باید (دینی ) عنوان داد ( جماعت اسلامی ) بمیان آمدند .
چون بین این دو تنظیم درست همان فرق روحانیت و اخوانیت است همینگونه که بین حزب اسلامی آقای حکمتیار و تنظیم طالبان تحت رهبری ملا محمد عمر وجود دارد.
این تنظیم اخیر ( جمعیت العلمای اسلام ) با وجودیکه اکثریت علمای شامل در آن حنفی مذهب هستند ولی از آن جایی که تحت تاثیر مکتب های سیاسی و تحت حمایه سرمایه های ارسال شده از خارج از مرز های پاکستان اکمال ، تشویق و تربیت شده اند معتقدات شان چندان با مذهب حنفی نیز تطبیق نمیکند . قوی ترین مثالی که تا اکنون از ایشان در این راستا بمشاهدن رسید ه است این است که وقتی طلاب کرام که تحت تربیت ایشان قرار داشتند به مزار شریف رسیدند مردم را از احترام و زیارت قبر حضرت علی کرم الله وجه باز داشتند .
در مورد مکتب فکری جماعت اسلامی پاکستان چون همان مفکوره اخوان المسلمین بین المللی بوده و پیروی از افکار حسن البیات محمد عبیده ، سید قطب ، محمد قطب و سایر بزرگان این مکتب مشخص کننده چوکات فکری ایشان اند و چون در کشور عزیز ما امروز پیروان این مکتب فکری بسیار زیاد اند ضرورت به مشخص کردن بیشتر آن محسوس نیست که ما در باره آن توضیحات زیاد بدهیم در مورد تاریخ زنده وجود دارد. با آنهم عمده ترین شعر پیروان این مکتب باز گشت به عصر اول یا ساختن جامعه به نمونه و مثال جامعه در عصر حضرت پیامبر بزرگوار اسلام "ص" و خلفا راشدین رضی الله عنه میباشد . در صحنه سیاسی بیشتر تمایل شان به برآوردن اهداف شان از راه های خشونت آمیزست . تنها نکته ای که در زمینه باید دقیقتر افاده گردد این است که در بین پیروان خط اخوان المسلمین هر تنظیم مشی مستقل خودش را داشته درجه بکار بردن خشونت در تنظیمات پیرو این خط متفاوت است . درست همانگونه که در بکار گیری درجه خشونت در بین احزاب پیرو این خط در افغانستان تفاوت های روشنی به نظر میخورد.
بعد از این تنظیمات نوبت میرسد به تنظیمات ناسیونالیست و ناسیونیال سوسیالیست در پاکستان.
در این راستا اولین نامی که در ذهن خطور میکند عبارت است از نشنل عوامی پارتی که در اوایل تحت رهبری خان عبدالغفار خان شروع به فعالیت کرد و تا سالهای ختم رژیم شاهی در افغانستان به عنوان یک خار بزرگ زیر پهلوی سیاستمداران پاکستانی میخلید ولی بعد از تهاجم نیروهای ارتش سرخ بر افغانستان وگرم شدن بازار جنگ درافغانستان علیه آن ، دیگر این حزب با مشکلات روبرو گردیده بود.
اصلاً تنظیم نشنل عوامی پارتی از نگاه قدامت در پاکستان در درجه دوم قرار دارد که بعد از مسلم لیگ و پیش از باقی تمام تنظیم ها در پاکستان پایه گذاری شده است.
در زمانی که ملت هند مشغول مبارزات آزادی خواهی از زیر یوغ استعمار سیاه بود خان عبدالغفار خان یکی از شخصیت های سیاسی قبول شده در سطح شبه قاره هند بود که مانند مولانا ابوالکلام آزاد به مسلم لیگیان یک اختلاف نظر بزرگ داشت . او بدین عقیده بود که شبه قاره باید تقسیم نشود . وقتی مسلمانان از او سوال میکردند که چرا باید مسلمانان به وطن مستقل خویش دست نیابند. در جواب میگفت : نفوس مسلمان در تمام نقاط هندوستان پراگنده اند به هیچ صورت ممکن نیست تمام مسلمانان در یک نقطه جمع آوری شوند و بعد از آن کشور مستقل خویشرا ایجاد کنند . پس در این صورت وقتی کشور هندوستان تاسیس گردد هندوان چون اکثریت قریب به تمام شان در یک منطقه جمع شده میتواند بناً این هندوان و هندوستان نیست که تقسیم میشود . این مسلمانان اند که تقسیم میشوند و نیروی شان به نصف میگراید به هر صورت حالا از این قضاوت بخاطر خارج موضوع بودن صرف نظر نمود و مطلب اصلی خویش را دنبال مینمایم بعد از آزادی شبه قاره و تقسیم هندوستان به دو حصه هندو مذهبان و مسلمانان چون طرفداران عبدالغفار خان در منتها الیه شمالی مناطق اختصاص یافته به مسلمانان واقع شده بود بالاخره عبدالغفار خان به منطقه خویش در صوبه سرحد تشریف آورد و در آن جا دست به ساختن تنظیم " خدای خدمتگار " زد تنظیم مذکور در حقیقت همان نشنل عوامی پارتی بود که بعد از چندی تغیر نام داد . منتها بدین نکته باید متوجه بود که ظاهراً تنظیم خدایی خدمتگار از بین نرفته و حتی تا اکنون جمع کوچکی هستند به همان نام که در امور خیریه چون ترمیم سرک ها و پاک نمودن و صفایی شفاخانه ها ، گاهی سهم میگیرند . ولی حقیقت آنست که اجتماع مذکور شاید تمام تعداد شان از یکصد الی دوصد نفر تجاوز نکند ولی بر عکس ، تعداد اعضا نشنل عوامی پارتی طور تخمین از 60 الی 70 هزار نفر زیادتر است نفراتی که تحت این عنوان دست به کارهای خیریه میزنند جمع کوچکی بیش نیستند که شاید زمانی برای فریب حکومت ها به این گونه چیز ها ضرورت بوده است . و شاید مفکوره بنای این گروه داشتن چند نفر فدایی تحت نام انجام کار های خیریه از قبیل ترمیم سرک وغیره بوده است.
نشنل عوامی پارتی در طول دوران حکومت محمد نادرخان و ظاهر شاه یا بابای ملت کنونی در افغانستان فعالیت داشته و از کمک های دوستانه آن حکومت ها بر خوردار بوده است گرچه باید اذعان داشت که نادر خان چیز زیادی برای دادن به این نهضت نداشته است اما در زمان صدارت محمد هاشم خان کمک های مناسب در وقت صدارت شاه محمود خان متوسط و در زمان صدارت محمد داود خان کمک های بیشتر به این تنظیم از جانب افغانستان ودوستان قوم پرست شان صورت گرفته است این حزب در طول تاریخ روابط دوستانه و برادرانه با حکومت افغانستان داشته و ظرفدار افغانستان آرام و سر بلند بوده است.به این سیاست تا کنون ادامه دارد.
تنها نکته ای که در قبال سیاست افغانستان در زمینه اندکی انسان را به تعجب وا میدارد این است که قرار واضح یکی از علل برطرفی محمد داود از کرسی صدارت عبارت از تاکید بیش از حد و غیر معمولی از مسئله پشتونستان به قدری کم است که اصلاً میشود گفت چنین مسئله ای در مغز و خیالش وجود نداشته است . اگر این کیفیت در اواخر دوران حیات او واقع میشد تعجبی نداشت . تعجب در این است که وی با روی کار آمدن تقریباً مسئله پشتونستان را از یاد برده بود . او در یکی از بیاناتش شاید در ماه های اول دور حکومتش جملاتی بر زبان راند که چراغ سبزی برای پاکستان ، برای ایجاد روابط گرمتر و ازاین قبیل چیزها بوده باشد همچنان امکان دارد که سفر بدون مقدمه بوتو به کابل نیز روی دلگرمی به همین چراغ سبز صورت گرفته باشد.
یکی از نکات بسیار مهمی که در این اواخر افشا شده است عبارت از این است که مستر بوتو پیشنهاد ادغام دو کشور پاکستان و افغانستان را به همدیگر کرده است آن هم به شرطی که محمد داود مادام العمر رئیس جمهور کشور جدید التشکیل و بوتو صدر اعظم باشد ولی محمد داود پس از مشوره با مشاوران خاصش آنرا به نحوی از آنها یا رد کرده و یا شاید طوری که بوتو تحقیر نشود به بهانه ای از جریان مذاکره خارج کرده باشد.
به هر صورت مطلب اصلی ما اینست که پس از تاسیس جمهوریت در افغانستان چندان کمکی از جانب افغانستان به این تنظیم صورت گرفته نتوانست . قبل از آن اعضای بلند پایه این تنظیم مانند اجمل ختک به افغانستان سفر نموده و در روزهای جشن پشتونستان بیانات آزادیخواهانه و پر شور به نفع آزادی پشتونستان میدادند به همین ترتیب نشنل عوامی پارتی امروز تحت رهبری اسفندیار ولی خان پسر ارشد خان عبدالولی خان فعالیت دارد . این حزب با دوستی دیرینه و حسن نیت که به مردم افغانستان دارد همیشه مداخلات پاکستان را در امور افغانستان به باد انتقاد گرفته است وصدای خویش را به نفع حقانیت افغانستان بلند کرده است .
یکی از تنظیمات دیگر که درست در نقطه مقابل این تنظیم ساخته شده و توسط مهاجران هندی در سند ساخته شد عبارت از تنظیم MQM یا " مهاجر قومی موتمنت" است این تنظیم که توسط شخص تندرو و تند اندیشی بنام الطاف حسین تاسیس و رهبری میشد و هنور هم میشود روی این ضرورت ساخته شد که وقتی بعد از سالهای 1947 مهاجرت مسلمانان هند به کشور نو تاسیس پاکستان آغاز شد و تعداد آن افزایش یافت توقع مهاجران نه تنها این بود که در سرزمین اسلامی با آنان همدردی قابل توجهی صورت گیرد بلکه این هم بود که آنان میگفتند مطابق به مفاد قرارداد پاکستان منعقده لاهور با آنان نباید به چشم مهاجر دیده شود بلکه آنان در تشکیل پاکستان بیشتر از باشندگان اصلی حق دارند زیرا آنان بخاطر تشکیل پاکستان و قیام و استحکام پاکستان از خانه زندگی و شهر و ده آبایی شان گذشته اند ولی در عمل چنین نشد بلکه به زودی باشندگان اصلی هر نقطه از سر زمنی پاکستان با آنها به رقابت برخاسته و در اعطای جای جیره با ایشان به درشتی پیش آمدند. حتی آنان مورد تحقیر و توهین نیز واقع شدند . این روش ها باعث ایجاد تنظیمی تحت عنوان مهاجر قومی مومنت شد که میتوان گفت یک عکس العمل مهاجران در مقابل درشتی رویه بومیان بود . این تنظیم نیز نیاز بر ضرورت از مفکوره ناسیونال ، سوسیالیزم پیروی میکرد در حالیکه در تئوری بر کلمه سوسیالیزم آن بیشتر میجسپیدند ولی در عمل به ناسیونالیزم و بلکه از آن هم پیشرفته تر به فشیزم چسپیده بودند . در حالیکه مهاجران هندی اکثراً با پاکستانیان از یک نژاد بودند و در مجموع در بین خود شان نیز بطور کامل اختلافات نژادی وجود داشت . پس اینان از نگاه فلسفی این تنظیم درست بوده و خواه نبوده است عمل ایشان در مقال مردمان محلی پاکستان بسیار شدید بوده است . در زمان حکومت جنرال ضیا اکثراً اینان در گوشه و کنار شهر ها مخصوصاً در شهر کراچی که تمرکز قوای شان در آن ولایت بود بمب گذاری میکردند ، بروی مردم در بازارها با مسلسل ها آتش میکردند و حتی زندان ها و تعذیب خانه ها داشتند . روش حکومت در مقابل آنان نیز به همان اندازه درشت بود . هرگاه افراد آنان دستگیر می شدند به درشتی بیشتر ازخویش بر میخوردند.
در مورد آنان در بین ملت پاکستان همیش این ادعا وجود داشته است که اینان از طرف هندوستان تحریک و تمویل میشوند و برای تخریب پاکستان کارمیکنند حقیقت مطلب معلوم شده نمی تواند . ولی بعد ازمرگ جنرال ضیا الحق و مخصوصاً پس از آغاز مبارزات پارلمانی توسط نواز شریف ، صدر اعظم بلند ادعا و کم تجربه ، پاکستان بین تنظیم فوق و نواز شریف مذاکراتی صورت گرفت اعضای هئیت رهبری تنظیم فوق از قهر نشستند ، در انتخابات سهم گرفتند و داخل کابینه و مجلس شدند .
گر چه فعلاً آن حال و هوا نمانده است ، بازهم الطاف حسین شاید به بهانه مریضی در لندن بسر میبرد و گاهی که به اعضای تنظیمش سخنرانی میکند صدایش را از گوشی تیلفون به مکروفون میسپارند.
اکنون به این میرسیم که با سرنوشت این تنظیمات به همان شکلی که در آغاز مانده است و یا نه ؟
باید از کودتای نظامی توسط جنرال ضیا الحق لبه تیز کوبش بسیار شدید متوجه پیپل پارتی شد . جنرال ضیا الحق بوتو را حلق آویز کرد دخترش بی نظیربوتو را محبوس بعد ها در زمان صدارت نواز شریف آصف زردادی شوهر بی نظیر بوتو به جرم یا اتهام اختلاص در خزانه دولت محبوس شد. برادر بی نظیر بوتو رهبر تنظیم الذوالفقار که در حقیقت شاخه نظامی پیپل پارتی بود در کراچی ترور شد و خواهرش بینظیر را متهم به قتل برادرش ساختند . در زمان صدارت بار دوم بی نظیر بوتو و روحانیون این شعار را می دارند که تحت امارت زن نماز مردم درست نمی شود . بعد تر غلام اسحق خان رئیس جمهور وقت امرانه انحلال کابینه بینظیر بوتو را داد و بعد از آن کوشش به عمل آمد تا پیپل پارتی تجزیه شود. پیپل پارتی چندین پارچه شد . مادر بی نظیر بوتو مرمن نصرت بوتو خانم برادر بینظیربوتو غنوا بوتو یک حصه پیپل پارتی را بسوی خود کشیدند و آفتاب احمد خان شیر پاو وزیر داخله موجود نماینده ایالتی آن تنظیم در سرحد بدنه دیگر آن را بسوی خود کشید همچنان فیصل صالح حیات و روسکندر اقبال از حزب پیپل پارتی بخود احزابی ساختند. بدین ترتیب حزب قوی پیپل پارتی اکنون درست چندین پارچه شده است که عبارت اند از پارچه های :
1 – طرفداران پروپاقرص بی نظیر بوتو .
2 – طرفداران غنوا بوتو
3 – بخش انشعابی آفتاب احمد خان شیر پاو
4 – طرفداران مرتضی بوتوی مقتول یا تندروان پیپل پارتی.
5- طرفداران فیصل صالح حیات
6 – طرفداران روسکندر اقبال وزیر دفاع موجود
با افسانه مسلم لیگ نیز پس از کودتای جنرال مشرف عین مسیر و سرنوشت را طی کرد.
نواز شریف
رهبر مسلم لیگ به خارج تبعید شد . مسلم لیگ به چندین شاخه بخصوص طرفداران نواز
شریف که تحت عنوان مسلم لیگ "ن " یاد میشود و یک مسلم لیگ دیگر که بنام "ق"
تحت رهبری شجاعت حسین وزیر داخله دوران حکومت نواز شریف تجزیه شد .برای فعلاً
مسلم لیگ و پیپل پارتی و چند تنظیم دیگر یک الایس یا اتحادیه را تشکیل داده اند
که اکثریت رای بعد از طرفداران آن جنرال مشرف به خود اختصاص داده و تحت نام
ARD یاد
میشوند.
برای فعلاً اپوزیسون اصلی در پارلمان پاکستان همین ARD میباشد ولی دولت مشرف اتحادیه تنظیمات مذهبی را به عنوان اپوزیسون میخواهد طور مصنوعی علم کند در این اواخر MMA یا متحده مجلس عمل بعد از مرگ مولانا شاه احمد نورانی در عمل از هم پاشیده است . گر چه به ظاهر مولانا فضل الرحمن عضو پارلمان و رهبر یک فرکسیون از تنظیمات تندرو مذهبی ریاست پارلمانی را به عهده دارد ولی سیاسیون میدانند که دیگر اتحاد آناد از هم پاشیده و نقش موثر شان در کسب قدرت سیاسی و حتی سمت دهی ملت پاکستان از دست داده اند.
تحریک انصاب عمران خان که با امیدواری زیاد و با اتکا به شهرت وران سپورتی آغاز کرده بود نیز خواب و خیالی بیش بود عدم انکشاف گروهی او که تحت نظر خوشبینانه ضرورت ملت پاکستان به تجدید رهبری سیاسی آغاز یافته بود نشان داد که ملت پاکستان حتی از تجدید رهبری سیاسی نیز چندان به گرمی استقبال نمی کند.
صاحب نظران درمورد آینده سیاسی پاکستان بازهم حول محور امیدواری به انسجام دوباره پیپل پارتی و مسلم لیگ میچرخد در حالیکه پیپل پارتی با احزاب نیرومند دیگر اتحاد قوی بر قرار سازد بخصوص بانواز شریف و دشواریها و بهرانیکه بخاطر بر طرفی چودری افتخار محمد قاضی القضات پاکستان دامنگیر حکومت جنرال مشرف است این احزاب نیرومند با اتحاد و اتفاق می توانند یکبار دیگر با اریکه قدرت تکیه زند احزاب مذهبی در پاکستان آن رنگ و روغنی را که در دوران جهاد افغانستان بخصوص در زمان طالبان داشتند دیگر با خود ندارند پیشبینی میشود در حالیکه انتخابات عادلانه در پاکستان صورت گیرد حزب قوم پرست نشنل عوامی پارتی در صوبه سرحد میتواند در شرایط موجود اکثریت کرسی های پارلمان را با خود اختصاص دهد واحزاب بنیاد گرا را شکست دهد.
پایان
********