اعلان حالتِ اضطرار در پاکستان، کودتای دوم جنرال مشرف

و

پيامدهای آن

طارق پيکار

 

در تمامی جوامع طبقاتی نظامِ اجتماعی يا دولت به هر شکلی که باشد جامعه را در محور مصالح طبقاتِ حاکم ميگرداند و خواستهای آن را بر جامعه تحميل ميکند؛ از اين رو همه دولتها، صرف نظر از صورتِ خود، زاينده و نگهدارندهء ديکتاتوری هستند، چه يک حزبی باشد، چه دو حزبی و چه ده حزبی؛ چه شاهی باشد و چه جمهوری؛ چه خود را مردمسالاری بنامد و چه ديکتاتورسالاری (!)

تا زمانی که جامعه دارای ساختِ طبقاتی و مشتمل بر اکثريت و اقليت باشد، دولت خواهد بود و به نفع يک جناح اجتماعی، ديکتاتوری خواهد بود.

در پاکستان نظام طبقاتی حاکم که در آن يک قشر برتر و قدرتمند، مالکان و سرمايه دارانِ بزرگ، نظاميان و نيمه نظاميها، حکومت را در قبضه گرفته اند. اين حکومت مجریِ شيوهء سرکوبِ ملی، برای تعميل سياستهاييست که نظام ديکته کرده و ميکند، اين سياستها کاملاً در تضاد با منافع ملی مردمِ پاکستان ميباشد، زيرا که در گِرداب سياستهای نظامی بريتانيا و امريکا در منطقه دَور ميخورد، پاسخگوی پرابلمهای قومی و ملی کشور نميباشد، پاسخِ مشکلهای قومی و ملی را در بلوچستان و بخشِ پشتون نشين اين کشور با گلوله ميدهد، با همسايه گان سياست غيرِدوستانه و حتی مداخله جويانه در افغانستان و جنگجويانه در هندوستان دارد. مردمِ پاکستان خود را سهيم در اين سياستها نميدانند و منافع عمومی کشورِشان را نيز در قبال آن در خطر ميبينند.

اين که بازيهای سياسی کدام اند؛ طورِ مثال، بينظير بوتو چی ميکند يا چی نميکند (!؟) فلان سياستمدار دستگير ميشود، يا نميشود، فلان رِجل نظامی يا سياسی با اين عزل و نصبها به چهرهء ملی اما، تقلبی و موقتی تبديل ميشود يا نميشود و دهها مسألهء ديگر، تغييری در اصل و ماهيت رژيمِ حاکم وارد نميکند.

 اين مقدمه، ما را به اوضاعِ امروز و نظام و حاکميت و شيوهء حکومت و سياستهای داخلی و خارجی تعميل شده در پاکستان نزديک ميکند. آيا مردمِ پاکستان از سياست نظامی مارشالا که بيباکانه به قدرت نظامی- اتُمی و گسترشِ اسلامِ سياسی در منطقه پيش ميرود، حمايت ميکنند و آگاهی از ماهيت و نتايج آن دارند و در ايجاد آن سهم داشته و يا احساس سهيم بودن ميکنند؟ نظاميانِ پاکستان برای تحقق اهدافِ شان چاره يی جز تشکيل دولت نظامی و برقراری رژيمِ سرکوب و اختناق نميبينند؛ اقشار و طيفهای وابسته به طبقهء حاکم نظام از اين سياست راضی اند و از آن دفاع ميکنند و منافع خود را در آن تأمين شده ميدانند، طبقات و اقشارِ ديگر جامعه، توده های مليونی هيچ سهمی در اين سياستها ندارند.

بحرانِ اقتصادی، اجتماعی و سياسی در پاکستان به سمتِ انفجار حرکت ميکند، که بقای آن را تهديد ميکند، بحث نی بر سر نظام و سقوط و يا نيمه جان شدنِ آن، بحث بر سرِ دولت و رژيمِ سرکوبگرانهء آن، بل که فراتر از اين بحث بر سرِ بحرانِ عظيمتريست که در پايان اين همه ماجراجويی منطقه را تهديد ميکند، ميباشد. نظامها و حکومتها با شيوه های حکومتی رنگارنگ آمده اند و رفته اند، نظاميگران و نظامِ شان در پاکستان نيز علیرغم تصورِ خوشخيالانه يی که با پيوندزدنِ مذهب به حکومت استثنا نيستند، دير يا زود به تاريخ خواهند پيوست، آنچه که ماندگار است مردم اند.

بايد با تمامِ توان جلو ادامهء سياستهای کنونی در منطقهء ما گرفته شود. استفاده از هر امکانِ ولو کوچک برای کمايی کردن فُرصت تا رسيدن به لحظهء تغييرِ سياست و دولت و نظام، جلوگيری از فاجعه را تعقيب ميکند.

زمان به نفع سياستی نيست که نظاميگرانِ پاکستان و حاميانِ شان پيش ميبرند، شکستِ شان حتميست، تمامِ هوشياری سياسی وطنپرستان و نيروهای انقلابی و دموکرات منطقهء ما که خواهانِ سعادت مردمِ خويش اند برای عبور از اين تندپيچ خطرناکِ تاريخی در درکِ همين واقعيت و حرکتِ گام به گام برای دفعِ فاجعهء که منطقهء ما راتهديد ميکند، است.

 


بالا
 
بازگشت