عالیجنابان ! دولتمردان برتری جو وتما میتخواه !

  « این راهی را که شما روانید  منتهی به ترکستان است »!

 

به بهانۀ به خاک وخون کشیده شدن  ده ها تن از فرزندان جوزجانان بدست دژ خیمان جمعه خان همدرد

ن. شهسوار (سمنـگا نی)                                                                      

پارسال دریک نوشته ای، بنده تحت عنوان " چه باید کرد ؟ باید وضع موجود را از میان بر داشت ! " ضمن بررسی مختصری از عوامل اساسی سقوط فاجعه بار حاکمیت ها در کشور وتتیجتاٌ گرفتار شدن مردم ما در جنگهای خانمانسوز وویرانگر؛ بر تلاشهای تیم برسر اقتدار کنونی به رهبری جلالتمآب حامد کرزی مبنی" بر تاً سیس وتحکیم یک نظام   اقتدارگرا،فردسالارو متکی بر برتری جویی قومی " انگشت گذاشته شده و تاکید شده بود که این گونه تلاشها  زمینۀ انقطاب هرچه بیشتر جامعه را که در دراز مدت  به نفع خود " تیم" نیز نخواهد بود فراهم ساخته است. ( مر اجعه شود به آرشیف سایت های آریایی، خاوران ، آریانا نت و.....)   

درهمین مقاله آمده بود که : "  آنچه را که حامیان بین المللی دولت ها در افغانستان منجمله از دولت آقای کرزی ، بخش وسیعی از متخصصین به اصطلاح افغانستان شناس منسوب به مراجع غربی و سیاست بازان حرفوی "خودی"، به مثابۀ یکی از عوامل اساسی در پهلوی سایرعوامل سقوط فاجعه بار حاکمیتها در کابل؛ یا از ذکر وتحلیل واقعبینانۀ آن ابا ورزیده اند ویا عمداً از کنار آن گذشته اند ؛ همانا عدم رعایت صادقانۀ " قاعدۀ بازی"در مسایل کلان وسرنوشت ساز وطنی ، نادیده گرفتن خصلت موزاییکی کشور از لحاظ  اتنیکی و فرهنگی وتمایلات شدید ، عادلانه ومشروع  اقوام مختلف کشور مبنی بر سهمگیری منتاسب شان در ادرۀ دولت ، میباشد. این مورد یکجا با اعمال سیاست های خشن  وتبعیض آمیز دیگر از جانب حاکمیتهای متعدد در برابر بخش اساسی نفوس کشور باعث گردیده که  بخش وسیعی از جامعه ؛ دولتهای مستقر در کابل را که از منافع شان حراست نکرده واز اوشان نمایندگی نمی نمایند ، دولت خود ندانسته وهر زمانیکه اینگونه دولت ها پایگاه سنتی وعنعنوی شان را درمیان قبایل "خودی" روی هر دلیلی از دست داده اند ، با یک ضربت "  به سقوط مرگبارشان مواجه گردانیده اند.که متاسفانه بهای سنگین از این گونه سقوط ها را تمام مردم افغانستان پرداخته اند ."                                                                                                                                           

درهمان نوشته ضمن ارایۀ مثالهای از عواقب  " عدم رعا یت صادقا نۀ قاعدۀ بازی در مسایل کلان وسرنوشت ساز وطنی و نادیده گر فتن تمایلات شدید، عادلانه ومشروع اقوام مختلف کشور مبنی بر سهمگیری متناسب شان در ادارۀ دولت " به عنوان نمونه  از آغاز دهۀ موسوم به " دهۀ دیموکراسی" دوران محمد ظاهر  شاه  تا دوران کنونی  ؛ با بازگویی از عملکرد های دولت موجود متذکر گردیده بودیم:    

" چطوریکه تمام سردمداران  بر خواسته ازبستر جامعه قبیلوی طی هشت دهۀ گذشته همه بلا استثناأ سعی کرده اند تا به هر شیوه ای که برایشان مقدور باشد ، حاکمیت انحصاری خویش را در کشور ابتدا تسجیل وبعداً تحکیم نمایند؛ حاکمیت موجود نیز گاهی با حیله ونیرنگ وزمانی هم با پر رویی وسماجت ، همان راهی بحرانزایی را دنبال میکند که اسلافش آنرا به قیمت خون هزاران هزار انسان کشور وبربادی این سرزمین به تجربه گرفته بودند.  ولی اینها بی خبر ازین حقیقت تلخ تاریخی اند که همینګونه برتری جویی ها وانحصار طلبی ها در هر دوره ای از حاکمیت های خود محور  ، دودمانی وخوانوادگی ، تک حزبی وتک قومی ؛ خود از عوامل اساسی  بحرانهای فراگیر ، قیامها و اغتشاشات وجنگهای داخلی بعدی درکشور بوده که در بحبوحۀ سقوط اجتباب ناپذیر چنین حاکمیت ها ؛ آغاز ودرپی آن نیز ادامه یا فته اند."                                                                                                                                       

در دوران کنونی ، یکی از مظاهر پیروی از سیا ست تبارگرایانه وتحمیل نظا م  متکی بر کانفدراسیون قبایل  از جا نب گروه بر استقدار ، همانا توسعۀ حاکمیت انحصاری  بو سیلۀ یک قوم از مرکز بسوی محلات است، که در تعین ونصب مقا ماتی چون والیان و مسؤ لین انتظامی وامنیتی اکثر  ولایات از میان چهره های  بر خواسته از میان یک قوم خاص  بر جسته میگیرد .سیا ستی که  با پر رویی و لجاجت تمام  به ادامۀ پر کردن تمام  پست های کلیدی درمرکز، از دستگاه ریاست جمهوری گرفته تا وزارت خانه ها ، دادکاه عا لی ، دادستانی کل  وغیره ، از طرف گروه انحصار طلب عملی گردیده است.                                                                                                     

تقرراکثریت مطلق والیان بر اساس تعلقیت شان به یک قوم خا ص ووابستگی شان به حزب بد نا م  گلبدین حکمتیار و یا حزب ا ستا د سیا ف، درین پستها ، منجمله درشمال کشور ثبوت روشنی براین مدعا است . تا جاییکه حتی بعضی ها میگویند که اگر آقای گلبدین حکمتیار شخصاً هم در راس حکومت قرار میداشت، به این تعداد از پست های مهم را به اعضای حزب خود ، آنهم از میا ن قوم وقبیلۀ خودش بخصوص در شمال کشور محول نمیکرد .      

 موارد قوق از جمله گماشتن جمعه خان همدرد بر گردۀ مردم شریف جوزجا نان آنهم پس از بدور انداخته شدن نامبره بوسیلۀ مردمان به پا خاستۀ بغلان در سال پار ، یاد آور سیاست های جابرانه ای است که در گذشته به شیوۀ قرون  وسطایی آن بو سیلۀ امیر  عبد الرحمان  ، هاشم خان و محمد گل مومند ، تیپ  «دکتاتوری پرولتاریای نوع  حفیظ الـه امینی» آن بوسیلۀ « سورخلقیان»  و نوع اسلام « وهابی – طالبی» آن توسط ملا محمد عمر قندهاری عملی گردیده بود . جالب است که اینک آقای حامد کرزی  وهم رکابان قبیله پرست ایشان نیز میخواهند همان شیوۀ ادارۀ فرسوده را زیر نام به اصطاح دیموکراسی ونظام  « ریاستی با مرکزیت قوی » به رنگ وبوی جدید آن، آنهم در این نیمۀ  دهۀ اول قرن بیست ویکم عملی سازند.  

باید کفت  که یکی از دلایل تکیه نمودن دولتمردان اقتدار گرای وابسته به قبایل در کابل به چهره های چون جمه خان همدرد ، بشیر بغلانی (دولتزی)  سابق والی  بادغیس   ووالیا ن کنونی  قندز ، بغلان ، بدخشان ، بادغیس وغیره  اینست که اینها چهره های برخواسته از میان نا قلین در شمال ، شمال شرق وشمال غرب کشور اند. ناقلینی که به هدف ایجاد پایگاه مطمین برای نظامهای متکی بر قببیله  وگماشتگانشان  در شمال، از ماورای سرحد از زمان عبد الرحمان خان بدینسو به این مناطق آورده شده و با غصب اراضی مردم بومی در این جا ها  متوطن ساخته شده اند. بدون شک اکثریت مطلقی ازین نواقل مردمان شرافتمند بوده ومردمان اصلی شمال آنهارا به حیث همسایگان و پلوان شریکان  شان قبول نموده ودر برابر شان هیچگونه تعصبی نداشته وندارند. ولی سیاست بازان حقه باز وبرتری جویان قومی از احساسات ملی وقومی اینها در موارد مختلف استفاده کرده وآنهار در برابر( کنون) هم ولایتی های شان قرار داده اند. نمونۀ بارز ونه چندان کهنه ای ازین نوع مورد استفاده قرارگرفتنها ؛ به سنگر طالبان قرار گرفتن قندوز ، بغلان  مرکزی، مناطقی از ولسوالی های بلخ وچاربولک وچمتال در ولایت بلخ در زمان حاکمیت این گروه است. وهمین حا لا نیز اگر خطری از نفوذ تروریستان طالبی در شمال متصور باشد ، رد پای آنرا میتوان درهمین جاها جستجو کرد. حوادث چند روزگذشته در کندوز شاهد این مدعا است.                                                                                                                                    

از تکیه بیحد وحصری دولتمردان  موجودبه عنصر قوم و قبیلۀ  خودی شان حتی در منا طقی که مردمان آنجا خاطراتی تلخی از استبداد قومی دارند  ، چنین بر می آید که دولتمردان ما به هیچوجه حاضر نیستند به خواستهای مشروع، تمایلات وحساسیت های مردم وقع بگذارند. ورنه جناب کرزی وهمراهان باید بدانند که مردمان شمال بخصوص مردمان سرپل وجوزجان  هنوز خاطرات کشت وکشتار نه تنها ازطالبان بلکه از آدمسوزی دهقانان سرپل در عصر ظاهر شاهی را ازیاد نبرده  وحاضر نیستند بیسوادی چون جمعه خان همدرد را که به نیات فتنه گرانۀ آن آگاهی یافته اند به حیث والی خود بپذیرند . مخصوصا ً باید ملتفت شده باشند که برادران اوزبیک ما دریک دوره ای کوتاه ولو با نواقصی،پیشبرد امور محلی خود را  به وسیلۀ فرزندان خودشان به تحربه گرفته اند .

موضوعی دیگری که از عملکرد های تبارگرایانۀ حاکمان ما درکابل روشن میگردد اینست که این عالیجنابان بر اساس عقیده خود مسایل دولتسازی در کشور را بر معیار های متکی بر تفوق وحاکمیت یک قوم به بر رسی میگیرند. اینها   جداً معتقد به این امر اند که این حق مشروع یک قوم خاص  است که  باید به هرقیمت حاکمیت  در افغانستان را به شکل مطلقاً انحصاری آن  در دست داشته باشد.

 از نظر آنها این یک خبط تاریخی بوده است که جنرال دوستم رهبر اوزبکتباران یکجا با رهبران هزاره های صلحشور در محور احمد شاه مسعود بزرگ رهبر فقید تاجکتباران قادر شده اند تا یکبار دیگر در طول حاکمیت دوصد پنجاه  سالۀ آنها دولت را درکابل بسقوط مواجه سازند. و اینکه همین ها در برابر طالبان جهل وظلمت وباداران پاکستانی وعربی وعجمی اوشان تا آخر مقاومت کرده اند..

از آنجاییکه هدف وبرنامۀ اساسی تبارگرایان برمحور تسلط  تمام شؤن زندگی سیاسی کلتوری واقتصادی کشور بوسیلۀ یک قوم میچرخد ، لذا خطر در برابر اینگونه برنامه هارا نیز در محور های قومی جستجو مینمایند.

 عظمت طلبان ماجرجو که در حاکمیت موجود دست بالا پیدا کرده اند ،سعی میکنند اگر بتوانند با دامن زدن به افتراق قومی مخصوصا ً درقدم اول میان اوزبکها وهزاره ها وتاجکها وهمچنان پشتونها ی بریده از فرهنگ قبیلوی  که اکثراً خواهان یک نظام دیموکراتیک و مردمسا لاراند، با وسایل وذرایع گوناگون ازجمله دادن امتیاز به یکی وستیز بادیگری تفرقه بیندازند.

 از نظر قبیله سالاران ،در محدودۀ افعانستان چند قومی کنونی، تاجکها هم از نگاه  تعداد، هم از لحاظ یگا نگی  و نزیکی فرهنگی وزبانی با سایر اقوام  وهم به دلیل  حضور قابل توجه شان در تمام ولایات کشور؛ ظرفیت بالقوۀ محور قرار گرفتن درمیان تمام اقوام کشور را داشته ودارند ، لذا  دشمن تراشی اساسی را در قدم اول دربرابر همین ها از روزهای اول براه انداخته اند.  اینها همچنین محاسبه مینمایند که در تاریخ طولانی منطقه ، سرنوشت تاجکها  وترکتباران  چه در کشور وچه درسطح منطقه  بر اساس زندگی مشتزک وتحمل  انواع استبداد منجمله استبداد قبیلوی وطالبانی در کشور ،یکجا باهم رقم خورده  ووجوه اتحاد آنها ده ها مرتبه بیشتر از وجوه افتراق آنها است .  بدین منظور است که اکنون روی دیگر سکۀ سیاست قومی قبیله سالاری را در قالب  « ترک وتاجک ستیزی»  آن روی دست گرفته اند.

در رابطه با برادران هزارۀ ما باید گفت که قبیله سالاران از اشتراکات فراوان  مردم هزارستان با سایرین منجمله با ،ایماقها ، قزلباشها ، سادات وبخصوص تاجکها واوزبیکها غافل نبوده و سعی به خرچ داده اند تا اگر بتوانند آنها را با شیوه های گوناگون از متحدین طبیعی شان  ( تاجکها وترکتباران کشور ) جدا سا زند.  در حال حاضر قبیله سالاران تلاش مذبوحانه بخرچ میدهند تا با دادن بعضی  امتیازات زودگذر به بعضی از نخبگان برخواسته اازمیان این برادران ؛ آنها را ز برادرانشان جداسازند. ولی تاریخ نشان  داده وخواهد داد که کتله های ستمدیدۀ این قوم که ازهمه بیشتر ستم واستبداد مضاعف را از جانب نظام های متکی برسیادت قبیلوی متحمل شده اند، همواره در صف مقدم مبارزه بر ضد ستم قبیلوی قر ار داشته و آگاهان این قوم درمسایل استراتییژیک وسرنوشت ساز موضعگیری های خردمندا نه ای را درپهلوی سایر اقوام تحت ستم اتخاذ نموده اند.

یا دداشت هنگامیکه این نوشته تا اینجا رقم خورده بود  ، توجه ام را مقالۀ بلندوتحلیلی به قلم برادر گرامی ودانشمند (بیژنپور . ا. آبادی )به خود جلب نمود. از آنجاییکه بخشهای ازآن نوشتۀ وزین ، به نظریاتی که باید درینجا می آوردم مطابقت کامل دارد لذا ز آن ( مخصوصاً بخشهای مربوط به عملکردهای رهبران وسازمانهای برخواسته ازمیان اقوام تحت ستم) صرفنظر  نموده ، میپردازم به نتیجه گیری ازین    نوشته :

سردمداران قبیله سالار باید بدانند و آگاه باشند که  مردم ما کنون در قرن بیست ویکم زندگی میکنند و دیگر حاضر نیستند درین قرن  تن به شیوه ادارۀ قرون وسطایی نوع عبدالرحمان خانی بدهند.  

هیچ یک از اقوام افعانستان حاضر نیستند در سرزمین آبایی خود به حیث شهروندان درجه دوم به حساب آمده وبرهویت ملی وفرهنگی شان تجاوز ودستبرد صورت گیرد.                                                                                                                  

سعی شما  تفوق طلبان قومی وتمامیت خواهان ، در تحمیق جامعۀ پشتون مبنی بر این که گویا سیا دت درین کشور فقط حق مشروع آنها است تلاشی  در جهتی مقابل مسیر تاریخ و خواست یک جامعۀ متمدن و عصری ای است که شما خود را عوامفریبانه طلایه دار آن جا میزنید .

اکنون حتی بخشی بزرگی از نخبه گان  پشتون دربرابر حقایق موجود تاریخی وتحولات اخیر درکشور ، منطقه وجهان تمکین دارند. انها در برابر برنامه  های ماورای ارتجاعی شما مبنی بر حفظ نظام فرتوت قبیلوی مقاومت کرده وبه این نتیجۀ منطقی دست یافته اند که نطم قبیلوی وسنت های ترقی ستیز آن جز اینکه جامعۀ پشتون را به بستر ظلم ووحشت ، بنیادگرایی ، طالبانیزم وتروریزم مبدل نموده  چیزی دیگری برای پشتونها به ارمغان نیاورده است.  

در حالیکه مناطق جنوب وشرق کشور که قاعد تاً باید پایگاه اجتماعی شما راتشکیل میداد ، نه تنها از کنترول شما خارج است بلکه مردمان آن ، طالبان ترقی ستیز وتاریک اندیشان القاعده را نسبت به شما ترجیح میدهند ؛  درسایر مناطق شما  با تطبیق برنامه های نظیر « دوهمه سقوی » مردم را به مبارزه جویی دعوت میکنید.   

شما که حرف زدن در رابطه با موضوع تثبیت سرحدات شرقی وجنوبی کشور را معا دل با خیانت ملی قلمداد کرده واعتراف به معاهدات گذشته وستر سرحدات را « جدایی اقوام » دوطرف مرز به حساب آورده رد مینمایید؛ مگر نمی بینید که هم تباران مردمان ساکن درشمال، شمال شرق وغرب کشور نیز دیگر درعقب « پرده های آهنین » زندگی ندارند.  هما نطوریکه شما جناب آقای کرزی درهر کجا از کشته شدن وبربادی پشتونها در دوطرف مرز اشک میریزید؛ رهبران کشور های منطقه نیز این فرصت را بدست خواهند آورد که به خونهای ریخته شده ای همتباران شان اشک بریزند وخواهان  اعادۀ حقوق مساوی سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی به اوشان درین کشور گردند. آنگاه شما حق نخواهید داشت این دلواپسی وپشتیبانی آنهارا مداخله در امور داخلی کشور به حساب آورید در حالیکه دربرابر پشتیبانی شیطنت آمیز پاکستانی ها ازبه اصطلاح داعیۀ پشتونهای افغانستان خاموشانه تمجید به عمل می آورید.                                                                          

عالیجنا بان دولتمردان تمامیت خواه وقبیله پرست به همان اندازه که تحمیل چهره های چون جمعۀ همدرد در بغلان وجوزجان ، کندز ، تخار وغیره قبیح و در بهترین حالت عمل نا آعاقبت اندیشانه بود ، تاکید بر ادامۀ چنین پالیسی مخصوصاً پس از به خاک وخون کشیده شدن جوانان جوزجان بدست دژخیمان جمعه خان راهیست نا صواب مرود وجداٌ قابل تقبیح.

باید بدانید که دادن امتیازات زود گذر برای بعضی ویا تهدید وتطمیع بعضی در برابر بعضی دیگر ولو طور موقت مشکل شمارا حل کند؛ راه حل دوامدار  معضلات نیست. گذشته از آن حمایت مردم از چهره های معین صرفاً به خا طر گل روی این چهره ها نبوده ونیست که شما بتوانید با بدست آوردن دل اوشان به اجرای برنامه هاو تعقیب اهدا ف تمامیت خواهانۀ خود ادامه دهید. این حقیقت بی نیاز از اثبات است که این چهره ها به این علت درمیان مردمان شان مطرح شده اند که اینها در یک مرحلۀ معین خواستها وتمنیات مردم خود را جسورانه بیان کرده ودرجهت تحقق آن عمل کرده اند. اگر اینها با بدست آوردن امتیازات شخصی درجهت مخالف ارمانهای سرکوفتۀ مردم خود عمل نمایند؛ مردم همانطوریکه آنهارا« چهره» ساخته اند از صحنه بدور انداخته و کمررهبران جدیدی را دربرابر اهداف برتری جویانۀ شما محکم می بندند. آنگاه شما متوجه اشتباهات خود خواهیدشد ولی آن وقت دیر خواهد بود.

دلبستگی شما به اختلافات درونی ایجاد شده بوسیلۀ خودتان در میان رهبران ونیروهای مطرح امروزی وهمچنان  تکیه بیحد وحصر به « دوستان بین المللی » تان نیز یک خیال خام ویا به اصطلاح خودتان یک ( ویشفول ثینکینگ) است . زیرا این رهبرا ن ونیروهای مربوط به آنها آنقدر در برابروعده ووعید ها وسر قول زدنهای شما تجربه اندوخته اند که دیگر دربرابر نیر نگهای شما معافیت کامل حاصل کرده اند.اگر هم اینها بازهم به دهل شما برقصند افکار عامه وفشار قشر تازه به پا خواستۀ نسلی از روشنفکران مربوط به آنچه شما اقلیتهای قومی مینامید ، بادرک رسالت تاریخی شان بدون درنظرداشت تعلقیتهای قبلی سیاسی وفکری شان به دور اندیشه ها وشعارهای تساوی کامل سیاسی وحق مشارکت عادلانۀ تمام اقوام در امر ادرۀ دولت از بالا تا پایین متحد گشته وبالای رهبران کلاسیک مربوط به نسل گذرشته برای وحدت و اتحاد بدور یک پلتفورم مشترک فشار منطقی وارد کرده و میکنند. دستاوردهای ملموس آنرا میتوان درتشکیل «شورا ی متحد ملی» و  «جبهۀ ملی» که اغلب این شعار هار اساس برنامۀ کاری شان قرارداده اند ، مشاهده کرد .                                                                                                                

 به همین ترتیب تاریخ وهمچنان سیر حوادث چند سال گذشته به شماباید آموخته باشد که قدرت های خارجی برای ابد وبرای همیش از چهره های معین حمایت نمیکنند. بلکه درهرحالت منافع ملی اوشان ومحاسبات مثبت ومنفی درین زمینه فکتورعمده برای تعین پالیسی های شان*است. همین حالا دوستان شما برای گدایی قوتها برای اعزام به افغانستان هر دری را میکوبند. تازه ترین آن رو آوردن به کشور های آسیایی وعربی است. از نظرشما این بیانگر چه میتواند باشد؟ 

با ذکر مراتب بالا به این نتیجه دست می یابیم که دربرابر سردمداران قبیله پرست کشورمافقط  دو انتخاب مطرح است :

1- انتخاب درست منطقی ، ملی و بهی خواهانه تن دادن به خواستها ، تمنیات وآرزومندی های قاطبۀ ملت مبنی برتامین مشارکت واقعی تمام اقوام کشور بدون تبعیض وامتیاز در همۀ عرصه های سیاسی ، اداری اقتصادی از سطح مرکز تا محلات ونفی رسمی وعملی سیاست برتری جویی قومی زبانی ومنطقوی است. 

2- راه دوم ادامۀ همین سیاست موذیانۀ و برتری جویانۀ  قومی و به زعم خودشان تحکیم همین نظام اقتدار گرای مستبد در چهرۀ  دیموکراسی جعلی است . بن بست این راه  قبل ازآن که به مرحله تحکیم  آن پا گذاشته شود از دورنمایان است.  وما طوریکه دربالا به کرات گفتیم بار دگر میگوییم  که این راه نه رهنوردان آن را ونه هم مردم کشورما را به سرمنزل مقصود رهنمون میگردد بلکه چنانچه گفته اند :   « این راه که شما روانید منتهی به ترکستان است ».

 

با احترام ---    شهسوار ( سمنگانی)

 


بالا
 
بازگشت