محمد عوض نبی زاده
روزنامه"اراده" هزاره ستیزی و بدبینی قومی را تلقین میکند
با توجه به ساختار و بافت اجتماعی مردم افغانستان و دوری این کشور از تمدن امروزین ، نبود امکانات سواد آموزی و فراگیری دانش نوین و تسلط تفکر قبیلوی ، شهروندان ما به نوعی به فرمانبرداران حکومت های قبیلوی مبدل گردیده - محرومیت ، محدودیت و محکومیت در چنین سیستم منحط قبیلوی بیداد نموده و مینماید، که در تفکر و اندیشه قوم گرایی جایی برای حضور مبارزین دادخواه ملی و دگر اندیشان باقی نمی ماند . بنابرین هر دیدگاهی که غیر از خواست هیات حاکمه بیان گردد با کلمات ناشایست پاسخ داده میشود . به مردمان یک سرزمین زمانی میتوانیم ملت خطاب نماییم که دارای زبان مشترک ، فرهنگ مشترک ، رسم و رواج مشترک ، پیشینه تاریخی همسان و خواست مشترک باشند . اما در افغانستان مناسبات قبیلوی قرون وسطایی حاکم است، هنوز ما ملت نشده ایم تاریخ پیوند حال با گذشته و رهنمودی برای آینده است ، تاریخ کشور ما پر از نا ملایمات و ناهنجاری هاست، تقصیر تمام ناهنجاری ها و بدبختی های ما بدوش نظام های حاکم برتری خواه گذشته بوده است ؟ در حالیکه بیگانه پرستی از صد ها سال در دیار ما بیداد میکند . هنوز تا چند دهه دیگر بایست قربانی بدهیم ، مصیبت بکشیم ، بیوه و یتیم داشته باشیم ؟ توسعه طلبی قومی و برتری جویی تباری تنها روی برگهای تاریخ افغانستان درج نیستند. بلکه به وضاحت از شمشیر تیز زور گویی و تبار پرستی ملموس است ، که تا اکنون هیچ یک از اقوام دیگررا مجال ابراز هویت نمیدهند و تبر کند ایشان را نیز از شاخ و برگ درخت پر بار هویت دیگران دسته میکنند. ولی در جوامع دموکرات بشری یک اصل بسیار عمده و مهم به عنوان یکی از اصول قبول شده ء دموکراسی است و آن اصل دگراندیشیست . اگربه جنبشهای آزادیخواهی و دادخواهانه در کشور دقت نمایید از زمان سلطنت امیر عبدالرحمن 1880 میلادی تا امروز. چه سر هایی دگر اندیش ومبارزین دادخواه ملی در کله منار ها به زیر خاک شدند و چقدر دگر اندیشانی هم بوده اند که در زندانهای مخوف شاهی و دولت های نوکر منش پوسیدند و درین راه مرگبار قهرمانانه رفتند و نام نیک از خود ها بجا گذاشتند. . برای ریشه یابی معضله امروزی باید عوامل اساسی را دریافت که معضل اصلی افغانستان کجا وچیست؟ و در ضمن کدام نوع ذهنیت ها در زمینه تآثیر گذار بوده است ،یکی از عوامل عمده عدم صداقت و مسؤلیت پذیری نویسنده گان در راستای روشنگری ، صداقت و گفتن واقعیت هاست. برای درک ، دریافت و لمس ارزش های خودی و پرورش آن در بستر سالم حقیقت نیاز به وام گیری چشمان دیگران نمیرود . بلکه با اندکی دقت به پشینه های تاریخی و پیامد های آن به سادگی میتوان دریافت که منشاء معضله افغانستان در کجاست ؟ این قلم بدستان تازه رهیافته با کشیدن تبار و قوم خود بر رخ دیگران و با دید گاه به عاریت گرفته به پند و اندرز نویسندگان دگر اندیش پرداخته اند. که اگر نویسنده گان ما فقط برای رعایت مقطع زمانی و حفظ منافع دیگران روی واقعیت ها خاک تغافل بپاشند نتیجه چه خواهد بود ؟ باز یک دوره به زندان افگندن های مبارزین دادخواه و دگر اندیشان و پس از چند دهه باردیگر تداوم جنگ و خون ریزی باردیگر تکرارخواهد شد .
"اراده" نام روزنامه ايست که در کابل انتشار مي يابد. اين روزنامه، بتاریخ 26 سنبله سال روان، در سرمقاله خويش، مطلبي را تحت عنوان «آينده هرات را در شيشه مشابه به فلسطين بايد ديد» به نشر رسانده است. نويسنده سرمقاله از اين جهت خشمگين است که چرا آقاي کرزي از جابجايي يک قوم خاص در هرات جلو گیری نميکند. سرمقاله نويس گرچه سعي کرده است، اراده ناپاک ونیت خصمانه اش را در پشت کلمات مجهولي مانند «يک قوم خاص» بدون مشخص نمودن نام آن قوم را پنهان نمايد؛ که مخاطب اصلی در آن سرمقاله مردم هزاره است؛ هزاره اي که در طول نزديک به سه صدسال، استخوانهاي نحيفش در زیر شلاق تبعیض و استبدادخرد و خمير شده و هنوز هم زخم زنجير استبداد قبيلوي را در وجودش احساس مي کند؛ نويسنده سر مقاله ، هزاره ها را به يهود و هرات را به فلسطين تشبيه کرده است. گرچه اين تشبيه مقایسه ء بی موردو کاملآ دور از واقعیت است؛ زيرا هزاره ها به حکم قانون اساسي کنونی در گوشه اي از وطن آبائی خويش متوطن مي شوند؛ نه دریک کشور. بیگانه - اگر مابخواهيم، قضاوت بي طرفانه و از موقف منصفانه که خود نه هزاره ، نه پشتون - نه تاجيک و نه ازبک بوده باشیم ، تفکر و ويژگي صیهونیستی قوم يهود را با تفکرات و انديشه هاي مردم افغانستان مقايسه کنيم، به چه نتيجه اي دست خواهيم يافت؟ بلکه محتواي اصلي تفکر يهود، صیهو نیزم تفکرجنگ طلبانه و نفي اقوام ديگر است. از همين جهت، نفي ديگران، يا حداقل فقرديگران، در ذهن و ضمير صیهونیزم ، يک اصل پذيرفته شده است. حالا، جلوه هاي آن را در وجود هزاره مي يابيم يا در وجود کساني که هنوز هم هزاره را به جرم هزاره بودن وتعلقات قومی ومذهبی شان مستحق ساکن شدن در کشور اجدادی ا یشان نمي پذیرند و از رئيس جمهور مي خواهند که جلو مسکون شدن ایشان را در کشور آبايي شان بگيرد؟ پيداست که تفکر نفي دیگر اقوام ، تفکر و اندیشه ءشوءنیستی است. روزنامه اراده جابجايي هزاره ها را در هرات، تهديدي براي امنيت تلقي کرده است، از دیدگاه يک داور با وجدان و بي طرف، اگر گراف جنگ و جنايت، انتحار و انفجار، مکتب سوزي و انديشه ستيزي و بالاخره ظرفيت پذيرش دموکراسي و عدالت را، در سطح افغانستان بررسي کنيم، کدام مردم بيشتر اخلال کننده امنيت است؟ و امنيت در کدام ساحات متزلزل است؟ از آنجایکه نفوس متراکم و اصلی مردم هزاره در مناطق مرکزي کشور ساکن است. چه کسي مي تواند بگوید که در اين مناطق مکتب به آتش کشيده مي شود، يا انسانها به گروگان گرفته مي شود؟ چه کسي مي تواند، يک مورد از انفجار و انتحار و يا دزدي و جنايت سازمان يافته را در اين مناطق طی مدت شش سال گذشته مثال بیاورد ؟ امنيت اين مناطق به گونه اي است که اگر رئيس جمهور کشور، و يا هر مقام ديگري دولتی بخواهند میتوانند براحتی و فاقد تدابیر شدید امنیتی وبدون هراس به ولایات باميان و دايکندي و یا دیگر محلات هزاره نشین سفر نمايند، هيچ خطري ایشان را تهديد نخواهد کرد. آيا در ساير نقاط افغانستان نيز چنين چيزي متصور است؟ آناني که وجدان شان در شبستان تاريخ، مانند گردانندگان روزنامه اراده به خواب سنگين فرو نرفته باشند، ميدانند که اگر در افغانستان تفکر مشابه با تفکر يهوديت موجود باشد، تفکر برتر جويانه و انحصار گرانه اي است که هنوز هم آنان افغانستان را ميراث پدر ی و اجدادی خود ميدانند و رئيس جمهور کشور را جهت محو و نابودي يک قوم فرا میخواند،. و کدام وجدان سالم مي تواند قبول کند که مسکون شدن مردم هزاره در هرات و یا در سایر ولایات کشور ممنوعیت قانونی دارد ؟
کانت میگوید :-در عالم دوچیز از همه زیبا تر است ، آسمانی پر از ستاره و وجدانی آسوده.
بر اساس اسناد و شواهد انکارناپذیر تاریخی و بنابر مطالعات و نوشته های موّرخان و ازجمله موّرخین پشتون تبار مانند ، کاکر، حبیبی، فرهنگ -کهزادو غبار، ، خاستگاه و موطن اصلی و اولیۀ اقوام پشتون، دامنۀ سلسله کوه سلیمان و نواحی جنوب افغانستان کنونی و شمال پاکستان فعلی بوده است. هیچ محقق و موّرخی ادعا نکرده و نمی تواند ادعا کند که پشتون ها در گذشته ها در شمال هندوکش یا نواحی شمال شرق، غرب و مرکز افغانستان کنونی می زیسته اند.توسعه طلبی قومی پشتون ها حقیقتی است از آفتاب هم روشنتر.
بررسی تفصیلی این مطلب، نیازمند بازخوانی تاریخ خونبار مناسبات اجتماعی افغانستان است ولی صرفآ بعنوان نمونه و مثال، اشاراتی زیر درخصوص غصب سرزمین ها و املاک مردم هزاره مطرح میگردد.
نزديک به سه قرن، مردم هزاره در اين کشور فاقد حق زندگي بوده است . زمين هاي وسيع و حاصل خيز اجرستان -گزاب، چوره - زابل – قندهار - هیلمندو هرات با زور دشنه های خون چکان عبدالرحمان جلاد، از مردم هزاره با جبر وزور گرفته شد و به جاي شان اقوام پشتون جا به جا گرديد. و مردم هزاره به کوه پايه هاي سرد و صعب العبور مرکزي پناه بردند؛ اما در آنجا نيز، فرمان سلطان جابر، کوچي ها را براي زجر مضاعف اين دوزخيان زمين، بر مزارع و چراگاه شان مسلط ساخت. که هنوز هم معضله کوچی ها پايان نپذيرفته است . امیر عبدالرحمن جلاد برای سلب هویت کردن مردم هزاره در سال 1888 فرمانی را صادر نمود که بر اساس آن کوچی ها وارد هزارستان گردیده این مناطق را با قتل عام ، بدون باشنده نموده و زمین های آنان را به کوچی هااعطا نمود.در یازدهم اپریل 1894 اوامر دیگری در باره ضبط چراگاه ها و علفچر های هزار ستان صادر شد که در آن گفته شده بود: هزاره به هیچ صورت نمیتواند و حق ندارد تا حیوانات خودرا در این چراگاه ها و علفچر ها بچراند.در نقاط مرکزی افغانستان موسوم به هزارستان ولایت سرسبز ارزگان بطور کامل و بخش هایي از ولایات قندهار - زابل و قسمتی از هلمند که موطن آبایی مرذم هزاره بوده است، اینک بیش از صد سال است که در سیطره و اشغال اقوام پشتون قرار دارد. در نواحی غرب افغانستان ( هرات ، فراه و نیمروز) که موطن آبایی اقوام غیر یشتون و هزاره ها بوده است، واینک تنها در مرکزشهر هرات اکثریت جمعیت آن را فارسی زبانان تشکیل می دهند؛ اما در نواحی اطراف شهر و سراسر ولایت هرات اکثرا در اختیار اقوام پشتون است. در ولایات کابل، پروان، میدان، غزنی و تعداد دیگر از ولایات کشور.در حالی که ساکنان اصلی و بومی آن سرزمین ها مردم هزاره و دیگر اقوام غیر یشتون اند ولی به دلیل فقر و ناداری، تبعیض و ستم و لشکرکشی های حاکمان پشتون، گروه گروه مجبور به مهاجرت اجباری می شدند؛و حکومت های فاشیستی افغانستان، اقوام پشتون را جایگزین آنان می کردند.آیا اینگونه اعمال ، توسعه طلبی و نابرابری قومی نام دارد یا عدالت ملی ؟
توسعه طلبی اقوام پشتون در مناطق متعلق به هزاره ها و نسل کشی بی رحمانۀ این مردم توسط حاکمان پشتون تبار، واقعیتی است که اسناد دست اول و رسمی حکومتی و نوشته های محققان و مورخین غیرهزاره، منبع اصلی این حقایق تلخ را گواهی میدهد . از جمله کتاب های که بنا به دستور و سفارش خود امیرعبدالرحمان مستبد و بر اساس اسناد و آرشیف رسمی حکومت و توسط کاتب رسمی دربار امیر ملافیض محمدکاتب در سه جلد " سراج التواریخ " نوشته شده است . در همین اثر رسمی و حکومتی از نسل کشی و قتل عام 62% مردم هزاره، به بردگی گرفته شدن زنان و کودکان این مردم، اسارت 8000 زن و دختر مردم هزاره در زندان های کابل، صدور فتوای تکفیر هزاره ها و غصب سرزمین های آباد آنان توسط قبایل پشتون سخن گفته شده است. کتاب " تاج التواریخ که توسط شخص امیرعبدالرحمان جلاد انشاء و بوسیله منشی مخصوص وی بنام منشی سلطان محمد به تحریر در آمده است و در بردارندۀ خاطرات، دیدگاه ها و زندگی نامۀ آن امیر بی رحم می باشد. در همین کتاب است که امیر مذکور، درانی های قندهار را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا در قتل عام طایفه شریر هزاره و اشغال سرزمین های آنان از خود سستی نشان داده اند. ودراعلامیه و حکم جهاد عبدالرحمن خون آشام آمده است کسانی که ضد من طغیان کرده اند، باید نابود شوند... سرهای آنها به من تعلق دارد و تمام اموال و اطفال آنها را به شما بخشیدم وباید .:ملاها هر روز بعد از ادای نماز در مساجد، در خطابه هایی که برای مردم می خوانند، مردم را علیه هزاره ها تحریک کنند.
کتاب " بحرالفواید" کلیات ریاضی که توسط محمدیوسف ریاضی هروی نوشته شده است . وی از استقرار چهارهزار خانوار درانی در سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها در ارزگان خبرمی دهد. چهارهزار خانوار درانی و چندین هزار خانوار دیگر از قبایل پشتون که اینک بیش از یک قرن است در سرزمین های اشغال شده هزاره ها زندگی می کنند، آیا آنها هم برحسب تصادف پشتون بوده اند ؟ آیا آن هشتاد هزار جنگجوی ایلجاری و داوطلب از قبایل پشتون که در کنار سی هزار نیروی حکومتی در جهاد مقدس ! علیه هزاره های کافر شرکت کرده بودند، آنها هم همگی برحسب تصادف همه پشتون بودند ؟ عبدالرحمن خون آشام ده ها هزار خانوار پشتون را در سرزمین های اشغال شدۀ هزاره ها اسکان داد و آنان هنوز هم در همان خانه ها و زمین های غصب شده از مردم هزاره زندگی می کنند. اگر واقعاً اقوام پشتون ، شریک جرم و حامی سرسخت امیر مذکور نبودند و با میل و رغبت در خونریزی ها و کشتارهای او شرکت نکرده بودند؛ چرا در آن سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها ساکن شدند و آیا حالا حاضرند از اعمال ضد بشری هم تباران خود برائت جویند و سرزمین های اشغا لی هزاره ها را به صاحبانشان مسترد کنند ؟ این ده ها هزارخانوار همگی از خویشاوندان امیر بودند یا از اقوام شریف پشتون ؟بر اساس مدارک فوق، استبداد قبیلوی توسط سلطان و حاکمی پشتون تبار نسبت به هزاره ها و کشتارهای منظم و به بردگی گرفتن ، قتل عام ها و اشغالگری های این مردم صرفا ًبه دلایل قومی و مذهبی، صورت گرفته است و البته این جنایات هیچ ارتباطی با تمام اقوام پشتون ندارد. همه آن مر بوط به حکومتهای استبدادی وقت میشود .
چنانچه در کتب تاج التواریخ وبحر الفواید نوشته شده است که:-
عبدالرحمن ظالم یکصد هزار لشکر حکومتی و قبایلی پشتون تبار را برای سرکوب و قتل عام هزاره ها بسیج کرد و آنهمه نسل کشی، بی رحمی و ویرانگری توسط همین لشکریان اغلب داوطلب صورت گرفت . آن لشکریان و سرداران امیر که کودکان شیرخوار هزاره ها را به هوا پرتاب می کردند و سپس در هوا با شمشیر دونیم می ساختند و این یکی از سرگرمی های مورد علاقۀ آنان در هزارستان بود، آیا آن سفاکان وحشی همه از خویشاوندان امیر بودند یا از اقوام پشتون ؟ آیا بر اساس کدام منطق و استدلال ، مسئولیت اینهه جنایت، سفاکی، ، کشتار، اشغالگری و تصفیه خونین قومی و مذهبی را میتوان به گردن یک فرد انداخت ؟علاوه برقوای دولتی، اضافه از چهل هزار نفر از افاغنه به عنوان جهاد برمردم هزاره حمله نمودند.. بالاخره بواسطۀ اشتداد مرض وبا در داخل هزارستان آنان مغلوب شدند و افاغنه نیز نهایت قساوت را به خرج دادند. 26نفر از سران مهم و میران هزاره را به کابل آورده اعدام و بیست هزار نفر ، از مردم مناطق مختلف هزارستان را اسیر آورده در کابل سر بریدند و اگر اسیری در بین راه بواسطۀ خستگی قادر به حرکت نبود، افاغنه سرش را بریده نخی به دو گوشش کشیده و در کابل تحویل می نمودند و از عده ای زنان و دختران هزاره را به اسارت برده در سایر شهرها به کنیزی فروختند.کوچی های افغان با علاقۀ فراوان و انرژی زیاد در مبارزۀ جهاد مقدس اشتراک ورزیدند. آنان اعلامیۀ عبدالرحمان خان را شنیده گروه گروه به جنگ بر ضدهزاره ها می شتافتند. عبدالرحمن خون خوار از علمای درباری اهل سنت فتوای تکفیر هزاره های شیعه مذهب را گرفت مولوی احمدخان یکی از عالمان درباری اهل سنت فتوایی را در سراسر افغانستان پخش کرد که در بخشی از آن چنین آمده است :سر كار اعلي در قلع و قمع بنياد اين بی دينان كه اثر از ايشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ايشان در بين اقوام غلجايي و درانی تقسيم شود چنين سر رشته و تجويز فرمودند كه سپاه نصرت پناه نظامي و الوسي از هر سمت و جانب مملكت دولت خداداد آن چنان در خاک طايفه باغيه هزاره جمع شوند كه نفری از آن طايف گمراهان جان به سلامت نبرد. و سپس وی خود بعنوان امیرالمؤمنین ! علیه هزاره ها اعلام جهاد و جنگ مقدس مذهبی نمود. بدنبال این فتوا و اعلام جنگ مذهبی، بسیاری از توده ها و قبایل متعصب پشتون، آگاهانه و عامدانه به قصد کسب غنیمت و پاداش اخروی در جهاد مقدس ! علیه مردم بی پناه هزاره شرکت جستند و هرکدام برای رسیدن به مقام " غازی " و دست یافتن به بهشت جاوید، تعدادی زن و کودک اسیر و جنگ زدۀ هزاره را از دم تیغ گذراندند. حالا این پیشوایان دینی و آن مجاهدان فی سبیل الله ! هم جملگی از اقوام امیر بودند یا ازا قو ام غازی پرور و طالب پرور پشتون؟براساس دلایل یادشده ، هموطنان پشتون تبارما هیچگاه نمی توانند تراژدی وحشتناک انسانی عصر عبدالرحمن را تنها به حساب آن امیر خون آشام محاسبه کنند و به همین سادگی تمام مسئولیت های مشترک یک قوم را به پای یک فرد دفن نمایند.
مطا لب بالا در قالب چند جملهء فشرده ارایه میگردد.
هرچند مطالب و مندرجات متن بالا از بدیهیات و مسلمات تاریخ خونبار و پرآشوب افغانستان است و کسانی که اندک آشنایی با گذشته و پیشینۀ این سرزمین داشته باشند، حقایق یادشده را بخوبی می دانند ؛ اما برای آنهای که خیلی دیر باور هستند و یا با تاریخ سروکار ندارند، منابع و مستندات برخی از مطالب و مدعیات فوق را یادآور می شویم :- درخصوص تعداد قوای امیر و اشتراک داوطلبان قبایلی و کوچی درجنگ و جهادمقدس ! برای سرکوبی شورشیان هزاره نیروهای بسیار زیاد جمع آوری و تهیه شده بود که تقریباً40 عادی فوج پیاده نظام ، ده هزار سواره نظام کمکی با صدمیل توپ ، صدهزار پیاده و بیست هزار سوار مسلح و غیرنظامی کمکی بود. » در غزاي ملتي ، دفع و قتلِ اشرارِ هزاره موافق شرعِ شريفِ غرا بر هر نفري از مسلمانان لازم است...مقرر گرديدهاند كه قريب يك لگ پياده و بيستهزار سواره از مردم اُلوسات و قريب چهل پلتن و ده هزار سواره رساله و يكصد ضرب توپ با جبهخانههاي بسيار از فوجي نظامي شود؛ زيرا طغيانِ سختي را كه "جماعة كفار هزاره" نموده ، جزاي سخت و سزاي درست لازم است، تا كه در صفحه روزگار، جزا دادن آنها يادگار بماند. از پرتو وصول افگندن اين حكم اقدس بنا بر اشتهاري كه از راه تكفير مردم هزاره انتشار يافته بود مردان ايشان را تمام بكشت و زنان و دختران خردسال را به مردم افغان به نام برده و كنيز تقسيم كرد.
گرچه کله منارهاي عبدالرحمن میرغضب هنوز، مردم هزاره را دچار کابوس مي ساخت ولی ملا عمر از جنوب کشور سر برآورد.که ا و میگفت، مردم هزاره سه راه بيشتر پيش رو ندارد؛ ترک افغانستان، سفر به قبرستان و يا هم در بهترين حالت، پرداخت جزيه و زندگي مرگبار فاقد حق سياسي، مذهبي و شهروندي. براي تطبيق همين تفکر ضد انساني، چه خونهايي که از انسان هزاره بر زمين نريخت و چه خانه هايي که طعمه آتش نگرديد. هنوزهم، رنگ سرخ کوي و برزن يکاولنگ، مزار و باميان، خاطرات قتل عام هزاره را در گوش جان و وجدان هر عابري، صدا می نماید.مردم ستمدیده هزاره باوجود همه این هانه تنها فکر دشمني با اقوام ديگر را در سر نمي پروراند؛ بلکه همواره سعي کرده است، حق زندگي و موجوديت خويش را با استدلال به ديگران اثبات نمایند زنجير استبداد اندکي از دست و بازوي هزاره سست تر شده است و دشنه ء استبداد از گلوي هزاره کمی فاصله گرفته است، هزاره اين جمله را فرياد کرده است و هنوز هم فرياد مي کند که ما نيز مانند ساير اقوام افغانستان در اين سرزمين حق سکونت و زندگی داريم. اين شعار، انساني ترين شعاري است که دير يا زود، استبداد قومي را نابودخواهدکرد.اعلام فرمان یازده ماده ای ملا عمر به کوچی ها مبنی بر کوچ اجباری ساکنان سر زمین هزار ستان درپی سیاست زمین سوخته ای طالبان هزاران تن مجبور به ترک خانه هایشان گردیدند. بعد از تار و مار شدن نیرو های طالبان در منطقه و هجوم دوباره آنان به مناطق مزار شریف – هرات – بامیان - یکاولنگ - شمال کابل آشکارا اقدام به سوزاندن منازل و محصولات مردم نمودند. اقتدار گرايان با شعار دموكراسي و مردم سالاري دروغين بر سرنوشت مردم حاكم شدند ونزاعهاي قومي از دهن اين مافیای هزار سر بيرون آمد. عده با انديشه استبدادي تحت عنوان حكومت مردم سالاري در قالب جامعه دموكراسي هستي مردم را به تاراج برد مليارد ها دالر كمكهاي جامعه جهاني به كمپنی هاي خصوصي در خارج انتقال شد و هزاران جريب اراضي شخصی مردم بيدفاع و دولتي مورد تاراج مافیای هزار سر تحت عنوان اصلاحات ارضي دولت قرار گرفت..جامعه افغانستان مردم نگون بختي است كه طی بيش از سه دهه جنگهاي خانمان سوز داخلي - تنازعات قومي و جنجالهاي جناحي هستيش را بر باد داد بعد از اجلاس بن و بر گزاری انتخابات ریاست جمهوری و پا رلمانی عده ديگر تحت عنوان تكنوكراتهاي اصلاح طلب بر سر نوشت مردم يورش بردند. اين عده تحت عنوان دموكراسي و حكومت مردم سالاري ، اداره دولت را به باشگاه قومي تبديل ساختند در نتيجه باز همان نگون بختي بزرك درزیر پوشش مردم سالاري و حكومت اصلاح طلب دامن گير مردم گرديد. بنا بر اين تمركز قدرت سياسي در دست يك گروه محدود از نخستين مظاهر حكومتهاي اقتدار گرا است كه افغانستان با آن دست به گريبا ن تاريخي گرديده است. قوم سالاران چرخش سياست افغانستان را به سمت نيستي مطلق سوق ميدهند تا با استفاده از اصطلاحات مردم سالاري ، شايسته سالاري و تقويه مصالح ملي همان فرهنگ قوم محوري را در باشگاه سياسي قوم سالاري خود استحكام بخشند. پس مردم سالاري در انديشه همان پارادوكس هستي و نيستي در ظلمت كده افغانسان قابل تحليل است. مردم هزاره اعتقاد وباور دارند که پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک، و ساير اقوام، پيش از آنکه پشتون -تاجک - هزاره و يا ازبک باشند، انسان اند. همچنين اين اقوام، در عين داشتن هويت هاي مختلف قومي، همه شان جزء مردم افغانستان است.و افغانستان خانه مشترک همه اقوام کشور اند؛ بر اساس تعريف (ماده چهارم) قانون اساسي جدید، «ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، پشه يي، نورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، براهوي و ساير اقوام مي باشد. بر هر فردي از ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق مي شود.» و بر اساس احکام (ماده سي و نهم قانون اساسي) کنونی «هر افغان حق دارد به هر نقطه کشور سفر نمايد و مسکن اختيار کند، مگر در مناطقي که قانون ممنوع قرار داده است.» . نوشتن سرمقاله نفاق افگنانه در روزنامه-اراده- تبعیض قومی و تاریخ خون بار گذشته سرزمین مارا تلقین می نماید ودر حقیقت مغایرت کامل با احکام صریح چندین مواد قانون اساسی جدید کشور دا شته و صدمه جدی را بر وحدت وهمبستگی مردم افغانستان درین شرایط دشوار کنونی وارد خواهد کرد. توقع میرود که کمیسیون موظف بررسی رسانه ها ی جمعی موضوع را بادقت ارزیابی و نویسنده سر مقاله را مورد بازرسی مطبوعاتی قرار دهد تا در آینده این گونه تخلفات مطبوعاتی صورت نگیرد.و جامعه هزاره را به تطبیق احکام قانون اساسی و سایر قوانین کشور باورمند سازند .
رویکرد ها
- سایت سر نوشت نوشته اوستا پیروز هروی هرات – افغانستان
- سایت خاوران زیر عنوان برگهايى از تاریخ پر درد ما نویشته نادیه فضل-
سایت سمنگان تحت عنوان ما زخمدار فاشیزم و تبعیضیم و فریادکردن حق ماست نويسنده: مسيح مهاجر
- یادداشتهای شخصی نویسنده مقاله . 7 – ماه اکتوبر – سال – 2007 - میلادی