پیام زینب مزاری

 

به مناسبت

  دوازدهمین سالروز شهادت رهبر شهید استاد عبد العلی مزاری 

  به نام خدایی که انسان را آفرید تا در پناهء آن عدالت جاودانه گردد.

همی نالم که بابا در برم نیست        شکوه سایه او بر سرم نیست

مرا گـــــــــر دولت عالم ببخشند     برابر با نگاه  پدرم نــــــــیست

در جنگل تاریک و تار، در میان شکوه درختان قد برافراشته، خانه ی گلی با بوی طراوت خاک، مشام دختری تنها را ، نوازش می داد. صدای غریب گریه می آمد، صدای ناله ای که تارو پود افکار دخترک را پاره می کرد. او تنهای تنها در خیالش به دنبال جوابی بر سوالاتش می گشت.

سوالاتی که از سه سالگی در ذهن او شکل گرفته و حال که 12 سال از وداع خونین پدرش می گذشت، هیچ کس پاسخگوی سوالات بی انتهایش نبود:

  چرا او تنها بود؟ چرا روح بزرگ و قلب کوچکش فقط به درد و غم و غصه انس گرفته بود؟ چرا او نمی تواند یکبار از اعماق وجودش خوشحال باشد؟ چرا او پدر ندارد؟ مادرش کجاست؟ چرا در چشمان غم زده ا ی مردم کشورش حس نگرانی است؟

    پدرم! ای تنها پاسخگوی سوالات بی انتهای من! هرچه از عمر من می گذرد و به مرگ نزدیکتر می شوم بوی خفقان و ستم بیشتر همه جا را فرا می گیرد. چرا هیچ کس نیست که دادرس مظلومان باشد؟

   پدرم ای اسوه عدالت! ای شکوه عبادت! ای مظلوم اسارت!

 در آسمان بیکران ، چشمانم رد پای از بال و پر زدنت را جستجو میکرد.

 در اعماق دریاهای بی انتها، درون صدف راز ها، چشمان من به دنبال مرواریدی بود که تا بیکران ها سفر کرده بود. تمام زمین و آسمان رابه دنبال شناختن وجودت زیر پا گذاشتم.

  به راستی آرمان کسی چون مزاری چی می تواند باشد؟

   من نه به عنوان دختر دلسوخته مزاری. بلکه به عنوان یک جوان آب وخاکم دوست دارم بدانم چرا او رفت؟ می خواهم بدانم میثاق با خون مزاری چه شد؟

  کجایید فرزندان مزاری ؟ بیایید باز هم با هم باشیم و بدانیم آرمانش چه بود و برای آن چه کرد؟

  آری! مزاری هم پدر بود، درست مانند پدرهای دیگر و چگونه یک پدر می تواند از همه چیز حتی از حلاوت ومهر دخترک دردانه اش بگذرد و محبتی را که به عنوان پدر از آن او ست در پای کودکان افشار بریزد. باز میخواهم بدانم که در این دنیای بی مروت چه کسی دست مهربانی بر سر یتیمان افشار می کشد ؟ 

   بیایید از خود بپرسیم چرا مزاری در مراسم های سالگردش خلاصه شده  و آن شور و شوق روزهای ابتدای شهادت مزاری کجا رفت؟ تا کی می خواهیم زیر بار ذلت باشیم؟ آیا می توان که بدون هیچ تقلایی فقط منتظر فرج الهی بود؟

     می دانم که تنها نیستم. فرزندان مزاری، باید دوباره خود جوش و پر شور برای تک تک قطره های خونش تلاش کنند، برای تک تک کبودیهای پیکرش. آن مردم دلسوخته که پیکر بابه مزاری شان را ،هزاران فرسنگ زیر باد و باران بر بالهای زخمی خود حمل کردند تا به جهانیان ثابت کنند، که اگر مزاری به خاطر اهداف آنها و تحقق ارزشهای معنوی از هیچ چیز دریغ نکرد، آنها نیز راه اش را ادامه خواهند داد.

  پدر مهربانم ! در آن روز که همچون کبوتران سبکبال بسوی آسمان پر کشیدی ، پیکر تو وقلب رنجور من شکسته شده بود و آسمان که طاقت دیدن کبودی های پیکر پاک و در هم شکسته ات را نداشت ، همچون من ومردم ات در سکوت سرد سایه های تنهایی دنیای بس ناجوانمرد گریست.

  پدر از جان بهترم !  من به عنوان تنها یاد گار تو با جوانان ملت ام به پیکر خونین ات قسم یاد میکنیم که تا آخرین قطره خون مان از اهداف والایت دفاع کنیم وبه صداقت وصف ناپذیر ات قسم یاد میکنیم که برای تحقق عدالت اجتماعی از هیچ تقلایی دریغ نورزیم. 

   بارها از خود می پرسم آیا ما می توانیم آن پیکر پاک و درهم شکسته را به فراموشی بسپاریم.؟ آن صدای عدالت را - که هنوز بعد از گذشت سالها از میان خرابه های غرب کابل به گوش می رسد -  به گذشته بسپاریم و ادعای جوانمردی کنیم؟

  آری درست است که پیکر پاک و خونینش را که بر سرخی لاله ها خود نمایی میکرد ، به تلی از خاک سپردیم، اما صدای رسای عدالت او هنوز هم گوش خود پرستان ظالم را کر کرده است.

  هرچند گاهی وقتی ابرهای آسمان خونینی دلم ، هوای باریدن می کنند و وجودم که تنهایی و نبودن تو را فریاد می زند، لحظه ای به کوهستان پر تلاطم تفکرم سرکی می کشم و در میان افکار آشفته ام به سوالی می رسم که به راستی نام و معنای " زینب " چیست؟

وقتی این سوال را در اوج تنهایی و نبودن سایه ی گرمت باز نگری کردم، باز به این حقیقت رسیدم که : پدرم رفت به بهای یتیمی و سرگشتگی زینب کوچک، تا زینبیان دیگر معنا یابد.

   هر چه سالهای متوالی از وداع خونین پدر می گذرد هنوزهم می    توان گرد یتیمی را بر صورتهای فرزندان مزاری احساس کرد. اما، ماآرمانهای بزرگمرد تاریخ مان را فراموش نمی کنیم. باز هم به دوردستها می نگرم که فرزندان مزاری در افق سرنوشت فردا پا به پای هم و در کنار هم ندای عدالت او را زمزمه می کنند:

    - این رسالت ماست که از هویت مردم خود دفاع کنیم.

   -  حقوق ملت مان را می خواهیم.

   در پایان به عنوان تنها یاد گار بابه ای صد پاره ای تان به نماینده گی از طرف خانواده ام کمال تشکر و قدر دانی را از شما فرزندان دلشکسته ی مزاری در تمام گیتی دارم.

                                     والسلام

                                   زینب مزاری

 

   فرستنده : حسین ورسی

 

 


بالا
 
بازگشت