اعتراض نامه استاد مهوش:

 

مصاحبه ئي جاويد فرهاد از من نيست!

 

 

خواننده گان، بيننده گان و شنونده گان عزيز من خواهران و برادران نازنين !

 

با کمال تاسف به اينوسيله به اطلاع عموم هموطنان عزيز القدر ام در هر گوشه و کناري افغانستان عزيز که تشريف دارند يا که در کشورهائي ديگر زنده گي مي کنند رسانيده مي شود که مصاحبه اي زير عنوان « موسيقي هم حس مي شود و هم درک » بقلم جاويد فرهاد که گويا با من و از زبان من تهيه شده و به جرايد داخل مملکت و هم به چندين سايت انترنتي به چاپ رسيده است ، کاملاً جعلي بوده که نه من در آن مصاحبه و سوال جواب کدام نقش داشتم و نه اصلاً چنان مصاحبه اي با من صورت گرفته است .

 

خواندن و ديدن اين مصاحبه کاذبانه و مطلقاً يک طرفه که پس از چند ماه از طريق بعضي دوستان نزديک و علاقمندان ام به اطلاع من رسانده شده است   براي من سخت قابل تعجب مي باشد و من هنوز هم درک کرده نمي توانم که هدف و مرام آقاي جاويد فرهاد از ارتکاب يک چنين عملي که هم سوال و هم جواب سوال خود را خود ايشان مطرح کرده اند ، واقعاً چه مي باشد ؟

 

هنرمندان و ژورناليستان و نويسنده گان بايد داراي قلب و دماغ صادق مثل آينه باشند و از اين نوع اعمال ناروا کاملاً بدور باشند که بخاطر شهرت طلبي خود شخصيت ديگران را وسيله قرار بدهند تا خود را بطريقي مطرح نمايند .

 

مصاحبه متذکره که قطعاً با من صورت نگرفته ، در قسمت جواب ها از زبان من داراي يک سلسله جملات و کلماتي مي باشند که من آن را از شان هر هنر مند بدور مي دانم .  

 

من از انجمن بين المللي دفاع از حقوق هنرمندان مهاجر مقيم ايات متحده امريکا رسماً تقاضا مي کنم تا اعتراض نامه فعلي مرا به سمع همه مردم شريف و نجيب افغانستان برسانند و از آقاي جاويد فرهاد خواهش کنند تا بخاطر اين عمل شان از مردم بلا کشيده و زجر ديده ما معذرت بخواهند و در آينده مرتکب چنين عمل نگردند .

 

با احترام

 

استاد مهوش هنرمند خدمتگار شما

 

از طريق : انجمن بين المللي دفاع از حقوق هنرمندان مهاجر مقيم ايات متحده امريکا

 

International Association of Immigrant Artists' Rights (IAIAR)

4237 Seminary Road

Alexandria , United Sates 22312

 

Tel: 1 – 703 – 845   – 1009

Fax: 1 –   703 – 820 – 6352

 

iaiar1998@gmail.com

 

 

متن مصاحبه جعلي با استاد مهوش:

http://khawaran.com/JavidFarhad_UstadMahwash.htm

 

 

 

استاد مهوش: موسيقي هم حس مي شود و هم درک

 

  گفتگو:  جاويد  فرهاد

گپ هايي از شهبانوي موسيقي کشور

وقتي صدايش رامي شنوي، احساس مي کني چيزي زير پوستت مي دود، چيزي دراندرونت به صدا درمي آيد، صداي اين صدارا با خونت لمس نموده ودر رگ هايت حسش مي کني. هنگامي که مي خواند:" درآن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم+ به آن اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم"، عطر صدايش روي گلدان احساست مي شگفد، آن گاه به اين دريافت ژرف مي رسي که صداي ناب و آواز ملکوتي، عطيه ايست از جنس موهبت الاهي که به هر کس وهر آدمي داده نمي شود......

بي ترديد اين صدا، صداي" شهبانوي موسيقي" کشور، استاد فريده مهوش است. هرگاه که استاد گلو صاف مي کند و از آبشار شفاف صدايش، ترانه و ترنم فرو مي ريزد، بزرگيش را مي فهمي واز ته دل به وي آفرين مي گويي. باتوجه بر همين پنداشت (وبراي فهم بيشتر ديد گاه هاي استاد در بارهء هنر موسيقي) گپ وگفتي را با وي انجام داده ايم که پيشکش مي گردد:

استاد سلام ؟

 استاد مهوش: شماسلامت باشيد. روزهاي تان آبي آبي و لحظه هاي تان آفتابي باشد.

آيا از سفرتان به افغانستان راضي هستيد؟

استاد مهوش: بلي و بسيار روز هاي خوش و خاطرات فراموش ناشدني از مردم عزيز و سرزمين سترگم داشتم ودارم.

استاد گرامي، اگر اجازه بدهيد، مي خواهم از پراگنده گي در پرسش ها و پاسخ جلو گيري شود و گفت و شنود ما صرف در حوزهء هنر موسيقي و ديد گاه هاي شما در اين زمينه اختصاص بيايد؟

استاد مهوش: بسيار خوب من درخدمتم:

با سپاس مي خواهم در وهلهء نخست بپرسم که تعريف شما از موسيقي چيست وبا چه ديد مفهومي به اين مقوله مي نگريد؟

استادمهوش: به نظر من هنر به صورت مجموعي تعريف ناپذير است؛ زيرا تعريف محدوده يي است که هنر را "تحريف" مي کند، و اتکأ بر مقوله ي تعريف، نوعي محدوده آفريني در برابر هنر است. وقتي که براي نخستين بار با همچو سئوالي رو به رو شدم، همان بيت معروف خداوند گار بلخ، جلال الدين محمد، به ياد م آمد که گفته است:

"گــــر بريزي بحر را درکوزه يي

چند گنجد قسمت يک روزه يي"

وبه استناد از قول معروف، هنر بحري است که در کوزهء تعريف و تعابير نمي گنجد؛ مثل آسمان بي پهناست و هر کجا بروي بر فراز سرماست.

جناب استاد مي خواهم با اين ديد گاه مثالي را در عرصهء موسيقي بياوريد و....

استاد مهوش: (پوزش مي خواهم که حرف تان قطع شد) ببينيد، موسيقي به يک تعبير، مجموعه يي از "سُر، لي و تال" است و اين سه عنصر ساختاري، شکل دهندهء راگ ها وراگني هاي برگرفته از متن راگ هاي مختلف است. اگر موسيقي رابه طور يکسويه تنها مجموعه يي از سُرتعريف کنيد، لي از تعريف باز مي ماند واگر تنها آن را هنر "سُرولي" تعريف نماييد، "تال" که بخش مهم و سازندهء موسيقي است از تعريف بيرون مي ماند، بنابرين موسيقي به هيچ و جه محدودهء تعريف رانمي پذيرد و مانند آسمان خداوند(ج) بي انتهاست.... در هرجا بروي هست و در هراحساسي، ذوقي براي شنيدن آن موجود است.

از ديد شما آيا موسيقي از جنس مقوله هاي حسي است يادرکي، به زبان ساده تر: آيا موسيقي بيشتر درک مي شود و ياحس ؟

استاد مهوش: به نظر من موسيقي دو مرحله دارد: يکي درکي و ديگري هم حسي. در يک مرحله مي تواند قابل درک و فهم باشد و در مرحلهء ديگر مي تواند قابل حس شود؛ اما با اين تأکيد که چون موسيقي علاوه برجنبهء علمي بودنش، بيشتر باسليقه و ذوق آدمي سروکار دارد، قدرت حسي آن، برتر از مرحلهء درکي و فهمايي آن است.

مي خواهم اين مسأله را بيشتر کالبد شکافي کنيد و دراين زمينه، مثال کوچکي بدهيد ؟

-             استاد مهوش: مرحله ي درکي زماني در عرصه ي موسيقي به وجود مي آيد که آميزش موسيقي با شعر صورت مي گيرد. به گونه ي مثال وقتي که زمزمه مي کنيم:

" بشنو از ني چون حکايت مي کند
از جدايي هـــــا شـــکايت مي کند"

(استاد با آواز جاودانه اش اين بيت را زمزمه مي کند ) اين آميزش شعر با موسيقي، افزون بر مرحله ي حسي بودن، مرحله ي درکي را نيز در ذهن شنونده تداعي مي کند و موسيقي، چاشنيي براي تأثيرگذاري بيشتر شعر در مرحله ي درکي آن مي شود.

اما وقتي شما صداي ( آ، آ، آ ) و يا " سرگمي" را از حنجره تان بيرون مي کشيد، اين " آ " و سرگم به خودي خود مفهوم درکي ويژه را از لحاظ معنايي و فهمايي ارائه نمي دهد؛ ولي بر عکس، حس عجيبي را در وجودتان بيدار مي کند و در ذهن و روان شما تأثير مي گذارد.

با توجه به همين مسأله است که هنر موسيقي، در يک مرحله، زمينه ي درکي پيدا مي کند و در مرحله ي بعدتر، حسي مي شود.

·             - به کدام راگ ها بيشتر علاقه داريد؟

-             استاد مهوش: راگ " درباري"، " يمن " و "بيروي" را به خاطر عظمت بي همتايش بسيار دوست دارم ؛ ولي از جمله ي راگ ها ي تراژِيدي به " سوني "، " شيوار نجني" و " بيرو" علاقه ي وافر دارم.

-             چرا به راگ هاي تراژيدي دلچسبي خاصي داريد، آيا مي تواند عامل مشخصي داشته باشد؟

-             استاد مهوش: ببينيد، راگ هاي تراژيدي و راگني هاي مشتق شده از نفس اين راگ ها، حالت تزکيه ي عجيبي را براي آدم مي دهد. با توجه به مقوله ي تراژِيک در موسيقي، لذت تلخ اما غير قابل وصفي دارد.

-              تراژِيدي، انسان را براي درک و حس مشترک دردهاي ديگران آماده مي سازد. موسيقي تراژِيک به نظر من، نقطه ي گره خوردن عواطف هنرمند با مخاطبان است.

·             - تا چه حد بحث مقوله ي هنر براي هنر را مي پذيريد؟

-             استاد مهوش: من بر عکس اين مسأله مي انديشم. به نظر من هنر در خدمت مردم و اجتماع بايد باشد؛ زيرا هنر و هنرمند، موجود برخاسته از خود اجتماع است و چيزي هم فراتر از خدمت به اجتماع و مردم وجود ندارد. اما ياد ما باشد که اين تأکيد به معناي " عوام زده گي در هنر" نيست، بلکه به مفهوم برقراري ارتباط دو طرفه ي هنر و هنرمند، با مردم و جامعه است.

·             - در مورد کساني که از روش و شيوه ي شما در هنر موسيقي پيروي ( و به نحوي تقليد) مي کنند، چگونه مي انديشيد، آيا از اين تقليد و دنباله روي راضي هستيد و يا نه ؟

-             استاد مهوش: من به تعبير عوام: خاک پاي همه ي هنرمندان هستم. به نظر من، هر هنرمندي، با توجه به ويژه گي هاي هنري کارش، قابل تحسين است. هرکه اگر به تعبير شما از من پيروي مي کند، برايم مايه ي مباهات و افتخار است. هنر منحصر به فرد، گروه، قوم و يا ملت خاصي نيست. از ديد من هر آوازخوان و هنرمندي، مخاطبان و علاقه مندان ويژه ي خود را دارد. هيچ کس، همه کس نيست، هر کس با خودش و براي مخاطبانش مطرح است. مهم اين است که هرکه علاقه مند خاص خود را دارد.

·             - وضعيت کنوني موسيقي کشور را چگونه يافته ايد؟

- استاد مهوش: مثل هر بخش زنده گي، هنر موسيقي نيز متأثر از تحولات سه دهه ي اخيربوده است؛ اما چيزي که برايم در پهنه ي موسيقي افغانستان نويد بخش است، حضور چهره هاي جديد در عرصه ي موسيقي است. جوانان امروز، با پشتکار بسيار به هنر موسيقي رو آورده اند؛ اما چيزي که مي تواند مکمل اين يادگيري و پشتکار باشد، رياضت و تحمل مشقات زياد در اين زمينه است؛ زيرا افزون برداشتن ذوق، تحمل مشکلات و فايق آمدن بر ناملايمات، پيروزي ديگري در عرصه ي فراگيري موسيقي، پنداشته مي شود.

براي رشد و گسترش هنر موسيقي، چه طرح ويژه يي را پيشنهاد مي کنيد ؟

استاد مهوش : اتکأ بر ارزش هاي هنر اصيل موسيقي کشور وتوجه به معرفي اين هنراصيل در پنچ قارهء جهان، يکي از پيشنهادات من است.

جناب استاد در پايان گفت و گو و به عنوان پايان خوب، مي خواهم غزلي را زمزمه کنيد؟

استاد، حنجره اش را صاف مي کند و باصداي گرمش آرام مي خواند:

"گفتي غزل بگو، چه بگويم ؟ مجال کو؟

شيرين من، براي غزل شور و حال کو؟

پر ميزند دلم به هواي غزل، ولي

گيرم هواي پرزدنم هست، بال کو؟

گيرم به فال نيک بگيرم بهار را

چشم و دلي براي تماشا و فال کو؟

تقويم چهارفصل دلم را ورق زدم

آن برگهاي سبز سرآغاز سال کو؟

رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماند

حال سئوال و حوصله قيل و قال کو؟"

 

سپاس فراوان از شمااستاد!

استاد مهوش: از شماهم تشکر (به پايان آمد اين دفتر حکايت هم چنان باقي)

 

 

 


بالا
 
بازگشت