محمد اسحاق فياض
Mif_1967@yahoo.com
بحران امنيت ملي درگستره سنتي جنگ و دخالت خارجي
امنيت ملي مقوله اي است كه افغانستان سخت بدان نياز دارد، به همين دليل مي طلبد كه اين مفهوم درميان تحليل گران سياسي درافغانستان از راههاي مختلفي مورد ارزيابي و تجزيه تحليل قرار گيرد. البته راجع به مفهوم تئوري امنيت ملي مباحث زيادي را مي توان در دانش سياسي بدست آورد و اين مباحث لازم است در مجلات تحقيقي و علمي براي دانش پژوهان به نشر سپرده شود. با همه اهميتي كه اين پديده درجهان كنوني دارد، دانش هاي سياسي، اجتماعي و فلسفي نتوانسته تعريفي كاملي ازان ارايه نمايند و اين مقوله نيز چون ساير مفاهيم و كارواژه هاي به كار گرفته شده دراين دانش ها در دايره اي از بساطت معاني سرگردان مانده است. اشتباه اساسي خواهد بود اگركارواژه هاي اين دانش ها در دايره تنگ مفاهيم رياضي و يا فيزيك تعريف شود كه كاري است عبث و بيهوده. ولي اين تلاش ها دراين راستا نيست بلكه تعاريف متعدد از اين كارواژه ها نشان مي دهد كه دانشمندان علوم اجتماعي و انساني سعي ميكنند دايره معنايي آن را با واقعيت هاي بيروني نزديك ترسازند.
با توجه به اين پس منظر وقتي دراين نوشته از امنيت سخن گفته مي شود مفهوم سنتي و قديمي امنيت ملي در نظراست، نه مفاهيم مدرن ديگر آن كه درسايه گسترش دانش هاي انسان و تكنولوژي به خود گرفته است. بر اساس برداشتسنتي از امنيت ملي، کليه تهديداتي که امنيت ملي يک کشور يا واحد ملي را در معرض تهديد قرار ميدهد، منشا خارجي و ماهيت نظامي دارد. برخلاف مفهوم سنتي امنيت ملي، در برداشت و تعريف جديد از اين كارواژه، محور اصلي که بدان پرداخته و مورد توجه واقع ميشود، ابعاد داخلي امنيت ملي و نگرش غيرنظامي است و دراين مفهوم بيشتر محورهاي اقتصادي، فرهنگي، احترام نگذاشتن به افكار عمومي مردم و نيز تضاد طبقاتي و...مورد توجه واقع مي گردد. هرچند كه درچالش هاي امنيت ملي افغانستان دايره مفاهيم جديد اين كارواژه نيز ممكن است دخيل باشد،اما آنچه درشرايط فعلي افغانستان را به يك بحران امنيتي مواجه ساخته مفهوم سنتي اين كارواژه است، يعني دخالت هاي خارجي و شورشهاي نظامي. اگر به پس منظر تاريخي سي ساله تحولات اخير افغانستان نگريسته شود روشن مي شود كه آنچه افغانستان را به قهقرا سوق داده و كشور رابه يك ويرانه تبديل ساخته و سرانجام بحران عدم امنيت درافغانستان به يك خطر و تهديد بين المللي تبديل گرديده است، مفهوم سنتي اين كارواژه بوده نه مفهوم جديد آن.
بحران داخلي امنيت ملي كشور مارا در شرايط فعلي فعاليت ها و شورش هاي شبه نظامي تشكيل مي دهد كه ريشه در دخالت ها و منافع خارجي دارد.طالبان گروه شورشي شبه نظامي است كه با گروه تروريستي القاعده پيوند ناگسستني دارد و از سوي كشورها و يا دست هاي خارجي مورد حمايت قرار مي گيرند. اهداف نظامي كه اين گروه دنبال مي كند با توجه به دايره مفهومي امنيت ملي ممكن است مفاهيم سنتي و جديد اين كار واژه را شامل گردد، چون برخي از انگيزه هاي اقدام نظامي طالبان عوامل اعتقادي دارد،اما اگر هسته دروني اين باور شكافته شود، روشن خواهد شد كه نفس اين عقايد و باورها درافغانستان بحران امنيت ملي را ايجاد نكرده است،آنچه بحران را بوجود آورده نماد هاي بيروني اين باور است كه درقالب خشونت نظامي و انتحار تبارز كرده است، پس بازهم دايره اين مفهوم به همان گستره سنتي خود محدود مي گردد و جنگ، شورش ها و انتحارهايي را شامل مي شود كه بحران امنيت ملي را بوجود اورده است. براين اساس ممكن است عوامل دروني درتقويت يك جريان امنيت برانداز كمك كند، اما آنچه كارويژه امنيت ملي شامل آن مي گردد، نماد بيروني است كه بحران امنيت ملي را بوجود آورده است. در تقويت گروه طالبان عوامل زياد داخلي ممكن است دخيل باشد از قبيل افزايش كشت، توليد و قاچاق مواد مخدر كه درآمد هنگفتي نصيب طالبان مي گردد و اين فرايند براي طالبان بزرگ ترين كمك اقتصادي را به بار مي آورد و نيز باورهاي سنتي و قبيله اي اقوام ساكن درجنوب كشور ممكن است بستر مناسبي باشد براي تقويت طالبان و انگيزه هاي افزايش خشونت هاي جنگي و مليشه اي، ولي هيچ گاه نماد بيروني اين دو پديده بحران امنيت ملي را به صورت مستقل بوجود اورده نتوانسته است تا دردايره مفهومي كارواژه امنيت ملي قرار گيرد وهردو مفهوم سنتي وجديد آن را شامل گردد.
براين اساس ناامن شدن بخش هاي وسيعي از ولايات جنوب، جنوب شرق، شمالشرق و اطراف پايتخت كشور، معلول حملات نظامي، كمين ها، اختطاف ها و انتحارهاي خونيني است كه گروه طالبان و برخي از افراد خارجي وابسته به گروه القاعده، انجام مي دهند وامنيت و آرامش وثبات را از مردم ونظام حاكم مي گيرند.
دومين عاملي كه در مفهوم سنتي امنيت ملي گنجانده شده است دخالت هاي خارجي است، دخالت هاي خارجي مي تواند به معني دست اندازي و غارت ثروت هاي ملي يك كشور باشد كه بحران امنيت را پديد مي آورد و نيز دست اندازي هاي خرابكارانه از قبيل تقويت گروههاي سياسي و ايجاد آشوب و برهم زدن امنيت يك كشور. طبيعي است وقتي دست هاي خارجي دريك كشوري دراز مي گردد، انگيزه هاي متعددي ممكن است وجود داشته باشد؛ اما آنچه دردايره مفهومي امنيت ملي مهم است نماد بيروني و نتيجه عملي اين گونه دخالت ها است كه باعث برهم زدن امنيت ملي گرديده و بحران امنيت را بوجود آورده است. همانطوري كه عامل جنگ در طول سي سال گذشته بزرگ ترين بحران امنيت ملي را درافغانستان ايجاد كرده است، دخالت هاي خارجي نيز بزرگ بحران امنيتي را درافغانستان ايجاد كرده است.گاه دخالت هاي خارجي با اقدامات نظامي داخلي چنان با يك ديگر گره مي خورد كه هردو يك شكل ظاهري به خود مي گيرد و نظاميان وشبه نظامياني كه جنگ و شورش ها را به بارآورده اند، خود به عوامل وسربازان كشورهاي خارجي تبديل مي گرند.
درسي سال گذشته سربازان دولت كمونيستي كابل به سربازان شوروي سابق تبديل شده بودند كه عليه مجاهدين مي جنگيدند و برخي از مجاهدين و گروه طالبان به سربازان پاكستان تبديل شده بودند كه بايد از كالاهاي تجاري صادراتي اين كشور به طرف آسياي ميانه، حفاظت مي كردند ويا ديگر اهداف اين كشور را دنبال مي نمودند و امنيت ملي و ثبات افغانستان را به بحران مي كشيدند.
طبيعي است كه پاكستان به دليل مشكلات مرزي خط ديورند كه درگذشته با افغانستان داشت و نيز اهداف توسعه طالبانه اي اين كشور، به افغانستان دست اندازي كرد وبا تقويت و رشد طالبان به اين دخالت ها ادامه داد وزمينه ساز دخالت هاي گروه تروريستي القاعده در افغانستان و لانه سازي اين گروه تروريستي در منطقه گرديد و بحران امنيت ملي درافغانستان را به يك تهديد بين المللي تبديل كرد. و نيز برخي ديگر از كشور هاي همسايه به دليل رقابت هاي بين المللي كه با ديگر كشور ها دارد، به تقويت گروه طالبان مي پردازد و به اين گروه اسلحه مي دهد. بدين ترتيب دخالت هاي ديگر كشورها درافغانستان نمود عيني و ظاهري پيدا مي كند كه امنيت ملي را درافغانستان به بحران مواجه ساخته است.
متاسفانه طبيعت بحران امنيت ملي چنان است كه اگر ادامه پيدا كند دامنه وسيعي به خود مي گيرد و با اهداف وانگيزه هايي كشورها و گروههاي متعدد پيوند مي خورد و زايش بحران در هرنقطه اي ازمنطقه، درديگر مناطق نيز تاثير خود را مي گذارد. مثلا افراط گرايي و تفسير افراط گرايانه از اسلام كه در دامن جنگ و خشونت زاده شد و رشد يافت، اكنون دامن گيرپاكستان نيز شده است، يعني بحران امنيت ملي درافغانستان بستري براي تولدافراط گرايي گرديد و با حمايت دست هاي خارجي رشد يافت و اكنون اين فرزند ناخلف دست به گريبان كساني دراز كرده كه روز گاري پرورش شان داده بود. ازآنجايي كه افراط گرايي و گروه هاي جنگ افروز ارتباط زنجيره اي با افغانستان و مناطقي از كشورهاي همسايه دارد، هرتحول نظامي و سياسي كه در اين منطقه رخ دهد، درفرايند امنيت ملي افغانستان تاثير گذار خواهد بود. مثلا هرقدر گروههاي افراطي در سوات و باجور و وزيرستان تضعيف شود، از شدت بحران ملي درافغانستان كاسته مي شود.
از انجايي كه افغانستان بدون دخالت نيروهاي خارجي نمي تواند امنيت خود را تامين كند از اين جهت حضور نيروهاي خارجي حافظ امنيت نيز بر شدت حساسيت هاي بين المللي افزوده است و كشور هاي رقيب جامعه جهاني حاضر درافغانستان در تلاشند تا با ايجاد و تداوم بحران امنيتي و نيز اهداف ديگري كه ممكن است داشته باشند، به گروهاي شورشي كمك مي كنند. روسيه كه اكنون به يكي از قدرت هاي جهاني مخالف غرب تبديل مي گردد، ممكن است به دليل مخالفت باحضور كشور هاي غربي درافغانستان، امنيت ملي كشور مارا به چالش بكشاند.
به هرحال آنچه گفته آمديم اين نتيجه بدست مي آيد كه بحران امنيت ملي درافغانستان از سي سال گذشته تا كنون شورش هاي مسلحانه و جريان شبه نظامي گري بوده كه به نفاق ملي منجر شده وگروه طالبان همين روند را بعد از مصالحه كنفرانس بن نيز ادامه داده و از خشونت و خون ريزي دست نكشيده اند و نيز باآن كه انتظار مي رفت با استقرار نظام دموكرات و قانوني درافغانستان دخالت هاي بيگانه گان از افغانستان قطع گردد، ولي متاسفانه اين فرايند همچنان ادامه دارد و كشورهاي مختلف با دست اندازي به افغانستان اهداف و خواسته هاي خود را به پيش مي برند و امنيت ملي كشور ما را به چالش مي كشانند. براين اساس تا زماني كه شورش هاي نظامي و جريان مليشه گرايي و شبه نظامي گري چه درقالب طالبان و چه با نام ها و عنوان هاي ديگراز اين سرزمين رخت برنبندد و دخالت هاي كشورهاي خارجي از اين كشور قطع نگردد، بحران امنيت ملي همچنان درافغانستان ادامه خواهد داشت.