محمداسحاق فياض

 

بني آدم اعضاي يك ديگردند

(به بهانه نامه سر گشاده روشنفكران ايراني درباره مهاجرين افغان)

 

در حالي كه دولت جمهوري اسلامي ايران برنامه گسترده اخراج اجباري مهاجران افغاني را به شدت دنبال مي كند و بفكر هيچ گونه پيامد فرهنگي، سياسي و انساني آن نيست، در اين ميان جمعي از فرهنگيان، نويسندگان،شاعران و هنرمنداني ايراني طي نامه سرگشاده نسبت به اخراج اجباري مهاجران افغاني به دولت ايران اعتراض كرده اند. در بخش هاي اين نامه آمده است:« از نيمه سال گذشته خورشيدی که سياست‌های اعلام شده دولت ايران برای اخراج کارگران و مهاجران افغانی مقيم ايران به اجرا گذاشته شد، روز به روز گزارش‌های تاسف‌آورتری در اين‌باره به گوش می‌رسد. به‌ويژه آن‌چه بسيار مايه نگرانی شده است، گزارش‌هايی است که اخيراً از به‌کارگيری قوه قهريه و اعمال خشونت پوليس دربرخورد با کارگران و مهاجران افغان منتشر می‌شود.»

اين نامه را بيش از 200 تن از فعالان فرهنگي، هنري و سياست مداران اصلاح طلب و نوانديش ايراني امضا كرده اند، تاكيدارندكه« اخراج مهاجران افغان در شرايطی که هنوز کشورشان دستخوش ناآرامی‌‌های پيامد جنگ‌های اخير است و در شرايطی که هنوز معيارهای حداقلی زندگی و امنيت در بسياری از مناطق اين کشور متزلزل و دور از دسترس است، سياستی غير انسانی و ناپذيرفتنی است.»

رسانه هاي دولتي ايران شادمانه اظهار مي دارند كه  با اخراج افغاني ها صدها هزارايراني بيكارصاحب كارمي شوند زيرا وجود افغانها در ايران با عث تضییع فرصت های اشتغال برای ایرانیان به شمار مي رود، اما روشنفكران ايراني اين تحليل را نيز قابل قبول ندانسته و نوشته اند:« حتی در صورت صحت چنين استدلالی، راه حل در پيش گرفته شده باز هم غير انسانی و محکوم است. به علاوه، در شرايطی که دولت اجازه تحقق ساده ‌ترين خواست‌های نيروی کار داخلی همچون شمول فراگير قانون کار و بيمه‌های تامينی، و حق داشتن سنديکاهای مستقل کارگری را برای تامين امنيت کار و جلوگيری از بیکاری نمی‌دهد، توسل به استدلال‌هايی از آن دست که در بالا آمد بيشتر پرسش برانگيز است.»

روشنفكران ايراني هم چنين از ادبياتي كه امروزها رسانه هاي جمعي دولتي ايران( راديوها، شبكه هاي تلويزيوني و روزنامه ها) نسبت به افغانها به كار مي برند، انتقاد كرده و از دولت ايران خواسته است:«از نوعی از ادبیات نفرت علیه مهاجران در هفته های اخیر مشاهده شده پرهیز کنند.» اين روشنفكران از دولت خواسته است تا محدويت هاي كه براي تحصيل كودكان افغاني درايران رواداشته مي شود، بر طرف نمايد. در اين نامه آمده است:« از جمله اين محدوديت‌ها می‌توان به محروميت غيرانسانی اعمال شده برکودکان افغان برای تحصيل در ايران اشاره کرد که مدت‌هاست به انحاء گوناگون پیگيری می‌شود. همچنين گزارش‌های تاسف ‌آوری درباره محدوديت ارائه خدمات درمانی به مهاجران نيز وجود دارد.»

نوانديشان ايراني در پايان اين نامه سرگشاده ازدولت ايران خواسته اند تا روند اخراج اجباري مهاجران افغان را ازايران متوقف كنند.« ما امضاکنندگان اين نامه خواهان توقف طرح اخراج مهاجران افغان و رفع محدوديت‌ها و محروميت‌هايی هستيم که در راستای اجرای اين طرح اعمال می‌شود. ما به مجريان و طراحان سياست‌های مورد بحث هشدار می‌دهيم که اعمال آنان می‌تواند سوای همه سويه‌های غيرانسانی وغيراخلاقی‌اش، پيامدهای جبران‌ناپذيری بر روابط ما با همسايگان افغان‌مان داشته باشد. ما خواهان رفتاری برابروانسانی با مهاجران هستيم و بهترين سياست را در مورد آن‌ها سياستی می‌دانيم که برپايه اصول برابری همه انسان‌ها و ملاحظه حسن همجواری با ملت افغانستان طرح شده باشد.»

در چنين شرايطي كه ازسوي دولت ايران جز زور، اجبار و خشونت نسبت به مهاجرين چيزي ديگري وجود نداشت، نامه سر گشاده روشنفكران ايراني در واقع مرهمي برزخم هاي نا سوري است كه  بر پيكرمهاجران افغاني در طي كمتر از يك ماه وارد آمده است. نامه اين برادران و خواهران نشان داد كه  با تمام نا اميدي ها در ايران كساني پيدا مي شوند كه نسبت به مهاجران افغاني ديد انساني دارند و با آنان  احساس اشتراك فرهنگي، زباني و مذهبي مي كنند و ازهمه مهمتر نسبت به مهاجران به عنوان يك پيكره انساني مي نگرند و درد و رنج آنان را قابل تحمل نمي دانند و به ناچار زبان به اعتراض مي گشايند و با مهاجران احساس همدردي و غمشريكي مي كنند.

  به هر حال اين قلم به عنوان يك نويسنده افغاني از صميم قلب از اين دوستان هم فرهنگ، همزبان، همسايه و انساندوست و روشنفكر خود تقدير و تشكر مي كنم و به آنان دست مريزاد مي گويم و آروز مي كنم كه: همسايه! خانه تان هميشه آباد و سرزمين تان از گزند حوادث مصون باشد!

نامه اين روشنفكران عزيزمرا به ياد چند سال پيش مي اندازد كه در اوج سالهاي خفقاني دوران طالبان و ناميدي ها نوانديشاني در ايران به حمايت از مهاجراني افغاني برخواستند. مهاجران عزيز خوب به خاطر دارند كه سالهاي 1377 تا سال1380 اوج بدبختي براي مهاجران افغاني در ايران بود، زيرا صدها هزار آواره از جنگ طالبان بدون سرپناه به سوي ايران سرازير شده بودند، آنان نه مدارك اقامتي داشتند و نه كار و درآمدي. از آن جايي كه اين مهاجران از سوي هيچ نهادي حمايت نمي گرديدند، عده اي در ايران آنان را توهين و تحقير مي كردند و مورد اذيت و ازار قرار مي دادند. در چنين وضعيتي جمعي ازنهاد هاي روشنفكري در ايران چند سمينار و برنامه هاي حمايتي را براي مهاجران افغان روي دست گرفتند، يكي ازاين سمينارها حمايت از زنان و كودكان مهاجرافغان بود كه درآن سمينار نحوه برخورد ايرانيان نسبت به مهاجران افغاني مورد نقد قرار گرفت و توجه بيشتر ارگانهاي بين المللي را نسبت مهاجرين افغاني خواستار گرديدند. اين برنامه ها كه ازسوي انجمن دفاع از قربانيان خشونت، انجمن زنان ايران ونهاد امور زنان رياست جمهوري و... دنبال مي گرديد، تاثيرات مثبت براي مهاجرين داشت.خوب به خاطر دارم وقتي خانم شادي صدر در آن سمينار از نحوه برخورد ايرانيان با مهاجران افغاني انتقاد مي كرد، اشك در چشمان بسياري از مهاجران حاضر در سمينار جاري شده بود. براي من بسيار جالب بود كه در شرايط ياس آلود و غمبار مهاجرين افغاني، تعدادي از روشنفكران ايراني را مي ديدم كه ازجان و دل براي بهبودي وضعيت مهاجران تلاش مي كردند و به دولت آقاي خاتمي فشارميآوردند كه نسبت به مهاجران افغاني توجه نمايند. يكي از اين تلاش ها نامه آقاي محسن مخملباف كار گردان معروف ايراني دراين مورد به آقاي خاتمي رئيس جمهور وقت ايران بود. در سال 1380 نيز دولت وقت ايران تصميم به اخراج  گسترده مهاجران از ايران گرفته بود كه از سوي برخي از روشنفكران ايراني از جمله آقاي مخملباف مخالفت صورت گرفت. در نامه آقاي مخملباف چنين آمده بود:«اكنون به يكباره بي آن كه علت مهاجرت افغان كه ناامني و گرسنگي است از بين رفته باشد تصميم به اخراج فوري آن ها گرفته است. چنين اقدامي ( در شرايطي كه جامعه افغان به دليل خشكسالي و قحطي، بيش از 20 سال گذشته، نيازمند توجه جامعه جهاني و به ويژه نيازمند توجه همسايگان خويش است) تنها يك نوع واكنش ناشي از خستگي است تا عملي خردمندانه. ما مردم ايران فراموش كرده ايم كه اگر ما از ميهمان نوازي خسته شده ايم، آواره افغان نيز از زيستن موقت و كولي وارخود به عنوان يك ميهمان خسته شده است و اگر مجبور نبود هيچ گاه تن به اين آوارگي مزمن نمي داد.» و نيز در اين نامه خواسته شده بود كه براي ريشه كني بيسوادي مهاجران افغان در ايران تلاش صورت گيرد. آقاي خاتمي نامه آقاي مخمالباف را مورد توجه قرار داد و به وزير آموزش و پرورش ايران دستورداد تا افغانهاي بيسواد براي سواد اموزي ثبت نام كنند و اخراج گسترده افغانها را از ايران نيزلغوكرد.

روشنفكران و نويسندگان افغاني به عنوان تقدير و تشكراز مخملباف تقديرنامه اي را امضا كردند. تعدادي از نويسندگان و ژورناليستاني افغاني كه اين تقدير نامه را امضا مي كردند هنگام امضا، اشك در چشمان شان حلقه زده بود.

به هرحال همدردي نوانديشان عزيز ايراني نسبت به مهاجران افغاني، نشانه پيوند عميق تاريخي و فرهنگي ميان مردم ايران و افغانستان رابه اثبات مي رساند، هر چند كه عده اي در تلاشند تا اين پيوند خدشه دار گردد، و از طرفي امروز مردم افغانستان در گرداب مشكلات گرفتارند وتحمل برخي از همسايگان را لبريز كرده است، اما شب نمور و لب تنور نيز مي گذرد و فقط اين پيوند ها و همدردي هاست كه باقي مي ماند. همدردي كه از نگاه انساني سرچشمه گرفته و جز اين شعر نمي تواند آن را تفسير نمايد كه:

بني آدم اعضاي يك ديگردند

كه در آفرينش زيك گوهرند

 چو عضوي بدرد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار.

 

 

Mif_1967@yahoo.com

 

 


بالا
 
بازگشت