رازپنهاني ، دردل اقاي خالدصديق،نگارنده ي كتاب خاطرات زندان ستمگرانه ي نادرغدار !
درتلويزيون آريانا افغانستان آقاي مسكينيار،بخش برنامه ي خانم زهره داود يوسف به زمان اروپا شب 30-9-2007 ، مهمان بنام آقاي خالدصديق تشريف داشتند كه خود يكي از نگارنده گان كتاب خاطرات زندان دوره ي استبداد محمد نادر خان ديره دونيست . اين شخص نظر به گفتار خودش از تبارمبارزين دوره ي مشروطه خواهان خاندان چرخي مي باشد كه از سن شش سالگي با خانواده هايش الي بيست سالگي در زندان اين شاه خود ساخته وانگريزپذيرفته ظالم سپري كرده است كه وي شاهد جان دادنهاي بسا خويشاوندان نزديكش وديگر مبارزين بيگناه ديگرانديش ، دراين زندان بوده است .
جالب گپ دراين مي باشد كه خانم مهماندار، هيچ وقت، بيان سخن راستين براي اين آقا نمي داد وكوشش ميگرديد كه اين آقا بيشتر سخن وگپ آورد اين خانم را تكرار نمايد واين خانم را يك نوع ترس وحيا از بي حيايي خاندان جلاد وستمگر نادر غدار، بي قرار ساخته بود ويك سره اين جلاد خون آشام را بنام اعلا حضرت نادر شاه شهيد ياد ميكرد واين واژه را در پيشگاه كسي تكرار ميكرد كه مهمان برنامه كسي است كه خودش عكسهاي خانواده اش را توسط نادرانگريز مزدوربه نيستي كشانيده شده اند، يكايك به بيننده گان نشان ميداد واين خانم قبيله دوست ونادر پسند، اين خون آشام سفاك را بازهم شهيد خطاب ميكرد كه عرق سراپاي مرا به جاي آن نمناك ساخت.
وگپ جالب ديگر اينكه نبشته نرمگونه ي اقاي صديق را مي پسنديد واين رايك نوع اخلاق پسنديده در برابر يك مرد ظالم وبي پروا نسبت به مردم وخدا مي دانست ! وبيان حقيقت تاريخي را با خشونت مغالطه ميكرد. در صورتيكه افشاي يك ظالم وخون آشام ، در حقيقت خدمت است كه براي نسل امروز وفردا وعدم تكرار چنين سفاكي در تاريخ آينده ميشود. اين اقا دار بنا نكرده است كه بازمانده گان خاندان آل احيا را مانند نادربي رحم نابود نمايد وانتقام خون حد اقل چرخيهارا بگيرد. اين اقا فقط مي بايست كه با شهامت عام وتام وبدون ترس عملكردهاي اين فاشيستان روزگار وانگريز چوچه هاي كشنده خوي را برملا بسازد وبه نسل كه تا امروز در گرو تاريخ جعل ودروغ قبيله سالاري فريب خورده است درس فراموش ناشدني هديه دارد. البته بازهم بازگويي شمه ي ازستمگريهاي كشنده گري نادر وخاندانش بر ملا كننده اي فريب جعل كننده گان تاريخ وجفا پيشه گان قبيله سالاري است كه سالها مي گفتند كه در زمان نادر وخاندانش كسي كشته وبر ناحق زنداني نگرديده است.
اقاي صديق چرخي ! بر شما است كه روح وروان شهيدان راستين آن دوره را كه بيشترشان به خانواده اي شما تعلق دارد، با بيان راستي وافشاي حقايق وچشم ديد وشنيده گيتان، در مورد اين ديره دونيهاي فريب كاريكه نخست از همه شاه امان الله رافريب دادند وجايش را گرفتند ومردم وميهن مارا در خاك وخون كشانيدند وكشورمارا براي صدها سال ديگرعقب گذاشتند كه اين بي مايه گان مزدورصفت ، در بدنامي وعقب ماني ميهن ما از تمام شاهان پيشينشان بيشترپيشي گرفتند، در جلد دوم كتابتان با تهور وبدون هراس از قضاوت تاريخي وچشم ديدتانرا بازگو نمايد.زيراكه شما خود تاريخ زنده وحقيقت روشنيد. شما پيش از اينكه خود بيانگر هويت خويش باشيد، خانم زهره با بي شرمي تام براي شما هويت تراشيد وشمارا در راه قرار داد كه روحآ با روان شماسازگار نبود. حالا هركسي واز هر تباريكه هستيد فرق نمي كند، همينكه تبار شما با خاندان ظالم وقبيله پسند ديره دوني نادرغدار سرسازش نداشته وحركات اين ديو زمانه را براي خود مايه ي شرم مي دانسته است بسنده مي باشد واگر شما تعلق به اين قبيله مي داشتيد هرگز سرنوشت زندان طولاني وسر بدار شدن اين قدر جوان ومبارز در سرنوشت شما خطور نمي كرد. خانم زهره بيان اعلاحضرت را به يك قاتل خون آشام نماد احترام گوشزد كرد، ولي من ميگويم كه هرگاه در برابر اهريمن وشيطان هم واژه ره را بگوييم، آيا نماد احترام خواهد بود؟ من به شكل نمونه چند مثال براي شما مي آورم كه مبين شخصيت نا بكار وشيطاني نادر غدار است توجه فرماييد:
به كشتن زهرسو كشودند دست
به حدي كه يك تن سلامت نه رست
چو از قتل اعدا بپرداختند،
به تاراج اموالشان تاختند !!!
آري ! هم ميهن گرامي ! تاريخ مغزجامعه است . جامعه ايكه تاريخش بر پايه هاي جعل وفريب وزور وتحميل ساخته شده باشد، از چه مغز سالم وسازنده بر خوردار خواهد بود؟ جامعه اي كه تاراجگران خود را شاه جا بزنند واين دزدان ديره دوني بي شرمانه سلسله شاهي وتاريخ شاه گرايي را بنام خانواده ي بي نام وبي نشان خويش با اتكا به زور بيگانه وانگريزي هاي وقت ميراث خانواده گي قرار بدهند ،چه مايه وچه پيرايه اي را در نصيب ما قرار داده وخواهند داد كه ما وشما همه شاهديم . كشوريكه هزار سال پيش داراي تمدن وشهرگرايي بود وبراي دنيا نشان تمدن گرايي هديه ميداد، چه بلاي به سرش آمد كه فروگرا وعقب افتاده گرديد؟ ابرقدرتها چرا ازاين فرهنگ واين جامعه ترس داشتند، كه چنين جفاي نا بخشودني را برما روا پنداشتند ومارا گرفتار كساني كردندكه سالهاي سال مصروف كشتن وكور كردن خاندان خويش بودند، چه بسا كه ديگران وجامعه را به چه سرنوشتي دچار ساخته باشند؟
« چنان كه اكنون از اسناد محرمانه ارشيفي بمبي معلوم گرديده است، خاندان يحيا خان باباي نادر در دوره اي جنگ دوم بين انگلستان وافغانستان به منفعت انگلستان خدمت كرده، در هندوستان چند مدت اقامت داشته وخود محمدنادر خان در سال 1884 م در ديره دون هند تولد شده است. »
وزمانيكه اين گرگ زاده بزرگ مي شود ودر دربار حبيب الله وامان الله راه مي يابد وزير زميني به نفع انگريزها آغاز به فعاليت ميكند، تا اينكه در صدد بدنام سازي حكومت اماني كوشش به عمل مي آورد وتا اينكه در اثرپروگرامهاي غير ملي كه اين نيش آوركشنده خويي به حكومت اماني پيشكش ميدارد ومسله اي ماليه اي سنگين زمين را از جنس به پول تبديل ودهقانان كشور را دچار سراسيمگي ساخته ، مجبورشان مي نمايند كه دست به بغاوت وجنبش دهقاني بزنند واز سوي ديگرشيخهاي گماشته شده اي انگريز دست به تبليغ زهراگين زده ، حكومت اماني را به شكست مواجه وخود نادر به كمك انگلسها وبه تحريك قبايل آنسوي سرحد ووعده مال مردم شمالي براي قبايل منگلي وجاجي وسر آنها براي خودش قدرت شاهي را از خاندان اماني به همكاري روشن وافتابي انگلسها غصب ميكند وكابل زمين را با شمال وشمالي مورد چور وچپاول لشكر قبايل آنسوي سرحد ومناطق پكتياي امروزي قرار ميدهد كه تا امروز اين قبايل در بدل چپاول وكشتار مردم شمالي نه ماليه ميدهند ونه خدمت عسكري مي نمايند وبراي هر فرد خانواده اين مردم معاش تعيين گرديده بود كه تا زمان حزب خلق برايشان تاديه وامروز آقاي كرزي خان هم در صدد است كه دوباره اين سيستم را بر قرار سازد.
قبيله گرايان خيلي بي شرمانه، در تلاشند كه ديگران را تا سرحد كامل خلع سلاح بدارند وطالبان وحشي را به جان اين مردم بي دفاع سوق دهند كه يكبار ديگر دوره اي خون اشامي نادر خاني را در دل تاريخ زنده گردانند وكوشش دارند كه شخصيت هاي ملي ومردمي غير قبيله را به هرشكل كه ميشود، بد نام وترور شخصيت نمايند وسازمان و احزاب غير قبيله گران را مجاز فعاليت ديگر ندهد .اين تلاشهاي مذبوحانه را ما از رسانه هاي گوناگون برون مرزي ودرون مرزي شاهديم. اقاي نبيل مسكينيار، يك روزبر كرزي مي تازد ودليل اين تازيدنش اين است كه كرزي چرا وچگونه تاجيكان، هزاره گان واربيكان را در پهلويش جا داده است؟ اين وقتش است كه به كمك خارجيان كله كني كند، قسميكه نادر غدار چنين كرد تا عطش خونخواري اين تبار از جوش بيفتد. حوصله شنيدن يك سخنراني راستين را ندارد وفورآ در صدد خنثا سازي بيان راستي بر مي خيزد. هي پيراهن حضرت عثمان كرده، جنگ كابل را در زمان مجاهدين به نيزه خواست قبيله گرايانه اش مي كشد واين مرد مهمل گرا، يك دليل وريشه يابي انساني پيرامون اين جنگها هرگز نكرده است كه اين اقوام چرا به جان هم افتيدند؟ علت ومعلولش چه بوده؟ ويا هموند افغان ملت از كابل با امكانات كه دارد تلفون ميكشد ويكايك ديگران را با زبانشان محكوم مي نمايد ودر مقابل طالبان وحشي ودرنده خوي اهريمن صفت را به تعريف ميگيرد. اين وارخطايي قبيله سالاران در چه است اصلآ؟ از همگرايي در هراسند ويا از فرهنگ بهي مي ترسند؟ از خوبي كسي نمي ترسد ونبايد هم بترسد. اي كاشكه اين اقايون توان اين را مي داشتند كه با زبان مادري وتباريشان دست به چنين نا سزاگويي مي زدند. درد اينجاست كه اين ها با زبان شيرين فارسي دري روي خط مي ايند واين زبان را آلوده با گند انديشه هاي نا بخردانه اي خويش مي سازند. آقاي صديق چرخي ! اميدواريم كه بدون محافظه كاري حقيقت را بيان كنيد وقسميكه در كتاب اولتان روشن گرديد، از يك شخصيت با نام نشان آنروزگار هيچ يادي نكرده ايد كه در جلد دوم لازم است كه چنين شخصيت دلسوز به حال مردم ودر عين حال دانشمند ونويسنده ي خوب ياد كرده تاريخ سرنوشت راستين آنرا بدون كم وكاست بيان بداريد وعلت دشمني نادر بذ كنش ودروغ پسند رانسبت به آن روشن گردانيد. اين شخصيت همان محمد ولي خان دروازيست ! كه در زمان بدار زدنش حاكم موظف انگريزها كه از تبار هندوستانيها بود، اشك مي ريزد ومردم افغانستان وحكومت نادر غدار را ديوانه خطاب ميدارد كه چگونه چنين شخصيت را بدار نيستي ميكشند وافغانستان چه زماني باز ولي خان وچرخيها پيدا خواهد كرد؟ اين است نشانه ومايه اي كسانيكه ريشه در بيشه اي بيگانگان داشتند وآمدند وكشور مارا ويران وفرهنگ مارا منكوب ومردم مارا بيگانه با خودشان وريشه ي تاريخي شان كردند با تآسف ! نشانهاي تاريخي مارا از بيخ وبن نا بود كردند. كوه مارا هم قرار نگذاشتند وريشه اي درختان مارا هم لگد مال چينهاي تانك بيگانگان ساختند. نمي دانم كه چرا تا اين سرحد دشمني با تاريخ واثار گذشته ي سرزمين ما دارند ويا داشتند؟ اين را اقاي نبيل وخانم زهره پاسخ دهند !
شاد وتندرست باشيد.
درويش نقد گر