اکبر اختری

اوريبرو ، سويدن

 

 

چگونه بر بحران افغانستان ، عراق ، مساله پشتونستان و تروريزم جهانی فايق آمد؟

 

تاريخ افغانستان روايتگر اين حقيقت است که تروريزم و بنيادگرايی دراين سرزمين با الهام از آزموده ها و باورهای دينی ـ مذهبی بوسيلهً استعمار کلاسيک انگليس که از مدت ها قبل ميخواست کشورهايی چون افغانستان و هندوستان را تحت سلطهً مستعمرانهً خويش داشته باشد وارد صحنهً عمل گرديده و عمدتا درچارچوب باورهای عقيدتی ـ اسلامی شکل و رنگ گرفته است ، چنانکه مردم اين خطهً باستان با تاثير عميق و فراوان از باورها و معتقدات سرسختانهً دينی مصيبت های سنگينی را در طول روزگاران متحمل گرديده اند؛ زيرا تاريخ اين حقيقت را به خوبی آشکار ساخته است که دين باوری و اعتقادات مذهبی عميق دراين سرزمين مکان و بستر خوبی از تنش ها ، تضاد ها و ستيزه گری ها را نه تنها ميان ملت و مردم افغانستان بلکه در اکثر ممالک اسلامی فراهم ساخته است ، چنانچه قتل های دستجمعی در عراق ، خشونت های دومدار فرقه يی در پاکستان ترويج و اوج گرفتند. اينگونه خشونت ها در افغانستان بخصوص بعد از روی کارآمدن طالبان درصحنهً سياست افغانستان بهترين الگو و نمونه هايی از ترويج و بالاگرفتن خشونت با الهام از باورهای مذهبی ـ اسلامی است.

گذراجمالی بر روند رخداد های سياسی افغانستان اين واقعيت را به تصوير ميکشد که بعد از جنگ جهانی دوم امپرياليزم انگليس بمنظور حفظ و حمايت از قدرت سلطه طلبانهً کلاسيک  استعماری خويش و نيز بخاطر کسب اهداف و مقاصد استعماری تازه خود ،  دولت نام نهاد اسلامی پاکستان را بوسيلهً جنرالان ماشا ء الهی خويش که از لحاظ قدامت و هويت تاريخی اصلا در نقشهً سياسی جهان وجود نداشت از سرزمين هند بزرگ جدا و در جغرافيای و نقشهً سياسی و عمومی جهان شامل ساخت.

درقبال اين اهداف بنيادگرايانه و استعماری انگليس ، تشکيل و رشد و حمايت هزاران مکاتب تروريستی و مدارس نام نهاد اسلامی که در اصل ماهيت و محتوای تروريستی دارد توسط دولت بريتانيا اساس و بناء نهاده شد .  تاريخ گواه اين حقيقت است که امروز ريشه های تمام بحران ، خشونت ، ترور و نا آزامی های در روی کرهً رمين سيراب از همين مکاتب بنيادگرايی و تروريستی نام نهاد اسلامی پاکستان ميشود. از جانبی هم امپرياليزم انگليس اين مکاتب و مکان های تروريستی را خوبترين ستر و پايگاه مبارزه دوامدار عليه شوروی سابق ميدانستند و از طرفی هم امپرياليزم بريتانيا برای مدت های طولانی و دومدار ميتوانست قدرت و سرمايه جهانی را در دست خويش داشته باشد.

خط تحميلی و ننگين ديورند در افغانستان پيروزی ديگری استعمار کهن انگليس به کسب حصول قدرت و انحصار  سرمايه جهانی بود که فعلا در صدد مشکلات مبرم سياسی ملت افغان قرار دارد . ايجاد و گسترش مدارس بنيادگرايی و تروريستی نام نهاد اسلامی ، دولت ديوبندی پاکستان شکل و نحوهً حل معضلات سياسی کشور جنگ زدهً افغان را پيچيده تر و عميق ميسازد ، با آنکه معضلات و خطرات موجوده ناشی از تروريزم جهانی در صحنهً سياست بين المللی و نيز خطرات و عواقب دردناک آن در افغانستان را حکومت استعماری بريتانيا خود قدم به قدم بلد و آيينه وار آگاه است و خوب ميداند يگانه عامل بحران و خشونت بين المللی جز سرزمين پاکستان جای ديگری نيست.

بحران وسيع و دامنگيری که امروز جهان و حتی خودش را درگير ساخته است .  راه بيرون رفت ازاين خشونت و ترور فقط و فقط انهدام و ازبين رفتن اين لانه های ترور و بنيادگرايی توسط تهداب گذاران اصلی آن يعنی بريتانيا و دولت امريکاست تا صلح در منطقه و جهان دوباره احيا گردد.

واضح است که بنيادگرايی اسلامی و تروريزم از هم فرق ندارد چون وابستگان و تعليم ديدگان مدارس بنيادگرايی اسلامی را همانا تروريستان جهانی تشکيل ميدهند که در مکاتب بنيادگرايی اسلامی پاکستان تعليم و تربيت يافته اند.

ملت جنگديده و غيور افغان بايد اين را درک نمايد  که بنيادگرايان و تندروان هفتگانه و دهگانه جهادی که ديروز از جانب عاملين و تهداب گذاران و تندروران پاکستان و برتانيا حمايه و پشتيبانی ميشدند و از طريق اخذ سلاح های کشنده و مخرب به زندگانی و جان هزاران هزار مردم مظلوم و بيدفاع اين سرزمين خاتمه دادند و داغ غربت ، اسارت و کشتار را در قلب صدها و مليونها تن زنان ، اطفال و پير مردان گذاشتند ، حالا توسط خود عاملين آنها و يک تعداد رسانه ها در تلويريون های دست نشانده ، خواهان به محاکمه کشانيدن آنها به نام هايی چون جنايتکاران جنگی ميگردند. اين خيانت و دروغ ، اين نيرنگ ها و بازی های سياسی عاملين اصلی بنيادگرايی و تروريستی بريتانيا و دست نشاندهً آن يعنی دولت پاکستان را مردم و ملت افغانستان به خوبی آگاه است ، زيرا رخداد های سياسی کشورما ، به خوبی آين حقيقت را حضور خلق و مردم ستمديده افغان آشکار و برملا ساخته است.

چگونه ميتوان موجوديت هزاران هزار مکاتب بنيادگرايی و تروريستی در پاکستان را انکار کرد؟

آيا غير از سرزمين پاکستان ، داشتن چنين رقم بالايی مدارس تروريستی را جهان دربستر خويش سراغ دارد؟ جواب خود روشن وواضح است.

بمنظور حل مساله پاکستان ، افغانستان ، عراق و محو تروريزم جهانی و بنيادگرايی ، نويسندگان و اهل خبره و سياست ، نظريات و پيشنهادات شانرا بنابر تحليل و بررسی اوضاع سياسی بين المللی و منطقه ارايه و ابراز داشته اند . اينک بنده بصورت مشخص وواضح نظريات و پيشنهادات خودم را مختصرگونه درقبال حل مساله افغانستان ، پاکستان ، عراق و محو تروريزم جهانی و بنيادگرايی خاطر نشان و پيکش ميدارم :

بخاطرهرچه زود تر و سريعتر استقرار صلح در جهان و منطقه در صورتيکه امريکا و بريتانيا صادقانه و هدفمند مايل به محو و نابودی تروريزم جهانی از صحنهً سياست بين المللی باشند قبل از مداخلهً مسلحانه در سرزمين عراق و افغانستان و به حاشيه کشاندن دولت ايران  بخاطر داشتن سلاح ذروی ، پاکستان را که منبع ، مبدا و يگانه لانه های پرورش شرارت ، خشونت ، اختناق و تروربين المللی است ، تجزيه و تقسيم نمايد که دراين امر  دولتين امريکا و بريتانيا خود آگاه اند.

جريانات و حوادث عراق مبين اين امر است که امريکا هيچگاه و ابدا شهد موفقيت را درين بازی  به کام خويش نخواهد چشيد ؛ زيرا ملت و مردم  آگاه عراق با داشتن دانش سياسی و تجارب طولاتی  و کافی از دوران های جنگی  عقب گرا ها،  بنيادگرايی را نمی پذيرند. در حاليکه اين گفته در قبال مردم افغانستان برعکس است. بناء امريکا هرچه سريعتر خاک عراق را ترک و بگذارد سرنوشت اين ملت بدست مردم آن تعيين گردد. درغير آن ، استقامت و استقرار نيروهای نظامی امريکا در عراق حل مساله صلح در آنجا و حتی در جهان را به تعويق انداخته و پروسهً جنگ و نا امنی تا دهها سال ديگر ادامه خواهد يافت . که اين کار وجنگ  بی هدف  باعث قتل و قتال هزاران هزار عساکر و فاميل های امريکايی و شکست قطعی آنها گرديده ، ثمرهً ديگری برنخواهد داشت.

نکتهً قابل توجهً ديگر اينکه امريکا به خاطر مداخله واستقرار قوت های نظامی اش درعراق درپيشگاه مردم و جهان چه بهانهً را پيشکش ميکند؟

چون برهمه جهانيان واضح است که عراق نه دارندهً سلاح اتومی است و نه مکان پرورش مکاتب و جايگاه تروريستی.

درعوض امريکا ميتواند با اخراج قطعات نظامی اش از خاک عراق و مستقر ساختن آنها در خاک پاکستان بخاطر محو و نابودی کامل تروريزم و بنيادگرايی در روی کرهً زمين که دست نشانده و دست پروردهً خودش و دولت استعماری انگليس است ، آبرويی نزد جهانيان برای خودش و همدستانش کسب نمايد. و از طريق محو و ازبين بردن مکاتب نام نهاد اسلامی پاکستان و نيروهای القاعده ، گام های مفيد و مثمری در استقرار صلح در منطقه و جهان بردارد درغير اينصورت موجوديت چنين مدارس نام نهاد اسلامی در پاکستان که مکان های اصلی آنان را شهرهايی چون کويته ، وزيرستان ، بلوچستان .... و صدها شهر ديگر پاکستان تشکيل ميدهد تامين صلح را در منطقه و جهان بالاخص افغانستان تقويت و پايدار ميسازد.

ونيزتا ملت پشتونستان به يک سرنوشت قاطع و تعيين کننده دست نيابد ، حل مساله افغانستان گمان خيالی بيش نيست.

اکيدا بايد گفته شود که بمنظور حل معضلات سياسی منطقه و محو تروريزم و بنيادگرايی جهانی تجزيهً دولت نام نهاد پاکستان امريست قاطع ، حتمی و تعيين کننده در سرنوشت منطقه و جهان. در خاتمه اکيدا بايد گفت که تجزيه پاکستان و حل مساله پشتونستان دقيقا باعث استقرار صلح در منطقه و جهان ميگردد ، درغير اينصورت جنگ و ترور همچنان راه خودش را می پيايد.

 


بالا
 
بازگشت