واژه ها و حرفها
نوشته عبدالواحد سیدی
در ارتباط تحریف واژگونه واژگان فارسی دری برای مُهر نهادن بر دریچه آزادی بیان
زبان در دهان ای خردمند چیست
کلیـــــد در گنـــــــــــج صاحب هنر
چو در بسته باشــد چه داند کسی
که گوهر فروش است یا شیشه گر
دو روز قبل رادیوی بی بی سی خبری را پخش کرد که ظاهراً یک مفهوم ساده را ارائه میداد اما معناً عنصر معنوی یک جامعه رااین خبر به باد تمسخرو تجزیه گرفته و سخت تکان داد.
قبل از اینکه به اصل موضوع بپردازیم ضرورت است تا در مورد سخن و زبان که انسانها از قرنهای قرن به اینطرف به آن تکلم میکنند بپردازیم؛
زبان مجموعۀ از آمیزه های است که بشر توسط آن کردار و افکار خود را به نمایش میگذارند تا طرف مقابل را از کنش و واکنش خویش واقف گردانند . بعضی از زبان ها بنا بر مساعد بودن گسترش کاربردی خویش ، روز تا روز بطرف شگوفایی و استواری پیش رفتند و بعضی ها هم در بین ملل و نحل در تاریخ جهان در لابلای اوراق تاریخ مکتوم و مستور ماندند و بعضی ها هم به همان شکل ابتدایی اش بدون گستردگی در بین طبقات محدودی از کسانی که تکلم بان را پذیرفته بودند تا هنوز زنده مانده است. ولی تا جایی که دیده میشود در افغانستان عزیز ما بیگانه پرستانی وجود دارند که میخواهند زبان پارسی دری را که به صد جهان ارزش دارد و از نهصد سال بدینسو دارای نوشتار های عالی دز زمینه های شعر و نثر یاد گار های ماندگار از خویش بجا مانده و از حدود صدها سال به اینطرف با زبان دیگر رایج در کشور ما(پشتو) که توامیت خواهری دارد، میخواهند ناقص و جدا از تاریخ در گستره زبان شناسی این وطن و مردمش بسازند اما این زبان فارسی دری، با تاریخش یکجا با مردمش بهم بسته و پیوسته میباشد. چنانچه استاد سعید نفیسی یکی از پژوهشگران ایرانی تبار زادگاه زبان و ادب فارسی را قرن سوم و چهارم هجری ، خراسان (بلخ) و ماوراءالنهرخوانده است . دکتر جلال ناهینی یکی دیگر از پژوهشگران همتبار سعید نفیسی بستر و برخاستگاه زبان فارسی را قرن سوم هجری میشناسد که بیش از نهصد سال در ایران و خراسان و اناتولی و هند و چین اسیلا دارد. و در زمانیکه سعدی و حافظ یکی پس از دیگری به سرایش اشعار دری پرداختند هنوز زبان دری در ایالت شیراز عام نشده بود و از قول حکیم ناصر خسرو که قطران تبریزی را ملاقات کرده بود میگوید" قطران تبریزی شاعریست که زبان دری را نمی دانست اما بر ترکیب بندی بردانستن زبان دری فخر میکند و می سراید:
کر مرا بر شعر گویان جهان فخر آمدی
من در شعر دری بر شاعران نکشادمی
ابن ندیم در کتاب مشهور الفهرست از ابن مقفع که خود اهل فارس است او زبان پهلوی را زبان اهل فارس از قبیل(شهر های اصفهان ، ری همدان، ماه نهاوند و آزربایجان )میداند و زبان دری را زبان مداین و دربار شاه میداند و اسم دری را بر گرفته از دربار میدانند و میگویند زبانهای شرق و خراسان، زبان مردم بلخ است که در دربار برتری دارد. و پارسی زبانیست که موبدان و علما و نظایر آنها به آن سخن میگفتند.[1] بدین ترتیب خراسان کهن و فرا رود ماوراءالنهر مهد پرورش و پیدایش زبان دری است.
محـمود طـرزی که از عـشـيره محمدزايی و از پيشـگامان ادبيات نوين افغانسـتان محسوب است بحث بلندی درباره زبان و قوميـت در چنـدين شـمارهء جريـدهء "سـراج الاخـبار" دارد، از جمله می نويســد کـه:
" يکی از زبانهـای بسـيار مهمهء عـالم اسـلامی، زبان شـيرين فارسی ميباشـد،... زبان فارسی، بعـد از انـقراص يافـتن حکومت عرب در هـمه سـلطنـتهای طوايـف الملوکی که از اقوام مخـتلـفه در هـرطرف آسـيا تشکـيل يافـت، زبان رسـمی حاکم گرديد ... سـامانيان، غـزنويان، غــوريان، ايـن زبـان را خـيـلی تـرقی داده انـــد...[2]
شواهد بزرگ دیگری که نشان میدهد خواستگاه زبان پارسی دری حوزه باختر است, ظهور کهنترین سخنوران وشاعران و نویسندگان زبان پارسی دری در این نواحی میباشد, چنانکه در سده های دوم, سوم, و اواخر سده چهارم در حوزه باختر و خراسان در حدود چهل شاعر ظهور نموده و اشعار خوب و دل انگیز عروضی به زبان پارسی دری سروده و از خود به جا گذاشته اند که در همین برهه زمانی به جز در نواحی بلخ, هرات, و سیستان هنوز در هیچ نقطه دیگر در منطقه به این زبان کسی شعری نه سروده است؛ مثلاً حنظله باغیسی, محمود وراق, شهید بلخی, وصیف سکزی, مخلد سکزی, دقیقی بلخی, ابوالمؤید بلخی, ابوشکور بلخی, معروفی بلخی, ابوزراعه گرگانی, ابوسلیک گرگانی, ابوحفص سغدی, رودکی سمرقندی, رابعه بلخی, ابو عبدالله محمد ولوالجی, خجسته سرخسی, ابو بکر محمد سرخسی, بشار مرغزی, عماره مروزی ودیگران.
همچنین یادگار زریران (ایاتکار زریران) که در حدود سده سوم میلادی یعنی اواخر عصر پارتها به قول (بنونست) به زبان پارتی به نظم آورده شده وبعداً به شیوه پهلوی ساسانی در آورده شده است, میان این داستان و گشتاسب نامه دقیقی اختلاف بزرگی نیست یعنی که قبل از تحول زبان پارتی به پارسی دری و فارسی دری آثار پارتها مورد نظر پارسی گویان بوده است.[3]
اما باوجود این همه مفاخر که زبان دری بآن مزین است این زبان همانند استخوان درشتی در گلوی کسانیکه میخواهند این زبان را یکجا با وحدت و یکپارچگی گشور مان افغانستان بی سر و صدا ببلعند و آن را مسخ کنند گیر کرده و حلقوم آنان را خفه میکند.
من در این مقاله میخواهم دست های خیانت پیشۀ را که میخواهند با سخنان بی هوده و محمل خویش دست به این بازیهای نا خواسته و نا خوش آیند بزنند را با قانون اساسی جدید کشورم می بندم.
لذا از خوانندگان گرامی تقاضای من این است ، که این موضوع را با هوشیاری پی گیری کنند و هرگز عناصر هرز را موقع ندهند که در بین وحدت در هم شکسته و از نو بهم پیوسته شده ما انگریز وار دستی داشته باشند تا با افکار واهی شان زحمات کرده و ناکرده ملت ما را که با ملیونها قربانی و آواره و جلای وطن توام بوده است ، یکبار دیگر به باد فنا و تباهی بسپارند.
دو روز قبل در تلویزیون ملی بلخ از قول بصیر بابی که یک خبر نگار حرفه یی بوده و سالهاست به این شغل در رادیو تلویزیون ملی بلخ به کار ژورنالیستی و گزارش گری می پردازد ،گذارشی را تهیه کرده بود که در آن از واژه های دانشگاه به عوض(پوهنتون)و دانشکده بعوض(پوهنحی یا فاکولته) و دانشجو بعوض (محصل) در گذارش توسط وی استفاده شده بود . وزیر اطلاعات و فرهنگ کابینه دولت انتخابی اسلامی افغانستان ،بصیر بابی ژورنالیست عادی و بی آوازه بلخی را از کار بر کنار و یک عده را به جرم این سهل انگاری که گویا چرا این اصطلاحات خارجی در ادبیات رسانه یی افغاستان کار گذاشته شده است را به جرم یورش فرهنگی بیگانگان به جزاهای نقدی محکوم ساختند و به نیم رخ سوانح و کار کرد هایشان نیز درج گردید.
لذا ضرورت است تا کمی از دستور زبان که هر شاگرد ابتدایی مدرسه به آن کلاً آشنایی دارند و جناب وزیر به آن تعاطی و سگالش بسته اند بپردازم و تاریخچه این زبان را بطور معجز بیان نمایم. تا باشد که مشکل جناب وزیر که هرگز فکر نمیکنم عمدی و قصدی صورت گرفته باشد و امید وارم چنیم بوده باشد مرفوع گردد. و توجه صورت بندد تا در آینده پی همچو کردار ها نروند. گرچند در ملک ما این به عرف تبدیل شده است که باید پی گفتار بزرگان ولو که مایه ای داشته باشد و یا هم نداشته باشد برویم و از کوچکی این موضوع را به اطفال در جامعه ما می آموزانند تا به حرف کلان ها توجه شود ، آما با آگاهی سطح فکری مردم و تحولات بنیادی ایکه در عرصۀ زندگی به ظهور رسیده است جامعه اینبار از خطی باید پیروی کند که قانون اساسی جامعه آن را فرا روی مردم نهاده و توسط تطبیق آن ضمانت فلاح و رستگاری جامعه را نموده است ، لذا به تأسی از خط تعین قانون اساسی هر افغان ولو مانند من هر قدر کوچک هم باشد میتواند از همان مزایایی بر خوردار باشد که یک وزیر یک وکیل ، یک فرد ارشد جامعه بر خوردار است و خوش نصیبی در اینجاست که قانون اساسی ما دگر مانند ادوار گذشته حکومت داری به سر دمداران و حکومت داران مجال آن را نمیدهد تا بدون در نظر داشت چارچوبهای قانونی تصامیم عجولانه وقهریه که خلاف مجاری قانون پنداشته میشوند را بگیرند. این حاکمان و کرسی نشینان که مردم ما سخت از آنها حراس دارند و می ترسند منبعد برایشان ضروری است تا در زوشنی قانون تصمیمات شان را همخوان و همگون گردانند تا خدای نا خواسته ندانسته خود و کشور را در کدام مسیر دیگر به قهقرا نکشانند.
جان سخن در این جاست که این کلمات در اصل فرهنگ زبان دری (فارسی) توسط قانون اساسی جديدافغانستان که در لويه جرگه تاريخي 22 قوس الي 14 جدي 1382 منعقده در شهر کابل که در 12 فصل و 162 ماده به اتفاق آرا تصويب گرديدکه از طريق دارالانشاء کمـــــــيسيون قانون اساسي بعد از توشيح رئيس دولت انتقالي اسلامی افغانستان توسط فرمان شماره 103 مورخه 7 دلــــو 1382 به اطلاع عامه قرار گرفت ،که ما صـرفاً همخواني هاي قانون اساسي جديد را در مطابقت به هم اندیشی آن که در این نوشتار قابل استفاده و افاده کننده حدود صلاحیت ها و مسئولیت های فرد و جامعه را در برابر اتباع و رابطه آن با آزادی بیان میباشد بخاطر روشن شدن موضوع و اینکه قانون اساسی کشور ما را کدام افراد و اشخاص با مغالطه های شان نا دیده میگیرند می اندیشیم و آن را که قابل تطبیق و اميد وار کننده ميباشد به آن اتکاء میداریم.
قانون اساسی افغانستان در فصل اول حقوق و وجایب دولت چنین صراحت دارد: از جمله تمام زبانهای رایج در کشور پشتو و دری زبان رسمی دولت میباشد . زبان رایج در هر منطقه کشور بعد از زبان پشتو و دری بحیث زبان سوم رسمی شناخته میشود و نحوۀ تطبیق آن توسط قانون تنظیم میگردد.دولت سایر زبانها را رشد و زمینه تقویه آنرا بهبود می بخشد.
قانون اساسی افغانستان در فصل دوم: در مورد حقوق و وجایب اتباع این طور صراحت
دارد:
ماده 22: هر نوع تبعیض و امتیاز بین اتباع افعانستان ممنوع است اتباع افغاستان مرد و زن در برابر قانون دارای حقوق و وجایب مساوی می باشند .
ماده 24:
Ø آزادی حق طبیعی انسان است . این حق جز آزادی دیگران و مصالح عامه که توسط قانون تنظیم میگردد،حدودی ندارد.
Ø آزادی و کرامت انسان از تعرض مصئون است.
Ø دولت به احترام و حمایت آزادی و کرامت انسان مکلف میباشد.
ماده 27 :
Ø هيچ عملي جرم شمرده نميشود مگر به حکم قانوني که قبل از ارتکاب آن نافذ گرديده باشد.هیچ شخص را نمیتوان مجازات نمود مگر بحکم محکمه با صلاحیت و مطابق به احکام قانونی که قبل ار ارتکاب فعل مورد اتهام نافذ گردیده باشد.
ماده34:
Ø آزادی بیان از تعرض مصئون است.
Ø هر افغان حق دارد فکر خود را به وسیله گفتار ، نوشته، تصوسر ویا وسایل دیگر، با رعایت احکام مندرج این قانون اساسی اظهار نماید.
Ø هر افغان حق دارد مطابق به احکام قانون ، به طبع و نشر مطالب ، بدون ارایه قبلی آن به مقامات دولتی ،بپردازد.
Ø احکام مربوط به مطابع ، رادیو و تلویزیون، نشر مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی توسط قانون تنظیم میگردد.
ماده 51:
Ø هر کس که از اداره بدون موجب متضرر شود مستحق جبران خساره میباشد و میتواند برای حصول آن در محکمه دعوی اقامه کند.
ماده 56:
Ø پیروی از احکام قانون اساسی، اطاعت از قوانین و رعایت نظم و امن عامه وجیبۀ تمام مردم افغانستان است.
مطابق به تفصیلاتی که در متن قانون اساسی کشور وارد آمده است کدام تخطی ایکه به نحوی خساره ای در بیان رسانه یی و یا وحدت اقوام از طرف ژورنالیست رادیو تلویزیون بلخ ارایه شده باشد وجود ندارد چه کلمه دانش که صفت تفضیلی است با پسوند "گاه" که صفت را در زبان دری به محل و جای تبدیل میکند، مثل درمانگاه ، زایشگاه، آرامگاه،جایگاه، قرارگاه،و بقول معروف وزیر اطلاعات و فرهنگ کلمه دانشگاه را که تهاجم فرهنگی بیگانگان خوانده اند نه تهاجمی در کار بوده است و نه کلمه دانش را میتوان غیر دری یا فارسی دانست زیرا فردوسی بزرگ گفته است :
توانا بود هرکه دانا بود
ز"دانش" دل پیر برنا بود
ویا حکیم ناصر خسرو بلخی گفته است:
درخت تو گر بار دانش بگیرد
بزیر آوری چرخ نیلو فری را
که البته کلمه دانشکده هم از جمله واژه های ناب فارسی دری بوده و در اکثر فرهنگ های لغت میتوان آن را با نمونه ها و مثالهای معروف ملاحظه کرد و دانش سرا نیز از همین قبیل است. و بخاطریکه در ذهن جناب وزیر از کلمۀ فارسی تداعی منفی صورت نه بندد به این شعر معروف از استاد ابوالقاسم فردوسی که حدوداً نهصدسال پیش حدود سروده شده است بازگوی کشایش و گسترش این زبان از مرز های بلخ و مرو :
به تازی همی بود تا گاه نصر
بدانگه که شد در جهان شاه نصر
بفر مود تا پارسی دری
نبشتند و کوتاه شد داوری
آمدیم در معنی و ریشه کلمه محصل که یک لفظ کاملاً عربی بوده و بطور نثبی معنی دانش آموز یا شاگرد مدرسه را میدهد آنهم در صورتی که مثلاً" لفظ محصل علم به آن اطلاق شده باشد (در حالیکه در وطن ما محصل همان تحصیلدار حکومتی معنی میدهد که قروض دولت توسط شان حصول میشود). و در اکثر متون قدیم ادبیات دری به واژه طالب العلم که جمع آن طالب العلمان میشود بر میخوریم که یک لفظ فارسی دری ناب نبوده بلکه از مشتقات واژگان عربی اختلاط یافته است که کار برد آن نیز جایز است ، اما بهتر آن خواهد بود در صورتی که در گنجخانه ادبیات دری واژه ای (دانشجو) برای محصل وجود دارد که مطلقاً معنی اش همان طالب العلم یا محصل و یا شاگرد مدرسه که عبارت از دانشجو است استعمال آن افضل و اولی تر میباشد .
زمانیکه جناب وزیر این یک حرکت خردمندانه را به نکوهش میگیرد و به یک ژورنالستی که سالهای سال با معاش بخور و نمیر دولتی صابرانه و صادقانه خدمت کرده است و حتی قسمیکه من می شناسم در سالهای جنگ و لا قانونی حتی چندین سال مجاناً این خدمت را پیشبرده است میشود به او هجومگر فرهنگ بیگانگان نام نهاد . اگر جناب وزیر تاریخ خراسان بزرگ را مطالعه داشته باشند به این حقیقت حتماً بر میحورند که ساحۀ تکلم لسان فارسی دری از آبنای بازفورس تا دهلی در هد و از بحد هند تا سمرقند و بخارا و خیوه و مرو زبان رسمی درباریان بوده (و فرامین اکثر پادشاهان و کشور کشایان که در خزینه های ملی کشور ها بایگانی است بفارسی دری میباشد را در بر میگیرد). مگر جناب وزیر در سالی که گذشت متوجه نشده اند که سال مولانا جلال الدین محمد خداوندگار بلخ نام گذاری شده بود و مولانا کسی بود که دو سوم عمر خود را در قونیه مرکز امپراتوری ترک گذرانیده و تمام آثار ارزنده او در آن سر زمین که از بلخ چندین هزار کیلو متر فاصله دارد توسط شان خلق شده است . در لاهور و دهلی زمانیکه از بنا های تاریخی دوره های اسلامی دیدن بعمل می آید چشم بینندگان به اشعار ناب و زیبای فارسی می افتد که در آن بنا ها نقر شده است
در قانون اساسی کشور ما بخاطر اینکه وحدت و یکپارچگی ملت ما که همۀ عمر خود را در بینوایی ناشی از جنگ و تفرقه گذشتانده اند دو زبان پشتو و دری بمثابۀ دو خواهر هم نژاد در خانواده افغانستان قرار گرفته است که شجاعت مردم مان را تمثیل میکند خاصتاً که طی سالیان درازی بین اقوام کشور نزدیکیهای خونی ، سلیقه یی، و عقیدتی نیز پیدا شده است و از سابق نیز موجود بوده است . امروز مردم ما بهر لسانی که تکلم کنند باهم مشکلی ندارند ، فقط مشکل نزد کسانی خلق میشود که هر گز آرزو ندارند اقوام افغانستان منحیث یک ملت بدور هم جمع و جور باشند و البته این را من از طرز تفکر بیگانگان میخوانم و فکر میکنم که اگر ما بعد از یک عمر جنگ و نابودی و نا باوری هنوز هم به رای هم و فکر هم نباشیم این یک حرکت معقول و عقلانی نخواهد بود و انسانهای شجاع هرگز چنین اندیشه ای را که باعث شکسته شدن نظام خود ساخته خود شان شود نمی پذیرند.
آرزو این است که جناب وزیر از امر صادر کرده شده خود منصرف شوند و به عوض توجه به این مسایل منحیث یک شخصیت شخیص که وظیفه سترگ ارشاد و پیوستگی ملی از طرف دولت و ملت به او اعتماد شده است، در امر اعتلا و ارشاد ملی در این وطن کوشا باشند.
اگر نیک بنگریم فرد افغان دوگانه اندیش نیست و پارگی شخصیت ندارد . اگرچه ناخویشمند است اما ناخویشمندی اش معلول تأثیر پذیری از غرب و مقاومت فکر شرقی در او نیست.چنانیکه اندیشه های الهادی کمونیزم نیز نتوانست برای او راه تعین کند ، اندیشه های سرکوبگرانه و خرابکارانه افراطیون ضد دولتی و بیگانگان نیز هرگز در ضمیر و خمیر این مردم مایه نخواهد داشت. ما در سالهای سخت همه گونه جنگ و تفرقه و صد دلی ها و کجروی ها را تجربه کردیم ما حصل این تجربه تلخ تاریخی چه است؟
یک اقتصاد شکسته شده ، یک ملت ملتهب و پریشان و دور از دانش عصر گشا، با هم می جنگیم برای هیچ و پوچ و دگر ها از هیچی و پوچی ما استفاده میکنند و روز تا روز بساط خویش را در پهنه خانه ما میگسترانند و میخواهند شبانان خانه ما باشند ، غافل از اینکه همه گرگان بما کمین کرده اند و حالا میخواهند ما حرف نزنیم و بر زبانهای خود مهر خموشی بنهیم ، به گفته سعدی استاد سخن:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگگرگی
شحر گه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
و لیکن عاقبت گرگم تو بودی
شمس تبریز با ظرافت و زیبایی بی نظیر سانسور یا مُر در ابزار بیان زمان خود را با کلمات موجز اینطور بیان نموده:
هنوز ما را " اهلیت گفت" نیست!
کاشکی، "اهلیت شنودن" ،
بودی!
"تمام – گفتن "، می باید،
و "تمام- شنودن" !
بر دلها ، مُهر است،
بر زبانها، مُهر است،
وبر گوش ها ،
مُهر است![4]
نتیجه:
با شواهدی که در بالا آورده شد این موضوعات الزاماً باید مورد دقت قرار بگیرد.
بیایید دویی را کنار گذاشته ازین گرداب فنا و غرقاب تباهی خود و ملت خود را هم دلی برهانیم . دگر ها هرگز کار ما را نخواهند کرد و ما را مزدور گونه نگاه خواهند کرد و زبان ما را و تکلم ما را از ما خواهند گرفت و در تکۀ سیاهی بنام عصر بهم فشرده نظامهای جهانی مچاله کرده ما را بدور خواهند ریخت و آن وقت ما از خویش و سرزمین و ضمیر و جان خود بیگانه میشویم کوچکترین تکه ای از شرافت اشرف المخلوقاتی در ما سراغ نخواهد شد و ما در بین پوسیدگی و گندیدگی و فساد تقلا خواهیم کرد تا کاخ های بلندی داشته باشیم و حساب های بانکی سر سام گرفته، تا بوی گند ما را در ازدهام فساد بازار با عطر پوچ بپوشانند و همه چیز ما را به غلامی از ما باز ستانند ، تا ما غلامانی باشیم بدست انهاو آنها سرورانیکه بما حکومت خواهند کرد . ای ملت بیدار باش و مانند نیاکانت مرد ِ مرد زندگی کن ، آن وقت عصای مردانه ترا که میتواند از تو برباید که آن نشانۀ قدرت و دست قوی تو خواهد بود .
در اخیر این نوشتار شعر طنزگونه و زیبای اکادمیسین دکتر اسد الله حبیب شاعر و دانشمند توانای کشور را که در غربت بسر می برند منحیث حسن ختام بخوانندگان عزیز عرضه میدارم:
باز کن در را
بازکن در را که آزادی و نان مـــــــی آورند
خاک میخواهند، یعنــــــــی رایگان می آورند
بندو باز باز و بســـــــته بودن در نیستند
نان و آزادی ز راه آسمـــــــان می آورند
نردبـــــــــان آسمـــــــــــان مولوی ناید بکار
از برون هر گونه خواهی نردبان می آورند
از شبـــــــان هم مهربان تر گرگها آورده اند
گرگ هم طبق تقاضــــــای شبان می آورند
دزد را اول به آنسوها اشارت میکنند
بعد بهر پاسبان هم پاسبــــــــــان می آورند
ارمــــــــــغان حرف بشنو های آزادی طلب
کنده و زنجیـــــــــــــر آزادی نشان می آورند
مرغ باید با زبان دام خوشــــــــــخوانی کند
آن زبان را گر نداند ترجمــــــــان می آورند
22 دلو1386
[1] - بر گرفته از مقاله ن کاویانی به حوالت از گنج سخن ، دکتر ذبیح الله صفا، انتشارات ابن سینا، مقدمه ص 28
[2] -محمود طرزی، "سراج الاخبار شماره 63 دهم دلو 1291 خورسیدی.
[3] - آریانا دایره المعارف؛ ج ٤. کابل, ١٣۴۱. ص ۳۵۳٣
[4] - خط سوم ، دکتر ناصرالدین صاحب زمانی (تهران موسسه مطبوعاتی عطایی، چاپخانه حیدری، چاپ دهم