راحله يار
عصر بی تلخه و بی ننگ
این سفرنامه ی شب رنگ، مرا خواهد کُشت
میله های قفسِ تنگ مرا خواهد کُشت
با دلِ ساده ی یک کودک و دستان لطیف
بازیِ خنجرِ نیرنگ، مرا خواهد کُشت
ناله ی گم شده در سینه ی دودی غبار
بی گمان از دل فرسنگ مرا خواهد کُشت
گریه های تو مرا می برد اندر دلِ موج
موج در بین دوتا سنگ مرا خواهد کُشت
اینهمه خلق چرا صرف به تو زل زده اند؟
چشمِ های تو به آهنگ مرا خواهد کُشت
***
تف به این شهرتِ بی همتی وعزتِ نفس
عصرِ بی تلخه«۱» و بی ننگ مرا خواهد کُشت
جنوری ۲۰۰۸
«۱» تلخه اصطلاحِ عامیانه، به معنی شهامت، غیرت
بـه راد مردان!!!
به مرگِ حادثه فریاد می شوی یانه؟
تو دادخواه پریزاد می شوی یانه؟
به اشک چهره ی خود تا بکی کنم گلگون
به یاد حلقه ی ناشاد می شوی یانه؟
براي دختر بلخي که تلخ مي گريد
بلوغِ قامتِ شمشاد می شوی یانه؟
براي او که دهانش به مشت مي کوبند
قیامِ قامتِ پولاد می شوی یانه؟
به نام مذهب و قوم و قبیله طُفره مرو
شرار در شب بيداد مي شوي يا نه؟
هزار سال دم از شعرِ عاشقانه زدی
به خاره تیشه ی فرهاد می شوی یانه؟
چو عقده در دلِ تنگم گره گره شده ای
چو نعره از لبم آزاد می شوی یانه؟
به هر کرانه قدم می نهی به چرخشِ باد
تو در مقابله با باد می شوی یانه؟؟؟
من از کنایه و از استعاره خسته شدم
بگو از اینهمه آزاد می شوی یانه؟
جنوری ۲۰۰۸
راحله یار