عفیفه آرزو
اهدأ به دختر 12 سالۀ میهنم که توسط شوهرش مورد وحشی ترین شکنجه ها قرار گرفته و آن نا مرد، دست کوچک اش را با فندک بطرز وحشت آوری سوزانیده است که دل هر انسانی را بدرد می آورد و به انسانیتِ انسان مشکوک میسازد.میدانم دیدن چنین صحنه ها زجر آورست و تأسف بر انگیز، اما این حقیقت جامعۀ ما است که هنوز هم اطفال را به چنین ازدواجهای مجبور میکنند و حتی در مناطقی این طفلان معصوم بعنوان همسر خرید و فروش میشوند.
اهدأ به زنان هموطنم که جز خود سوزی ، راهی برای رهایی از چنگال ظلم و ستم ندارند.و تقدیم به زنان بی دفاعی که اعضای بدنشان (گوش و بینی ...) توسط همسران شان بریده میشود.
برای دیدن فلم این طفل مظلوم 12 ساله به آدرس مذکور رجوع شود.
www.youtube.com/watch?v=wvavRR9UU7U&feature=related
زخمِ عمیق دستِ تو
دیدم، زخمِ عمیق دستِ تو
که حکایت داشت ز عمقِ فاجعه
دیدم پُر درد و سوزان پیکرت
قصه گفت، از وحشتِ آن حادثه
تو زدی آتش به اعضای تن ات
یا کشیدی سر، جامی پُر ز زهر
خواستی اینسان غمت فریاد کنی
تا شود دنیا ز رنجت با خبر
دست و پا و بینی و گوشت برید
دیوصفت، نامردِ پستِ بد سرشت
قامتِ سروت شکست آن بیخدا
مشتهایش، سرنوشتت را نوشت
کس درآن لحظه صدایت کی شنید!
کِی بپا خواست بهر دادخواهی تو!
کِی گذاشت مرهم بزخمِ پیکرت!
کو طبیبی تا کند درمانِ تو؟
میرسد آن لحظه، که پروردگار
گیرد انتقام تو، از ظالمان !
یا بسوزاند تنِ پُر ننگِ شان
در عذابی سخت، قهری بی امان!
آید آنروزی که آوازِ ترا
هرطرف آزاده ای فریاد کند!
یا ترا از قعرِ چاهِ جاهلان
آورد بیرون، ترا عنوان کند!
میشود روزی که از بارِ غمت
کم شود یک ذره وشادان شوی!
رخت بندد از دلِ پُر دردِ تو
غصه ها ولحظه ای خندان شوی!
میشود آیا که فصلِ سردِ تو
بگذرد ، از راه رسد آخر بهار!
بشکفی در باغ عشق و آرزو
یا چو سروی سبز ایستی، استوار!
عفیفه آرزو 14.01.2008