تقوی "جارالله" :

 

بحر " ابدیت " مولانا در کوزهء "  سال 2007 "  نمی گنجد

 

 

به پیشنهاد دولت ترکیه و حمایت سازمان " یونسکو" ، مشفقان ارزشهای فناناپذیر انسانی و آنهائی که دغدغهء سیطرهء دائمی خیر را به شر ، روشنائی را به ظلمت ، فضایل را به رذایل ،هدایت را به ضلالت ، اهورا را به اهریمن و موسی را به فرعون در دل می پرورانند ، مجدانه تلاش دارند که سال 2007 میلادی را به نام سال مولانا جلال الدین محمد بلخی مسمی نمایند . به نظر بنده بهتر آن بود به عوض " سال مولانا جلال الدین " ،    " مولانا جلال الدین سال 2007 " بر مبنای شاخص های علمی و تحقیقی انتخاب میگردید . بدین معنی که محققان آثار و جویندگان اسرار " مولانا " در نتیجهء مطالعات تحقیقی خویش اگر کسی رادر سال 2007 شناسایی و تثبیت میکردند که ، اندیشه های مولانا را به درستی شگافته و به عمق اسرار درونی او راه یافته است ...... او را به مولانا جلال الدین سال 2007 مفتخر می ساختند . چون کوچکترین واحدات زمان سنج افکار " مولانا " کمتر از " ازل و ابد " ، " فنا و بقا " ، " آن پیش از آنها " ، " جان پیش از جان ها " ، " آدم نبود و من بودم " و " عالم نبود و من بودم " نیست ، پس چگونه میتوان بحر   " ابدیت " را در کوزهء " سال " ریخت . چنانکه عالم هستی نامتناهی است و ما بدرستی نمی دانیم که در کجای این عالم موقعیت داریم ، در ابتدا ، در مرکز و یا در انتهای آن . قلمرو افکار مولانا هم چنان بزرگ و گسترده است که ما موقعیت پیشرفت فعالیت های مولانا شناسانهء خویش را هنوز مشخص ساخته نمی توانیم .

انسان از آن هنگام که " انسان " خطاب شده است ، هیچگاه در چنان مرحلهء از نادانی قرار نداشته است که هیچ چیز را نداند و هیچگاه هم به چنان درجهء از دانائی نخواهد رسید که همه چیز را بداند ، فراسوی ندانستن مطلق و دانستن مطلق اشیأ و ذات باری تعالی قرار دارد . اما دانش انسان نسبی است و همواره در جستجوی  آگاهی بیشتر از کنه و حقیقت عالم هستی  تلاش می ورزد . از جملهء روشهای معتبر و قابل اعتماد انسان در جهت نیل به هدف شناخت حقیقت ناب یکی " علم " و یا " معرفت علمی  " و دیگری " اشراق " و یا " معرفت شهودی " است . معرفت آدمی به طریق " علمی " و " عقلانی " پایان و نهایت ندارد ، چون عالم هستی پایان و نهایت ندارد . اما معرفت آدمی به طریق " اشراقی " و " باطنی " و راهی که مشایخ صوفیه و مخصوصاً حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی برگزیده است  آیا همانند " معرفت علمی " پایان و نهایت ندارد ؟ " معرفت علمی " یک فرآیند امتدادی و استکمالی است . موضوع تحقیقش از یکجائی شروع میشود ، رشد میکند ، به پختگی و بدیهیات میرسد و در جائی دیگر به اثر دگردیسی الزامی تغییر حالت داده و حقیقت جدید علمی جای حقیقت قبلی علمی را اشغال میکند ، اما قانون و ضابط ء تحقیق همانست که در اول بود . " معرفت اشراقی " یک جریان انفصالی و اتصالی است ، " نی " از " نیستان " منفصل شده است ،ازینرو نالهء دهان سوز بر لب و اسرار لب دوز بر دل و " سینهء شرحه شرحه از فراق "  دارد و در آرزوی وصلت به " نیستان " پیوسته "حدیث راه پرخون " و شوریدگی و سربه صحرا زدن " عشق مجنون " میکند . یک مسئله درینجا قابل پرسش است که چرا کوشندگان " معرفت اشراقی " و پیر طریقت و شیخ کامل از راهی که برگزیده اند تغییر سیر نمیدهند و از " معرفت اشراقی " به " معرفت علمی " بر نمی گردند اما جویندگان " معرفت علمی " بعد از فراگیری علوم متداوله ، در اوج بلوغ فکری و غنای اندوخته های علمی خویش ناگهان تغییر جهت داده ، وارد مرحلهء ماهیتاً جدید " معرفت اشراقی " میگردند ؟ چه اسراریست که " مولانا " ی واعظ و فقه و  " سجاده نشین با وقار " ناگهان به کسوت "شمس" شوریده حال در می آید و خود را " بازیچهء کودکان کوی " می پندارد ، اما شمس ژولیده موی و برهنه پا هیچگاه به قیافت مولانای با وقار و صاحب جامه و دستار بر نمیگردد ؟ به همین ترتیب ناصر خسرو با یک نگرش خواب دوشینهء" معرفت اشراقی" از خواب چهل سالهء " معرفت علمی " بیدار می شود و راه سر زمین های دور دست و شام و مصر و جزیره العرب را در پیش میگیرد .

در ورای دانش علمی و فهم استدلالی و منطقی بشر چه رازها و افق هائی وجود دارد که از دید دانشمندان علمی و فلاسفهء " چوبین استدلال " پنهان است و جز رازدانان راز ( که افشای یکی ازآن  رازها سر منصورحلاج  را بدار کرد . ) و آنهائی که با شهپر نورانی معرفت باطنی پرواز میکنند کسانی دیگر را بدان افق ها مجال پرواز نیست . اینکه دانشمندان معرفت علمی توانسته اند مناظر و افق های دور علمی را ببینند بدلیل آنست که بر شانهء غول های مقدم بر خود ایستاده اند ، مثلاً " انیشتین" بر شانهء " نیوتن " و " کوانتوم پلانگ " ایستاده است، " مارکس " بر شانهء " هگل " و " هگل " برشانهء "کانت" ایستاده اند . اما اگر بتوان برشانهء بزرگترین غول " معرفت اشراقی " یعنی مولانا جلال الدین ایستاد کدام افق ها پدیدار خواهند شد ؟ یقیناً " آنچه اندر و هم ناید " .

در هر کیلومتر " معرفت علمی " ارسطو و بوعلی و انیشتین می روید ولی مجموع کیلومترهای      " معرفت علمی " یک پرش شهسوار " معرفت اشراقی " مولانا شمرده نمی شود . از بطن " معرفت "علمی " سفینه های فضایی و تیوری اندازه گیری سرعت نور و کهکشانها و حفره های سیاه کیهانی پدید می آید اما همهء این اکتشافات و اختراعات به اندازهء جنینی در بطن " معرفت اشراقی " مولانا جنبندگی ندارد . این پرسش ها معنای آنرا ندارد که من بگویم ، مولانا از هر فیزیولوژیست امروز ، فیزلوژی انسان را دقیق تر و کامل تر میدانسته است و یا از هر ستاره شناس و کیهان شناس ، ابعاد کائنات را بهتر اندازه گرفته است . بل معنای آنرا دارد که مولانا به مثابهء انسان در ذات خویش  " عالم صغیر" ی است در حجم کائنات ، کائنات که به اشکال هندسی معنوی تکوین و تدوین گردیده است و کائنات در هستی خود  " عالم کبیری " است درحجم مولانا ، مولانای که به اشکال هندسی فیزیکی تجسم یافته است

حقایق معنوی و ظرایف عرفانی در ضمیر مولانا به چنان درجهء از رشد و تکامل و تعالی رسیده است. که در هر شعر و هر بیت و هر کلمهء از گفتارش با رقه های عشق کیمیاگر از ژرفای درونش می جوشد و در پرتو انوار جمال الهی و نیروی جاذبهء وحدت الوجود تمام ذرات وجودش تبدیل به " اندیشهء " محض گردیده و هر آن ممکن است پیوستگی " تن ناسوتی " و " روح لاهوتی" او همچون اجتماع   " آتش و نفت و بوریا " شعله ور گردیده ، " مابقی استخوان و ریشه " را به خاکستر مبدل و در اشتیاق وصلت " جانان " شهباز ملکوتی " جانش " از اقلیم زاغی " بدن " به پرواز آید .

 


بالا
 
بازگشت