گزارشگر: ظاهر ديوانچگی
گزارش شب بيست و پنجمين سال درگذشت استاد محمد حسين سرآهنگ
روز شنبه ٢٣ ماه ژوئن گذشته، کانون فرهنگی افغان های شهر استراسبورگ در فرانسه به ياد و خاطره ای يکی از بزرگترين استادان موسيقی، استاد محمد حسين سر آهنگ محفل پرشکوهی را بر گزار کرد. در اين شب يادبود، آوازخوانان، موسيقی نوازان، شاعران و هنرمندان بيشماری شرکت کرده بودند. در ميان اشتراک کنندگان، دوستانی از شهر های مختلف فرانسه، آلمان و همينطور عده ای از فرانسوی ها، هندوستانی ها و ايرانيان نيز حضور داشتند.
درب اين شب ياد بود، با عرض خوش آمديد و ارائه مطلب زير، به روی شرکت کنندگان گشاده شد:
من خرابم ز غم يار خراباتی خويش
دوستان و عزيزان سلام بر شما.
به محفل کانون فرهنگی افغان های شهر استراسبورگ، که به ياد و خاطره ای بزرگترين موسيقی دان افغانستان، استاد محمد حسين سرآهنگ برگزار شده است، خوش آمديد.
امشب دل و جان ما، ياد پر افتخار يکی از چهره های شگفت انگيز موسيقی کلاسيک را نجوا می کند. و امشب در جمع دوستانه با سخن، ساز و غزل، بيست و پنچمين سالگرد درگذشت استادی را تجليل می کنيم که جايگاه اش به قول شاعر نامدار کشور کاظم کاظمی، جايگاهيست رفيع و تبيين آن نيز فقط از عهده کارشناسان موسيقی بر می آيد.
باری، استاد سرآهنگ در بوستان موسيقی ای سفره پهن کرد و همينطور به رشد و پرورش آن کوششی فراوان به خرج داد، که می بايست سرا پا گوش و هوش شد، تا آن را درک کرد و از آن لذت برد.
موسيقی ای که عاشقان و هواخواهانش ديگر، مو سيقی مصرفی – موسيقی بنگاه های تجارتی و موسيقی محافل عاری از هنر را نمی پسندند و شيفته ای موسيقی استاد خود اند، که نامش از محدوده ای مرز های وطن فرا تر رفت و بدين سان در سرزمين های هندوستان، پاکستان، بنگله ديش و سيری لانکا به محبوبيت ويژه ای رسيد.
بلی دوستان! امشب سخن از استاد بزرگ موسيقی است، که درسال ۱۳۰۲ شمسی در منطقه ای خوردک گذر خرابات ديده به جهان گشود و در سال ۱۳۶۱، درست ۲۵سال پيش در شهر کابل، شهری که دوست ميداشت چشم از جهان پوشيد و به جاويدانگی پيوست.
پژوهشگران می گويند، که استاد گامو خان پدر کلان مادری اش و استاد عطا حسين پدر کلان پدری اش و استاد کريم حسين خان کاکايش از هنرمندان و استادان بزرگی بودند، که در دوران امير شيرعلی خان از هندوستان به افغانستان آمدند.
استاد سرآهنگ در محضر پدرش استاد غلام حسين، که خود در دنيای موسيقی نام و نشانی داشت، شاگردی کرد، سپس به مدت ۱۶سال سفر به هندوستان، درين ديار لبريز از ساز و رنگ و بوی، دانش و هنر آموخت. درين رهگذر نزد عاشق علی خان که بنيان گزار مکتب پتياله می باشد، آنقدر اندوخت که به تدريج به يکی از استادان بزرگ موسيقی کلاسيک شرق شهرت يافت.
استاد سرآهنگ در عمر نه چندان درازش، القاب مختلفی را از مراجع علمی و هنری، به خصوص هندوستان کسب کرد، که شما به بسياری ازين القاب آشنا ايد: سر تاج موسيقی، شير موسيقی، کوه موسيقی، بابای موسيقی و ...
ابراز اين مطلب بی مورد نخواهد بود، که استاد سر آهنگ در سرزمين های، از مفاخر هنر موسيقی کلاسيک دانسته می شود، که باشندگان آن در طول تاريخ همواره با بدبختی های فراوان، روزگار بسر برده و همواره با استبداد دست و پنجه نرم کرده اند. هنر بطور عام و موسيقی بزرگ مردانی همچون استاد سرآهنگ، نه تنها مرحم دل های شکسته ای مردمان بود است، بل مدام قوت دل ها بوده، تا جان و تن را با راگ ها و زمزمه های سحر انگيز، برای زندگی بهتر صيقل بدهند.
جای دارد که امشب نيز از شاعری ياد کنيم که در نزد مردم افغانستان از منزلت خاصی برخودار است، شاعر نور و آيينه ها، شاعر معانی و معرفت. باری، ابوالمعانی ميرزا عبدالقادر بيدل، زيرا که استاد سر آهنگ که خود شعر هم می سرود، او را يکی از بزرگترين بيدل شناسان شرق می دانند.
همينطور می بايست امشب خاطره ای يکی از آزادی خواهان کابل، شخصيت دنيای ادب، عبدالحميد اسير که شما دوستان، او را به نام « قندی آقا » می شناسيد، نيز گرامی بداريم که در معرفی و شناخت بيدل به استاد سر آهنگ نقش به سزای داشته است.
درين محفل از استادان، محققان و هنرمندانی دعوت شده بود، که برخی با حضور خود ما را درين شب خوشنود ساخته اند و عده ای ديگر به دلايل مختلفی نتوانستد درين محفل حضور برسانند، که درين ميان می توان از استاد الطاف حسين و شريف غزل نام برد.
در پايان بايد گفت ، آوانيکه سخن از استاد سرآهنگ است، سخن از خرابات و خراباتيان نيز می باشد. باری، زمزمه ها، آواز ها، راگ ها و غزل خوانی ها در خرابات- شب های جمعه در خانقاه کوچه ای علی رضا خان هنگاميکه سرآهنگ از آفتاب نشست تا آفتاب برآمد به اصطلاح معروف مجرايی ميداد، همچون آسمانی لبريز از ستارگان روشن اند. استاد سرآهنگ که بسانی مهتاب روشن تر از هر زمان در آن ميان ميدرخشد. اين مهتاب روشن، که آن را خورشيد موسيقی نيز می نامند در فضای تاريخ موسيقی کلاسيک برای مدام تابناک خواهد بود.
بعد ازين من ترک ياران ريايی می کنم باخرابی در خرابات آشنايی می کنم
واحد واحدی
عاشقی از خيل آوارگان و سرگشته و حيرانی از تبار هنر دوستان. اين مرد با احساس روزگار غربت را در شهر پر همهمه ای هامبورگ به سر می برد. اگر بخشی از زندگی اش به قول معروف به دنبال پيدا کردن لقمه ای نان سپری می شود، بخش ديگرش را مشغول آموزش هنر و بويژه تدريس موسيقی به شاگردانش می باشد. آقای واحدی که تا کنون چند سی دی از ترانه ها و آواز های گاه فراموش شده، گاه محلی و گاه غزل به علاقمندان هنر تقديم کرده است، بيشتر ميل به غزلخوانی دارد. در شب يادبود استاد، اولين غزل سرای اين محفل بود. صدايش گيراست، از دل بر می خيزد و بر دل می نشيند. غزل های استاد سرآهنگ را با همان اخلاصی که به اين کوه موسيقی دارد، فرياد می کند. واحدی خود می گويد که « شرکت درين شب را جز وظيفه ام دانستم و با همه ای مشکلاتيکه مثل خيلی ها دارم، تصميم گرفتم بدين محفل شرکت کنم، تا خاطره ای پر افتخار سر تاج موسيقی را در جمع اهل دل گرامی بدارم. خوشحالم که خود را در جمع هنرمندان و هموطنان می يابم ». او مورد استقبال عاشقان غزل و موسيقی کلاسيک قرار گرفت.
از هجوم اشک ما بيدل مپرس يار می آيد چراغان کرده ايم
آقای عبدالوهاب مددی
با چهره ای هجرت زده ولی بشاش، لبريز از درد سرشار از محبت، آقای مددی نه تنها از شهر پر غلغله ای موسيقی افغانستان داستان ها در دل دارد، بلکه از اندوه ها، آوارگی ها، احساس ها و سرانجام از زندگی تلخ و گاه شرين مردم گفتنی بسياری بر لب دارد. وقتی خموش است در سکوتی بی مانند فرو می رود. در می يابی که در بحر خاطراتش شناور است. درين بحر، گاه از آب های طوفانی سر بيرون می کند - می گويد، می خندد و دست در گوش می کند و زيبا ترين ترانه های محلی را می خواند. گاه درين توفان غرق می شود و می بايد به سراغش رفت و او را از امواج طوفانزا بيرون کشيد. آن زمان است که ديگر بار لب به سخن می گشايد و از هنر و سرگذشت هر هنرمند حکايت ها دارد. وقتی سخن روی استاد محمد حسين سرآهنگ است. مکث می کند، زمان و مکان را ديده حرف می زند، چرا که درين باب، صد سينه سخن دارد. او خود می گويد « در باره ای هر استاد، هر هنرمند کشور و آواز خوان بخاطر موقيعت ويژه ام و تلاش های که بخاطر درک بيشتر موسيقی کشور در دنيای هنر افغانستان کرده ام، می توانم چند جمله ای را خدمت شما تقديم کنم. ولی در مورد استاد سرآهنگ بی تردد می توانم ساعت ها با دوستان راز دل کنم...». آقای مددی بدليل مسئوليت های گوناگونش در دستگاه راديو و بعد راديو کابل، بدليل کار های پژوهشی اش و بدليل همزيستی، نشست و برخواست و همينطور بدليل همراه و همسفر بودن با استاد سرآهنگ در محافل ، مناطق گوناگون کشور، ممالک مختلف گفتنی های پر بهای دارد.
آقای مددی شرکت در شب ياد بود استاد سرآهنگ را نه تنها با کمال ميل پذيرا شد ، او همچنان فرهنگيان را به برگزاری چنين محافلی تشويق کرد.
اولين کلامش ياد آوری از دو استاد برزگ موسيقی، استاد غلام حسين و استاد هاشم در خرابات بود. او گفت، که استاد غلام حسين بيشتر توجه اش را به نسل جوان مبذول داشت، که« من نيز از جمله شاگردان اين استاد بوذه ام.» بعد به روی سوانح استاد سر آهنگ مکث کرد. « اولين درس موسيقی را نزد پدر آموخت. پدرش او را به سوی کشور هنر پرور هند سوق داد و در آن ديار شاگرد استاد عاشق علی خان بنيان گذار مکتب موسيقی پتياله گرديد». پدرش بدين باور بود، که پسرش بايد شاگرد استادی بيگانه ای باشد، تا به او رحم نکند.
آقای مددی در امتداد سخنان گفت، که فستيوالی از طرف شاروالی کابل در سينما پامير بر گزار شده بود و در آن جا بود که استاد درخشيد و اولين مدال طلا را کمائی کرد. اين نخستين مدال طلائی بود که قبل از رسيدن به مقام والای استادی به او تعلق گرفت.
آقای مددی بعد از توضيح مفصل روی زندگی پر فراز و نيشيب استاد، اين نکته را ياد آور شد، که استاد دچار بيماری قلب شد. داکتران برايش گفته بودند که نبايد بلند بلند صحبت کند. ولی استاد با وجود آن به اجرا کنسرت ها ادامه داد. در آخرين کنسرت مقام شير موسيقی را کمائی کرد. « می توان گفت در تاريخ موسيقی کلاسيک، چه در کشور ما و چه در سر زمين های نيم قاره ای هند، کمتر استادی اين همه مدال، لقب و اين همه جايزه ای هنری را صاحب شده است».
برای مددی اين سوال مطرح است که وقتی استاد دچار بيماری قلب شد، چرا او را به شفاخانه ای درستی نبردند تا تداوای شود؟ چرا درين مورد کم کاری صورت گرفت؟
از استاد سرآهنگ در کنار کار های بيشمار هنری رساله ای بنام قانون طرب بجا مانده که در سويدن بچاپ رسيده است. او خود اعتراف کرده است که در زمينه ای ادبيات دسترسی زيادی نداشته است. «تا اينکه روزی در کافی بچه ای شاه قل آواز می خواندم که با فردی بنام قندی آقا آشنا شدم. او مرا با بيدل آشنا کرد و بعدا مرا گرويده ای آن شاعر بزرگ کرد».
تعداد آهنگ های که در راديو از استاد ثبت شده، بيشتر از چهار صد قطعه می باشد.
از ميان خاطرات بيشمار، آقای مددی حکايت می کند که روزی استاد سرآهنگ با پدرش که پير شده بود و عصا به دست داشت، وارد راديو افغانستان شدند. من از استاد غلام حسين خواستم که با آرکستر آواز بخواند. سر انجام استادپذيرفت و آهنگ «ز بعد ما نه غزل نه قصيده می ماند» با خوبی اجرا کرد. استاد غلام حسين در ٢٦ سرطان ١٣٤٦ از جهان چشم پوشيد.
خود استاد سر آهنگ در سحرگاه روز يکشنبه ١٦ جوزا سال ١٣٦١در شهر کابل درگذشت. جنازه اش از شفاخانه ای ابن سينا، بعد از گشت در گذر خرابات، در شهدا صالحين به خاک سپرده شد.
آقای مددی می گويد که بعد از وفات استاد سر آهنگ مرثيه ها، اشعار و پارچه های ادبی مختلفی به راديو کابل رسيد. در بر نامه های مختلف پخش شد از جمله شعر زيبای شاعر توانای کشور ناصر طهوری « بر خاک فتاده تاج سر موسيقی...».
آقای مددی می گويد: ممکن صد سال ديگر لازم باشد تا که کوچه ای خراباتی داشته باشيم و در آن محل طفلی بدنيا بيايد و به گونه ای سرآهنگ در بلندای موسيقی شرق جايگزين شود. آقای مددی از ندرت کسانی هست که در باره ای زندگی، کار های هنری استاد چيز های می داند. می بايست فرهنگيان اين فرصت را مهيا کنند، که آقای مددی دانستی ها و خاطراتش را در مورد استاد بتدرج راز دل کند تا برگی ديگر از زندگی پر افتخار هنری سرآهنگ در تاريخ موسيقی بجا بماند.
آقای سميع رفيع
آقای سميع رفيع از جمله هنرمندانی بود، که از دعوت کانون فرهنگی استقبال کرده و حضور خويش را بمثابه ای ادا دين در قبال موسيقی کلاسيک پنداشت. با کمال مسرت و افتخار در شب ياد بود استاد بزرگ موسيقی شرکت کرد، چنان که بخشی از محفل با ساز و غزل اين هنرمند آراسته شد. سهمگيری آقای رفيع درين محفل قبل از همه انجام احترام به استاد سرآهنگ که خودش از رهروان مکتبی که استاد آن را به اکمال رسانيد، بود. « آنچه مربوط به دنيای موسيقی است، من شاگرد شهنشاه کلاسيک استاد فتح علی خان از مکتب پتياله، همان مکتبی که استاد سرآهنگ روانشاد تعقيب کرده بود، می باشم.»
شاعر، نويسنده، پژوهشگر آقای سميع رفيع نه تنها در ورطه ای هنر موسيقی سعی و جانفشانی زيادی کرد است، بل نوشتاری در زمينه های فرهنگ و ادبيات، روانشناسی و مسائل فلسفی چه بصورت کتاب، جه بصورت مقاله تا به کنون عرضه کرده است. چندين سی دی و چند جلد از کتاب اخير خود ( سعدی درخت پر باری از بوستان معرفت ) درين محفل در دسترس شرکت کنندگان قرار داد.
آقای سميع که علم موسيقی نزد استادانی همچون استاد علاوالدين خان، استاد حفيظ احمد خان و استاد فتح علی خان آموخته است. بدين با کوله باری از اندوخته با اجرا چندين پارچه درين محفل، شرکت کنندگان را در گهواره ای راگ و غزل جنباند. آقای رفيع همانطور که در دامنه ای شعر و ادب کلامی رسا و عارفانه دارد، با ايمان به موسيقی کلاسيک هر راگ را با هيجان و طرز ويژه ای اجرا می کند و بدينگونه دوستداران موسيقی را مست از غزل و ساز می کند. آقای رفيع از خود خاطره ای فراموش ناشدنی در شهر استراسبورگ بجا گذاشت.
عبدالله کمال رفيع
جوانی سرشار از ريتم و ضرب ، بعنوان تبله نوازی جوان و خوب برخی از هنرمندان از جمله آقای سميع رفيع را در اجرا راگ ها و غزليات همراهی کرد. عبدالله رفيع فرزند آقای سميع رفيع تعليمات موسيقی و تبله را نزد پدر آموخته است. اين جوان در شانزده سالگی بهار عمرش به شرکت کنندگان نشان داد که آينده ای شگوفای را پيش روی دارد.
غلام محمد نجرابی
دهل -، دف - و تبله نواز خوب افغانستان، غلام محمد نجرابی درين شب حضور داشت. اين هنرمند را بيشتر به خاطر نواختن زيربغلی می شناسند. درين محفل غلام نجرابی با سارنگ نواز مشهور هند آقای ديباسيش هالدر دو پارچه راگ کار کردند. اين دو نوازنده شوری را در تالار بر پا کردند، که بذات خود بی نظير بود.
غلام نجرابی زير بغلی را به گونه ای خاصی می نوازد. او زيربغلی اش را گاه نوازش می کند. گاه با عصيانی که در دلش موج می زند، بر پيکرش می کوبد. انگشتان غلام بر وسعت گويا بی پايان پوست همچون پرنده ای که در جنگل های جنوب منقار بر تنه ای درختان بکوبد، غوغا برپامی کند.
غلام با زير بغلی اش پيامی از صلح و صميميت به شنونده خود دارد. او با زير بغلی آتش بست را اعلام می کند. و گويا طبل قطع جنگ را می نوازد. غلام در حين اجرا موسيقی با نگاهش به شرکت کنندگان پيام دوستی و صفا را اعطا می کند. تماشاچيان را از تاکستان های شمالی تا ارغوان زاران هرات، از دره های زخم خورده ای نورستان تا نارنجستان های جلال آباد، با سفری هيجان انگيز دعوت می کند و فضای شب را از تاخت و گريز انگشتانش لبريز از احساس می کند.
آوانيکه می نوازد، کسی صدای پای آهو سر مستی را می شنود، که از دام صيادی پا به فرار نهاده است. کسی ديگر ضربت چکش کفش دوزی را در خم و پيچ کوچه های کابل بياد می آورد.
اگر استاد ملنگ پدر و استاد غلام محمد نجرابی زير بغلی را به شهرتی بی پايان رساند، غلام اين آله ای موسيقی را دلپذير عامه ای مردم ساخت و او را فرا تر از مرز ها به جهانيان بشکل زيبا و هنرمندانه معرفی کرد. غلام چندين سال است، که با آنسامبل کابل همراه با آرمان، آنسمبال راديو کابل همراه با استاد مهوش و گروه ژردی در اسپانيا که آرکستر شان از هنرمندانی از چهار گوشه ای جهان تهيه شده است، زير بغلی می نوازد.
اجرا دو پارچه راگ درين شب ياد بود برای غلام از منزلت ويژه ای بر خودار بود.« بدين گونه ياد استاد را گرامی داشتم که نه تنها پدرم، بلکه تمام خانواده ای ما به او احترام و منزلت خاصی قايل ايم.»
هاشم بندو
سهمگيری اين ستاره ای درخشان رقص کتک درين شب سحر انگيز بود. با اجرا چند پارچه حيرت شرکت کنند گان را بر انگيخت.
کتک رقصی است از جمله شش رقص معروف هند. اين هنر در دل باور ها و مقدسات هندوستانی ها نما کرده و با تاثير پذيری از فرهنگ اسلامی و عنعنات مردم افغانستان به شکل امروزه عرض اندام کرده است. هاشم بندو که ستاره ای درخشانی در رقص کتک است، پيرو مکتب معروف گرانا می باشد. او می گويد که کتک بمعنای داستان و افساته است. پيامی را به تماشاچی می رساند. زبان است هنری که حکايت گر زندگی مردمان است.
هاشم بندو با جنبش دست و بويژه پای با ساز و تبله به گفتگو می نشيند. از حرکات بدن با ساز آميزشی ويژه ای می آفريند. اين ستاره ای محبوب هند می گويد: حضورم درين شب بخاطر استادی است که با هنرش ديگرمرزی ميان هند و افغانستان وجود ندارد.
اندرايود
اين هنرمند يکی از چهره های محبوب و مشهور ساز ويلون است. اندارايود با ارشه ای ويلون اش از وسعت بی پايان احساس های هند تا بلندای راگ های استاد سرآهنگ پرواز می کند. ويلون اندرايود شرين و دلپذير است. قبل ازين ها اندرايود با تبله نواز خوب شهر استراسبورگ آقای سميع محاق به علاقمندان موسيقی کلاسيک پارچه های از کار های خود را تقديم کرده بود. در اين شب ويلون و سارنگ باهم به گفتگو و نشستند. سارنگ با هزار رنگ ويلون را تا ژرفای زيبايی بدرقه می کرد. از جمله کار های شان اجرا راگ ابهوگی بود. اندرايود می گويد: « ما افتخار داريم که در اين محفل که بياد استاد برزگ است، شرکت کرده ايم.»
پاسی از شب گذشته بود که آواز خوان معروف هند بويژن بهاتاشاريا و ارمنيه نواز و غزل سرای هند پرالی گوسل همراه با تبله نواز خوب هند اوتپل داس راگ های از دنيای موسيقی تقديم علاقه مندان خود کردند.
در اخير گروه هنرمندان هند، آهنگ معروف استاد محمد حسين سر آهنگ « طالع ام زلف يار را ماند » را به ياد و خاطره ای استاد آواز کردند. اين آهنگ بشکل بسيار زيبايی که مورد پسند شرکت کنندگان قرار گرفت، اجرا شد.
دوستان کانون فرهنگی از جمله حاجی محمد احسان، سميع محاق، شکيب امير، فريد روستاقی، فهيم امير، شيريالی احمدی، جاويد امير و ... که در برگزاری و سازماندهی اين شب و روز نقش بسزای داشتند، فردای آن روز از چهره های آشنا دنيای شعر و موسيقی در کنار يکی از درياچه های شهر استراسبورگ دعوت بعمل آوردند. دراين روز آقای مددی از خاطرات خود از استاد سرآهنگ و استاد غلام حسين برای جوانان و عده ای از خانواده ها گفتند. واحد واحدی به تقاضای دوستان همچنان به غزل خوانی ادامه داد. شفيق علم با تبله و مسعود فاضل با رباب اين هنرمند را همراهی کردند. شاعر و پژوهشگر مسعود قانع، شاعر خوب ما شکرالله شيون و عزيز فرد خبرنگار راديو بين الملی فرانسه و ... پای صحبت جوانان نشستند.
برگزاری بيست و پنجمين سال وفات استاد سرآهنگ اگر هدفی جهت گرامی داشت خاطره ای استاد بزرگ موسيقی را دنبال می کرد، درضمن فرصتی بود تا علاقمندان موسيقی کلاسيک به گوشه ای از زندگی هنری استاد سرآهنگ آشنايی پيدا کنند.