از: سنجر
مردان در آهن می کوبند
همه جا فریاد فریاد
مردان با تبر های شان
برآهن می کوبند
زن ها با فریاد های شان
با آتش می رزمند
فریاد ها با موج بادها
مهاجر میگردند
روح های افسرده
بدست طوفان ها سپرده می شود
همه جا فریاد فریاد
گوله ها
رقص آتش را
در بدن ها
تمثیل می کنند
و طفل ها
رقص گوشت پاره ها را
در هوا نظا ره می کنند
****************
تصویر ات
اشکم
نقش صورت ات را
بر رخم حک کرده است
فاصله و زمان را
اینک
نفرین می کند.
****************
آمیزش
کودکی
ازمن و تو می روید
اما کودکی ازظلمت
رویشی
از شب ظلمت.
****************
کبوتر
زیر تک سقف
نه آوایی
نه صفایی
دوکبوتر
به هم مینگرند.
****************
قفس
شبها
در حصار دیوارها
پنجرهء در پهلویم
از فولاد
ومن
در قید دیوار ها و آ هن
در بستر نارام
با او
بی او
در اسارت نفس اش
بی نفس می خوابید م