فضل الرحیم رحیم
درسوگ و اندوهء شخصیت فرهنگی کشورما مرحوم ضیا قاریزاده
ضیا قاریزاده ، شاعر ، نویسنده ، اوازخوان ، اهنگساز و طنز پرداز کشورما به عمر هشتاد وپنچ سالگی در دلتنگی های دیار غربت چون عاشق دلباختهء دیارخود که به دیدار معشوقش لحظه شماری می کرد با حرمان و دلی پر از ارمانهای نیک وسچهء انسانی، شام یکشنبه 23 جدی سال روان خورشیدی در کانادا، رخ به نقاب خاک کشید .
ضیا قاریزاده مردی بود که پختگی شخصیتش را در پایداری و مقابله با همه بی رحمی های زمانه چون قامت بلند استوار کوه اسمائی، کمائی کرده بود. هنوز باور های معصومیت دوران طفلیتش او را وا میداشت تا دنیا وماحول خود را مبرا از زشتی های عجولانهء با ساخته و بافته عده ء از ا د مها، با رنگ شفاف و دلپذ یر نگاه کند . اما در گیرو دار تیره گی و تراژدی سقوط سلطنت شاه امان الله غازی ، پدر ضیا قاریزاده ، دوست محمد قاری ، که یکی از فرهنگیان زمانش بود به جرم همد لی و همیاری با شاه امان الله غازی تیرباران می شود . این اولین سیلی بیرحم و زخم شمشیرئی بد طینت زمانه بود که بر دل معصوم ضیا قاریزاده ، داغ حسرت جدائی پدر را نقش کشید . اما این درد و این غم نا خواسته مایه ء می شود برای سروده ها و ترانه های دلنشین از قاریزاده که باز تابی است از رنج ها و ارزوهای مردم وطنش و ارایه های هنری و ادبی او چنان از تهء دل بر خاسته است که بر د لها نقش ماندگاری یافته اند .
ضیا قاریزاده ، زمانی به صفت معلم و زمانی هم در عرصه مطبوعات و ادبیات مصروفیت های رسمی داشته اما اودلبستگی به کار وبار دولتی چندان نداشت به همین سبب است که او را بیشتر مردم ما از طریق سروده ها و ترانه هایش به عنوان یک شخصیت متبارز فرهنگی – ادبی می شناسند . ضیا قاریزاده صاحب فصاحت زبان و جوهر شرین کلام بود به همین علت بود که حضور او در مجالس ، روحیهء مجلس را گرمی و شادی می بخشید . او علاوه از اینکه در عرصه مطبوعات ، تیاتر و هنر موسیقی رابطه فعال کاری داشت ضمنا برای نوشتن این اثار هم مجال یافته بود: نگینه ها ،خزان زندگی ،هدف ، سهم هنود در سخن دری ، رسالهء نینواز ، پیام باختر و مجموعهء منتخب اشعار او که به زیور چاپ اراسته شده اند. ضیا قاریزاده ان مردی که در تار پود وجودش مهر و محبت وطن تنیده بود هیچ گاهی خیال کوچیدن از دیار نازنینش در فکر و ذهنش خطور نمی کرد. اما در" چپه گرمک قدرت بگیر" سال 1992 عیسوی و این بار در سالمندی ماتم دار بربادی همه هست وبود یک عمر از تلاش زندگیش شد . در برابر چشمانش مضحکهء زورازمائی قدرت طلبانی بود که کوردلانه با باران راکت ، کلبهء ابادش را به خاک یکسان نمودند. او می دید که یک مشت جاهل ، حاصل یک عمر از خامه پردازی هایش را به دم اتش می سپارند و بعد دود سیاه از ان نبشته های پر بها خاکستری بجا می گذارد . و او می نگریست که چپاوگران مال متاعش را می دزدند . او دیگر تاب نظارهء این همه حقارت کابوسی وحشتبار تاپ را نمی اورد و راه دیار مهاجرت نا خواسته را به پیش می گیرد که سرانجام به کانادا می رسد. ضیا قاریزاده ، که خود را از وطن ، جمع یاران و دوستانش در دیار غربت دور و تنها می یابد دلتنگیهای غربت به سراغش می اید . اما او تا اخرین لحظات زندگی گرد ان غصه و درد استخوان سوز را در مجالست و ملاقات با وطنداراش در کانادا برخ نیاورد .
دلا برو بباغ و مشـــــــــرب از انار اموز
که موج خون بر دل وخنده بر دهان دارم
با اندوه فراوان دیگر ضیا قاریزاده ، ان خدمتگزار صادق فرهنگ و ادب کشور ما دیگر در جمع ما نیست . برای فامیل ، بازماندگان ، دوستان و علاقمندان ابراز تسلیت می نمایم وبرای وی بهشت برین از بارگاهء ایزد لایزال استدعا می نمایم.
17.01.2008
فضل الر حیم رحیم خبر نگار ازاد