د ا کتر عارف پژمان

 

حماسه ای نامور ، ارزشهای گيتی
گستر


داکتر عارف پژمان

چو اين نامور نامه آيد به بن
زمن روی کشور شود پر سخن

ازين پس نميرم که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام

هر آنکس که دارد هش و رای و دين
پس از مرگ ، بر من کند آفرين !

  ( شاهنامه ، چاپ مسکو)

شاهنامه ، تاريخ سنتی« آريانا » ی کهنسال است ؛ تاريخی که از راه روايات کهن مذهبی ، يادگار مانده است . فردوسی خراسانی ، اين بنای شگرف را در مدت زمان سی ساله ، پی افگنده است . ازآنجا که تازيان ، هرگونه اثر وارثيه ای از اقوام مغلوب را بر باد داده بودند . شاهنامه ميکوشد فرهنگ مادی ومعنوی مردم اين خطه را چنانکه شنيده است ، با امانتداری ، به ديگران انتقال دهد.
اين که نخستين شاه گيتی ،« گيومرث» بوده است وهمو بود که پوشيدن جامه وخوردن طعام را به مردم آموخته است وپس از گيو مرث ، « هوشنگ شاه » بوده است ، شاهی که آهن را از سنگ ، جدا ساخته ست و به کشف « آ تش» پيروزی يافته است . جشن سده را ايجاد کرده و شهر سازی و کشاورزی را به شهروندان باز آموخته است . ازان پس ، « تهمورث ديو بند » است که به آموزش د دان و تربيت پرندگان ، آستين بر زده است . به دنبال تهمورث ، «جمشيد جم » آمده که آلات و افزار جنگی ، اختراع کرده و شهروندان را به چهار گروه بصورت زيرين ، منقسم داشته است :
(
۱) مردان دينی
(
۲) سپاهيان
(
۳ ) برزيگران و دامداران
(
۴) هنرمندان و صنعتگران

جمشيد همان است که کشتی را ايجاد کرده است ودر قلمرو فرهنگ معنوی ، نوروز باستانی را ، بنا نهاده است ؛ همه وهمه نمايشگر اين است که شاهنامه، جلوه های از چگونه گی تحول و تکوين تمدن شگرف آريانا را ، فراچشم فرزندان اين مرز وبوم کهن ، قرار داده است، تا مردم از سردرگمی و آشفته گی ذهنی ، رها شوند و به آداب و رسم وراه خويش ، برگردند!
شايد اگر ابوا لقاسم فردوسی ، به گردآوری و ثبت اين روايات ، دست نمی برد ، سيل حادثات ، اين ارزشهای ملی را بر باد مبداد. دانای توس ، شاهان ، دليران و گردان را از زير خاکستر قرون بدر آورد و در سر چهار راه ها ، ميدان ها و خيابان ها ، تصاوير کاوه آهنگر ، فريدون دادگر و رستم جهان پهلوان را بر افراشت تا مردم اين خطه، تن به ذلت و زبونی ندهند .
هر ملتی که تاريخ وتمدنی کهن دارد ، دارای قهرمان های اساطيری و حماسی نيز ميباشد . قهرمانان ملی يک سرزمين ، نيازی نيست که تاريخی وواقعی بوده باشند  ، مهم آن است که اينان ، از سوی مردم ، واقعی پنداشته شوند وجامعه از قدرت معنوی يا توانايی جسمانی آنان ، بهره ور گردد.
از دگر سو ، تجسم و تصوير بيداد ، پلشتی و خيره سری در شاهنامه، در کالبد آدم های همانند ، ضحاک و افراسياب و...بخاطر بر انگيختن حس نفرت شهروندان است تا ريشه های ستمبارگی ، ستم پذيری و آزمندی در ذهن و زندگی عامه ، خشکيدن گيرد و درخت دانايی و عدالت ورزی ، تناور گردد.
شاهنامه هنر خوب زيستن و پاک انديشيدن را به جامعه می آموزد.
شخصيت خوب و ستودنی در شاهنامه آن است که « درست پيمان » و « نام جوی » باشد . آماده باشد بر ای برپايی داد و دهش ، جان بيفشاند. خون بيگناهان را هد ر ندهد و از شتاب و آز ، دست بردارد .
در شاهنامه ، شاهان و پهلواان عرفان گرای ، نيز نگريسته ميشود . اينان ، به منظور صلح خواهی و خودداری از ارتکاب گناه ، نعمت زندگانی را کنار ميگذارند ، سياوش و کيخسرو ازهمين تيره اند. هدف نهايی اين آدم ها ، قرارگرفتن در صف « نيکی و نيکنامی » است .
سادگی است اگر بينگاريم ، ارزش کتاب جاودانه فردوسی خراسانی ، در همين بعد ملی و حماسی ، تمام ميشود .
شاهنامه از نظر ادبی نيز در اوج است . آيت فصاحت و بلاغت است . فردوسی در توصيف صحنه ها و تجسم  احوال وايجاز کلام ، سخن را به مرز اعجاز رسايده است. قدرت شگرفی که آفريدگار شاهنامه در کاربرد تعبيرات گونه گون دارد ، زيبايی اين دفتر نام آور را دو چندان ساخته است. اندک اتفاق افتاده که در شاهنامه ، معنی ، لگد کوب لفظ شود. صنعت های که در آن بکار گرفته شده ، از کمترين تصنع و زنند گی ، برخوردارميباشد.بر بنياد اقتضای يک اثر حماسی، اغراق ومبالغه ، انواع جناس ، لف ونشر ، و تشبيه ومماثله از ارکان اساسی آن است.
شاهنامه گنجينه ايست از واژگان اصيل پارسی دری ، که حتا ميتواند تا حد دامنه داری ، نياز های زبانی و معنوی زمان معاصر را نيز برآورده سازد .
اغلب کلمات مفرد يا مرکب که پنداشته ميشود ساخته و پرداخته امروزيان است ، در کتاب هميشه بهار دانای توس ، ديده ميشود . بصورت نمونه از واژه گان :  بويژه « ويژگان» ،آزاده ، پاسدار ،  کار آگاه ، ورزش ، گزارشگر ، شاهراه ، رايزن و ره آورد  ، ازيکسو  ياد ميکنم و از دگر سو  ، سيلی خروشان از صفات شاعرانه و توصيف های شخصيت بخش ، همانند « چو  برگشت، شب گرد کرده عنان » « خروشان و جوشان و آ زرده ام » .

کاربرد کلمات عربی در شاهنامه در حد چهار درصد است ، اين نکته ميرساند که تهاجم بی رويه ترکيبات تازی بر زبان پارسی ، بيشتر در آثار مذهبی و علمی وارد گرديده است ، نه در زبان محاوره و فرهنگ عامه . بی شبهه ، شاهنامه از نظر تحقيق دستوری و لغوی از اعتباری شگرف برخوردار است.
زبان پارسی دری امروز که دربيشتر بلاد افغانستان امروز و ايران و تاجکستان ، بدان تکلم ميشود همان زبان فردوسی است . آرايش های که کلام صوفيه بر زبان وارد کرده يا صنايع لفظی ومعنوی وتراشهای دوره های بعد ، در قواعد کلی زبان ، مداخله ای نداشته است.از ياد کرد ديگر مزايای اين اثر جاودانه جهان گستر ، عجالتا چشم ميپوشم ، با يادآوری نکته ای ارزنده از شاهرخ مسکوب در باره شاهنامه : « جهان شگفت شاهنامه ، همچنان ، بر ارباب فضل ، دربسته و ناشناخته مانده است، اما درين دوران دراز ، شاهنامه ، زندگی صبور خود را در ميان  مردم عادی اين سر زمين ، ادامه داده است .
۱»

پانويس :
۱ـــ مقدمه بر رستم و اسفند يار ، شاهرخ مسکوب ، تهران .
۱۳۵۴

 

 


بالا
 
بازگشت