د ا کتر عارف پژمان
پرواز تاقفس
کسی ز
کوچه تبعیدیان، عبور نکرد
ز شاخه های خشونت، گلوله می بارد
سراغ باغ مگیر!
قفس، نهایت پرواز این شکسته پر است
و مردن، آزادی است!
****
کتابهای مقدس به طاقها افسرد
دعای اسقف اعظم به آسمان نرسید
دروغ مغربیان، چاه جمکران تو شد
دروغ مغربیان، دجله و فرات، آلود:
به این شکستن و بستن، امید کمتر بند!
****
بلوط، عینک دودی به دیدگان بستست
پی الاهه آب است این تک تاریخ
گمان برم که ورق پاره های خاطره را
به آب می سپرد!
مگر بهار دگر نیست در هزاره قرن؟
****
زباد پرسیدم
دیار من که کهن باره رهایی بود
و قامت مردان
به دست و پنجه گرد آفرید، خم میشد
چگونه لانه جغدان شد؟
دگر درین دژ آزادگان، صدایی نیست؟
کجاست خسرو گلسرخی
دشت نيلوفر ؟
برو بپرس ز سالار خیمه های کبود
کجاست خیمه یعقوب لیث صفاری،
کجاست خانه من،
سرزمین رستم و رخش؟
کسی جواب نداد ...