دستگیر نایل

 

« رفیق ، یا برادر؟……

در فرهنگ سیاسی و ادبی، واژه گان را علاوه بر معنی اصلی آن، به معانی وتعبیر های گوناگون، نیز بکار می برند وچه بسا که از آن، سوء تعبیر وفهم نادرست هم می نمایند.از جملهء این واژه گان که در ادبیات سیاسی کشور ما طی نیم قرن مورد استفاده قرار گرفته یکی هم، واژهء ( رفیق) است. رفیق، به معنی دوست، همراه، وبه معنی همرزم، هم پیمان ، همباور به یک آر مان سیاسی وهدف مشخص ، بکار برده شده است. با بوجود آمدن ساز مانها، احزاب وگروههای « چپ» در افغانستان ، از دههء چهل به اینسو، واژه ( رفیق) ، به همپیما نان،همرزمان اندیشه ها وایدیو لوژی های چپ ، کار برد پیدا کرد.

     با به حاکمیت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان توسط یک کودتای نظامی از پایان دههء پنجاه خورشیدی ،تا اوایل دههء هفتاد که برخی عمال ورهبران این حزب برمردم ومخالفان سیاسی خود ستمهای فراوان راوا داشتند وبه سرکوب خونین اپوزیسیون خود پرداختند،مردم،وحتی مخالفان سیاسی واید یو لوژیک این حزب،دشمن واژهء زیبا وآهنگین ( رفیق) هم شدند.حالا هم با گذشت بیش از پا نزده سا ل از سقوط حاکمیت آن حزب،در بسا از گرد همایی ها وجلسات واجتماعات روشنفکران افغان در امریکا واروپا که آدم می بیند ومی شنود، مخالفان حزب خلق، حتی در مجالس عادی نیز، کاربرد واژهء ( رفیق) را نا جایز ونا مناسب تلقی کرده  وهمان همپیمان سیاسی واندیشه ای دانسته عکس العمل منفی نشان می دهند.وچه بسا که تمنا می کنند که از کار برد کلمهء( رفیق) پرهیز شود. البته که مخالفت روشنفکران راستگرا وبه اصطلاح مجاهدین دراین رابطه شدید تر از دیگر مخالفان بنظر می رسد.آنها ترجیح میدهند بجای واژهء رفیق،( برادر) را بکار ببرند. در ادبیات سیاسی کشور ما، واژ های رفیق و برادر و« اندیوال» ( اصطلاح سوسیال دموکراتها) خیلی هم معمول شده است.اصطلاح اند یوال، حالا ازمد، افتاده و برادر که از( انا لملمومنون اخوت )« مومنان، برادر یکدیگر اند» اقتباس شده و رفیق،خیلی بر زبان ها نشسته است.

    حال ببینیم که واژه های « رفیق » و« برادر» در ادب وشعر فارسی_ دری چه معنا های لطیف ودلنشین دارند که ما نا دانسته به آن می تازیم ودر کار برد آنها با یکدیگر به نزاع بر می خیزیم وحتی خون یکد یگر را هم می ریزانیم.حضرت حا فظ، داشتن رفیق شفیق ومهربان را از موفقیت های زنده گی وسعادتمندی انسان میداند:

_ « مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق

      گرت  مدام میسر شود، زهی توفیق »

ورفیق شفیق و درست پیمان را دوست دارد.و توصیه میکند که در دوستی و رفا قت خود انسان باید حریف گرمی و سردی های دوست خود باشد.:

_ « اگر رفیق شفیقی، درست پیمان با ش

      حریف خانه وگر مابه و گلستان با ش »

در جای دیگر حا فظ، رفیق خوب را با بخت نیکخواه،( بخت بلند) یکی میداند:

_ « دلا، رفیق سفر، بخت نیکخواهت بس    

     نسیم روضهء شیراز ، پیک راهت بس »

ودر چنان زمانهءایکه فریب و زهد ریا کارانه، بازار گرم دارد رفیق خالی از خلل وبی ریا وبی عیب را فقط صراحی ومی ناب وسفینهء غزل میداند:

_ « در این زمانه رفیقی که خا لی از خلل ا ست

      صراحی و می نا ب و سفینه ء غزل ا ست»

رفیق ودوست مهربان و یار همدم را سعدی هم دوست دارد:

_ « رفیق مهربان و یار همدم         همه کس دوست میدارند ومن، هم

بیدل، بیت زیبایی دارد که میگوید. رفیق وحشت تنهایی وغربت انسان غیر از داغ دل،دیگر چه کسی است؟:

_ « رفیق وحشت من، غیر داغ دل نمی با شد

      در این غربتسرا،خورشید تنها گرد را مانم»

بیت دیگر از بیدل که از رفیقان نا اهل ودوستان ریا کار،شکوه کرده است:

_ « بر بیکسی ام ، رحم نکردند رفیقان

     فریا د به  پیش کی، من زار، بگریم ؟»

در جای دیگر، رفیقان ودوستان همدل خود را برای آباد ساختن ویرانه های دل ،یعنی شاد ساختن انسان ها دعوت میکند.تعمیر دلها به ویرانه تبدیل شده اند یعنی هرجا که دل است ،ویرانه است وانسان ها بیچاره ودل شکسته شده اند.باید به تعمیر دلها شتا فت:

_ « رفیقان،  شتابی  که  آنجا رویم        

     دراین دشت دل نام،ویرانه ایست»

     شیخ سعدی، حکایات وابیات دل انگیزی در تعریف وبیان رفیق ودوست در کتاب ( گلستان) خود دارد که عبرت آمیز اند:

«   یکی از رفیقان ، شکایت روزگار نا مساعد ، به نزد من آورد که: کفاف اندک دارم، وعیال بسیار، وطا قت بار فاقه، نمی آرم....»

در حکایت دیگر می نویسد:« رفیقی داشتم که سا لها با هم سفر کرده بودیم ونمک خورده و بیکران حقوق، ثا بت شده. آخر، به سبب نفعی اندک، آزار خاطر من روا داشت و دوستی، سپری شد.وبا اینهمه از هردو طرف ، دلبستگی بود.»(گلستان _ص 125 )

   سعدی، دهها غزل با قافیهء « دوست» دارد که اکثر آنها، همان معنی رفیق را می رساند. یعنی نزدیک ترین هم پیمان وهمرزم.:

_ « دشمنم را  بد  نمی  خواهم  که  آن بد  بخت را

     این عقوبت بس که بیند دوست، همزانوی دوست»

صایب تبریزی هم بهترین دوست را به معنای رفیق بکار برده است:

_ « میشوند از سرد مهری، دوستان از هم جدا

      برگها را می  کند، باد  خزان ، از هم  جدا »

مولانا، در جستجوی رفیقی است که او را تا پایان زنده گی وسفرش، همراهی کند ودر نیمه راهش نگذارد:

_ « طبیب  درد  بی درما ن، کدام است؟

   « رفیق » راه  بی  پا یان، کدام است؟

وگاهی « رفیق » را همراه و همسفر خوانده است.که چراغ راه آدمی است:

_ « زهمراهان جدایی، مصلحت نیست

      سفر بی روشنایی، مصلحت نیست»

طوریکه گفتم، کار برد واژهء ( رفیق) اصطلاح امروزه نیست که گویا روشنفکران چپ ، از آن استفاده کرده باشند.، بلکه از گذشته های بسیار دور،معمول بوده وبرای عزیز ترین دوست بکار برده می شده است.مرد ها وزن ها ودختران وپسران عاشق هم، بهترین دوست ومعشوق خود را « رفیق» و « رفیقه» می گفتند.بعد سیاسی ( رفیق) از گذشته های دور هم در میان روشنفکران خراسان معمول بوده است. میگویند که جنبش اسما عیلیان، دوستان همرزم وهم پیما نان سیاسی وعقیدتی خود را ( رفیق) خطاب میکردند. رفیقی،و رفیق باز هم به کسانی میگفتند که پره وجنبه باز بوده ودر مقام مخالفت با حریف خود، می ایستاده است.

   کار برد ( برادر) در مقابل ( رفیق) که برخی از روشنفکران دینی از آن استفاده میکنند،هم توجیهی ومعنایی دارد.« برادر» بیشتر جنبهء خونی دارد، تا بعد سیاسی.اما آدمها به آن بعد سیاسی هم داده اند.کشمکش برادران برای کسب قدرت ومیراث دار قدرت شدن جنگ برادران برای گرفتن امتیاز وحق میراث وغیره. ما، در تاریخ شاهد بوده ایم که همیشه برادر کلان، میراث خوار تاج وتخت و ما ل وثروت پدر وسلاطین و شا هان بوده است. فرزندان آدم، برادر هم بوده اند اما،درتقسیم قدرت ومیراث،برابر نبوده اند. با وصف همخون بودن، تاریخ نشان داده است که برادران درحق یکدیگر هیچگاه با انصاف عمل نکرده اند.ازبرادران یوسف گرفته تا موسی (هارون) وبرادران خاندان سدوزایی ومحمد زایی وبرادران سیاسی وعقیدتی سران مجاهدین،چه کار ها ییکه در حق یکدیگر نکرده اند. همان کاریکه رفقای چپ کشور ما ، در حق استادان خود کردند،دیدیم که برادران همدین، همعقیده وهمرزم و مجاهد نیز در حق برادران مجاهد خود ( شهید مزاری وشهید مسعود) هم، انجام دادند:

       « عزیز مصر، به رغم برادران غیور

         زقعر چاه برآمد، به اوج ماه، رسید( حا فظ )

_ « برادرانه   بیا،   قسمتی    کنیم      رقیب   

     جهان وآنچه در اوهست از تو، یار از من

ببینید،با رقیب( طرف مقابل، خصم) ، برادرانه!!ارزش ها را تقسیم میکند. اما این تقسیم برادرانه چگونه هست؟ دنیا وهمه بدیها وپلشتی هایش را به رقیب میدهد. وبهترین ارزش( یار ) را که مظهر زیبایی وخوبیها وحقیقت مطلق است ،از ان خود میداند.خوب اگر واژه ئ رفیق را با همه خوبی ها وزیبایی آن کنار بگذاریم و یکدیگر را ( برادر) خطاب کنیم،مگر میتواند فقط نام گذاری ، خوی و خصلت ما آدمیان خود خواه وجاه طلب را تغییر بدهد.؟ اگر آدم ها مرتکب گناه وخطا وجنایتکاری ها میشوند،گناه این واژه های زیبا و دلنشین چی است که ما انسان ها یکی را خوب ودیگری را بد تلقی می کنیم.؟ از انصاف نگذریم، مولا نا کار برد واژهء « برادر» را بسیار خوب ادا کرده است.او، برادر را نه بمعنی دوست، رفیق،همدین وهمباور، بلکه به معنی انسان ، بکار برده است.:

_ « ای برادر، تو همین  اندیشه ای   

     ما بقی تو، استخوان و ریشه ای»

مقصود مولانا از کار برد « برادر» همان انسان است.یعنی ای انسان، تو فقط بخاطر داشتن اندیشه ات، انسان شناخته شده ای.در غیر آن ، اگر اندیشه وتفکر انسان نباشد، جز مشتی از استخوان وگوشت، چیز دیگری نیستی.

در بیت های ذیل، مولا نا از« برادر»، دوست ورفیق همدین، همباور وموحد را مراد معنی کرده است:

_ « در سایهء خدایی، خسپند نیک بختان               زنهار ای برادر، جای دگر نخسپی!»

یعنی نیک بختی وسعادت مندی، خفتن در زیر سایهء لطف خدا وند است.مبادا ای دوست که از این رحمت دوری گزینی.:

_ انجیر فروش را، چه بهتر         انجیر فروشی، ای برادر

   ما، گاو شتر کنیم ، قربان          از  بهر  قدوم  هر  برادر

همانگونه که واژهء رفیق،بعد سیاسی دارد، یعنی به همرزم وهمباور خود خطاب میشود ،خوب ترین دوست،حتی معشوق خود را آدم « رفیق» میگوید  حضرت  خواجهء شیراز، از غربت انسان در این خراب آباد،تا برگشت به آن اصلها و ریشه ها، انسان را به آهو تشبیه کرده میگوید:

_ « الا  ای  آهوی   وحشی، کجایی         مرا  با  توست،  چندین  آشنا یی

     دو تنها و دوسر گردان دوبیکس       دد و دامت کمین از پیش واز پس

    چه خواهد شد بگویید ای رفیقان        رفیق   بیکسان،    یار    غریبان !»

_______________( هالند_ مارچ 2007 )

 

 


بالا
 
بازگشت