مرثیه برتربت خالق
امروزبروی تربت تومن به جای اشک
مرثیه های سوز دلم را نثا رکنم
از صفحه های تاریخ خونین این وطن
نام ترا بگوش فلک گوشوار کنم
ای نوجوان هزار درودبر شها متت
تویی که دادنجات زاهریمن این دیار
با تیر توقامت دیو سیاه خمید
صبح امید دمیدبرین کوه و کوهسار
آن لحظه هاکه نعره خونخواره میکشید
از غیرت تو برتنش افتاده بود شرار
آری !چنین جوان به مصاف ضحاک رفت
تاانتقام خون ملت گیرد آن سوار
آن صحنه را که در صف یاران ستاده بود
دارم بیاد لعنت حق بریزید باد
همرزمان اوخدا را خبر نداشت
این خالق است همچو حسین جان فدا کناد
آماده بود براه شهادت به ره حق
او افتخار ملت من میهن من است
تیرش که همچو اخگر سوزنده میجهید
مانند نار در جگر دشمن من است
او را که از بهارجوانی گلی نچید
روی مزار اویکی لاله آورید
خورشیدعمر اوکه سحرگاه غروب نمود
شبها بروی تربت او شعله آورید
بصیراحمد مهاجر