محمد موسی جعفری
از شهر کابل
اشک شقایق
لبخند ما ز اشک شقایق تهی مباد
فریاد ما ز سوز خلایق تهی مباد
تنها سکوت آبی این دره عمیق
از انعکاس موج حقایق تهی مباد
تاریکی فضای غم انگیز بحر شب
از نور آن چراغِ به قایق تهی مباد
پرواز بی صدا به فراسوی آسمان
از ساز آن قناری لایق تهی مباد
تنها سکوت خسته این شام بی کسان
از آه ارتحالِ دقایق تهی مباد
21 جوزای 1386
کودک
کودک از ماه بدش می آمد
سنگ کوچکتر از کف دستش را به سوی قرص ماه پرتاب کرد
لحظه ای بعد
ماه از بند جاذبه های جامد آزاد شد
و شب میلاد ذره های ماه را جشن گرفت
ذره های ماه آرام نقش زمین شدند
شب تاریک
کودک پیش پایش را نمی دید
قطره های توبه را آرام آرام جاری ساخت
30 جوزای 1386