حضرت ظریفی
گــو یــنـد عــیـــد نــیـســـت
مر دمان گویند شب عید است، مارا عید نیست
در وطن بیخانه بودن کمتر از تبعید نیست
گویی ام عیدت مبارک ، این مبارک را چه سود
آسمان تیرهء مارا دگر خور شید نیست
نیلگون بخت آسمان مست را، مه عید کرد
در بساط طالع ما زهره وناهید نیست
زند گی باریست برما، تن ندارد تاب آن
زور بی تابی نیاز آنکه می بالید نیست
طبل وساز آرزو ها، خنده های ذوق ها
سوی ما راهی ندارد چشم شانرا دید نیست
طفلکان من گرسنه ، پا برهنه، بی لباس
قدرت نالیدن شان در صف تو حید نیست
مهر بان شوهر که نان آور مرا بودی مدام
سوی طفلان با محبت هر زمان میدید نیست
سیلی دوران، برخسارغریبان آشناست
در حنای بینوایی رنگ ها تزئید نیست
روی صحرای قیامت، زنده در گوریم ما
آینقدر تاب وتوانی را که مینالید، نیست
عید تان خوش باد! ای اهل عبادتگاه ذوق
طفل اشک چشم مان خشکیده میرقصید، نیست
جمعه شب 12/10/2007 ساعت یک وسی شب عیدرمضان
************************
نــا لـهء بی انـــتــهـــا
زبهر آمدن عید ار چه خرسندم
ازان به بودن چند روز روزه پابندم
چه حاصلم بود این عید جامهء نو نیست
و شاد نیست زبیداد فقر فر زندم
حکایتیست به نابود سفرهء افطار
زدرد بی خبران بهر خویش میخندم
گدای هدیه ستانم غریب غربت غم
که وتر روزه بود تعنهء خدا وندم
به همتی که مرا از گدائیم ننگ است
بدست کوتهء خواهش همیشه در بندم
صلات وروزهء ما از کجا قضا دارد
که حکم شرع تو زا هد همی دهد پندم
بگو به روزه برو عیدرا بگو که میا
که رفت وآمد شانرا به خویش نپسندم
نماز عید سزا وار روزه داران است
جنازه ام بگذارید زنده هر چندم
19 ماه روزه مطابق 1/10/2007
شهر تامپره کشور فنلاند
حضرت ظریفی